گنجور

شمارهٔ ۱۷ - در مدح صباحی

چون انجمن سپهر از انجم
شد پاک چو این جهان ز مردم
گیسو ببرید لیلی شب
بر سوک هر اختری که شد گم
زال گیتی، سمور شب کند
پوشیده بجشن روز، قاقم
ساقی سپهر می برآورد
لعلی قدح، از زمردین خم
گلگون شده زان می گل آگین
این نیلی طاق سبز طارم
من بنده نه خفته و نه بیدار
بر بستر خواب در تلاطم
بخت من و، باد صبحدم بود
با هم ز نفاقشان تزاحم
آنم میگفت: لاتقم، نم؛
اینم میگفت: لاتنم قم
برخیز که قاصدی ز کاشان
آمد قصدش زیارت قم
کانجا خفته است، بانوی دین
بر در ز ملائکش تراکم
معصومه ی پاک، کش پدر بود
معصوم نهم، امام هفتم
هم داشت قصیده ی صباحی
هم جست تو را نشان ز مردم
او کرده مرا، همی تفحص
من جسته بهمرهان تقدم
تا دیدم بر فراز اسبیش
پولادین ساق و آهنین سم
چون سبز خط ایاز یالش
چون مشکین زلف لیلی اش دم
تابان چو هلال، چار نعلش
هر یک مهر سپهر چارم
یک رشته در نسفته در دست
یکدسته گل شکفته در کم
داوود نه، لیک گوییا بود
ز آیات زبور در ترنم
چشم گریان و، گفتم: احسنت
کآمد بدل منت ترحم
دستی زده دامنش گرفتم
گم کرده زبان ره تکلم
گریان من و، او ز گریه ی من
آورده بگرد لب تبسم
کاین تازه قصیده ی صباحی است
بشنو مکن این قدر تظلم
وه وه چه قصیده ی صباحی
آویزه ی گوش شاه انجم
زین انعامند دوستانت
چون من همه عمر در تنعم
کالانعامند حاسدانت
خاکم بدهن، گزاف بل هم
ای، هم سبق تو عقل اول
وی هم نفس تو، صبح دویم!
ای رسته ز منت معلم
معلومات تو، بی تعلم
هرگز مکشد ز یمن حکمت
محکوم تو از فلک تحکم
نازاده چو نونتیجه یی پاک
زان هفت اب و ازین چهار ام
از نوش لب تو اهل کاشان
رسته ز گزند نیش کژدم
نظم تو، گره گشای پروین؛
نثر تو، زره ربای قلزم
گفت انوری این قصیده، گفتی؛
دیدم جو کشته او، تو گندم!
در مجلس تو، ز دیگران شعر
برساحل شط بود تیمم
من هم ز نخی دو گر ز دستم
حاشا کنم اعتلا توهم
من ابکم و سامعان اصم، نیست
از صحبت بکم بهره ور صم
ای دوست و دشمن تو در حشر
ممتاز ز هم چو کاکل از دم
آنان، بجنان کشند ساغر
اینان، بسقر کشند هیزم

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چون انجمن سپهر از انجم
شد پاک چو این جهان ز مردم
هوش مصنوعی: وقتی آسمان از ستاره‌ها خالی شد، مانند این که جهان از انسان‌ها تهی شود.
گیسو ببرید لیلی شب
بر سوک هر اختری که شد گم
هوش مصنوعی: لیلی با دقت و ظرافت موی خود را برای نشان دادن بر هر ستاره‌ای که در شب گم شده بُرید.
زال گیتی، سمور شب کند
پوشیده بجشن روز، قاقم
هوش مصنوعی: زال، بزرگ‌ترین و مشهورترین شخصیت زمین، در شب لباس سمور می‌پوشد تا در جشن روز به خود زینت ببخشد.
ساقی سپهر می برآورد
لعلی قدح، از زمردین خم
هوش مصنوعی: ساقی آسمان، جامی از سنگ زینتی و ارزشمند به رنگ سبز و درخشان برمی‌دارد.
گلگون شده زان می گل آگین
این نیلی طاق سبز طارم
هوش مصنوعی: به دلیل نوشیدن شراب خوش‌رنگ، رنگ گل‌ها به سرخی گراییده و طاق سبز طارم به رنگ نیلی در آمده است.
من بنده نه خفته و نه بیدار
بر بستر خواب در تلاطم
هوش مصنوعی: من نه در خواب هستم و نه در بیداری، در حالت بلاتکلیفی و آشفتگی به سر می‌برم.
بخت من و، باد صبحدم بود
با هم ز نفاقشان تزاحم
هوش مصنوعی: بخت من و نسیم صبحگاهی در یک زمان به سر می‌بردند، اما به خاطر اختلافاتشان با یکدیگر، نتوانستند به خوبی کنار بیایند.
آنم میگفت: لاتقم، نم؛
اینم میگفت: لاتنم قم
هوش مصنوعی: یکی می‌گفت: برنخیز و نرو، دیگری می‌گفت: نرو و بمان.
برخیز که قاصدی ز کاشان
آمد قصدش زیارت قم
هوش مصنوعی: برخیز و آماده شو، چون پیام‌آوری از کاشان آمده که قصدش زیارت قم است.
کانجا خفته است، بانوی دین
بر در ز ملائکش تراکم
هوش مصنوعی: در آنجا، بانوی دین در حال استراحت است و فرشتگان دور او را گرفته‌اند.
معصومه ی پاک، کش پدر بود
معصوم نهم، امام هفتم
هوش مصنوعی: معصومه‌ی پاک، فرزند پدر معصوم نهم و امام هفتم است.
هم داشت قصیده ی صباحی
هم جست تو را نشان ز مردم
هوش مصنوعی: او هم قصیده‌ای زیبا درباره صبح داشت و هم به دنبال نشانه‌ای از تو در میان مردم می‌گشت.
او کرده مرا، همی تفحص
من جسته بهمرهان تقدم
هوش مصنوعی: او مرا به دقت بررسی کرده و در جستجوی هم‌نوردانم است و به جلوتر از من حرکت می‌کند.
تا دیدم بر فراز اسبیش
پولادین ساق و آهنین سم
هوش مصنوعی: زمانی که اسب او را دیدم که پاهایش از فولاد و سم‌هایش از آهن ساخته شده بود.
چون سبز خط ایاز یالش
چون مشکین زلف لیلی اش دم
هوش مصنوعی: زمانی که خط سبز ایاز در بالای سرش نظاره‌گر است، مانند زلف‌های سیاه و زیبا لیلی در حال وزیدن است.
تابان چو هلال، چار نعلش
هر یک مهر سپهر چارم
هوش مصنوعی: مانند هلال ماه، درخشان و زیباست و چهار نعل او نشان از تاثیرات و زیبایی‌های چهارگانه آسمان دارد.
یک رشته در نسفته در دست
یکدسته گل شکفته در کم
هوش مصنوعی: یک رشته‌ای در دست دارم که به گل‌های زیبایی متصل است و در کنار آن‌ها قرار دارد.
داوود نه، لیک گوییا بود
ز آیات زبور در ترنم
هوش مصنوعی: داوود نیست، اما به نظر می‌رسد که در صدای آیات زبور به نوعی ترنم دارد.
چشم گریان و، گفتم: احسنت
کآمد بدل منت ترحم
هوش مصنوعی: چشمی پر از اشک داشتم و گفتم: چه خوب که احساسات و حالم را درک کردی و برای من محبت نشان دادی.
دستی زده دامنش گرفتم
گم کرده زبان ره تکلم
هوش مصنوعی: دست به دامنش زدم و گفتم که در بیان و صحبت کردن دچار مشکل شده‌ام و نمی‌دانم چه بگویم.
گریان من و، او ز گریه ی من
آورده بگرد لب تبسم
هوش مصنوعی: من در حال گریه‌ام و او به خاطر گریه‌های من لبخند بر لب آورده است.
کاین تازه قصیده ی صباحی است
بشنو مکن این قدر تظلم
هوش مصنوعی: این شعر به این معناست که این تازه‌ترین شعر صبحگاهی است، پس نیازی نیست که اینقدر شکایت کنی یا ناله کنی.
وه وه چه قصیده ی صباحی
آویزه ی گوش شاه انجم
هوش مصنوعی: چه زیباست شعری که در صبحگاه به گوش شاه ستارگان می‌رسد!
زین انعامند دوستانت
چون من همه عمر در تنعم
هوش مصنوعی: دوستانت مانند من از زندگی خوب و خوشی برخوردارند و این نعمت‌ها باعث افزایش صمیمیت و نزدیکی ما به یکدیگر شده است.
کالانعامند حاسدانت
خاکم بدهن، گزاف بل هم
هوش مصنوعی: حسودان مانند چهارپایانی هستند که در خاک غلت می‌زنند و به دلیل بی‌خود بودن، از ارزش و اهمیت افرادی که در مقام بالاتری قرار دارند آگاه نیستند.
ای، هم سبق تو عقل اول
وی هم نفس تو، صبح دویم!
هوش مصنوعی: ای تو که از نخستین عقل و درک بهره‌مند هستی، همچنین تو، روح و جان من، مانند صبح نوینی!
ای رسته ز منت معلم
معلومات تو، بی تعلم
هوش مصنوعی: تو که در سایه‌ی لطف معلم رشد کرده‌ای و علم و آگاهی‌ات را از او داری، بدون دانش و یادگیری چه ارزشی خواهی داشت؟
هرگز مکشد ز یمن حکمت
محکوم تو از فلک تحکم
هوش مصنوعی: هیچ‌گاه حکمت تو از آسمان بر روی کسی که محکوم است و تسلیم، تأثیری نمی‌گذارد.
نازاده چو نونتیجه یی پاک
زان هفت اب و ازین چهار ام
هوش مصنوعی: تولد نکرده، مانند نتیجه‌ای از یک نان، پاک و خالص از هفت نوع آب و چهار نوع زمین است.
از نوش لب تو اهل کاشان
رسته ز گزند نیش کژدم
هوش مصنوعی: از لب‌های شیرین تو، مردم کاشان از گزند نیش عقرب در امان مانده‌اند.
نظم تو، گره گشای پروین؛
نثر تو، زره ربای قلزم
هوش مصنوعی: طرز نوشتن تو، همچون درخشش پروین، مشکل‌ها را حل می‌کند؛ و نثر تو، همانند زره‌ای که در دریای عمیق می‌درخشد، توجه‌ها را به خود جلب می‌کند.
گفت انوری این قصیده، گفتی؛
دیدم جو کشته او، تو گندم!
هوش مصنوعی: انوری می‌گوید: وقتی این شعر را خواندی، متوجه شدم که مثل اینکه جو در زمین کشته شده، تو به گندم اشاره کردی!
در مجلس تو، ز دیگران شعر
برساحل شط بود تیمم
هوش مصنوعی: در محفلی که تو هستی، شعر دیگران مانند تیممی است که بر ساحل رودخانه می‌زنند.
من هم ز نخی دو گر ز دستم
حاشا کنم اعتلا توهم
هوش مصنوعی: اگر من هم جزئی از این تار و تخته باشم، هرگز اجازه نمی‌دهم کسی به من افترا بزند و به من صدمه بزند.
من ابکم و سامعان اصم، نیست
از صحبت بکم بهره ور صم
هوش مصنوعی: من خاموش هستم و شنوندگان نیز کر، از سخن گفتن من کسی بهره‌مند نمی‌شود.
ای دوست و دشمن تو در حشر
ممتاز ز هم چو کاکل از دم
هوش مصنوعی: ای دوست و دشمن، تو در روز قیامت از هم جدا هستی مانند اینکه موی سر از دم جدا می‌شود.
آنان، بجنان کشند ساغر
اینان، بسقر کشند هیزم
هوش مصنوعی: آن ها کسانی هستند که با شوق و نشاط می‌نوشند، و اینان کسانی هستند که با زحمت و تلاش بار می‌کشند.