شمارهٔ ۱۱۵
مشکل که برم من جان، آسان چو تو بردی دل؛
دل بردن تو آسان، جان بردن من مشکل!
صیاد ز بی رحمی، زد تیری و پنهان شد؛
نگذاشت بکام دل، در خاک طپد بسمل
در حشر چو برخیزم، در دامنت آویزم؛
صد فتنه برانگیزم، کز من نشوی غافل!
لیلی، بفراز تخت، آسوده چه غم دارد؟!
افتاده بره مجنون چون گرد پی محمل!
از هجر منال آذر، کز دوری آن دلبر؛
دست همه کس بر سر، پای همه کس در گل!!
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
مشکل که برم من جان، آسان چو تو بردی دل؛
دل بردن تو آسان، جان بردن من مشکل!
هوش مصنوعی: زمانی که من جانم را از دست میدهم، برای تو آسان است که دلم را بربایی. اما دلت را بردن برای تو ساده است، در حالی که از دست دادن جان من کار دشواری است!
صیاد ز بی رحمی، زد تیری و پنهان شد؛
نگذاشت بکام دل، در خاک طپد بسمل
هوش مصنوعی: صیاد به خاطر بیرحمیاش، تیری شلیک کرد و پنهان شد؛ او اجازه نداد طعمهاش، که زخمی شده، در خاک به حال خود رها شود.
در حشر چو برخیزم، در دامنت آویزم؛
صد فتنه برانگیزم، کز من نشوی غافل!
هوش مصنوعی: زمانی که در قیامت بلند شوم، خود را به دامن تو آویزان میکنم؛ به قدری فتنه و عظمت به پا میکنم که نمیتوانی از من غافل شوی!
لیلی، بفراز تخت، آسوده چه غم دارد؟!
افتاده بره مجنون چون گرد پی محمل!
هوش مصنوعی: لیلی در تخت خود نشسته و بیخیال است، چه چیزی باید او را نگران کند؟ مجنون مانند یک برهی آواره و بیقرار، دور او میچرخد.
از هجر منال آذر، کز دوری آن دلبر؛
دست همه کس بر سر، پای همه کس در گل!!
هوش مصنوعی: از درد جدایی آذر، که به خاطر دوری دلبرش است؛ همه در غم و درد هستند و هیچ کس نمیتواند کمک کند و همه در مشکلات خود غرقاند.