گنجور

شمارهٔ ۱۱۳

مهی، که مایهٔ شادی عالم است غمش
بود شکایت بسیار من، ز لطف کمش
مرا فراق وی آن روز کشت و، می‌ترسم
که روز حشر به قتلم کنند متهمش!
منش ستمگری آموختم، ندانستم
که من نخست دهم جان به خواری از ستمش
فگند تیغ و یم سر بپای او، شادم
که بر نداشتم آن روز هم سر از قدمش
فغان که روز فراقم، زمان زمان آمد؛
بیاد سوی رقیبان، نگاه دمبدمش
فگند عشق، به بتخانه یی مرا کز ناز
ندیده گوشه ی چشمی برهمن از صنمش
چه مرغ نامه ام آذر برد بکوی بتی
که نیست باک ز قتل کبوتر حرمش؟!

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مهی، که مایهٔ شادی عالم است غمش
بود شکایت بسیار من، ز لطف کمش
هوش مصنوعی: ماه، که منبع شادی جهان است، غم او بود که سبب شکایات فراوان من شده است، به خاطر کمی لطفش.
مرا فراق وی آن روز کشت و، می‌ترسم
که روز حشر به قتلم کنند متهمش!
هوش مصنوعی: جدایی او در آن روز مرا از پا درآورد و می‌ترسم که در روز قیامت نیز به خاطر این جدایی مرا متهم کنند!
منش ستمگری آموختم، ندانستم
که من نخست دهم جان به خواری از ستمش
هوش مصنوعی: من شخصیت ظلم و ستم را یاد گرفتم، اما نمی‌دانستم که خودم اولین کسی هستم که جانم را به خاطر ستم او در ذلت می‌گذرانم.
فگند تیغ و یم سر بپای او، شادم
که بر نداشتم آن روز هم سر از قدمش
هوش مصنوعی: او را با تیغ در پای او نشانده‌اند و خوشحالم که آن روز سر از قدمش برنداشتم.
فغان که روز فراقم، زمان زمان آمد؛
بیاد سوی رقیبان، نگاه دمبدمش
هوش مصنوعی: آه، که روز جدایی من، فرا رسید؛ همواره به یاد رقبایم، به او نگریستم.
فگند عشق، به بتخانه یی مرا کز ناز
ندیده گوشه ی چشمی برهمن از صنمش
هوش مصنوعی: به خاطر عشق، به معبد معشوقی رفتم که او به دلیل رونق و زیبایی‌اش، حتی یک نگاهی به من نمی‌اندازد.
چه مرغ نامه ام آذر برد بکوی بتی
که نیست باک ز قتل کبوتر حرمش؟!
هوش مصنوعی: چه پرنده‌ای نامه‌ام را به کوی بت ببرد، در حالی که او از کشتن کبوتر حرمش هیچ ترسی ندارد؟