گنجور

بخش ۱۴ - مطلب در صفت عشاق الهی

جملهٔ مردان زخود فانی شدند
در بقای حق بحق باقی شدند
نفس خود را در ریاضت داشتند
از خدای خود سعادت داشتند
یک زمان نه خواب کردند و نه خورد
بوده‌اند از خلقهم آزاد و فرد
ترک لذات جهان کردی به کل
این جهان را دیده اندر عین ذُل
از مراد نفس خود برخواستند
هر دوعالم را به کل درباختند
در ره توحید حق پاک آمدند
د رره تجرید چالاک آمدید
سالها بودند اندر انتظار
تا که واصل گشته‌اند با جان نثار
هم شدم در راه حذ بسیار گوی
زان ندیدم در جهان اسرار جوی
ای دریغا سر اسرار جهان
ما بگفتیم و ندانستند خسان
هر که در پندار نفس خویش ماند
کی تواند حرف این اسرار خواند
هر که او یک دم سزای نفس داد
صد در رحمت بروی خود گشاد
سالکان نه خواب کردند و نه خورد
در ره معنی شدند آزاد و فرد
رستمان در راه رفتند ای پسر
این خران در شیب کاهند خیره سر
در پی آب و علف در مانده‌اند
از هزاران گنج معنی مانده‌اند
چند گویم چون شما را درد نیست
در چنین راهی که دیدم مرد نیست
هیچکس را از رموزم شد خبر
باشد از چشم خسان پنهان مگر
خود نشان عارفان شد بی‌نشان
زین سبب پنهان شدند از چشمشان
تا تو هستی در وجود ای محترم
کی خبر یابی ز دریای عدم
محو شو از خویشتن کلی ببر
تا برآری از یکی دریا تو دُر
در عدم بحر قدم یابی عیان
از قدم بینی جمال جان عیان
این عدم دریا و دُر اندریم است
جهد کن تا دُر زنم آری بدست
والذین جاهدوا حق گفت از آن
تا که در کار آوری این جسم وجان
جسم را شبها بدار اندر قیام
تا از آن معنی شوی مرد تمام
تا بدارش دو رکوع و در سجود
کل تو فانی شو ز بحر این وجود
بعد از آن جان را بفکروذکردار
تا برآید دُر ز بحر بی‌کنار
چون دُر تو حاصل آمد از عدم
وآن زمان آتش زنی ددبیش وکم
این در اینجا عشقدان ای بیخبر
بیشکی آتش زند در خشک و تر
چونکه عشق آمد پدید ای مرد کار
نه همی دیار ماند و نه دیار
نه سلوک ونه اصول و نه فروع
نه ره تقوی نه زهد ونه ورع
نه زمان و نه مکان و نه عروج
نه سما ونه نجوم و نه بروج
نه بیان و نه گمان و نه یقین
نه بد ونه نیک ونه کفر و نه دین
نه ره تقلید ونه قال و مقال
کل بود توحید در معنی حال
نه ره طامات نه زرق و فریب
نه بلند و پست و نه بالا نه شیب
نه ره سالوس و دلق و نام وننگ
نه سر کبر و نه خشنود و نه جنگ
نه ره پندار و کبر و معصیت
نه ره طامات وذکر ومعرفت
نه قبول خلق نه رد کسان
محو گشته این جهان و آن جهان
آتش عشقش ز جان افروخته
هر زمانی صد جهانی سوخته
هر که آتش در درون مافکند
راز ما را از درون بیرون فکند
عشق ما را خود از این تن برکشید
حاصل ما خود ز تن عشقش کشید
عشق سر حق بما پیدا نمود
کار ما را عشق زیبا برگشود
عشق ما را برد اندر لامکان
عشق ما را راه داد از بحر جان
عشق ما را از خودی بیزار کرد
آتش اندر خرقه و زنار کرد
عشق جانان در دل ما کار کرد
جان ما شایستهٔ دیدار کرد
عشق آمد سالکان حیران شدند
در سلوک خویش سرگردان شدند
عشق آمد ذاکران در ماندند
از حدیث ذکر خود واماندند
عشق آمد ذاکران بیخودشدند
از تفکر هر زمان بیخود شدند
عشق آمد عارفان محو آمدند
وز ره عشاق در صحو آمدند
عشق آمد کرد دکانها خراب
ای بسا کس را که دلها شد کباب
عشق آمد نام وننگ ما بسوخت
خرقهٔ ناموس و رنگ ما بسوخت
عشق آمد ذکر این آیات کرد
شه رخی زد این جهان را مات کرد
عشق آمد با هزاران های و هوی
های را برگیر آنگه باش هوی
عشق آمد گفت الله شد عیان
می‌کند عشق این سخنها را بیان
عشق چون راز اناالحق وا نمود
از زبانش سودها پیدا نمود
چند گویم هر چه بینی درجهان
سر بسر آن را تو سر عشقدان
عشق چون مشاطهٔ عشاق بود
صد هزاران دل از او پر داغ بود

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

جملهٔ مردان زخود فانی شدند
در بقای حق بحق باقی شدند
هوش مصنوعی: تمام مردان از خود گذشته و فنا شدند و تنها در بقای حقیقت باقی ماندند.
نفس خود را در ریاضت داشتند
از خدای خود سعادت داشتند
هوش مصنوعی: آنها با تلاش و تمرین نفس خود را کنترل کردند و به خاطر همین ارتباط نزدیک با خداوند به خوشبختی رسیدند.
یک زمان نه خواب کردند و نه خورد
بوده‌اند از خلقهم آزاد و فرد
هوش مصنوعی: مدتی آن‌ها نه خوابیده‌اند و نه چیزی خورده‌اند و از دیگران آزاد و تنها بوده‌اند.
ترک لذات جهان کردی به کل
این جهان را دیده اندر عین ذُل
هوش مصنوعی: تمام لذت‌های دنیا را رها کردی و به طور کامل به این دنیا که در واقع سراسر ذلت است، نگاه کردی.
از مراد نفس خود برخواستند
هر دوعالم را به کل درباختند
هوش مصنوعی: دو جهان، همه چیز را به خاطر خواسته‌های نفس خود از دست دادند و از اهداف خود دور شدند.
در ره توحید حق پاک آمدند
د رره تجرید چالاک آمدید
هوش مصنوعی: در مسیر وحدت حقی، پاکان و خالصان به سرعت گام برداشتند و در راهی که از هر گونه تعلقات و مادیات جداست، شتابان پیش رفتند.
سالها بودند اندر انتظار
تا که واصل گشته‌اند با جان نثار
هوش مصنوعی: سال‌ها افراد زیادی در انتظار بودند تا اینکه به هدف خود رسیدند و جان خود را برای آن فدا کردند.
هم شدم در راه حذ بسیار گوی
زان ندیدم در جهان اسرار جوی
هوش مصنوعی: من نیز در مسیر حذ خاصی قرار گرفتم و از آنجا که به دنبال اسرار هستم، در جهان چیزهای زیادی را ندیده‌ام.
ای دریغا سر اسرار جهان
ما بگفتیم و ندانستند خسان
هوش مصنوعی: افسوس که رازهای عمیق جهان را برای دیگران بیان کردیم، اما آنها نتوانستند این اسرار را درک کنند.
هر که در پندار نفس خویش ماند
کی تواند حرف این اسرار خواند
هوش مصنوعی: هر کسی که فقط به افکار و خواسته‌های خود مشغول باشد، نمی‌تواند به عمق این رازها پی ببرد.
هر که او یک دم سزای نفس داد
صد در رحمت بروی خود گشاد
هوش مصنوعی: هر کس برای یک لحظه به خودشناسی و کنترل نفس بپردازد، درهای رحمت الهی بر او گشوده می‌شود.
سالکان نه خواب کردند و نه خورد
در ره معنی شدند آزاد و فرد
هوش مصنوعی: سالکان در مسیر جستجوی حقیقت نه خواب کردند و نه غذا خوردند، بلکه به واسطه تلاش و زحمت خود در این راه به آزادی و رهایی دست یافتند.
رستمان در راه رفتند ای پسر
این خران در شیب کاهند خیره سر
هوش مصنوعی: در راه حق پیش بروید، ای پسر! این افراد نادان در مسیر خود فقط به عقب و پایین می‌روند و درک درستی ندارند.
در پی آب و علف در مانده‌اند
از هزاران گنج معنی مانده‌اند
هوش مصنوعی: در پی یافتن نیازهای اولیه زندگی، بسیاری از افراد از ارزش‌های معنوی و ثروت‌های واقعی غافل مانده‌اند.
چند گویم چون شما را درد نیست
در چنین راهی که دیدم مرد نیست
هوش مصنوعی: چند بار می‌توانم بگویم که شما درد و رنجی ندارید؟ در این راهی که من دیدم، هیچ فردی وجود ندارد.
هیچکس را از رموزم شد خبر
باشد از چشم خسان پنهان مگر
هوش مصنوعی: هیچ‌کس از رازهای من باخبر نیست، جز آن کسانی که به خوبی می‌توانند دیدگاه‌های دیگران را درک کنند و از چشمان افراد بی‌خبر پنهان بمانند.
خود نشان عارفان شد بی‌نشان
زین سبب پنهان شدند از چشمشان
هوش مصنوعی: عارفان به حقیقت خود را نشان دادند، اما به دلیل بی‌نشانی آن حقیقت، از دید دیگران پنهان شدند.
تا تو هستی در وجود ای محترم
کی خبر یابی ز دریای عدم
هوش مصنوعی: تا تو در دنیای وجود و زندگی هستی، ای گرامی، چگونه می‌توانی از بی‌وجودی و عدم خبر داشته باشی؟
محو شو از خویشتن کلی ببر
تا برآری از یکی دریا تو دُر
هوش مصنوعی: خود را فراموش کن و از همه چیز آزاد شو تا بتوانی از یک دریا لؤلؤ بیابی.
در عدم بحر قدم یابی عیان
از قدم بینی جمال جان عیان
هوش مصنوعی: اگر در بی‌نهایت گام برداری، می‌بینی که از گام‌های خود زیبایی روح را به وضوح مشاهده می‌کنی.
این عدم دریا و دُر اندریم است
جهد کن تا دُر زنم آری بدست
هوش مصنوعی: این دنیا مانند دریایی است که در آن گنجی نهفته وجود دارد. تلاش کن تا آن گنج را به دست بیاوری.
والذین جاهدوا حق گفت از آن
تا که در کار آوری این جسم وجان
هوش مصنوعی: کسانی که در راه تلاش و مبارزه جدی هستند، حق این را می‌دانند که باید به کار و کوشش در این دنیا بپردازند تا بتوانند از وجود خود و زندگی بهره‌برداری کنند.
جسم را شبها بدار اندر قیام
تا از آن معنی شوی مرد تمام
هوش مصنوعی: هر شب بدن خود را فعال و در حال جنب و جوش نگه‌دار تا به حقیقت و معنا کامل‌تری از وجود خود دست یابی.
تا بدارش دو رکوع و در سجود
کل تو فانی شو ز بحر این وجود
هوش مصنوعی: برای رسیدن به حقیقت، نیاز است که خود را در دو مرحله از نماز (رکوع و سجود) به طور کامل تسلیم کنی و در این حالت، از تمام خواسته‌ها و وجود خود بگذری تا به عمق هستی پی ببری.
بعد از آن جان را بفکروذکردار
تا برآید دُر ز بحر بی‌کنار
هوش مصنوعی: بعد از آن باید به فکر روح و رفتار خود باشی تا از دریاهای بی‌انتهای وجودت، گوهرهای ارزشمندی بیرون بیابی.
چون دُر تو حاصل آمد از عدم
وآن زمان آتش زنی ددبیش وکم
هوش مصنوعی: زمانی که تو از هیچ به مانند یک مروارید به وجود آمدی، آنگاه آتش تنهایی و درد را به جان خود می‌افکنی.
این در اینجا عشقدان ای بیخبر
بیشکی آتش زند در خشک و تر
هوش مصنوعی: در اینجا به عشق اشاره شده که حتی اگر کسی نبیند یا از آن بی‌خبر باشد، می‌تواند مانند آتش درون احساسات و روابط تأثیر بگذارد و همه چیز را تحت تأثیر قرار دهد.
چونکه عشق آمد پدید ای مرد کار
نه همی دیار ماند و نه دیار
هوش مصنوعی: زمانی که عشق ظاهر می‌شود، ای مرد، نه مرز و بوم باقی می‌ماند و نه سرزمین.
نه سلوک ونه اصول و نه فروع
نه ره تقوی نه زهد ونه ورع
هوش مصنوعی: نه طریقه‌ای برای سیر و سلوک وجود دارد، نه اصول و قواعد خاصی، نه مسائل جزئی و اصول تقوا، نه زهد و نه پرهیزکاری.
نه زمان و نه مکان و نه عروج
نه سما ونه نجوم و نه بروج
هوش مصنوعی: چیزی به نام زمان و مکان وجود ندارد و نه به اوج رسیدن، نه رقص و نه ستاره‌ها و نه نشانه‌های آسمانی.
نه بیان و نه گمان و نه یقین
نه بد ونه نیک ونه کفر و نه دین
هوش مصنوعی: نه گفتنی وجود دارد و نه فکری که بتواند به آن پی ببرد، نه چیزی خوب است و نه بد، نه بی‌ایمان است و نه باایمان.
نه ره تقلید ونه قال و مقال
کل بود توحید در معنی حال
هوش مصنوعی: نه راهی برای تقلید وجود دارد و نه گفت‌وگو و صحبت‌های بی‌پایه، بلکه همه چیز در معنای حال، بر وحدت و یک‌دستی دلالت دارد.
نه ره طامات نه زرق و فریب
نه بلند و پست و نه بالا نه شیب
هوش مصنوعی: در این دنیا نه راهی برای کلاهبرداری و فریب وجود دارد و نه برتری و پستی واقعی. نه در بلندی چیزی قابل ذکر است و نه در پستی.
نه ره سالوس و دلق و نام وننگ
نه سر کبر و نه خشنود و نه جنگ
هوش مصنوعی: نه به دام فریب و ریا و شهرت و عیب‌های آشکار وابسته‌ایم، نه به خودپسندی و نه به خرسندی از دیگران و نه به درگیری و جنگ.
نه ره پندار و کبر و معصیت
نه ره طامات وذکر ومعرفت
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که مسیرهایی مانند خیال بافی، تکبر و گناه، و همچنین حرکت در مسیرهای پیچیده و پر از شعارها، در واقع نمی‌تواند راه درست و واقعی شناخت و حقیقت را نشان دهد.
نه قبول خلق نه رد کسان
محو گشته این جهان و آن جهان
هوش مصنوعی: نه برای پذیرش دیگران دل مشغولی دارم و نه برای انکار آنها، بلکه در اینجا و آنجا غرق در معنای عمیق زندگی هستم.
آتش عشقش ز جان افروخته
هر زمانی صد جهانی سوخته
هوش مصنوعی: عشق او مانند آتشی است که همواره در دل من می‌سوزد و باعث شده است که بسیاری از روی زمین بسوزند.
هر که آتش در درون مافکند
راز ما را از درون بیرون فکند
هوش مصنوعی: هر کس که آتش شوق یا عشق را در دل خود شعله‌ور کند، می‌تواند رازهای درونی ما را فاش کند.
عشق ما را خود از این تن برکشید
حاصل ما خود ز تن عشقش کشید
هوش مصنوعی: عشق ما ما را از این جسم جدا کرد و نتیجه‌ی عشق ما نیز از این جسم به دست آمد.
عشق سر حق بما پیدا نمود
کار ما را عشق زیبا برگشود
هوش مصنوعی: عشق به ما نشان داد که حقیقت چیست و از طریق عشق، مشکلات و پیچیدگی‌های زندگی برای ما حل شد و راه‌حل‌های زیبا و مناسبی را پیش روی ما قرار داد.
عشق ما را برد اندر لامکان
عشق ما را راه داد از بحر جان
هوش مصنوعی: عشق ما موجب شد که از محدودیت‌های مکان فراتر برویم و همچنین عشق ما به ما اجازه داد که از ژرفای وجود و روح خود عبور کنیم.
عشق ما را از خودی بیزار کرد
آتش اندر خرقه و زنار کرد
هوش مصنوعی: عشق ما باعث شد از خودمان فاصله بگیریم و آتش عشق در دل و زندگی ما شعله‌ور شد.
عشق جانان در دل ما کار کرد
جان ما شایستهٔ دیدار کرد
هوش مصنوعی: عشق محبوب در دل ما تأثیر گذاشت و جان ما را لایق دیدار با او کرد.
عشق آمد سالکان حیران شدند
در سلوک خویش سرگردان شدند
هوش مصنوعی: عشق به دل‌های جویندگان وارد شد و آن‌ها را در راه خود چنان حیرت‌زده و گیج کرد که نتوانستند راه خود را پیدا کنند.
عشق آمد ذاکران در ماندند
از حدیث ذکر خود واماندند
هوش مصنوعی: عشق به دنیای ذکرکنندگان وارد شد، اما آن‌ها در روایت و یاد عشق جا ماندند و نتوانستند از آن خارج شوند.
عشق آمد ذاکران بیخودشدند
از تفکر هر زمان بیخود شدند
هوش مصنوعی: عشق به قدری بر دل‌ها تأثیر می‌گذارد که کسانی که آن را یاد می‌کنند از فکر و تدبیر خود خارج می‌شوند و هر لحظه بیشتر از خود بی‌خود می‌گردند.
عشق آمد عارفان محو آمدند
وز ره عشاق در صحو آمدند
هوش مصنوعی: عشق به میان آورد و عارفان در آن غرق شدند و از راه عاشقان به حالت هوشیاری رسیدند.
عشق آمد کرد دکانها خراب
ای بسا کس را که دلها شد کباب
هوش مصنوعی: عشق باعث ویرانی بسیاری از مغازه‌ها شد و بسیاری از کسانی که دل‌شان آتش گرفته بود، دچار درد و رنج شدند.
عشق آمد نام وننگ ما بسوخت
خرقهٔ ناموس و رنگ ما بسوخت
هوش مصنوعی: عشق به ما آسیب رساند و آبرو و اعتبار ما را نابود کرد و همچنین پوشش و ظاهر ما را سوزاند.
عشق آمد ذکر این آیات کرد
شه رخی زد این جهان را مات کرد
هوش مصنوعی: عشق به یاد این کلمات و معانی آمد و با چهره زیبایش، به این جهان سحر و شگفتی بخشید.
عشق آمد با هزاران های و هوی
های را برگیر آنگه باش هوی
هوش مصنوعی: عشق با صداها و شور و شوق زیادی به سراغ ما می‌آید، پس آن را با دقت بپذیر و بعد از آن به وجود نازک و حساسش توجه کن.
عشق آمد گفت الله شد عیان
می‌کند عشق این سخنها را بیان
هوش مصنوعی: عشق جلوه‌ای از ذات حق است که به وضوح خود را نشان می‌دهد و عشق به زبان می‌آورد و این حرف‌ها را بیان می‌کند.
عشق چون راز اناالحق وا نمود
از زبانش سودها پیدا نمود
هوش مصنوعی: عشق مانند یک راز بزرگ خود را آشکار کرد و از کلمات او بهره‌های زیادی برای دیگران به ارمغان آورد.
چند گویم هر چه بینی درجهان
سر بسر آن را تو سر عشقدان
هوش مصنوعی: چند بار باید بگویم که هر چیزی را در دنیا که می‌بینی، همه و همه نشانه‌ای از عشق است.
عشق چون مشاطهٔ عشاق بود
صد هزاران دل از او پر داغ بود
هوش مصنوعی: عشق مانند آرایشگری برای عاشقان است که هزاران دل را با داغ و زخم‌های خود پر کرده است.