گنجور

شمارهٔ ۱۱۷

بی‌تو چو می در قدح ریزم و شکر به جام
خون بود آن در جگر، زهر شود این به کام
قد چو فرازی به باغ، رخ چو فروزی ز بام
سروی و سرو بلند، ماهی و، ماه تمام!
بر سر کویت مریز، خون مرا کی رواست
کشتن صید حرم، خاصه به بیت الحرام؟!
روز و شب از شوق وی، بر سر راهم که کی؛
قاصد فرخنده‌پی، آید و آرد پیام
صیدگه عشق راست، خاصیتی کاندرو؛
صید که زیرک‌تر است، زودتر افتد به دام!
یار چو عمر از برم، رفت شتابان بلی
یار ندارد وفا، عمر ندارد دوام
خنده کنی چون ز لطف، شانه زنی چون به زلف؛
حقهٔ گوهر کجا؟ طبلهٔ عنبر کدام؟!
گر طلبم وصل تو، کشتنی‌ام؛ کز ازل،
خون منت شد حلال، وصل توام شد حرام!
غیر ز شوق وصال، خنده‌زنان روز و شب
آذر از اندوه هجر، گریه‌کنان صبح و شام

اطلاعات

وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بی‌تو چو می در قدح ریزم و شکر به جام
خون بود آن در جگر، زهر شود این به کام
هوش مصنوعی: بدون تو، وقتی شراب را در جام بریزم و شکر را به خون اضافه کنم، آنچه در دل دارم برایم زهر می‌شود و طعمش تلخ و ناگوار می‌گردد.
قد چو فرازی به باغ، رخ چو فروزی ز بام
سروی و سرو بلند، ماهی و، ماه تمام!
هوش مصنوعی: قد و قامتش همچون درخت بلندی در باغ است و چهره‌اش همان‌طور زیبا و درخشان است که در آسمان سروی سر بلندی دارد؛ همچون ماه کامل و زیبایی که در شب می‌درخشد.
بر سر کویت مریز، خون مرا کی رواست
کشتن صید حرم، خاصه به بیت الحرام؟!
هوش مصنوعی: بر سر کوچه‌ات، خون من را نریز، آیا کشتن یک شکار در خانه‌ی کعبه جایز است؟
روز و شب از شوق وی، بر سر راهم که کی؛
قاصد فرخنده‌پی، آید و آرد پیام
هوش مصنوعی: در طول روز و شب به خاطر شوق او، منتظر هستم که کی قاصدی خوشخبر بیاید و پیامی برایم بیاورد.
صیدگه عشق راست، خاصیتی کاندرو؛
صید که زیرک‌تر است، زودتر افتد به دام!
هوش مصنوعی: محل شکار عشق حقیقت دارد و ویژگی‌اش این است که هرچه شکارچی زیرک‌تر باشد، زودتر به دام می‌افتد.
یار چو عمر از برم، رفت شتابان بلی
یار ندارد وفا، عمر ندارد دوام
هوش مصنوعی: عزیزم که چون عمر به سرعت از دست رفت، متأسفانه وفاداری در او نیست و عمر هم دوام و پایداری ندارد.
خنده کنی چون ز لطف، شانه زنی چون به زلف؛
حقهٔ گوهر کجا؟ طبلهٔ عنبر کدام؟!
هوش مصنوعی: اگر بخندی، مثل لطفی که داری، و موهایت را نوازش کنی، این زیبایی و محبت چه چیزی می‌تواند با دُرّ و عطر مقایسه شود؟ این همه زیبایی و خوشبو بودن، با چیزهای گرانبها چگونه قابل سنجش است؟
گر طلبم وصل تو، کشتنی‌ام؛ کز ازل،
خون منت شد حلال، وصل توام شد حرام!
هوش مصنوعی: اگر بخواهم به وصالت دست یابم، باید بمیرم؛ زیرا از آغاز، خون لعنت بر من حلال شده و وصالت برایم ممنوع گردیده است.
غیر ز شوق وصال، خنده‌زنان روز و شب
آذر از اندوه هجر، گریه‌کنان صبح و شام
هوش مصنوعی: به جز اشتیاق دیدار، روز و شب با خنده سپری می‌شود و صبح و شام به خاطر اندوه دوری، اشک می‌ریزیم.