شمارهٔ ۱۰۴
ایزد سرشته هر دل از آب و گل دگر
باشد مرا دل دگر، او را دل دگر
دارم شب وصال تو، حسرت بروز هجر
جز رشک نیست وصل تو را حاصل دگر
لیلی، اگر بجای دگر رفت محملش
مجنون نمیرود ز پی محمل دگر
پیش تو آورم ز غم ار مشکلی، فغان
کاسان نکرده پیش نهی مشکل دگر
از کشته آنکه روز جزا خواست خونبها
نبود بغیر قاتل من، قاتل دگر
غافل ز دام جستمت، اما ز بی پری
ترسم بگیردم ز خدا غافل دگر
خون شد دلم، که نیست یکی با زبان دلت
باید تو را زبان دگر یا دل دگر
با کم ز سوختن نه چو پروانه، آه اگر
روشن شود ز شمع رخت، محفل دگر؟!
نادیدن تو مشکل و، از بیم مدعی
باید ز دور دیدنت، این مشکل دگر!
کشتی هزار صید و، پی جان آذری
سهل است اگر بخون بطپد بسمل دگر!
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ایزد سرشته هر دل از آب و گل دگر
باشد مرا دل دگر، او را دل دگر
هوش مصنوعی: خداوند هر انسانی را از مولفههای متفاوتی از جمله روح و جسم خلق کرده است. بنابراین، دل من متفاوت از دل اوست و هر کسی احساسات و ویژگیهای خاص خود را دارد.
دارم شب وصال تو، حسرت بروز هجر
جز رشک نیست وصل تو را حاصل دگر
هوش مصنوعی: من در شب وصال تو هستم و تنها حسرتی که به یاد جدایی میآورم، حسرتی است که فقط به وصل تو حسادت میورزد و هیچ چیز دیگری را نمیتوانم به جای آن تصور کنم.
لیلی، اگر بجای دگر رفت محملش
مجنون نمیرود ز پی محمل دگر
هوش مصنوعی: اگر لیلی به جای دیگری برود، مجنون دنبالش نخواهد رفت.
پیش تو آورم ز غم ار مشکلی، فغان
کاسان نکرده پیش نهی مشکل دگر
هوش مصنوعی: اگر مشکلی دارم و از غم پریشانم، آن را به تو میآورم، زیرا کسانی که مشکلی را پیش تو نمیآورند، دیگر هم مشکلی ندارند.
از کشته آنکه روز جزا خواست خونبها
نبود بغیر قاتل من، قاتل دگر
هوش مصنوعی: در روز قیامت، تنها خون من بر گردن قاتل من است و هیچگونه عذری برای او وجود ندارد.
غافل ز دام جستمت، اما ز بی پری
ترسم بگیردم ز خدا غافل دگر
هوش مصنوعی: از دام تو غافل هستم، اما میترسم که بدون تو، از خدا هم غافل شوم و در این بیپری گرفتار شوم.
خون شد دلم، که نیست یکی با زبان دلت
باید تو را زبان دگر یا دل دگر
هوش مصنوعی: دل من به شدت آزرده و پریشان شده است، زیرا هیچکس نیست که با دل تو همزبانی کند. شایسته است که تو یا زبانی دیگر پیدا کنی یا دل جدیدی برای برقراری ارتباط با تو داشته باشد.
با کم ز سوختن نه چو پروانه، آه اگر
روشن شود ز شمع رخت، محفل دگر؟!
هوش مصنوعی: اگر کمتر از سوختن خود به شمع فکر کنم و مانند پروانه بسوزم، وای اگر چهرهات نورانی شود، آیا دیگر محفل و جمعی وجود خواهد داشت؟
نادیدن تو مشکل و، از بیم مدعی
باید ز دور دیدنت، این مشکل دگر!
هوش مصنوعی: دیدن تو سخت است و از ترس رقیب باید از دور به تو نگاه کنم، که این هم خودش مشکلی دیگر است!
کشتی هزار صید و، پی جان آذری
سهل است اگر بخون بطپد بسمل دگر!
هوش مصنوعی: کشتی پر از ماهی است و گرفتن جان آذری کار سادهای است، حتی اگر خون بیاورد، دیگر نیازی به زخم جدید نیست.