گنجور

شمارهٔ ۱۶ - در مدح اسماعیل شاه خلیفه سلطانی

دوشم، از خواب بود چشم کحیل؛
گوشم آسوده، خوش ز قال و ز قیل
تا سحر، دیده فارغ از دیدن
لب ز تقریر و، خاطر از تخییل
جستم از خواب ناگهان، گفتی
که بمن سود بال میکائیل
شکر را، رو بقبله از اقبال؛
سجده کردم همی پس از تقبیل
شبکی دیدم از صفا، چون روز؛
روشن از خور، نه ازجمال جمیل
خنده فانوس را، ز نور چراغ؛
ناله ی ناقوس را، ز دست ابیل
موبد، اندر ترانه سازی زند؛
خادم خانقاه، در تهلیل
نفس صبح، در کشاکش خور؛
دمبدم، پایه پایه در تحویل
جیش شام، از طلیعه ی شه روم؛
کرده شد رحال و عزم رحیل
از سهر، چشم اختران بنعاس
وز سحر، نای طایران بعویل
بقصاص گذشته، گویی خاست
صبح صادق، ز جای چون هابیل
سر قابیل شب بریده فشاند
بر افق خون حنجر قابیل
جام خالی و، میکشان مخمور؛
اختران مرتعش، نسیم علیل
از بروج دوازده گانه
نیمه یی آشکار از تعدیل
سر خوشه، فشانده دانه بخاک
حاصلش بی نیاز از تحصیل
در ترازو، کواکب رخشان؛
زر موزون فشانده، سیم مکیل
کرده بهرام، زان زر و زان سیم؛
سارقان را به تیغ، قطع سبیل
کرده آنجا، چو هندوان کیوان؛
بشکر، زهر از فسون تبدیل!
تیر سیمین، بزه نهاده کمان؛
تا نچیند کسی رطب ز نخیل
شاخ بزغاله، همچو شاخ درخت؛
پر شکوفه ز نار و سیب و شلیل
چو دو بط، در کنار شط دیدم؛
گشته نسرین بر مجره نزیل
بود روشن ستارگان، در دلو
یا چکان قطره ها، ز دلو سجیل
تیر زرین قلم، مقیم آنجا
در حسابش نه سهو و نه تعطیل
نیم ماهی عیان و، نیم نهان؛
راست چون ساق یوسف اندر فیل
پرتو مه، فتاده بر ماهی؛
چون فروغ چراغ بر قندیل
ماهی، از مهر یونسش بشکم؛
فلس رخشانش، خرقه ی حزقیل
وان دگر نیمه، از دوازده برج
تن نهاده بحمل خاک ثقیل
گشته تکبیر خوان، مؤذن صبح؛
کرده تکبیرش؛ از ره تکمیل
خوابهای ندیده را، تعبیر؛
رازهای نگفته را، تأویل!
ناگهان شد عیان، ز چاه افق
مهر چون نور چشم اسرائیل
چون ادای فریضه شد، بودم
گه بتسبیح و، گاه در تهلیل
متعجب نشسته زار و نزار
متحیر شده نحیف و نحیل
گرچه از اختران سیاره
کار سعدین یافته تعطیل
رخ بعمدا نمی نمایندم
یا شده دیده از کلال کلیل؟!
هاتفم گفت: نه معاذ الله
نسزد از صحیح، رای علیل!
بسعادت همیشه چون سعدین
بوده در ملک شه وزیر و وکیل
چند روزی که شه گرفته چو شیر
سایه از فوج روبهان محیل
شده ناچارش، از یمین و یسار
پاسبانان مسند و اکلیل
سرو آزاده، ماه مهر آرای؛
شاه و شهزاده، شاه اسماعیل
آن، بحسن حسین و خلق حسن
آن، بعلم علی و عقل عقیل
اختری، برج آن علی ولی؛
گوهری، درج آن نبی نبیل!
آنکه در حرف صاحبش، نه حریف؛
آنکه در عدل کسریش نه عدیل
آنکه چون سیل جود او خیزد
گنج پرویز ریزدش بمسیل
همش اندر عراق، عرق شریف؛
همش اندر حجاز اصل اصیل
ز شهان، رویش از صفا بمثال؛
بجهان، نامش از وفا تمثیل
به نسبیانش، از نسب ترجیح
به حسبیانش، از حسب تفصیل
مادحش، نطق من؛ علی الاجمال!
واصفش، علم حق؛ علی التفصیل!
ای سکندر در سلیمان مان
وی فریدون فر قباد قبیل
باصفا گوهر تو، تا به صفی
بی خلل اختر تو تا به خلیل!
گر چو بیژن، بچاه ترک فلک؛
داردت بسته در زمان قلیل
زهره، درجش ز کفه ی میزان؛
آردت شب ذخیره یا زنبیل
غم مخور، رستمی اگر چه نماند؛
می نماند زمانه در تعطیل
بدعای رهی، بجاه و جلال؛
رهی آخر بلطف رب جلیل
غرض از هر گزند ایمن باش
که عزیز خدا نمانده ذلیل
خیل دشمن، به کعبه ی در تو
گر بعزم جدل کند تعجیل
رسدش از فرشته آنچه رسید
از ابابیل بر صحابه ی پیل
در زمان عدالتت شاها
که بمظلوم ظالم است دخیل
نه افاعی بقصد صعوه جری
ز ضیاغم، بصید عجل عجیل
تو بهر ملک، سایه اندازی
بر سر شاهش افسر است ثقیل
تبعت، تابع است و، رای رهی؛
قیصرت چاکر است و، خاقان ایل
روز هیجا، که چشم ازرق چرخ؛
گردد از گرد کحل رنگ کحیل
چون شب، از گرد تیره سطح هوا
چون نجوم، اندران سلاح صقیل
در سر سرکشان، ز فتنه ی هوا؛
در دل پردلان، ز کینه غلیل
خیزد از نای نای و سینه ی کوس
بانگ صور نخست اسرافیل
فگند رخنه بر سما و سمک
راکب و مرکب، از صیاح و صهیل
بشبستان خاک تیره شود
خیل جان را چراغ تیغ دلیل
رود از جای، پای میر اجل؛
ماند از کار، دست عزرائیل!
آسمان، کشتگان معرکه را؛
زند از سوک، جامه در خم نیل
چون خور آیی سواره در میدان
نصرتت همعنان و فتح دلیل
بر سرت چتر، سایه ی میکال
در کفت تیغ، شهپر جبریل!
تیرت آن سان رود بچشم عدو
که ز دست بتان، بمکحله میل
غیر تیغی که آختیش بخصم
غیر رخشی که ساختیش ذلیل
برق، نابرده از کسی فرمان؛
باد، نادیده از کسی تحمیل!
هر تن از لشکرت، کشاورزی است؛
که بشمشیر آبگون صقیل
دانه از سرفشاند، آب از خون؛
همچو دهقان، بکشت زار از بیل
من، نه آنم شها، که در ره نظم؛
پا نهم تا کسی کند تجمیل
لیک در حجره اوحد الدینم
شب همی داد می ز جام ثقیل
می چون سلسبیل، کش ساقی؛
هم بر ابن سبیل کرده سبیل
دفترش دیدم و، همی چیدم
گل، ز گلزارش و، رطب ز نخیل
یعنی ابیات دلکشش تا صبح
خواندمی، چون زبور و چون تنزیل
غزلی چند، کش اگر ببینند؛
حسن ترتیب و صنعت ترتیل
نکند یاد موسی از توریه
نشود شاد عیسی از انجیل
غرض، ای خسرو بلند اقبال
کافتدت بر سپهر ظل ظلیل
انوری گفت این قصیده و، رفت
رفت از رفتنش زمان طویل
شاعران را، بروست نوحه هنوز
چون هدیر، حمامگان بهدیل
من بشوق وی، این گهر سفتم؛
که خدایش دهاد، اجر جزیل
ورنه، آن سانم، این قدر دانم؛
که بلاطایل است این تطویل
تا بمعنی فاعل و مفعول
عربان آورند لفظ فعیل
چاکرت، هر یک از شریف و وضیع؛
دوستت، هر یک از عزیز و ذلیل
حرف او، در میانه خیر مقال؛
جای او، در زمانه خیر مقیل
حاسدت، هر یک از صغیر و کبیر؛
دشمنت، هر یک از نجیب و نزیل
آردش زیر پا، زمین سجین
باردش بر سر آسمان، سجیل

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دوشم، از خواب بود چشم کحیل؛
گوشم آسوده، خوش ز قال و ز قیل
هوش مصنوعی: دیروز در خواب بودم و چشمانم خسته و پر از غبار بود؛ اما گوشم در آرامش بود و از حرف‌ها و گفت‌وگوهای اطراف لذت می‌بردم.
تا سحر، دیده فارغ از دیدن
لب ز تقریر و، خاطر از تخییل
هوش مصنوعی: تا سحر پیش از dawn، چشم از دیدن لب پرهیز می‌کند و ذهن نیز از خیال پردازی دور است.
جستم از خواب ناگهان، گفتی
که بمن سود بال میکائیل
هوش مصنوعی: ناگهان از خواب بیدار شدم و احساس کردم که سود و فایده‌ای را مانند بال‌های ملائک در دلم دارم.
شکر را، رو بقبله از اقبال؛
سجده کردم همی پس از تقبیل
هوش مصنوعی: پس از آن که به سمت قبله توجه کردم و از نعمت‌ها و رحمت‌های الهی سپاسگزاری کردم، به سجده افتادم و خود را در برابر آن رحمت‌ها تسلیم کردم.
شبکی دیدم از صفا، چون روز؛
روشن از خور، نه ازجمال جمیل
هوش مصنوعی: در یک شب زیبای صاف و روشن، نوری به مانند روز را مشاهده کردم که از خورشید می‌تابید، نه به خاطر زیبایی‌های ظاهری.
خنده فانوس را، ز نور چراغ؛
ناله ی ناقوس را، ز دست ابیل
هوش مصنوعی: در این جهان، روشنایی و خوشحالی از نور چراغی برمی‌خیزد که در دل شادابی و نشاط وجود دارد، اما غم و اندوهی که گاهی به دل می‌نشیند، نتیجه‌ی دست‌های بی‌رحم زمانه است.
موبد، اندر ترانه سازی زند؛
خادم خانقاه، در تهلیل
هوش مصنوعی: موبد، در حال ساختن ترانه‌هاست؛ و خادم خانقاه، در حال ستایش و تسبیح خداوند است.
نفس صبح، در کشاکش خور؛
دمبدم، پایه پایه در تحویل
هوش مصنوعی: نسیم صبحگاهی در حالی که نور خورشید به تدریج طلوع می‌کند، هر لحظه تغییرات تازه‌ای را به همراه دارد و به تدریج به یک تغییر کلی می‌انجامد.
جیش شام، از طلیعه ی شه روم؛
کرده شد رحال و عزم رحیل
هوش مصنوعی: در ابتدای شب، وقتی که ستاره‌ها به قلب آسمان می‌رسند، سفر من به سمت شهر محبوبم آغاز می‌شود و برای این سفر آماده‌ام.
از سهر، چشم اختران بنعاس
وز سحر، نای طایران بعویل
هوش مصنوعی: از خواب شب، ستاره‌ها بیدار می‌شوند و با طلوع صبح، صدای پرنده‌ها به گوش می‌رسد.
بقصاص گذشته، گویی خاست
صبح صادق، ز جای چون هابیل
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به این است که با فراموش کردن گذشته‌های تلخ و سختی‌ها، انسان می‌تواند به امید یک صبح جدید و روشن، مانند هابیل (یکی از شخصیت‌های داستانی)، دوباره از نو شروع کند و به زندگی ادامه دهد. این مفهوم به نوعی به آغاز دوباره و شروعی تازه در زندگی اشاره دارد.
سر قابیل شب بریده فشاند
بر افق خون حنجر قابیل
هوش مصنوعی: در شب، خون حنجره‌ی قابیل بر افق پاشیده شده است.
جام خالی و، میکشان مخمور؛
اختران مرتعش، نسیم علیل
هوش مصنوعی: لیوانی که خالی است و شرابی که می‌ریزد، ستاره‌ها به تلاطم درآمده‌اند و نسیم خنکی در هوا وزیده است.
از بروج دوازده گانه
نیمه یی آشکار از تعدیل
هوش مصنوعی: از دوازده برج آسمانی، نیمه‌ای به وضوح نمایان است که از تعدیلات خاصی برخوردار است.
سر خوشه، فشانده دانه بخاک
حاصلش بی نیاز از تحصیل
هوش مصنوعی: خوشه، دانه‌های خود را به زمین می‌پاشد و حاصل آن دیگر نیازی به تلاش و زحمت ندارد.
در ترازو، کواکب رخشان؛
زر موزون فشانده، سیم مکیل
هوش مصنوعی: در ترازوی حساب، ستاره‌های روشن و درخشان قرار دارند؛ طلا به اندازه‌ای معین و با دقت ریخته شده و نقره نیز با دقت اندازه‌گیری شده است.
کرده بهرام، زان زر و زان سیم؛
سارقان را به تیغ، قطع سبیل
هوش مصنوعی: بهرام از طلا و نقره‌اش به سارقان آسیب می‌زند و آنان را با شمشیر تنبیه می‌کند.
کرده آنجا، چو هندوان کیوان؛
بشکر، زهر از فسون تبدیل!
هوش مصنوعی: او در آنجا مانند هندی‌ها در کیوان (سیاره زحل) است؛ با شیرینی، زهر را به وسیله جادوی خود تبدیل می‌کند!
تیر سیمین، بزه نهاده کمان؛
تا نچیند کسی رطب ز نخیل
هوش مصنوعی: تیر نقره‌ای بر کمان قرار گرفته است تا کسی نتواند خرما از درخت نخل بچیند.
شاخ بزغاله، همچو شاخ درخت؛
پر شکوفه ز نار و سیب و شلیل
هوش مصنوعی: شاخ بزغاله مانند شاخ درخت است که پر از شکوفه‌های نارنجی، سیب و شلیل می‌باشد.
چو دو بط، در کنار شط دیدم؛
گشته نسرین بر مجره نزیل
هوش مصنوعی: دو قناری را در کنار جوی آب دیدم که گل نسرین بر کناره آن در حال رشد بوده است.
بود روشن ستارگان، در دلو
یا چکان قطره ها، ز دلو سجیل
هوش مصنوعی: ستارگان در آسمان می‌درخشیدند و در دلو، قطره‌های باران به آرامی فرو می‌ریختند.
تیر زرین قلم، مقیم آنجا
در حسابش نه سهو و نه تعطیل
هوش مصنوعی: قلمی با دقت و ناب، همیشه در حال نوشتن است و هیچ اشتباه یا وقفه‌ای در کارش وجود ندارد.
نیم ماهی عیان و، نیم نهان؛
راست چون ساق یوسف اندر فیل
هوش مصنوعی: نیمی از ماه دیده می‌شود و نیمی دیگر پنهان است؛ راست مانند ساق یوسف در برابر فیل.
پرتو مه، فتاده بر ماهی؛
چون فروغ چراغ بر قندیل
هوش مصنوعی: نور ماه بر روی ماهی می‌تابد، مانند نوری که از چراغ به قندیل می‌رسد.
ماهی، از مهر یونسش بشکم؛
فلس رخشانش، خرقه ی حزقیل
هوش مصنوعی: ماهی را به خاطر محبت یونس، از درونش بیرون می‌آورم؛ فلس‌های زیبایش مانند لباس حزقیل است.
وان دگر نیمه، از دوازده برج
تن نهاده بحمل خاک ثقیل
هوش مصنوعی: به عنوان یک تفسیر، این عبارت اشاره دارد به اینکه شخصی بار سنگینی بر دوش دارد و این بار ناشی از دوازده مرحله یا تاثیرات مختلف در زندگی اوست که او را به حرکت در می‌آورد. این بار ممکن است نمادی از مسئولیت‌ها یا چالش‌هایی باشد که در مسیر زندگی با آن‌ها روبرو هستیم.
گشته تکبیر خوان، مؤذن صبح؛
کرده تکبیرش؛ از ره تکمیل
هوش مصنوعی: مؤذن در هنگام صبح اذان می‌گوید و با صدا و جلال نام خدا را بزرگ می‌دارد تا همه را به محبت و عبادت خدا دعوت کند و این کارش نشان‌دهنده‌ی کمال در ارادت و عبادت اوست.
خوابهای ندیده را، تعبیر؛
رازهای نگفته را، تأویل!
هوش مصنوعی: برای خواب‌هایی که هرگز دیده نشده‌اند، ما آن‌ها را تأویل می‌کنیم و برای رازهایی که هرگز بیان نشده‌اند، تفسیر می‌کنیم.
ناگهان شد عیان، ز چاه افق
مهر چون نور چشم اسرائیل
هوش مصنوعی: ناگهان روشن شد، مانند نوری که از چاه افق بیرون می‌آید، همچون نور چشمان اسرائیل.
چون ادای فریضه شد، بودم
گه بتسبیح و، گاه در تهلیل
هوش مصنوعی: زمانی که به انجام فریضه مشغول شدم، گاهی مشغول ذکر تسبيح و گاهی در حال تهليل بودم.
متعجب نشسته زار و نزار
متحیر شده نحیف و نحیل
هوش مصنوعی: او با حالتی حیرت‌زده و ضعیف، در گوشه‌ای نشسته و به اطرافش خیره شده است.
گرچه از اختران سیاره
کار سعدین یافته تعطیل
هوش مصنوعی: اگرچه ستاره‌ها و سیارات به نفع خوشبختی و سعادت انسان‌ها عمل می‌کنند و به نظر می‌رسد که به فعالیت خود ادامه می‌دهند، اما زندگی همچنان در حال تغییر و تحول است و ممکن است به حالت تعطیل درآید.
رخ بعمدا نمی نمایندم
یا شده دیده از کلال کلیل؟!
هوش مصنوعی: چهره‌ات را عمداً به من نشان نمی‌دهی یا اینکه چشمم به خاطر کلاله‌ات از دیدن تو ناتوان شده است؟
هاتفم گفت: نه معاذ الله
نسزد از صحیح، رای علیل!
هوش مصنوعی: هاتفی به من گفت که خطا نکن، نادرست است که از چیزی سالم و درست، بر پایه‌ای نادرست و معیوب نتیجه‌گیری کنی!
بسعادت همیشه چون سعدین
بوده در ملک شه وزیر و وکیل
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که فردی در طول زندگی‌اش، همیشه در موقعیت‌های خوب و خوش‌یمنی بوده و همواره در سمتی از قدرت و مقام مانند وزیر و وکیل قرار داشته است.
چند روزی که شه گرفته چو شیر
سایه از فوج روبهان محیل
هوش مصنوعی: چند روزی که مانند شیر قدرت و سلطه یافته، در حالی که از گروهی از روباهان فریبکار در امان است.
شده ناچارش، از یمین و یسار
پاسبانان مسند و اکلیل
هوش مصنوعی: او ناچار است که از هر دو سو، یعنی از طرف راست و چپ، محافظانی بر جایگاه و تاجش بگذارد.
سرو آزاده، ماه مهر آرای؛
شاه و شهزاده، شاه اسماعیل
هوش مصنوعی: در اینجا به زیبایی و شکوه سرو آزاد، نماد آزادی و زیبایی، و همچنین ماهی که به مهر و محبت شهرت دارد اشاره شده است. همچنین، بیانگر مقام شاهی و شخصیت‌های برجسته از جمله شاه اسماعیل است که یادآور عظمت و قدرت آن دوران می‌باشد.
آن، بحسن حسین و خلق حسن
آن، بعلم علی و عقل عقیل
هوش مصنوعی: آن هم به زیبایی حسین و خلق و خوی خوب اوست، و هم به دانش علی و عقل و فهم عقیل اشاره دارد.
اختری، برج آن علی ولی؛
گوهری، درج آن نبی نبیل!
هوش مصنوعی: ستاره‌ای است که بر بارگاه علی (ع) درخشش دارد؛ و جواهری است که بر سینه پیامبر بزرگوار (ص) می‌درخشد!
آنکه در حرف صاحبش، نه حریف؛
آنکه در عدل کسریش نه عدیل
هوش مصنوعی: آن کسی که در سخن و گفتار دارای مالک و صاحبش، هیچ رقیبی ندارد و کسی که در عدالت و انصافش، هیچ هم‌رتبه و برابری وجود ندارد.
آنکه چون سیل جود او خیزد
گنج پرویز ریزدش بمسیل
هوش مصنوعی: کسی که generosity (سخاوت) او مانند سیل جاری می‌شود، ثروت و دارایی‌اش به سمت او سرازیر می‌شود.
همش اندر عراق، عرق شریف؛
همش اندر حجاز اصل اصیل
هوش مصنوعی: تمامی آنها در عراقی که به آبرو و شرافت شهرت دارد، به سر می‌برند؛ و همگی در حجاز، سرزمینی با اصل و نسب اصیل، حضور دارند.
ز شهان، رویش از صفا بمثال؛
بجهان، نامش از وفا تمثیل
هوش مصنوعی: از درخشش و صفای چهره‌اش شایسته‌ی توجه است و در دنیا، نامش به عنوان نمادی از وفاداری شناخته می‌شود.
به نسبیانش، از نسب ترجیح
به حسبیانش، از حسب تفصیل
هوش مصنوعی: به خویشاوندان، از نظر نسبت برتری دارد و به صاحب‌حسبان، از نظر ویژگی‌ها توضیح بیشتری می‌دهد.
مادحش، نطق من؛ علی الاجمال!
واصفش، علم حق؛ علی التفصیل!
هوش مصنوعی: مدح و ستایش او سخن من است به طور کلی، و توصیف او علم حقیقت است به طور دقیق.
ای سکندر در سلیمان مان
وی فریدون فر قباد قبیل
هوش مصنوعی: ای سکندر، تو مانند سلیمان نیستی، نه فریدون را به یاد می‌آوری و نه فر قباد را می‌شناسی.
باصفا گوهر تو، تا به صفی
بی خلل اختر تو تا به خلیل!
هوش مصنوعی: تو یک گوهر پاک و باصفایی، و تا زمانی که در جمعی بی‌نقص و بدون مشکل قرار داری، با مقامات بلند و دوست‌داشتنی همچون خلیل (ابراهیم) خواهی بود.
گر چو بیژن، بچاه ترک فلک؛
داردت بسته در زمان قلیل
هوش مصنوعی: اگر مانند بیژن به چاه افتاده‌ای، از آنجا که زمان کوتاهی است، با کمتری دقت می‌توانی از این وضعیت رهایی یابی.
زهره، درجش ز کفه ی میزان؛
آردت شب ذخیره یا زنبیل
هوش مصنوعی: زهره، با وزنش در کفه‌ی ترازوی دنیای عشق، یا در شب تاریک، برایت گنجینه‌ای ارزشمند به ارمغان می‌آورد.
غم مخور، رستمی اگر چه نماند؛
می نماند زمانه در تعطیل
هوش مصنوعی: نگران نباش، حتی اگر رستم هم نباشد؛ زمان هرگز متوقف نمی‌شود و ادامه دارد.
بدعای رهی، بجاه و جلال؛
رهی آخر بلطف رب جلیل
هوش مصنوعی: با دعاهای منفی از طرف رهی، به مقام و عظمت نمی‌رسیم؛ اما در نهایت به لطف خداوند بزرگ، به هر هدفی که می‌خواهیم خواهیم رسید.
غرض از هر گزند ایمن باش
که عزیز خدا نمانده ذلیل
هوش مصنوعی: هدف این است که از هر آسیبی در امان باشی، زیرا هیچ‌کس عزیز خدا باقی نمی‌ماند و از آن به ذلت نمی‌رسد.
خیل دشمن، به کعبه ی در تو
گر بعزم جدل کند تعجیل
هوش مصنوعی: اگر گروهی از دشمنان با نیت مبارزه و خصومت به کعبه تو حمله کنند، آن را با سرعت انجام خواهند داد.
رسدش از فرشته آنچه رسید
از ابابیل بر صحابه ی پیل
هوش مصنوعی: از فرشته، به او چیزی می‌رسد که مشابه آنچه برای یاران فیل از ابابیل نازل شد، می‌باشد.
در زمان عدالتت شاها
که بمظلوم ظالم است دخیل
هوش مصنوعی: در زمان حکومت عادلانه‌ات ای پادشا، بی‌گناهان تحت فشار ستمگران قرار دارند.
نه افاعی بقصد صعوه جری
ز ضیاغم، بصید عجل عجیل
هوش مصنوعی: بیت اشاره به این دارد که برخی از شکارها به سرعت و با هدف مشخصی در تعقیب هستند، مانند صیادانی که به دنبال طعمه‌ خود می‌باشند. در واقع، این بیانگر تمرکز و سرعت در عمل است، به طوری که شکارچیان با دقت و تیزی نظر به هدف خود دارند.
تو بهر ملک، سایه اندازی
بر سر شاهش افسر است ثقیل
هوش مصنوعی: تو برای این کشور، مانند سایه‌ای بر سر پادشاهش هستی که تاج سنگینی بر سرش دارد.
تبعت، تابع است و، رای رهی؛
قیصرت چاکر است و، خاقان ایل
هوش مصنوعی: پیرو و تابع تو، درست مانند یک سرباز است، و فرمانده تو، مانند یک خدمتگزار در خدمت توست.
روز هیجا، که چشم ازرق چرخ؛
گردد از گرد کحل رنگ کحیل
هوش مصنوعی: در روزی که آسمان به رنگ آبی تیره می‌شود، گرد و غبار کحل و سیاهی بر آن می‌نشیند.
چون شب، از گرد تیره سطح هوا
چون نجوم، اندران سلاح صقیل
هوش مصنوعی: چون شب به وجود می‌آید و آسمان تیره می‌شود، ستاره‌ها مانند سلاح‌های درخشان در آن ظاهر می‌شوند.
در سر سرکشان، ز فتنه ی هوا؛
در دل پردلان، ز کینه غلیل
هوش مصنوعی: در دل افراد شر و فاسد، به خاطر وسوسه‌های دنیا و تمایلات نفسانی، در دل کسانی که کم‌عمق و ناپاک هستند، به دلیل خشم و کینه‌ای که دارند، غوغایی برپا است.
خیزد از نای نای و سینه ی کوس
بانگ صور نخست اسرافیل
هوش مصنوعی: صداهایی از نای و سینه کوس برخاسته می‌شود که خبر از فرا رسیدن قیامت و صدا و بانگ اسرافیل می‌دهد.
فگند رخنه بر سما و سمک
راکب و مرکب، از صیاح و صهیل
هوش مصنوعی: در آسمان نشانه‌هایی از نفوذ و تأثیرگذاری مشاهده می‌شود و سوارکاران و مرکب‌ها با صدای بلند و جاندار در حال حرکت‌اند.
بشبستان خاک تیره شود
خیل جان را چراغ تیغ دلیل
هوش مصنوعی: در تاریکی شب، زمین به رنگ تیره‌ای در می‌آید و جمعیت جان‌ها را چراغ روشنی از تیغ دلیل روشن می‌کند.
رود از جای، پای میر اجل؛
ماند از کار، دست عزرائیل!
هوش مصنوعی: رود از جای، یعنی لحظه‌ای فرا می‌رسد که مرگ به سراغ انسان می‌آید و نمی‌توان از آن گریخت. در این زمان، زندگی و کارها به پایان می‌رسند و تنها کار ملازم با مرگ باقی می‌ماند. عزرائیل، فرشته مرگ، همواره آماده است تا جان انسان‌ها را بستاند و در این لحظه، هیچ چیز جز تقدیر و تلاش برای زندگی باقی نمی‌ماند.
آسمان، کشتگان معرکه را؛
زند از سوک، جامه در خم نیل
هوش مصنوعی: آسمان، جانباختگان میدان جنگ را در چنگ خود دارد و لباس آن‌ها را به رنگ آبی نیل دچار کرده است.
چون خور آیی سواره در میدان
نصرتت همعنان و فتح دلیل
هوش مصنوعی: وقتی که تو همچون خورشید با شکوه وارد میدان پیروزی می‌شوی، همراه با تو موفقیت و دلیل پیروزی نیز ظاهر می‌شود.
بر سرت چتر، سایه ی میکال
در کفت تیغ، شهپر جبریل!
هوش مصنوعی: بر سرت چتری است که سایه ی میکال را به همراه دارد و در دست تو تیغی است که نماد جاودانگی و قدرت جبریل است.
تیرت آن سان رود بچشم عدو
که ز دست بتان، بمکحله میل
هوش مصنوعی: تیر تو به چشمان دشمن آنقدر سریع و بی‌نقص حرکت می‌کند که مانند دست‌های زیبای معشوق، در کحل به سمت هدف می‌رود.
غیر تیغی که آختیش بخصم
غیر رخشی که ساختیش ذلیل
هوش مصنوعی: تنها آن شمشیری که علیه دشمن کشیدی و تنها چهره‌ای که برای ذلیل کردن دیگری ساختی، اهمیت دارد.
برق، نابرده از کسی فرمان؛
باد، نادیده از کسی تحمیل!
هوش مصنوعی: برق بدون نیاز به اجازه کسی می‌درخشد و باد بدون اینکه از کسی تبعیت کند وزیدن می‌گیرد.
هر تن از لشکرت، کشاورزی است؛
که بشمشیر آبگون صقیل
هوش مصنوعی: هر فرد از سپاه تو، مانند یک کشاورز است که با شمشیر سرخ و درخشان، دست به کار می‌شود.
دانه از سرفشاند، آب از خون؛
همچو دهقان، بکشت زار از بیل
هوش مصنوعی: دانه از بلندای زمین می‌روید و آب نیز به خاطر جانش از رگ‌های بدن جاری می‌شود؛ درست مانند کشاورزی که با بیل زراعتش را می‌فلاند.
من، نه آنم شها، که در ره نظم؛
پا نهم تا کسی کند تجمیل
هوش مصنوعی: من آن کسی نیستم که در مسیر نظم و ترتیب گام بردارم تا دیگران مرا زیبا و شایسته جلوه دهند.
لیک در حجره اوحد الدینم
شب همی داد می ز جام ثقیل
هوش مصنوعی: اما در اتاق اوحد الدین، شب‌ها از جامی سنگین شراب می‌نوشم.
می چون سلسبیل، کش ساقی؛
هم بر ابن سبیل کرده سبیل
هوش مصنوعی: این بیت به دعوت و خوشامدگویی به می و نوشیدنی اشاره دارد. شاعر به تصویر می‌کشد که مانند آب روان و خوشگذرانی در کنار ساقی، هر کس که در این راه است باید از طعم و لذت زندگی بهره‌مند شود. به عبارتی، زندگی را با شادی و سرزندگی جشن بگیریم و از لحظات خوش بهره‌برداری کنیم.
دفترش دیدم و، همی چیدم
گل، ز گلزارش و، رطب ز نخیل
هوش مصنوعی: در دفترش مشغول خواندن بودم و از باغش گل‌ها را می چیدم، همچنین خرماهایی را هم از نخل‌ها برمی‌داشتم.
یعنی ابیات دلکشش تا صبح
خواندمی، چون زبور و چون تنزیل
هوش مصنوعی: من تا صبح به خواندن ابیاتی زیبا و دلنشین مشغول بودم، مانند زبور و مانند وحی آسمانی.
غزلی چند، کش اگر ببینند؛
حسن ترتیب و صنعت ترتیل
هوش مصنوعی: اگر چند غزل زیبا را بگویند و ترتیب و هنرنمایی آن را ببینند، تأثیر عمیقی خواهد داشت.
نکند یاد موسی از توریه
نشود شاد عیسی از انجیل
هوش مصنوعی: شاید در یادآوری موسی به ظرافت‌ها و ترفندهای او اشاره شود، اما از یاد نبریم که شادی عیسی به تعالیم انجیل وابسته است.
غرض، ای خسرو بلند اقبال
کافتدت بر سپهر ظل ظلیل
هوش مصنوعی: هدف این است که ای پادشاه با اقبال، تو که بر آسمان سایه‌ای بزرگ و دل‌گرم‌کننده داری.
انوری گفت این قصیده و، رفت
رفت از رفتنش زمان طویل
هوش مصنوعی: انوری اشاره می‌کند که این شعر او به پایان رسیده و برود و این که مدت زمانی طولانی صرف رفتن او شده است.
شاعران را، بروست نوحه هنوز
چون هدیر، حمامگان بهدیل
هوش مصنوعی: شاعران هنوز هم در غم و اندوه به سر می‌برند، مثل صدای وضو گرفتن در حمام که نشان‌دهنده‌ی پاکی و طهارت است.
من بشوق وی، این گهر سفتم؛
که خدایش دهاد، اجر جزیل
هوش مصنوعی: من به خاطر شوق او، این گوهر را به دست آوردم؛ زیرا اوست که پاداش بزرگی به من می‌دهد.
ورنه، آن سانم، این قدر دانم؛
که بلاطایل است این تطویل
هوش مصنوعی: در غیر این صورت، من به خوبی می‌دانم که این طولانی کردن بیهوده و بی‌فایده است.
تا بمعنی فاعل و مفعول
عربان آورند لفظ فعیل
هوش مصنوعی: این عبارت اشاره دارد به اینکه تا زمانی که تعریف و معنای درست فاعل و مفعول در زبان عربی مشخص نشود، استفاده از واژه‌های خاص و تخصصی همچون "فعیل" ممکن نخواهد بود. در واقع، بستگی به درک صحیح از گرامر و ساختارهای زبانی دارد تا بتوان به زبان عربی به درستی تسلط پیدا کرد.
چاکرت، هر یک از شریف و وضیع؛
دوستت، هر یک از عزیز و ذلیل
هوش مصنوعی: خدمتگزار تو، چه انسان‌های با ارزش و چه کم ارزش؛ دوست تو، چه افراد محترم و چه بی‌مقدار.
حرف او، در میانه خیر مقال؛
جای او، در زمانه خیر مقیل
هوش مصنوعی: صحبت او در میان بهترین گفتارهاست؛ و جایگاه او در این زمانه از بهترین مکان‌ها به شمار می‌رود.
حاسدت، هر یک از صغیر و کبیر؛
دشمنت، هر یک از نجیب و نزیل
هوش مصنوعی: دشمنان و حسادت‌های تو شامل هر دو گروه افراد با شخصیت‌های کوچک و بزرگ می‌شود؛ چه آن‌هایی که از نظر اجتماعی برجسته هستند و چه آن‌هایی که دارای مقام و جایگاه پایین‌تری هستند.
آردش زیر پا، زمین سجین
باردش بر سر آسمان، سجیل
هوش مصنوعی: او را زیر پا می‌کوبند و زمین را به گونه‌ای فشرده می‌کنند که سنگینی آن بر سر آسمان می‌افتد.