گنجور

شمارهٔ ۲۵ - وله قصیده

شاها ز کاسه ی سر دشمن، شراب خواه؛
وز بانگ کوس فتح، نوای رباب خواه
چون شاهباز، از پر کبکان اتاقه زن
چون شرزه شیر، از دل گوران کباب خواه
از لعل، آنکه آب ز مینای خضر ریخت؛
تا شویی آن لبان می آلوده، آب خواه
وز جزع، آنکه خواب ز چشم غزال برد
از رنج راه، تا شوی آسوده خواب خواه
با تاج و تخت، بیعت احسان و داد ده
با عقل و بخت، نسبت شیب و شباب خواه
محجوبه ی جلال، که مخطوبه ی تو شد
در حجله اش، ز حاجب این نه حجاب خواه
منع فساد دهر، ز سیف صقیل کن
دفع خطای چرخ، ز رای صواب خواه
بر دوش حلم، بار غنی و فقیر کش؛
وز دست لطف، پرورش شیخ و شاب خواه!
خاک ستم شعار ببیزو، جهاد دان؛
خون گناهکار، بریز و، ثواب خواه!
خوان کرم مپوش، ز غوغای حاسدان؛
گوش سپهر پر ز طنین ذباب خواه!
غبن است، سر بتاج کیان آیدت فرود؛
ای سایه ی خدا، کله از آفتاب خواه!
گر کشوری خراب، رسیدت ز دیگران؛
آباد کن چو خضرش و، گنج از خراب خواه!
تا برق دیده، کشت رعایا بپروری؛
از ظل چتر، بر سر عالم سحاب خواه!
گر در زمانه ی تو کند سایلی حریص،
از دیگری سؤال؛ ز جودت، جواب خواه!
هر جا فتاده بی پر و پا کبک و آهویی،
بینی؛ در آبصفه ی دیوان حساب خواه
از جنس باز، با ناخن و منقار و کج طلب؛
وز نوع شیر، پنجه و دندان ناب خواه
گر خصم بد رگ تو، ز حکم تو سر کشد
بر گردنش هم از رگ گردن طناب خواه
داری معذب، اهل حسد را ز رشک عدل
پیوسته زین روش همه را در عذاب خواه
گر بر فروزد آتش نمرود دشمنت
تو چون خلیل، از آیه ی رحمت خطاب خواه
چون ز آبروی فخر بشر گیرد انطفا
گو بولهب ز آتش کین التهاب خواه
محتاج باج نیستی، اما ز روم و روس
طوق و کمر، ز بهر فهود و کلاب خواه
ترک فلک، چو با تو جدل سر کند؛ مپیچ!
پایان کار رستم و افراسیاب خواه!
ناید تو را بمعرکه، هر کس رخ تو دید؛
هر گه کنی عزیمت میدان، نقاب خواه!
بر گردن عدو فگنی چون خم کمند
از بازوان دو رشته، توان خواه و تاب خواه!
سیل فنا، بکشت عدو تا کنی روان؛
از اقتران تیر و کمان، فتح باب خواه!
تا چشم بد بتیر بدوزی، ز روی ملک؛
آهن ز سنگ خاره و پر از عقاب خواه
از تشنگی، چو خنجرت آرد زبان برون؛
از خون سرد دشمن بدخواه آب خواه
در بحر خون، چو غوطه دهی خصم را بتیغ؛
بنشان ز درع موج و، ز خودش حباب خواه!
یک روز، تیغ بر کش و، از پیکران سران
هفتاد ساله قوت نسور و ذئاب خواه!
از خصم سخت کوش گران جان، بروز جنگ؛
بینی اگر درنگ، ز عمرش شتاب خواه!
تا تیغ زرنگار، بر آری ز دست خور؛
بر رخش نیلگون، ز مه نو رکاب خواه!
نعل و سمش، ز عظم قتیلان، بسیم گیر؛
یال و دمش، ز خون شهیدان خضاب خواه!
زان چار صولجان، سر دشمن برزمگاه؛
غلطان چو گوی، گاه ذهاب و ایاب خواه
با ذوق فتح و عدل، چو شوق طرب کنی؛
آسوده رو، ز ساغر زر لعل ناب خواه
خورشید را، بمیدان، قایم مقام ساز؛
برجیس را، در ایوان، نایب مناب خواه!
تا روزگار اهل هنر گیرد انتظام
در وضع چار رکن جهان انقلاب خواه
یعنی بخشم و لطف خود و، عزم و حزم خویش؛
تبدیل نار و ماء و هوا و تراب خواه
آذر، ز بندگان تو داعی دولت است
شاها دعای بنده ی خود مستجاب خواه
کامیش، غیر گوشه ی چشمی ز شاه نیست،
شاها، ورا بنیم نگه کامیاب خواه!
زد انوری ز معجزه دم، و بن قصیده گفت
گر باورت نمیشود از وی، کتاب خواه!
ور نظم آبدار وی، از من طلب کنی؛
گویند اهل دانشت: آب از سراب خواه!
پرواز شاهباز، که گفتت ز صعوه جوی؟!
آواز عندلیب، که گفت از غراب خواه؟!
تا زهره بیدرنگ زند ناخنی بچنگ
از مطربان زمزمه پیرا، رباب خواه!
تا جام مه ز مهر، لبالب کند سپهر؛
از ساقیان آینه سیما شراب خواه

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شاها ز کاسه ی سر دشمن، شراب خواه؛
وز بانگ کوس فتح، نوای رباب خواه
هوش مصنوعی: ای پادشاه، از سر دشمن‌ات شراب بیاور و از صدای طبل پیروزی، نغمه ای از کمانچه بخواه.
چون شاهباز، از پر کبکان اتاقه زن
چون شرزه شیر، از دل گوران کباب خواه
هوش مصنوعی: تا مانند شاهبازی از پرهای نرم و زیبا به سوی آسمان بروی، و مانند شیر قوی و شجاع از دل خاکی گوران به دنبال طعمه و غذا باش.
از لعل، آنکه آب ز مینای خضر ریخت؛
تا شویی آن لبان می آلوده، آب خواه
هوش مصنوعی: از سنگی که سبز رنگ است و به آن می‌گویند مینای خضر، آبی بریز تا بتوانی آن لبان که به می آلوده شده‌اند، شستشو دهی.
وز جزع، آنکه خواب ز چشم غزال برد
از رنج راه، تا شوی آسوده خواب خواه
هوش مصنوعی: از روی نگرانی و اضطراب، کسی که خوابش را از چشمان شفاف غزال گرفته، به خاطر سختی‌های مسیر، تا بتوانی به آرامش برسی و خواب راحتی داشته باش.
با تاج و تخت، بیعت احسان و داد ده
با عقل و بخت، نسبت شیب و شباب خواه
هوش مصنوعی: با مقام و قدرت، به نیکی و انصاف پیمان ببند و با خرد و سرنوشت، نسبت به روند جوانی و پیری توجه کن.
محجوبه ی جلال، که مخطوبه ی تو شد
در حجله اش، ز حاجب این نه حجاب خواه
هوش مصنوعی: زنی که با زیبایی و جلالش محصور شده و در حریم او قرار گرفته، به خاطر حجاب او، از تو دور نیست. تو به خاطر این حجاب نباید نگران باشی.
منع فساد دهر، ز سیف صقیل کن
دفع خطای چرخ، ز رای صواب خواه
هوش مصنوعی: از ظلم و فساد زمانه جلوگیری کن، و با نیروی قوی خود اشتباهات روزگار را با اندیشه درست اصلاح کن.
بر دوش حلم، بار غنی و فقیر کش؛
وز دست لطف، پرورش شیخ و شاب خواه!
هوش مصنوعی: با بردباری، تحمل مشکلات ثروتمندان و فقیران را به دوش بکش و از رحمت و مهربانی، جوانان و سالخوردگان را تربیت کن!
خاک ستم شعار ببیزو، جهاد دان؛
خون گناهکار، بریز و، ثواب خواه!
هوش مصنوعی: خاکی که ستم بر آن حاکم شده است را رها کن و به مبارزه بپرداز؛ خون کسانی که گناه کرده‌اند را بریز و به دنبال پاداش باش!
خوان کرم مپوش، ز غوغای حاسدان؛
گوش سپهر پر ز طنین ذباب خواه!
هوش مصنوعی: سفره کرم و مهربانی‌ات را پنهان نکن، به خاطر شلوغی حسادت‌ورزان؛ زیرا آوای پر طنین خود را در آسمان پخش کن!
غبن است، سر بتاج کیان آیدت فرود؛
ای سایه ی خدا، کله از آفتاب خواه!
هوش مصنوعی: این بیت به معنای این است که نباید در زندگی خود را کمتر از مقام و ارزش واقعی‌تان ببینید. در واقع، با اشاره به نیاز به افتخار و عظمت، می‌گوید که انسان باید همواره درخشان و با شکوه باشد و به جای نشستن در سایه، باید به سمت نور و روشنایی برود. در این مسیر، به دیگران نیز یادآوری می‌شود که نباید به سادگی از ارزش‌های خود غافل شوند.
گر کشوری خراب، رسیدت ز دیگران؛
آباد کن چو خضرش و، گنج از خراب خواه!
هوش مصنوعی: اگر کشوری خراب و ویران به تو برسد، آن را مانند خضر (نوازشگر طبیعت) آباد کن و از دل ویرانی‌ها گنج و ثروت بیافرین.
تا برق دیده، کشت رعایا بپروری؛
از ظل چتر، بر سر عالم سحاب خواه!
هوش مصنوعی: تا زمانی که روشنایی چشم تو برقرار باشد، مردم را حفظ و پرورش بده؛ از زیر سایه چتر خود، برای جهان باران برسان.
گر در زمانه ی تو کند سایلی حریص،
از دیگری سؤال؛ ز جودت، جواب خواه!
هوش مصنوعی: اگر در زمان تو شخصی حریص و طماع بود، از دیگران بپرس؛ از بخشندگی و بزرگواری او پاسخ بگیر!
هر جا فتاده بی پر و پا کبک و آهویی،
بینی؛ در آبصفه ی دیوان حساب خواه
هوش مصنوعی: هر جا که کبک و آهو بدون پر و پا افتاده‌اند، آنجا باید به حساب‌کتاب و حساب و کتابی نگاه کنی.
از جنس باز، با ناخن و منقار و کج طلب؛
وز نوع شیر، پنجه و دندان ناب خواه
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف ویژگی‌های حیوانات مختلف می‌پردازد. در اینجا به موجوداتی اشاره شده که با ابزارهای خاص خود مانند ناخن و منقار در پی شکار و تأمین نیازهای خود هستند. همچنین، اشاره به شیر و دندان‌های تیز آن، نشان‌دهنده قدرت و توانایی شکارچیان است که در جستجوی غذا و بقا هستند. به طور کلی، مفهوم این بیت تأکید بر ویژگی‌های طبیعی و غریزی موجودات است و نشان‌دهنده تلاش آنها برای زنده ماندن و بقا در دنیای طبیعت است.
گر خصم بد رگ تو، ز حکم تو سر کشد
بر گردنش هم از رگ گردن طناب خواه
هوش مصنوعی: اگر دشمنت از قدرت و فرمان تو سرپیچی کند، بر گردن او باید چیزی مانند طنابی باشد که از رگ گردن تو می‌گذرد.
داری معذب، اهل حسد را ز رشک عدل
پیوسته زین روش همه را در عذاب خواه
هوش مصنوعی: شما در حال رنج کشیدن هستید و حسودان به خاطر عدل و انصاف شما همیشه در عذاب خواهند بود.
گر بر فروزد آتش نمرود دشمنت
تو چون خلیل، از آیه ی رحمت خطاب خواه
هوش مصنوعی: اگر آتش نمرود بر افروخته شود، تو مانند ابراهیم خلیل، از آیات رحمت الهی کمک بگیر و یاری بطلب.
چون ز آبروی فخر بشر گیرد انطفا
گو بولهب ز آتش کین التهاب خواه
هوش مصنوعی: وقتی آبروی انسان‌ها به خطر بیفتد و با مشکلات مواجه شود، ناراحتی و خشم به وجود می‌آید. در این شرایط، مانند شعله‌های آتش که به شدت می‌سوزد، احساسات نیز به شدت ملتهب می‌شوند.
محتاج باج نیستی، اما ز روم و روس
طوق و کمر، ز بهر فهود و کلاب خواه
هوش مصنوعی: تو به باج نیازی نداری، اما از روم و روس زینت و تزئیناتی داری که به خاطر زیبایی و تجملات است.
ترک فلک، چو با تو جدل سر کند؛ مپیچ!
پایان کار رستم و افراسیاب خواه!
هوش مصنوعی: اگر آسمان با تو به مشاجره بپردازد، خودت را خسته نکن! نتیجه این جدل مثل پایانی است که برای رستم و افراسیاب رقم خورده است.
ناید تو را بمعرکه، هر کس رخ تو دید؛
هر گه کنی عزیمت میدان، نقاب خواه!
هوش مصنوعی: هر کس که چهره تو را ببیند، در بزنگاه جنگ، برایت صحنه‌ای شگفت‌انگیز خواهد بود؛ بنابراین هر زمانی که قصد رفتن به میدان را داری، باید روی خودت را بپوشانی!
بر گردن عدو فگنی چون خم کمند
از بازوان دو رشته، توان خواه و تاب خواه!
هوش مصنوعی: دشمن را به دام بینداز با قدرت و استواری، مانند این که کمند را با دو دست محکم نگه‌داشته‌ای.
سیل فنا، بکشت عدو تا کنی روان؛
از اقتران تیر و کمان، فتح باب خواه!
هوش مصنوعی: خروش ناپایدار روزگار، دشمنان را نابود می‌کند، تا تو به آرامش برسید؛ از هم‌پیوندی تیر و کمان، دروازه‌های پیروزی را بگشایید!
تا چشم بد بتیر بدوزی، ز روی ملک؛
آهن ز سنگ خاره و پر از عقاب خواه
هوش مصنوعی: تا زمانی که تو بتوانی چشم بد را با نگاه خود، از روی زمین دور کنی، به دنبال آهنی باش که از سنگ سخت و پر از قدرت و شجاعت باشد.
از تشنگی، چو خنجرت آرد زبان برون؛
از خون سرد دشمن بدخواه آب خواه
هوش مصنوعی: اگر از تشنگی زبانت را به مانند خنجری بیرون آوری، برای ظلمت و سردی خونی که دشمن بدخواه بر تو ریخته، طلب آب کن.
در بحر خون، چو غوطه دهی خصم را بتیغ؛
بنشان ز درع موج و، ز خودش حباب خواه!
هوش مصنوعی: اگر دشمن را در دری از خون غوطه ور کنی و با تیغ به زمین بکشی، موجی از درع (زره) او به راه می‌افتد و خود او به صورت حباب درمی‌آید.
یک روز، تیغ بر کش و، از پیکران سران
هفتاد ساله قوت نسور و ذئاب خواه!
هوش مصنوعی: یک روز، شمشیر خود را دربیاور و قدرتی همچون پرندگان شکاری و گرگ‌ها از کسانی که هفتاد سال عمر کرده‌اند، بگیر!
از خصم سخت کوش گران جان، بروز جنگ؛
بینی اگر درنگ، ز عمرش شتاب خواه!
هوش مصنوعی: اگر با دشمنی قوی و سخت‌کوش مواجه هستی و نشانه‌های جنگ را دیدی، اگر لحظه‌ای درنگ کنی، عمر او را کوتاه‌تر کن!
تا تیغ زرنگار، بر آری ز دست خور؛
بر رخش نیلگون، ز مه نو رکاب خواه!
هوش مصنوعی: تا زمانی که شمشیر زیبا را به دست بیاوری، بر اسب نیلگون بنشین و از ماه نو راه خود را بپیمای.
نعل و سمش، ز عظم قتیلان، بسیم گیر؛
یال و دمش، ز خون شهیدان خضاب خواه!
هوش مصنوعی: نعل و سم اسب، از جسد کشته‌ها به‌دست آورده شده، پس از آن بگیر؛ یال و دم او را باید با خون شهیدان رنگین کنی!
زان چار صولجان، سر دشمن برزمگاه؛
غلطان چو گوی، گاه ذهاب و ایاب خواه
هوش مصنوعی: از آن چهار تیر، سر دشمن را در میدان جنگ می‌زنم؛ همچون گوی که گاه در حال رفتن و گاه در حال برگشتن است.
با ذوق فتح و عدل، چو شوق طرب کنی؛
آسوده رو، ز ساغر زر لعل ناب خواه
هوش مصنوعی: اگر با شور و شوق پیروزی و عدالت زندگی کنی، می‌توانی به آرامش برسی و از شراب باارزش لذت ببری.
خورشید را، بمیدان، قایم مقام ساز؛
برجیس را، در ایوان، نایب مناب خواه!
هوش مصنوعی: خورشید را به میدان بیاور و به جای خود قرار بده؛ و برجیس را در ایوان به عنوان نماینده من بیاور!
تا روزگار اهل هنر گیرد انتظام
در وضع چار رکن جهان انقلاب خواه
هوش مصنوعی: تا زمانی که اوضاع دنیا به سامان نرسم و چهار پایه‌ اصلی جهان دچار تغییر و تحول نشود، هنر و هنرمندان نیز در روند خود دچار نوسان خواهند بود.
یعنی بخشم و لطف خود و، عزم و حزم خویش؛
تبدیل نار و ماء و هوا و تراب خواه
هوش مصنوعی: در این بیت منظور این است که من با مهربانی و اراده خود، تصمیم دارم که شرایط سخت و ناپسند را به چیزهای خوشایند و سودمند تبدیل کنم.
آذر، ز بندگان تو داعی دولت است
شاها دعای بنده ی خود مستجاب خواه
هوش مصنوعی: آذر، یکی از بندگان تو، به درگاهت استغاثه می‌کند و از تو می‌خواهد که دعاهای این بنده‌ات را پذیرا باشی و برآورده کنی.
کامیش، غیر گوشه ی چشمی ز شاه نیست،
شاها، ورا بنیم نگه کامیاب خواه!
هوش مصنوعی: آرزویم این است که فقط یک نگاه از تو داشته باشم، ای شاه، بی‌تو به هیچی نمی‌رسیم و فقط چشم‌انتظار نگاه تو هستم!
زد انوری ز معجزه دم، و بن قصیده گفت
گر باورت نمیشود از وی، کتاب خواه!
هوش مصنوعی: انوری از معجزه‌ای سخن گفت و اگر به تصدیق آن اعتقاد نداری، کتاب را بخوان!
ور نظم آبدار وی، از من طلب کنی؛
گویند اهل دانشت: آب از سراب خواه!
هوش مصنوعی: اگر از من بخواهی که برایت شعری زیبا و پرمحتوا بسرایم، اهل علم و دانش به تو خواهند گفت که آب را از سراب نخواه! یعنی انتظار داشتن چیزی واقعی و با ارزش از من، در حالی که فقط سراب دارم، منطقی نیست.
پرواز شاهباز، که گفتت ز صعوه جوی؟!
آواز عندلیب، که گفت از غراب خواه؟!
هوش مصنوعی: پرواز پرنده بزرگ و شگفت‌انگیز، به چه کسی تعلق دارد که از پرنده کوچکی چون صعوه بپرسد؟! صدای دل‌نواز بلبل هم به چه کسی مربوط است که از کلاغ بخواهد؟
تا زهره بیدرنگ زند ناخنی بچنگ
از مطربان زمزمه پیرا، رباب خواه!
هوش مصنوعی: هر زمان که زهره (دختر) به سرعت دستانش را به طرف کسانی که می‌نوازند دراز کند، به من بگو که ساز رباب را بنوازند!
تا جام مه ز مهر، لبالب کند سپهر؛
از ساقیان آینه سیما شراب خواه
هوش مصنوعی: چون آسمان پر از عشق و زیبایی است، بیایید از گلابی‌های زیبا و دلنشین شراب بنوشیم.