گنجور

بخش ۲ - در ستایش سلطان محمود رحمه الله

دل پادشاهان شه خسروان
که رایش بلندست و بختش جوان
بزرگی کی سازد همی رای اوی
برافراز هفتم فلک پای اوی
همیشه چنین دولتش یار باد
خدای جهانش نگه دار باد
گل دولتش سال و مه تازه باد
بزرگی و قدرش بی اندازه باد
کی تا آسمان بگذرد قدر اوی
نهد بخت بر مشتری صدر اوی
نتابد جهان گردن از رای اوی
دهند اختران بوسه بر پای اوی
زمین بر نتابد همی گنج اوی
زمانه نیاساید از خنج اوی
گه جود ابر سخا گستری
گه فضل دریای پر گوهری
هژبر عرین سخرهٔ رزم اوست
بهشت برین چاکر بزم اوست
نعیمست جایی کجا رام اوست
جحیمست جایی که صمصام اوست
بهارست جایی کجا روی اوست
بهشتست جایی کجا خوی اوست
چو جودش ببارد نبارد اَمَل
چو تیغش بخندد بگرید اجل
فلک پایهٔ همتش را رهیست
که در طلعتش فرّ شاهان شهیست
ثنا را جز او کس خریدار نیست
ثنا خود جز او را سزاوار نیست
بر حلم او کوه را سنگ نیست
بر طبع او باد را رنگ نیست
همیشه جهان بستهٔ نام اوست
کز ایام او خوشتر ایام اوست
کرا زامر ملک اندر آرام نیست
مبارک تر از نام او نام نیست
همه مملکت همت و سنگ اوست
جهانی همه فضل و فرهنگ اوست
زمانه مزین به تأثیر اوست
ولایت معین به تدبیر اوست
سپهر برین بستهٔ چهر اوست
جهان را همه رغبت مهر اوست
رخش لعل باد و دلش شاد باد
همیشه جهان را جهان دار باد
همه ساله دل شاد و خرم زیاد
از اهوال این دهر بی غم زیاد
بدو تازه بادا دل دوستان
چو برگ گل سرخ در بوستان
همی تا به محشر مبیناد رنج
ز فرزند و مال و ز ملک و ز گنج
تو عیّوقیا گرت هوش است ورای
به خدمت بپیوند به مدحت گرای
به دل مهر سلطان غازی بجوی
به جان مدح سلطان محمود گوی
ابوالقاسم آن شاه دین و دُوَل
شهنشاه عالم امیر ملل
نبیند جهان و نزاید سپهر
چنو راز و فرزانه و خوب چهر
در اقبال و در فضل و در هر فنی
جهانیست در زیر پیراهنی
گه جود چون ابر با بخشش است
گه علم دریای پر دانش است
تن جود و آزادگی را سر است
سر فضل و فرهنگ را افسر است
گه فضل آرایش عالم است
به هر علم فخر بنی آدم است
گه جود با شرم و با حشمت است
که با گنج و مالست و با هیبت است
خدای جهان مرو را یار باد
ز هر بد خدایش نگه دار باد
نهالی کی در اول نو بهار
نشانده بدی عیدت آمد ببار
به باغ طرب در به فرخنده بخت
نکشتست زو طرفه تر کس درخت
درختی کی بیخش همه دانش است
درختی کی شاخش همه رامش است
درختی کی برگش همه نزهت است
درختی کی بارش همه حکمت است
گل پایدار اندرو بادرنگ
که تا حشر ازو نگسلد بوی و رنگ
بهر برگ او در هزاران کشیست
بهر بوی او در هزاران خوشیست
کنون کآمد این گلبن نو ببر
بر شاه ازو یادگاری ببر
کی این دستهٔ گل در ایام تست
بهر برگ گل بر رقم نام تست
چنان کن کنون تا به روز قضا
نگردد ضِرامش زمانی جدا
ازیرا که هرگز نگردد کهن
گل تازه کش اصل باشد سخن

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دل پادشاهان شه خسروان
که رایش بلندست و بختش جوان
هوش مصنوعی: دل پادشاهان به خاطر قدرت و مقام بالای آنهاست، زیرا در زندگی‌اش هم شانس و بخت خوبی دارد.
بزرگی کی سازد همی رای اوی
برافراز هفتم فلک پای اوی
هوش مصنوعی: آیا کسی می‌تواند به عظمت او برسد؟ او کسی است که بر روی اوج آسمان ایستاده است.
همیشه چنین دولتش یار باد
خدای جهانش نگه دار باد
هوش مصنوعی: همیشه این‌طور باشد که یار و یاور او باشد، و خداوند جهان او را حفظ کند.
گل دولتش سال و مه تازه باد
بزرگی و قدرش بی اندازه باد
هوش مصنوعی: گل زیبایی و شکوهش همیشه تازه و نوست، و منزلت و مقامش بی‌نهایت و بسیار بزرگ است.
کی تا آسمان بگذرد قدر اوی
نهد بخت بر مشتری صدر اوی
هوش مصنوعی: کسی نمی‌تواند به آسمان برسد، مگر اینکه شایستگی او را داشته باشد و خوشبختی نیز او را به قله‌ی موفقیت برساند.
نتابد جهان گردن از رای اوی
دهند اختران بوسه بر پای اوی
هوش مصنوعی: جهان تحت تأثیر اراده و نظر او قرار دارد و ستاره‌ها به نشانه احترام و وفاداری، به پای او می‌رسند.
زمین بر نتابد همی گنج اوی
زمانه نیاساید از خنج اوی
هوش مصنوعی: زمین نمی‌تواند گنج او را تحمل کند و زمانه هیچگاه از تلوّث او آسوده نخواهد بود.
گه جود ابر سخا گستری
گه فضل دریای پر گوهری
هوش مصنوعی: گاهی مانند ابر، بخشش و سخاوتت فراوان و بی‌پایان است و گاهی مانند دریای پرمروارید، نعمت و فضل تو به عظمت و ارزشمند است.
هژبر عرین سخرهٔ رزم اوست
بهشت برین چاکر بزم اوست
هوش مصنوعی: هژبر، که نماد قدرت و شجاعت است، در میدان جنگ مانند کوهی استوار و مقاوم می‌باشد. در کنار او، بهشت برین محلی برای جشن و انس می‌باشد که از خدمت به او بهره‌مند است.
نعیمست جایی کجا رام اوست
جحیمست جایی که صمصام اوست
هوش مصنوعی: جایی که در آن آرامش و نعمت وجود دارد، مکان حضور عشق و محبت است، و جایی که در آن سختی و درد وجود دارد، محل خشم و عذاب است.
بهارست جایی کجا روی اوست
بهشتست جایی کجا خوی اوست
هوش مصنوعی: بهاری وجود دارد که در آن زیبایی و سرسبزی از جلوه‌های اوست و بهشتی نیز هست که در آن صفات او نمایان است.
چو جودش ببارد نبارد اَمَل
چو تیغش بخندد بگرید اجل
هوش مصنوعی: وقتی بخشش او نازل شود، امیدی در دل‌ها باقی نمی‌ماند و هنگامی که شمشیرش به خنده درآید، سرنوشت به گریه می‌افتد.
فلک پایهٔ همتش را رهیست
که در طلعتش فرّ شاهان شهیست
هوش مصنوعی: آسمان، به دلیل اراده و عزمی که دارد، راهی برای رسیدن به هدف‌های بزرگش پیدا کرده است و به همین خاطر در چهره‌اش، نشانه‌های بزرگی و عظمت شاهان دیده می‌شود.
ثنا را جز او کس خریدار نیست
ثنا خود جز او را سزاوار نیست
هوش مصنوعی: جز خداوند کسی شایسته مدح و ستایش نیست و هیچ‌کس نمی‌تواند خواهان ستایش او باشد.
بر حلم او کوه را سنگ نیست
بر طبع او باد را رنگ نیست
هوش مصنوعی: خویشتن‌داری او به اندازه‌ای است که کوه‌ها در برابرش مانند سنگی ساده به نظر می‌آیند و ویژگی‌های او به گونه‌ای است که بادها رنگ و نشانی از خود ندارند.
همیشه جهان بستهٔ نام اوست
کز ایام او خوشتر ایام اوست
هوش مصنوعی: جهان همیشه تحت تأثیر نام اوست و از میان همه روزها، روزهای او بهترین و خوشایندترین هستند.
کرا زامر ملک اندر آرام نیست
مبارک تر از نام او نام نیست
هوش مصنوعی: هر که در پیشگاه ملک و فرمانروایی آرامش ندارد، نام او از همه نام‌ها با برکت‌تر است.
همه مملکت همت و سنگ اوست
جهانی همه فضل و فرهنگ اوست
هوش مصنوعی: تمام کشور به تلاش و پشتکار او وابسته است و همه جا از برکت دانش و فرهنگ او بهره‌مند است.
زمانه مزین به تأثیر اوست
ولایت معین به تدبیر اوست
هوش مصنوعی: دنیا تحت تأثیر کار او است و حکومت بر اساس تدبیر او شکل گرفته است.
سپهر برین بستهٔ چهر اوست
جهان را همه رغبت مهر اوست
هوش مصنوعی: آسمان بالای ما تحت تأثیر چهره اوست و همه جهان به عشق او مشتاق است.
رخش لعل باد و دلش شاد باد
همیشه جهان را جهان دار باد
هوش مصنوعی: بخوانید و دلشاد باشید همچنان که در زندگی به زیبایی و خوشحالی نگاه می‌کنید. بی‌درنگ و با امید به آینده، دنیا را در دستان خود نگه دارید.
همه ساله دل شاد و خرم زیاد
از اهوال این دهر بی غم زیاد
هوش مصنوعی: هر سال دل شاد و خوشی‌های زیادی دارم، به خاطر اینکه از دردها و مشکلات این دنیا بی‌غم هستم.
بدو تازه بادا دل دوستان
چو برگ گل سرخ در بوستان
هوش مصنوعی: دل دوستان باید همیشه شاد و پرنشاط باشد، مانند گل‌های سرخ که در بوستان تازه و زیبا هستند.
همی تا به محشر مبیناد رنج
ز فرزند و مال و ز ملک و ز گنج
هوش مصنوعی: تا زمان قیامت، از رنج و زحمت‌هایی که به خاطر فرزند، دارایی، ملک و ثروت تحمل کرده‌ای، چیزی نخواهی دید.
تو عیّوقیا گرت هوش است ورای
به خدمت بپیوند به مدحت گرای
هوش مصنوعی: اگر عقل و هوش داری، به خدمت دیگران بپیوند و به ستایش و تقدیر بپرداز.
به دل مهر سلطان غازی بجوی
به جان مدح سلطان محمود گوی
هوش مصنوعی: به دل عشق سلطان غازی را جستجو کن و با تمام وجود در ستایش سلطان محمود سخن بگو.
ابوالقاسم آن شاه دین و دُوَل
شهنشاه عالم امیر ملل
هوش مصنوعی: ابوالقاسم، آن پادشاه دین و حاکم سرزمین‌ها، شاه جهانیان و امیر ملت‌ها است.
نبیند جهان و نزاید سپهر
چنو راز و فرزانه و خوب چهر
هوش مصنوعی: اگر کسی مانند او در دنیا نمی‌آید و همچنین در آسمان هم به وجود نمی‌آید، پس این راز و ویژگی‌های عقلانی و زیبایی صورت او چگونه می‌تواند باشد؟
در اقبال و در فضل و در هر فنی
جهانیست در زیر پیراهنی
هوش مصنوعی: در هر خوشبختی و نعمت و در هر توانمندی، دنیایی از ارزش‌ها و تجربیات نهفته است که زیر سطح ظاهری قرار دارد.
گه جود چون ابر با بخشش است
گه علم دریای پر دانش است
هوش مصنوعی: برخی اوقات بخشندگی مانند ابرهای باران‌زا است که نعمت را می‌بارند و در مواقعی دیگر، علم و دانش مانند دریایی عمیق و پُر از اطلاعات است.
تن جود و آزادگی را سر است
سر فضل و فرهنگ را افسر است
هوش مصنوعی: تن و وجود آزادگی دارای ارزش ومرتبه‌ای خاص هستند، در حالی که فضیلت و فرهنگ مانند تاج و زیور، سرآمد و برترند.
گه فضل آرایش عالم است
به هر علم فخر بنی آدم است
هوش مصنوعی: گاهی اوقات، دانش و فضیلت زینت‌بخش جهانیان است و در هر علم، انسان‌ها می‌توانند به خود ببالند و افتخار کنند.
گه جود با شرم و با حشمت است
که با گنج و مالست و با هیبت است
هوش مصنوعی: گاهی بخشش همراه با حیا و شکوه است، به گونه‌ای که در کنار ثروت و دارایی، احترام و اعتبار نیز به همراه دارد.
خدای جهان مرو را یار باد
ز هر بد خدایش نگه دار باد
هوش مصنوعی: خدای جهان تو را در پناه خود داشته باشد و از هر بدی حفظ کند و همچنین خداوند تو را مراقبت کند.
نهالی کی در اول نو بهار
نشانده بدی عیدت آمد ببار
هوش مصنوعی: نهالی که در ابتدای بهار کاشته شده، به زودی به ثمر می‌نشیند و جشن یادت را به ارمغان می‌آورد.
به باغ طرب در به فرخنده بخت
نکشتست زو طرفه تر کس درخت
هوش مصنوعی: در باغ خوشحالی و شادمانی، درختی وجود ندارد که بتواند با او شگفت‌انگیزتر باشد؛ زیرا بختی این‌چنین خوش به وجود آمده است.
درختی کی بیخش همه دانش است
درختی کی شاخش همه رامش است
هوش مصنوعی: درختی وجود دارد که ریشه‌هایش نماد دانش و آگاهی هستند و شاخه‌هایش نمایانگر شادی و سرور به شمار می‌روند.
درختی کی برگش همه نزهت است
درختی کی بارش همه حکمت است
هوش مصنوعی: درختی که برگ‌هایش جلوه‌گاه زیبایی و نشاط است، درختی که میوه‌اش نشانه‌ای از دانایی و حکمت است.
گل پایدار اندرو بادرنگ
که تا حشر ازو نگسلد بوی و رنگ
هوش مصنوعی: گل همیشه‌ساز و باطراوت است و عطری که از آن نمی‌رود تا روز قیامت.
بهر برگ او در هزاران کشیست
بهر بوی او در هزاران خوشیست
هوش مصنوعی: برای هر برگ او زندگی‌های زیادی فدا می‌شود و برای هر بوی او خوشی‌های فراوانی پیدا می‌شود.
کنون کآمد این گلبن نو ببر
بر شاه ازو یادگاری ببر
هوش مصنوعی: اکنون که این بهشت جدید و زیبا آمده، برو و از آن برای شاه یادگاری بیاور.
کی این دستهٔ گل در ایام تست
بهر برگ گل بر رقم نام تست
هوش مصنوعی: کی این دسته گل در روزهای تو است، برای این که نام تو را بر روی برگ گل بنویسند؟
چنان کن کنون تا به روز قضا
نگردد ضِرامش زمانی جدا
هوش مصنوعی: اکنون چنین کن که در روز سرنوشت، فاصله‌ای بین ما ایجاد نشود.
ازیرا که هرگز نگردد کهن
گل تازه کش اصل باشد سخن
هوش مصنوعی: چون گل همیشه تازگی و زیبایی خود را حفظ می‌کند، سخن نیز باید دارای اصالت و نوآوری باشد و هرگز کهنه نشود.

حاشیه ها

1403/08/04 06:11
برمک

 

 

اولگ گرابر، ورقه و گلشاه فارسی را در کنار صورالکواکب عربی، قدیمی‎ترین نسخه‎های  برجای‎ماندۀ ایرانی با نگارگری می‎داند (همو، 1390: 58ـ59). حتی هنرپژوهانی چون ارنست کونل نیز که سمک عیار کتابخانۀ بادلیان را سرآغاز نقاشی سلجوقی معرفی می‎کنند، دیرینگی ورقه و گلشاه را یادآور می‎شوند (همو، 1387: 2096 به بعد). ورقه و گلشاه استانبول، 71 نگاره دارد. بدون تاریخ است اما رقم نقاش بر یکی از صفحات آن دیده می‎شود: عبدالملک‎بن محمد الخوئی. پژوهشگران، تاریخ تولید نسخه را گوناگون بیان کرده‎اند؛ برای نمونه، اولگ گرابر، آن را برجای‎مانده از 596 ه.ق. می‎داند (همو، 1390: 58)؛ علی تجویدی تاریخ درست را سده‎های 4ـ5 ه.ق. می‎نویسد (همو، 1386: 71)؛ و یعقوب آژند، سدۀ 7 ه.ق. را تاریخ پرداخت این نسخه می‎نگارد (همو، 1389: 107). همانندی‎های شیوۀ اجرا در این نسخه با سفالینه‎های منقوش برجای‎مانده از آن دوران سبب شده است، سبک نسخه را پیشامغول (سلجوقی) بدانند. نگاره‎های این نسخه، در کادربندی‎های کشیدۀ افقی اجرا شده است. گاه بیرون‎زدگی میله‎های پرچم، تنۀ درختان و ... کادربندی فشرده و محدود را شکسته است و نگاه را به فراتر از کادربندی می‎کشاند. رنگ‎های چیره قرمز و آبی است. پیکره‎ها و اسب‎ها بیشترین فضای تصویری را پُر کرده‎اند و گاه برخی عناصر فرعی، مانند دروازۀ شهر، خیمه و سراپرده و ... نیز دیده می‎شود. تزیینات گیاهی در بیشتر نگاره‎ها غیرحقیقی و پُرکنندۀ فضاست و به طبیعت‎پردازی راه نمی‎برد. گاه نیز تنها اسلیمی‎های پیچان و درشت، تمامی پس‎زمینه را پوشانده است. اشیاء و اجسام بسیار گزیده و به فراخور نیاز اجرا شده است؛ درعین‎حال، گرابر این اجسام را «انعکاس مشاهدۀ مستقیم» می‎داند که نقاش، پیرامون خود دیده است (همو، 1390: 59). نگاره‎های هر صفحه، بازگوکنندۀ عین‎به‎عین داستان است و مانند بیشتر نسخه‎نگاره‎های آن دوران به موضوعی فراتر از متن ادبی اشاره ندارد. گرابر می‎نویسد: «به ندرت چیزی بیش از متنی که این نقاشی‎ها را در میان گرفته، برای فهم آن‎ها ضرورت پیدا می‎کند» (همو، 1390: 59).

هاله‎های زرین و تزیینی که از هنر پیشااسلامی برجای‎مانده است، گرچه از مفهوم قداست تهی شده، به‎مانند سفالینه‎ها، چون عنصری تزیینی گرداگرد سر افراد نقش‎اندازی شده است. کونل در شرح بهره‎مندی  و اجرای این هاله‎های زینتی در نسخۀ مشابهی ـ نسخۀ خطی جالینوس در کتابخانۀ سلطنتی وین ـ می‎نویسد: «تمامی پیکره‎ها و حتی پرندگان در پرواز، هاله‎ای بر گرد خود دارند که نشانۀ دیگری از توجه نقاش به تأکید بخشیدن بر جنبۀ تزیینی اثر» است (همو، 1387: 2097). هاله‎های تزیینی، درست با همین هدف در ورقه و گلشاه نیز اجرا شده است. تزیینات پارچه‎ها و سراپرده‎ها بسیار ریزپردازانه و دقیق اجرا شده است و از گوناگونی نقش‎مایه‎های بافته‎های آن دوران نشان دارد. شاید بتوان آرایه‎بندی‎های تزیینی در ورقه و گلشاه استانبول را نمونه‎ای از کهن‎ترین ریزپردازی‎های نگارگری ایرانی به شمار آورد. تأکید بر نمایش چادرها و سراپرده‎ها ـ بیش از فضاهای ساختمانی ـ شاید یادآور متن داستان ـ دو دلدادۀ قبیله‎نشین عرب ـ یا حتی بازنمود فرهنگی باشد که نسخه را پرداخته است.

داستان ورقه و  گلشاه را عیوقی از شاعران دورۀ نخست غزنوی ـ هم‎روزگار سلطان محمود ـ سروده است. عیوقی را تا چند دهۀ پیش، تنها برپایۀ دو بیت شعری که از وی در لغت فرس آمده بود، می‎شناختند؛ تا اینکه دکتر احمد آتش، استاد دانشگاه استانبول، این نسخۀ خطی را از او یافت.1 استاد صفا دربارۀ داستان ورقه و گلشاه می‎نویسد: «سرگذشتی عاشقانه است از اصل عربی. ورقه پسر شیخ قبیله بنی شیبه و گلشاه دختر عم او بود که از کودکی یکدیگر را دوست داشتند و داستان پرحادثه عشق آنان تا دورۀ رسالت پیغامبر اسلام(ص) به طول انجامید و با آنکه این عاشق و معشوق در حرمان مرده بودند پیغامبر آنان را زنده و با یکدیگر تزویج کرد و هر دو عاشق به سعادت عمر گذرانیدند» (همو، 1366: 602). داستان عاشقانۀ ورقه و گلشاه در آثار سوزنی و مولوی نیز آمده است. یوسف مداح، شاعر ترک‎زبان در سال 770 ه.ق. این داستان را به ترکی سرود و کتابی دیگر با نام حکایه عجیبه از احوال گلشاه و ورقه از فارسی به ترکی ترجمه و در سال 1324 در تاشکند منتشر شد