گنجور

شمارهٔ ۱۰۷

تا من افتادم به دام، افتاد غوغا در قفس؛
کس درین غوغا به من مشکل دهد جا در قفس
در چمن، از نالهٔ مرغان، کسی امشب نخفت؛
عندلیبی تازه افتاده است گویا در قفس!
نه همین مرغ چمن، از ناله‌ام در ناله بود؛
تا من افتادم به دام، افتاد غوغا در قفس
از فراموشی صیادم، دل آمد در فغان
بشنوم از عندلیبی ناله هرجا در قفس
نیست با ذوق اسیری، از بهارم آگهی؛
بر مشامم می‌خورد بوی گل، اما در قفس!
خون کنی از نغمه‌ام تا کی دل ای مرغ چمن؟
می‌توانم کرد من هم ناله، اما در قفس!
ای که می‌گیری سراغ ما و دمساز ما
دی به باغ، امروز در دامیم و فردا در قفس!
گفتی آذر روز و شب از چیست نالان در عراق؟!
از هم‌آوازان خود مانده است تنها در قفس!

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تا من افتادم به دام، افتاد غوغا در قفس؛
کس درین غوغا به من مشکل دهد جا در قفس
هوش مصنوعی: وقتی من در دام افتادم، در قفس سر و صدا و هیاهو به پا شد؛ اما هیچ‌کس در این شلوغی به من اجازه نمی‌دهد که در قفس جایی پیدا کنم.
در چمن، از نالهٔ مرغان، کسی امشب نخفت؛
عندلیبی تازه افتاده است گویا در قفس!
هوش مصنوعی: امشب در باغ، هیچ‌کس نتوانسته خوابش ببرد چون صدای نالهٔ پرندگان برمی‌خیزد؛ به نظر می‌رسد که یک بلبل تازه در قفس گرفتار شده است!
نه همین مرغ چمن، از ناله‌ام در ناله بود؛
تا من افتادم به دام، افتاد غوغا در قفس
هوش مصنوعی: این مرغ باغ، که از درد و ناله‌ام می‌نالید، زمانی که به دام افتادم، غوغای بزرگی در قفس برپا شد.
از فراموشی صیادم، دل آمد در فغان
بشنوم از عندلیبی ناله هرجا در قفس
هوش مصنوعی: دل من به خاطر فراموشی صیاد در حال شکایت و ناله است. هر جا که در قفس، آواز پرنده‌ای به گوش می‌رسد، صدای دغدغه‌ها و دردهایم را می‌شنوم.
نیست با ذوق اسیری، از بهارم آگهی؛
بر مشامم می‌خورد بوی گل، اما در قفس!
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات فردی می‌پردازد که در عین آگاهی و تجربه زیبایی‌های بهار و عطر گل‌ها، هنوز در قفس و محدودیت قرار دارد. او از شوق و ذوق زندگی و زیبایی‌ها باخبر است، اما این خوشی‌ها را نمی‌تواند به طور کامل احساس کند، زیرا اسیر شرایطی است که او را از آزادی و لذت واقعی دور کرده است.
خون کنی از نغمه‌ام تا کی دل ای مرغ چمن؟
می‌توانم کرد من هم ناله، اما در قفس!
هوش مصنوعی: ای مرغ چمن، تا چه زمانی می‌خواهی از نغمه‌ام رنج ببرم؟ من هم می‌توانم فریاد بزنم و ناله کنم، اما در قفس گیر کرده‌ام!
ای که می‌گیری سراغ ما و دمساز ما
دی به باغ، امروز در دامیم و فردا در قفس!
هوش مصنوعی: ای کسی که به دنبال ما می‌آیی و با ما هم‌نوا می‌شوی، امروز در دامی گرفتاریم و فردا در قفسی خواهیم بود!
گفتی آذر روز و شب از چیست نالان در عراق؟!
از هم‌آوازان خود مانده است تنها در قفس!
هوش مصنوعی: گفتی در آذرماه چرا شب و روز در عراقی‌ها ناله و گله است؟! اینجا تنها کسی که بدبختی‌هایش را با دیگران به اشتراک می‌گذاشت، اکنون در قفس تنها مانده است.