بخش ۱۸ - صفت غلام ورقه و دستوری خواستن از وی به چاره ساختن
بر ورقه آمد هم از بامداد
بگفت ای همه دانش و دین وداد
برین گونه من دید نتوانمت
بکوشم مگر شاد گردانمت
شوم دل به پرخاش [و] جنگ آورم
مگر سوزیانی به چنگ آورم
اگر نام خویش از جهان کم کنم
ویا من ترا شاد و خرم کنم
اگر داری این شغل از من دریغ
دل خویشتن را بدرم به تیغ
فرو ماند ورقه ز گفتار اوی
سبک بنده رفت از پس کار اوی
خداوند او ورقهٔ تیر مهر
غلام دگر داشت آزاده چهر
خردمند و با عقل و فهم و تمیز
به نزدیک ورقه چو دیده عزیز
شده بود آن بنده سوی سفر
که آرد مگر جامه و سیم و زر
برآمد برین کار بر یک دو ماه
کی آن بندهٔ ورقه آمد ز راه
دل ورقه بد جفت تیمار و غم
کی نه با درم بود با بنت عم
نه گلشاه را مانده بدهوش و رای
نه با ورقه بد جان و دلبر بجای
بدین حال هر دو همی سوختند
به دل برهمی آتش افروختند
شده نامشان در عرب داستان
بغمشان شده بخت همداستان
چنان گشت گلشاه را روی و موی
کزو گشت گیتی پر از گفت و گوی
برافتاد بر هر دلی بند اوی
خلایق شدند آرزومند اوی
شده رسته با جانها مهر اوی
بپیوست با دیدها چهر اوی
بسی کس ورا به زنی خواستند
همی دل به مهرش بیاراستند
بزرگان و گردن کشان عرب
که بودند با مال و جاه و طرب
ابا خواسته پیش کردند دست
چو با مهر گلشاهشان دل ببست
همه جملگی عرضه کردند مال
که از مال نیکو توان کرد حال
نجیبان که پیکر و باد پای
ستوران مه نعل رزم آزمای
ضیاع و عقار و غلام و خدم
ز عقد یواقیت و زر و درم
همه عرضه کردند بروی همه
ز زر بدرها و ز برگ و رمه
بدان تا مگر یار گلشه شوند
سزاوار آن دل گسل مه شوند
چو در گوش ورقه خبر در رسید
رسولان و خواهندگان را بدید
ز تیمار دل در برش گشت خون
همی آمد از راه دیده برون
شده شخصش از مهر آن مهر جوی
ز ناله چو نای وز مویه چو موی
ز بس کز غم یار اندیشه کرد
گل لعل او زرگری پیشه کرد
بخش ۱۷ - رهایی یافتن گلشاه: چو گلشاه رخسار ورقه بدیدبخش ۱۹ - صفت خواندن ورقه مادر گلشاه را و زاری کردن: چو از دست هجران دلش خیره ماند
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بر ورقه آمد هم از بامداد
بگفت ای همه دانش و دین وداد
هوش مصنوعی: در صبح زود، پیام یا خبری بر روی کاغذ آمده است که به همه دانش و علم، دین و انصاف اشاره میکند.
برین گونه من دید نتوانمت
بکوشم مگر شاد گردانمت
هوش مصنوعی: من نمیتوانم تو را ببینم، اما تمام تلاشم را میکنم تا تو را شاد کنم.
شوم دل به پرخاش [و] جنگ آورم
مگر سوزیانی به چنگ آورم
هوش مصنوعی: دل خود را به جنگ و جدال میزنم، مگر اینکه بتوانم شعلههایی را در دست خود بگیرم.
اگر نام خویش از جهان کم کنم
ویا من ترا شاد و خرم کنم
هوش مصنوعی: اگر من نام خود را از جهان حذف کنم، یا اینکه تو را خوشحال و شاداب سازم، چه فایدهای خواهد داشت؟
اگر داری این شغل از من دریغ
دل خویشتن را بدرم به تیغ
هوش مصنوعی: اگر در این کار هستی، از من مروت و دلنوازی نکن، بلکه با قاطعیت و تندی برخود کن.
فرو ماند ورقه ز گفتار اوی
سبک بنده رفت از پس کار اوی
هوش مصنوعی: گفتار او چنان زیبایی دارد که ورقهای از آن هم جلوهگر نمیشود و من به خاطر او از کارها و مشکلات خود عقب ماندم.
خداوند او ورقهٔ تیر مهر
غلام دگر داشت آزاده چهر
هوش مصنوعی: خداوند برای او، درخت تغییر و عشق را به عنوان کادوی آزادگی و زیبایی دیگری به یادگار داشت.
خردمند و با عقل و فهم و تمیز
به نزدیک ورقه چو دیده عزیز
هوش مصنوعی: انسان خردمند و دارای عقل و درک به محض دیدن یک ورق ارزشمند، به آن اهمیت میدهد و توجه ویژهای به آن میکند.
شده بود آن بنده سوی سفر
که آرد مگر جامه و سیم و زر
هوش مصنوعی: آن بنده به سفر رفته بود تا شاید لباس و پول و طلا بیاورد.
برآمد برین کار بر یک دو ماه
کی آن بندهٔ ورقه آمد ز راه
هوش مصنوعی: پس از گذشت یک یا دو ماه، بر این کار روشن شد که آن بندهٔ ورقه از راه رسید.
دل ورقه بد جفت تیمار و غم
کی نه با درم بود با بنت عم
هوش مصنوعی: دل من همچون ورقهای است که از درد و غم پر شده و نمیتواند با ثروت و مال نزد بستگانم آرامش یابد.
نه گلشاه را مانده بدهوش و رای
نه با ورقه بد جان و دلبر بجای
هوش مصنوعی: نه گلشاه دیگر به حالت بیخبر است و نه ورقهای میتواند جان و دلبر را به جای او بیاورد.
بدین حال هر دو همی سوختند
به دل برهمی آتش افروختند
هوش مصنوعی: در این وضعیت، هر دو نفر به شدت در حال رنج کشیدن بودند و به خاطر همدیگر، شعلهای از عشق و آرزو در دلشان روشن شده بود.
شده نامشان در عرب داستان
بغمشان شده بخت همداستان
هوش مصنوعی: نام آنها در میان عربها به داستانی غمانگیز تبدیل شده و بختشان نیز با غم آنها هماهنگ است.
چنان گشت گلشاه را روی و موی
کزو گشت گیتی پر از گفت و گوی
هوش مصنوعی: به قدری چهره و زیبایی گلشاه دلربا و جذاب شد که دنیا پر از سخن و قصههای او گردید.
برافتاد بر هر دلی بند اوی
خلایق شدند آرزومند اوی
هوش مصنوعی: هر دل از دست او رنجیده و افسرده است و مردم به دنبال خواستههای خود، به او امیدوار و آرزومند شدهاند.
شده رسته با جانها مهر اوی
بپیوست با دیدها چهر اوی
هوش مصنوعی: عشق او به جانها تعلق گرفته و چهرهاش در چشمها نمایان شده است.
بسی کس ورا به زنی خواستند
همی دل به مهرش بیاراستند
هوش مصنوعی: بسیاری از افراد برای او خواستگاری کردند و به خاطر محبت و عشقش دل خود را زینت کردند.
بزرگان و گردن کشان عرب
که بودند با مال و جاه و طرب
هوش مصنوعی: مردان بزرگ و قدرتمندی که در میان عربها بودند، با ثروت، مقام و شادیهای خود شناخته میشدند.
ابا خواسته پیش کردند دست
چو با مهر گلشاهشان دل ببست
هوش مصنوعی: آنها دست خویش را به نشانه درخواست پیش بردند و زمانی که با محبت گلشاه آنها، دلشان را به او سپردند، محبت و دوستی را آغاز کردند.
همه جملگی عرضه کردند مال
که از مال نیکو توان کرد حال
هوش مصنوعی: همه افراد ثروت خود را به نمایش گذاشتند، زیرا با مالِ خوب میتوانند وضعیت بهتری را فراهم کنند.
نجیبان که پیکر و باد پای
ستوران مه نعل رزم آزمای
هوش مصنوعی: نجیبزادگان که شامل زیبایی و قدرت سواران میشوند، به مانند نعلهایی هستند که در میدان نبرد به کار میروند.
ضیاع و عقار و غلام و خدم
ز عقد یواقیت و زر و درم
هوش مصنوعی: اموال، زمینها، بردهها و خدمتکاران، همه از دستاوردها و سرمایههایی هستند که از طریق جواهر و پول به دست میآیند.
همه عرضه کردند بروی همه
ز زر بدرها و ز برگ و رمه
هوش مصنوعی: همه به نمایش گذاشتند، از طلا و ثروت و زیباییهای طبیعی و گلهها و داراییهای خود.
بدان تا مگر یار گلشه شوند
سزاوار آن دل گسل مه شوند
هوش مصنوعی: بدان که شاید محبوبان مانند گل زیبا شوند و به محبت و دلزدگی بیفتند.
چو در گوش ورقه خبر در رسید
رسولان و خواهندگان را بدید
هوش مصنوعی: زمانی که خبر در گوش ورقه به گوش رسید، پیامآوران و درخواستکنندگان را ملاقات کرد.
ز تیمار دل در برش گشت خون
همی آمد از راه دیده برون
هوش مصنوعی: از درد دل، اشکهایم مانند خون از چشمانم سرازیر میشود.
شده شخصش از مهر آن مهر جوی
ز ناله چو نای وز مویه چو موی
هوش مصنوعی: شخصی به خاطر محبت او به شدت دلتنگ و غمگین شده است. او مانند نی از نالههایش صدایی تولید میکند و مانند مو از مویههایش به درد و رنج خود میافزاید.
ز بس کز غم یار اندیشه کرد
گل لعل او زرگری پیشه کرد
هوش مصنوعی: به خاطر اندوه عشق، او در دلش به فکر یار بود و همین باعث شد که گل سرخ به مانند زرگری به زیبایی و هنر جلوه کند.