بخش ۱۳ - شرحی از حکایت سلطان محمود با شیخ لقمان سرخسی
بود سلطانی ورا محمود نام
هم بوقتش بود عالم بانظام
عادل بر حق بد آن سلطان دین
بت شکن در سومنات و هند و چین
عمر خود اندر غزا بگذاشته
کام خود را از غذا برداشته
سالها درجنگ کفار لعین
بود او کی خسرو روی زمین
این جهان آراسته از عدل و داد
آن فریدون زمان چون کیقباد
صدهزاران بت پرست غلمان شده
ملک توران هم از او ویران شده
بتکده از تیغ او زیر و زبر
چه به چین و چه به هند و چه بکر
غلغلی افتاده از وی در جهان
قیصران عصر را نبود چنان
شهرهای منکران کرده خراب
کافران را دل شده ازوی کباب
روز و شب در طاعت جبار بود
دشمن کیش و بت و زنار بود
دیرها کرده خراب اندر جهان
از برای دین احمد(ص) آن زمان
در طریق دین احمد فرد بود
صادق دین بود صاحب درد بود
دائماً در راه حق کوشیده بود
او شراب از دین حق نوشیده بود
صوفی صادق بر آن شاه جهان
صادق و عاشق بد آن فخر زمان
جان او پرگوهر توحید بود
از ره تحقیق بیتقلید بود
دائماً در ذکر و فکر و معرفت
حاصل او بود در دین این صفت
شرع احمد را به جان کرده قبول
راه شرع او گرفته از اصول
دائماً در عدل و در داد آمده
مؤمنان جمله از او شاد آمده
خلق عالم از سخای وی همی
بود خوشدل زان نبد یکدم غمی
دائماً جویان مردان خدا
دشمن نفس بد و کبر و هوا
شب شدی از خانه بیرون آمدی
در طلب چون مست و مجنون آمدی
یک شبی در علم دین تکرار کرد
عشق حق اندر دل او کار کرد
سر برهنه پا برهنه شد برون
نی برسمی هر زمان آن ذوفنون
ناگهی افتاد در ویرانهٔ
دید آنجا بیدلی دیوانهٔ
پس سلامش کرد و گفت ای پیر راه
حاجتی دارم بدرگاه اله
حاجت ما را بخواه ازکردگار
در تو میبینم که هستی مرد کار
پس زبان بگشاد پیر بیقرار
گفت ای محمود از حق شرم دار
ملک و مال و تخت خواهی در جهان
کی شوی تو از گروه صوفیان
با غلامان لطیف و تخت زر
کی شوی از راه معنی با خبر
با سپاه و لشکر و طبل و علم
کی رسی در خوان وصل ذوالکرم
باخواتین و ظریف و خان و مان
کی رسی در زمرهٔ صاحبدلان
با دواج و تاج و شمشیر و کمر
کی شوی در معرفت صاحب نظر
با سرا و ملک و کشت و کار و بار
کی شوی در راه عرفان مردکار
با سلاح و اسب و با گنج و گهر
کی رسی در وصل حق ای بیبصر
با سواران دلیر و کر و فر
کی رسی در راه مردان ای پسر
باحکیمان و ندیمان جهان
کی رسی اندر طریق عاشقان
با مراد نفس خود خو کردهٔ
لاجرم در صد هزاران پردهٔ
صدهزاران پرده اندر پیش و پس
کی ترا بوئی رسد ای هیچکس
پردهها را اول از خود دور کن
و آنگهی برخیز و ره پر نور کن
رو زِ نور عشق شمعی بر فروز
پردهها با آتش دردت بسوز
چون بسوزی پردهها را ای قباد
آن زمان گردی ز وصل مارشاد
چون ترا پیدا شود آن بحر نور
هر دو عالم در دلت گردد نفور
پادشاهی و بزرگی و جهان
مختصر گردد به پیشت آن زمان
این سپاه و کشور وملک وحشم
در نیابد پیش چشمت یک غنم
این غلامان ظریف و ماهروی
جمله را بینی خسیس و زشت روی
این سرا و باغ چون زندان شود
سود این عالم ترا خسران شود
این زر و املاک و گنج بیشمار
جملگی پیش تو گردد همچو مار
این کلاه و این قبا و این کمر
جمله در پیش تو گردد مختصر
این کنیزان را که میبینی به ناز
جمله در پیشت نماند چون پیاز
از هوای این جهان بیرون شوی
بر طریق عاشقان مجنون شوی
ترک گیری لذت دنیا به کل
پس برون آئی تو از پندار و ذل
در ره معشوق خود صادق شوی
آن زمان در عشق او لایق شوی
سر بسر تو درد گردی ای جوان
چون نماند غیر رستی از میان
محو گردی فانی مطلق شوی
وانگهی در عشق مستغرق شوی
چون نماند از وجود تو اثر
آن زمان از راه حق یابی خبر
چون ز خود فانی شوی باقی شوی
آن زمان عین خدا دانی شوی
وارهی از ننگ و نام خویشتن
بیشکی گردی تو آن دم بت شکن
بت چو بشکستی شود گنجت عیان
برخوری از گنج وصل جاودان
بت چو بشکستی حجاب از پیشرفت
عشق آمد راه دین و کیش رفت
بت چو بشکستی شوی مرد خدا
وارهی تو از طریق ماجرا
بت چو بشکستی برستی زینجهان
میخرامی در جهان جاودان
بت چو بشکستی ببر زین خاکدان
سیر میکن در فضای لامکان
بت چو بشکستی بمنزلگه رسی
هم بقرب حضرت الله رسی
بت شکستی همچو ابراهیم حق
چون ز همراهان خود گیری سبق
چونکه ابراهیم یکتا گشت و فرد
زان سبب بتها شکست آن نیک مرد
این جهان پرهوس بتخانه دان
همچو ابراهیم بشکن بت عیان
چون علی بت نیز در کعبه شکن
تا بهبینی تو جهان ذوالمنن
کعبه را تو دل بدان ای با بصر
تا شوی از راه معنی با خبر
این خیال با هوس را بت بدان
بشکن این بتها و رو در لامکان
چونکه محمود این سخنهای بلند
بشنوید از وی برونشد مستمند
آتشی در جان او افتاد سخت
وارهید از ننگ و نام و تاج و تخت
گفت ای پیر شریف پیشوا
وی حبیب مصطفی و مرتضی
ای تو سلطان همه عالم یقین
وی تو برهان خدای عالمین
ای تو قطب اولیا و انبیاء
پیر عالم محرم خاص خدا
ای تو پیر سالکان در هر طریق
رهنمای مؤمنان در هر فریق
ای تو سلطان و همه عالم حشم
وی تو چوپان و همه عالم غنم
ای تو سر خیل بزرگان جهان
خلق عالم از وجودت بینشان
ای جنید وقت و شبلی زمان
با یزید بر مزید خورده دان
ای تو پیر راهرو در معرفت
ذات تو برتر ز وصف است و صفت
ای تو مرد عشق وحدت آمده
از ره معنی بعزت آمده
ای تو مرد پاکباز با صفا
صادقان را رهنما و پیشوا
ای تو حکمت از خدا آموخته
حکمتی هر دو جهان را سوخته
ای تو توحید خدا کرده بیان
از ره توحید داده صدنشان
ای ترا علم لدنی داده حق
در علوم مصطفی خوانده سبق
ای تو فخر پیشوایان جهان
در تو گنجی بینهایت این زمان
ای توسالار سلوک عاشقان
وی تو غمخوار دل صاحب دلان
ای کمر بسته تو در ره مردوار
همچو منصور آمده در پای دار
ای چو ابراهیم ادهم کهنهپوش
همچو بصری بادهٔ حق کرده نوش
در ره حق وحدت کل یافته
عاشقان حق ز تو مل یافته
از خودی خود به کل فانی شده
در بقای حق به حق باقی شده
در مقام ترک و تجرید آمده
در رموز عین توحید آمده
بر سریر سلطنت سلطان شده
وانگهی در عالم عرفان شده
صوفیان طالبان با وفا
از تو یابند هر زمان صدق وصفا
هر دو عالم در وجودت قطرهٔ
عرش و کرسی پیش جودت ذرهٔ
هشت جنت سوخته از هیبتت
هفت دوزخ یخ شده از حیرتت
این جهان و آن جهان خواهان تو
امشبی من آمدم مهمان تو
اکرم الضیف است بر قول رسول
امشبی ما را بلطفت کن قبول
گفت اهلا مرحباً شاه آمدی
در ره عشاق همراه آمدی
بعد از آن سلطان بگفتش ای همام
از کجائی و مرا بر گوی نام
گفت لقمان سرخسی نام ما است
گنج وحدت در دل ویران ما است
گفت سلطان که مرا معلوم بود
که تو لقمانی باسم ای بحر جود
لیک ترسیدم ز وقتت پیر راه
زان نگفتم نام تو این جایگاه
حمدلله که بدیدم روی شیخ
آمدم ناخوانده من هم سوی شیخ
شیخ آنجا آمد و ما بیخبر
از قدوم شیخ بینا شد نظر
بعد از آنش گفت چون رای اوفتاد
شیخ اینجا آمد و گشتیم شاد
شیخ گفتش بود مردی بیقرار
بود در عشق خدای کامکار
از ره توحید برخوردار بود
صاحب سر بود و مرد کار بود
روز و شب در گریه و در آه بود
محرم حق بود و پیر راه بود
از طریق عشق در راه ادب
دائماً بود آن محقق در طلب
صوفی صادق بد آن مرد یقین
کامل ناطق بد آن دریای دین
عاشق صادق بد آن مرد خدا
واله و شیدا بد آن پیر صفا
ترک و تجرید بغایت داشت او
در ره معنی سعادت داشت او
در ره توحید حق پاک آمده
در ره تجرید چالاک آمده
بحر عرفان بود آن مرد خدا
سر یزدان بود و گنج بیبها
سر الا الله را دریافته
لی مع الله را به جان بشتافته
بود کنزاً گفت کنزاً هم به خود
محو گشته پیش او هر نیک و بد
لیس فی جبة روایت کرده او
هر زمان از بود خود در شستشو
کوس سبحانی زده هر دم روان
آن محیط بیکران گنج روان
او اناالحق آشکارا گفته بود
دُرّ این اسرار را او سفته بود
دی برفت از داردنیا آن فقیر
آن به معنی بس بزرگ و بینظیر
آمدم من از سرخس اینجایگاه
از برای آن ولی و مرد راه
اندر اینجا بد ملازم او مدام
دائماً از وصل حق اوشاد کام
من دراینجا آمدم شوریده حال
دیدم او را رسته کل از قیل و قال
سر بحسرة بر نهاده رو بحق
دو ملک در پیش او بادو طبق
یک ملک ابریق از لؤلؤ پر آب
بود در دست دگر مشکو گلاب
و آندگر یک حله را میداد ساز
از برای آن حبیب پاکباز
چون بدان آبش بشستن آن ملک
هم در آن حله که آورد از فلک
بعد از آن روحانیان آسمان
جمع گشتند اندر آنجا آن زمان
پس مرا در پیش کردند از نیاز
تا که بگذاریم ما بروی نماز
بعد از آن صندوق سبزش آن زمان
در نهادند و ببردند آسمان
آن بزرگی که در آن صندوق رفت
هم بدان صندوق در عیوق رفت
ای برادر یک زمانی هوش دار
قصهٔ مردان حق را گوش دار
هر که او در کار حق برکار بود
لاجرم از عشق برخوردار بود
هرکه عمر خویش را ایثار کرد
هر دو عالم را فدای یار کرد
بخش ۱۲ - در وحدت: چون صفات او احد آمد مدامبخش ۱۴ - مطلب در صفت عشاق الهی: جملهٔ مردان زخود فانی شدند
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بود سلطانی ورا محمود نام
هم بوقتش بود عالم بانظام
هوش مصنوعی: زمانی سلطانی به نام محمود وجود داشت که در آن زمان، علم و نظام در او به اوج خود رسیده بود.
عادل بر حق بد آن سلطان دین
بت شکن در سومنات و هند و چین
هوش مصنوعی: حاکم درستکار در دیانت و حقیقت، همچون سلطانی است که بتهای ناپاک را در سرزمینهای سومنات، هند و چین میشکند.
عمر خود اندر غزا بگذاشته
کام خود را از غذا برداشته
هوش مصنوعی: تمام عمر خود را به جنگ و ستیز سپری کرده است و از لذتهای زندگی و غذا خوردن خود چشمپوشی کرده است.
سالها درجنگ کفار لعین
بود او کی خسرو روی زمین
هوش مصنوعی: سالها در جنگ با دشمنان نابرابر بود، او همان کسی است که مانند خسرو بر روی زمین میدرخشد.
این جهان آراسته از عدل و داد
آن فریدون زمان چون کیقباد
هوش مصنوعی: این دنیا با عدالت و انصاف تزئین شده است، مانند عهد فریدون که به زمان کیقباد معروف است.
صدهزاران بت پرست غلمان شده
ملک توران هم از او ویران شده
هوش مصنوعی: بسیاری از بتپرستان و جوانان زیبا در زیر سلطه او قرار گرفته و سرزمین توران به خاطر او خراب و ویران شده است.
بتکده از تیغ او زیر و زبر
چه به چین و چه به هند و چه بکر
هوش مصنوعی: تیغ او به قدری قوی و تاثیرگذار است که بتکدهها را در چین و هند و جاهای دیگر زیر و زبر کرده است.
غلغلی افتاده از وی در جهان
قیصران عصر را نبود چنان
هوش مصنوعی: در دنیا سر و صدایی به پا شده است که سلطنتهای مختلف مثل قیصران دیگر هیچیک به اندازهی آن نمیرسند.
شهرهای منکران کرده خراب
کافران را دل شده ازوی کباب
هوش مصنوعی: شهرهای منکران به دست کافران ویران شده و دل من از این موضوع به شدت ناراحت است.
روز و شب در طاعت جبار بود
دشمن کیش و بت و زنار بود
هوش مصنوعی: در هر ساعت و هر زمانی، او در بندگی و اطاعت صاحب قدرتی مشغول است، در حالی که دشمنان او کسانی هستند که به بتپرستی و پلید بودن خود ادامه میدهند.
دیرها کرده خراب اندر جهان
از برای دین احمد(ص) آن زمان
هوش مصنوعی: در دنیا برای حفظ دین پیامبر احمد (ص)، زمانهای زیادی خرابکاری و از بین رفتنهای فراوانی انجام شده است.
در طریق دین احمد فرد بود
صادق دین بود صاحب درد بود
هوش مصنوعی: در راه دین پیامبر احمد، فردی صادق و راستگو وجود دارد که با درد و رنج مواجه است.
دائماً در راه حق کوشیده بود
او شراب از دین حق نوشیده بود
هوش مصنوعی: او همیشه در تلاش بود که راه درست را پیدا کند و از آموزههای صحیح دینی بهرهمند شده بود.
صوفی صادق بر آن شاه جهان
صادق و عاشق بد آن فخر زمان
هوش مصنوعی: صوفی راستین به آن پادشاه جهانی که صادق و عاشق است، افتخار میکند.
جان او پرگوهر توحید بود
از ره تحقیق بیتقلید بود
هوش مصنوعی: روح او سرشار از گوهر توحید بود و این شناخت از طریق تحقیق به دست آمده بود، نه از روی تقلید.
دائماً در ذکر و فکر و معرفت
حاصل او بود در دین این صفت
هوش مصنوعی: همیشه در یادآوری و تأمل و شناختی که به دست آورده بود، در دین این ویژگی وجود داشت.
شرع احمد را به جان کرده قبول
راه شرع او گرفته از اصول
هوش مصنوعی: من با جان و دل به قوانین و اصول دین احمد (پیامبر اسلام) ایمان دارم و مسیر خود را بر اساس آن اصول انتخاب کردهام.
دائماً در عدل و در داد آمده
مؤمنان جمله از او شاد آمده
هوش مصنوعی: مؤمنان همیشه در حال عدالت و انصاف هستند و به همین دلیل همه آنها خوشحال و راضی به نظر میرسند.
خلق عالم از سخای وی همی
بود خوشدل زان نبد یکدم غمی
هوش مصنوعی: افراد جهان به خاطر بخشندگی و generosity او شاد و خوشدل هستند و به همین دلیل هیچگاه غمی در دل ندارند.
دائماً جویان مردان خدا
دشمن نفس بد و کبر و هوا
هوش مصنوعی: همواره به دنبال افراد الهی باشید و با نفس اماره، خودخواهی و هوسرانی مبارزه کنید.
شب شدی از خانه بیرون آمدی
در طلب چون مست و مجنون آمدی
هوش مصنوعی: شب که شد، از خانه بیرون آمدی، در جستجوی چیزی، مانند کسی که مست و دیوانه است.
یک شبی در علم دین تکرار کرد
عشق حق اندر دل او کار کرد
هوش مصنوعی: یک شب، او به تکرار در مورد علم و دین پرداخت و عشق به حقیقت در دلش فعال شد.
سر برهنه پا برهنه شد برون
نی برسمی هر زمان آن ذوفنون
هوش مصنوعی: با سر و پا عریان و بدون هیچ زینتی به خارج میروم، زیرا در هر لحظه به خوشی و لذت زندگی توجه دارم.
ناگهی افتاد در ویرانهٔ
دید آنجا بیدلی دیوانهٔ
هوش مصنوعی: ناگهان در خرابهای به چشمم بیدلی دیوانه افتاد.
پس سلامش کرد و گفت ای پیر راه
حاجتی دارم بدرگاه اله
هوش مصنوعی: او به او سلام کرد و گفت: ای پیر، من نیاز و خواستهای دارم که باید به درگاه خدا بیان کنم.
حاجت ما را بخواه ازکردگار
در تو میبینم که هستی مرد کار
هوش مصنوعی: از خداوند حاجت و نیاز ما را بخواه، زیرا در وجود تو میبینم که تو مردی کاردان و توانمند هستی.
پس زبان بگشاد پیر بیقرار
گفت ای محمود از حق شرم دار
هوش مصنوعی: سخن گفتن پیر نا آرام آغاز شد و به محمود گفت: از خدا شرم کن.
ملک و مال و تخت خواهی در جهان
کی شوی تو از گروه صوفیان
هوش مصنوعی: اگر میخواهی در این دنیا مالک قدرت و ثروت و مقام باشی، باید از جمع صوفیان فاصله بگیری.
با غلامان لطیف و تخت زر
کی شوی از راه معنی با خبر
هوش مصنوعی: به همراه خدمتکاران نرمخوی و تخت زرین، چگونه میتوانی از طریق معنا به آگاهی دست یابی؟
با سپاه و لشکر و طبل و علم
کی رسی در خوان وصل ذوالکرم
هوش مصنوعی: زمانی که شما با زور و نیروی نظامی و هیاهو به سراغ وصال و ارتباط میآیید، آیا واقعاً به هدف خود خواهید رسید؟
باخواتین و ظریف و خان و مان
کی رسی در زمرهٔ صاحبدلان
هوش مصنوعی: با دوستان و افرادی نرمسرشت و با احترام، آیا به گروه صاحبدلان و انسانهای روشندل دست مییابی؟
با دواج و تاج و شمشیر و کمر
کی شوی در معرفت صاحب نظر
هوش مصنوعی: آیا با داشتن جواهرات، مقام و سلاح میتوانی به درک عمیق و شناخت واقعی از مسائل دست یابی؟
با سرا و ملک و کشت و کار و بار
کی شوی در راه عرفان مردکار
هوش مصنوعی: با داشتن خانه و ملک و زراعت و مشاغل مختلف، چگونه میتوانی در مسیر عرفان به شخصی کاردان تبدیل شوی؟
با سلاح و اسب و با گنج و گهر
کی رسی در وصل حق ای بیبصر
هوش مصنوعی: با پول و ثروت و قدرت و امکانات چه زمانی میتوانی به حقیقت واقعی دست پیدا کنی، ای آن که بیخبر و نادانی؟
با سواران دلیر و کر و فر
کی رسی در راه مردان ای پسر
هوش مصنوعی: ای پسر، با سواران دلیر و شجاع، چگونه میتوانی به راه مردان برسی؟
باحکیمان و ندیمان جهان
کی رسی اندر طریق عاشقان
هوش مصنوعی: با خردمندان و رفقای دنیا چه زمانی به راه عاشقان خواهی رسید؟
با مراد نفس خود خو کردهٔ
لاجرم در صد هزاران پردهٔ
هوش مصنوعی: انسان بر اساس خواستهها و آرزوهای خود عادت کرده، به گونهای که در میان هزاران حجاب و پرده زندگی میکند.
صدهزاران پرده اندر پیش و پس
کی ترا بوئی رسد ای هیچکس
هوش مصنوعی: صدها هزار پرده و حجاب در جلو و پشت سر وجود دارد. چگونه ممکن است بویی از تو برسد، ای هیچکس؟
پردهها را اول از خود دور کن
و آنگهی برخیز و ره پر نور کن
هوش مصنوعی: ابتدا مسائل و موانع را از خود دور کن و سپس به حرکت و اقدام بپرداز تا راهی روشن و پرنور برای خود بسازی.
رو زِ نور عشق شمعی بر فروز
پردهها با آتش دردت بسوز
هوش مصنوعی: به نور عشق، شمعی را روشن کن و با شعلهی دردت، پردهها را بسوزان.
چون بسوزی پردهها را ای قباد
آن زمان گردی ز وصل مارشاد
هوش مصنوعی: وقتی که پردهها را از بین ببری و خود را آزاد کنی، آن زمان میتوانی به عشق حقیقی و وصل دست یابی.
چون ترا پیدا شود آن بحر نور
هر دو عالم در دلت گردد نفور
هوش مصنوعی: زمانی که آن دریای نور در وجود تو نمایان شود، هر دو جهان در دل تو تبدیل به ناپسند خواهند شد.
پادشاهی و بزرگی و جهان
مختصر گردد به پیشت آن زمان
هوش مصنوعی: وقتی تو به میدان بیایی، بزرگی و قدرت و تمام جهان در مقایسه با تو کوچک و مختصر خواهد شد.
این سپاه و کشور وملک وحشم
در نیابد پیش چشمت یک غنم
هوش مصنوعی: در برابر چشمانت، این سپاه و کشور و سلطنت و تمام داراییها هیچ ارزشی ندارند.
این غلامان ظریف و ماهروی
جمله را بینی خسیس و زشت روی
هوش مصنوعی: این افراد زیبا و خوشچهره را که میبینی، در حقیقت همه آنها زشت و خسیس هستند.
این سرا و باغ چون زندان شود
سود این عالم ترا خسران شود
هوش مصنوعی: این خانه و باغ مانند زندان میشود، و در این صورت، بهرهات از این جهان به زیان و ضرر تبدیل میشود.
این زر و املاک و گنج بیشمار
جملگی پیش تو گردد همچو مار
هوش مصنوعی: این ثروت و داراییهای فراوان، همه مانند ماری در برابر تو قرار میگیرند.
این کلاه و این قبا و این کمر
جمله در پیش تو گردد مختصر
هوش مصنوعی: این کلاه و این لباس و این کمربند در مقابل تو همه چیز را ساده و مختصر میکند.
این کنیزان را که میبینی به ناز
جمله در پیشت نماند چون پیاز
هوش مصنوعی: این کنیزان را که مشاهده میکنی، به ناز و ظرافت رفتار میکنند، اما حتی آنها نیز نمیتوانند همواره در نزد تو بمانند، مثل پیاز که اگر پوستش را بکنید، دیگر ناز و لطافتی ندارد.
از هوای این جهان بیرون شوی
بر طریق عاشقان مجنون شوی
هوش مصنوعی: از فضای این جهان فارغ میشوی و به راه عاشقان میروی و به دیوانگی عشق مبتلا میشوی.
ترک گیری لذت دنیا به کل
پس برون آئی تو از پندار و ذل
هوش مصنوعی: لذتهای دنیوی را کنار بگذار و خودت را از افکار و وابستگیهایت آزاد کن.
در ره معشوق خود صادق شوی
آن زمان در عشق او لایق شوی
هوش مصنوعی: اگر در مسیر عشق محبوبت راستگو و صادق باشی، آن زمان شایسته عشق او خواهی شد.
سر بسر تو درد گردی ای جوان
چون نماند غیر رستی از میان
هوش مصنوعی: ای جوان، تو دردی را به دوش میکشی که هیچ چارهای جز رهایی از آن باقی نمانده است.
محو گردی فانی مطلق شوی
وانگهی در عشق مستغرق شوی
هوش مصنوعی: پس از آنکه در دنیا محو شوی و خود را از دست بدهی، به عشق واقعی وارد خواهی شد و غرق در آن خواهی گشت.
چون نماند از وجود تو اثر
آن زمان از راه حق یابی خبر
هوش مصنوعی: وقتی از وجود تو نشانی باقی نماند، آن زمان از راه حقیقت خبر خواهی یافت.
چون ز خود فانی شوی باقی شوی
آن زمان عین خدا دانی شوی
هوش مصنوعی: زمانی که از خود گذر کنی و فانی شوی، در آن لحظه به بقای حقیقی دست خواهند یافت و به حقیقتی همچون خداوند آگاه خواهی شد.
وارهی از ننگ و نام خویشتن
بیشکی گردی تو آن دم بت شکن
هوش مصنوعی: اگر از عیوب و ننگهای خود رها شوی و خود را آزاد کنی، در آن لحظه به قدرتی میرسی که میتوانی بتها و محدودیتهای زندگیات را بشکنی.
بت چو بشکستی شود گنجت عیان
برخوری از گنج وصل جاودان
هوش مصنوعی: وقتی بت را بشکنی، گنج تو نمایان میشود و از گنج وصال ابدی بهرهمند میگردی.
بت چو بشکستی حجاب از پیشرفت
عشق آمد راه دین و کیش رفت
هوش مصنوعی: وقتی معشوق را از پشت پرده برداشتند، عشق به همراه آن ظهور کرد و مسیر دین و باورها نمایان شد.
بت چو بشکستی شوی مرد خدا
وارهی تو از طریق ماجرا
هوش مصنوعی: اگر بت را بشکنی و از شرک و جهل رها شوی، به انسان کامل و خداجو تبدیل میشوی و از مسیر مشکلات و ماجراها آزاد میگردی.
بت چو بشکستی برستی زینجهان
میخرامی در جهان جاودان
هوش مصنوعی: وقتی بت را بشکنی، از این دنیای فانی رهایی پیدا میکنی و در دنیای جاودان و ابدی زندگی خواهی کرد.
بت چو بشکستی ببر زین خاکدان
سیر میکن در فضای لامکان
هوش مصنوعی: هرگاه که بت را بشکنی و از این دنیای مادی فراتر روی، در فضایی بیحد و مرز و آزاد به پرواز درآی.
بت چو بشکستی بمنزلگه رسی
هم بقرب حضرت الله رسی
هوش مصنوعی: اگر بت را بشکنی و از آن فاصله بگیری، به خانه خدا میرسی و به مقام خویش نزدیکتر میشوی.
بت شکستی همچو ابراهیم حق
چون ز همراهان خود گیری سبق
هوش مصنوعی: تو باید بتهای خود را بشکنی، همانطور که ابراهیم (علیهالسلام) بتهای قومش را شکست؛ وقتی از همراهان خود جدا شوی و به حقیقت نزدیک شوی، برتری و پیشرفتی خواهی داشت.
چونکه ابراهیم یکتا گشت و فرد
زان سبب بتها شکست آن نیک مرد
هوش مصنوعی: زمانی که ابراهیم به یکتاپرستی رسید و از آنجا که او فردی برتر و شایسته بود، بتها را شکست و به این ترتیب به عبادت خدای واحد پرداخت.
این جهان پرهوس بتخانه دان
همچو ابراهیم بشکن بت عیان
هوش مصنوعی: این دنیا پر از خواستهها و تمنیات است، مانند معبدی پر از بتها. همانطور که ابراهیم بتهای آشکار را شکست، تو هم باید به این تمایلات بیاساس پشت پا بزنی.
چون علی بت نیز در کعبه شکن
تا بهبینی تو جهان ذوالمنن
هوش مصنوعی: وقتی علی بتها را در کعبه میشکند، تا تو بتوانی جهان را با نعمتها و رحمتهای خدا ببینی.
کعبه را تو دل بدان ای با بصر
تا شوی از راه معنی با خبر
هوش مصنوعی: هرچند که کعبه یک مکان مقدس است، اما آنچه که مهمتر است، قلب و دل توست. با بصیرت و آگاهی، به عمق معانی برو و از طریق آن به درک بیشتری برس.
این خیال با هوس را بت بدان
بشکن این بتها و رو در لامکان
هوش مصنوعی: این فکر و آرزوی ناپایدار را مانند بتها بشکن و به سوی آسمانها و بینهایت برو.
چونکه محمود این سخنهای بلند
بشنوید از وی برونشد مستمند
هوش مصنوعی: زمانی که محمود این سخنان بلند را میشنود، فرد نیازمند از حضوری او خارج میشود.
آتشی در جان او افتاد سخت
وارهید از ننگ و نام و تاج و تخت
هوش مصنوعی: آتش شدیدی در دل او شعلهور شد و به خاطر آن، از شرم و آبرو و قدرت و مقام خود کنار رفت.
گفت ای پیر شریف پیشوا
وی حبیب مصطفی و مرتضی
هوش مصنوعی: ای پیر بزرگوار و محترم، تو الگوی راهنمایی هستی و محبوب پیامبر و علی.
ای تو سلطان همه عالم یقین
وی تو برهان خدای عالمین
هوش مصنوعی: ای تو پادشاه تمام عالم و حقیقت، و تو دلیل و نشانهی خدایی برای جهانیان.
ای تو قطب اولیا و انبیاء
پیر عالم محرم خاص خدا
هوش مصنوعی: ای تو محور و مرکز اولیا و پیامبران، ای پیر و رهبر عالم، تو از ویژهگان خدا هستی.
ای تو پیر سالکان در هر طریق
رهنمای مؤمنان در هر فریق
هوش مصنوعی: ای تو که سالها در راه حق و حقیقت راهنما و هدایتکنندهی مؤمنین هستی، در تمام مسیرها و گروهها.
ای تو سلطان و همه عالم حشم
وی تو چوپان و همه عالم غنم
هوش مصنوعی: تو همان کسی هستی که به همه فرمانروایی میکنی و تمام جهانیان مثل سگان به دنبالت هستند و تو به عنوان چوپان، تمامی موجودات را در دشت خود میچرانی.
ای تو سر خیل بزرگان جهان
خلق عالم از وجودت بینشان
هوش مصنوعی: ای تو که رهبر بزرگمردان جهان هستی، وجودت به قدری بزرگ و بینظیر است که تمام موجودات عالم از آن نشأت میگیرند.
ای جنید وقت و شبلی زمان
با یزید بر مزید خورده دان
هوش مصنوعی: ای جنید و شبلی، زمان شما و یزید در یک مقام و زمان قرار دارد، بنابراین بر نکتههای عمیق و معنوی خود بیشتر توجه کنید.
ای تو پیر راهرو در معرفت
ذات تو برتر ز وصف است و صفت
هوش مصنوعی: ای پیر و راهنمای مسیر، دانستههای تو درباره حقیقتی که میشناسی، فراتر از هر توصیف و ویژگی است.
ای تو مرد عشق وحدت آمده
از ره معنی بعزت آمده
هوش مصنوعی: ای عشق و محبت، تو که از راه شناخت و معنا آمدهای و با افتخار و عظمت در دلها جا گرفتهای.
ای تو مرد پاکباز با صفا
صادقان را رهنما و پیشوا
هوش مصنوعی: تو ای مرد با کمال و با صداقت، راهنما و پیشوای راستگویان هستی.
ای تو حکمت از خدا آموخته
حکمتی هر دو جهان را سوخته
هوش مصنوعی: تو که حکمت را از خدا آموختهای، حکمت تو به گونهای است که همه چیز را نابود میکند.
ای تو توحید خدا کرده بیان
از ره توحید داده صدنشان
هوش مصنوعی: ای تو که نشاندهندهی یکتایی خدا هستی، سخن را از طریق یکتایی به هزار شکل درآوردهای.
ای ترا علم لدنی داده حق
در علوم مصطفی خوانده سبق
هوش مصنوعی: ای کسی که خداوند به تو دانش باطنی و الهام شده را عطا کرده و در علم پیامبر (ص) سرآمدی و پیشتاز.
ای تو فخر پیشوایان جهان
در تو گنجی بینهایت این زمان
هوش مصنوعی: تو بزرگواری که بر پیشوایان جهان میبالی و در وجود تو گنجینهای از ثروت و دانش نهفته است.
ای توسالار سلوک عاشقان
وی تو غمخوار دل صاحب دلان
هوش مصنوعی: تو ای رهبری که عاشقان را راهنمایی میکنی و دلهای پر از عشق را دلنگرانی.
ای کمر بسته تو در ره مردوار
همچو منصور آمده در پای دار
هوش مصنوعی: شما که با ارادهی قوی به سوی هدف مردانه حرکت میکنی، مانند منصور که با شجاعت و استقامت به پای دار (محکومیت) رفته است.
ای چو ابراهیم ادهم کهنهپوش
همچو بصری بادهٔ حق کرده نوش
هوش مصنوعی: ای کسی که مانند ابراهیم ادهم لباس کهنه میپوشی و همچون بصری، از شراب حقیقت نوشیدهای.
در ره حق وحدت کل یافته
عاشقان حق ز تو مل یافته
هوش مصنوعی: در مسیر حقیقت، عاشقان به یگانگی دست یافتهاند و از محبت تو، راه و مسیر خود را یافتهاند.
از خودی خود به کل فانی شده
در بقای حق به حق باقی شده
هوش مصنوعی: انسان باید از خودخواهی و نفسپرستی رها شود و به سمت حقیقت و آنچه که باقی و ابدی است، روی آورد. به معنای دیگر، با گذر از خود، میتواند به حقیقتی دست یابد که همیشگی و پایدار است.
در مقام ترک و تجرید آمده
در رموز عین توحید آمده
هوش مصنوعی: در جایگاه انصراف از دنیا و خالص شدن، به حقیقت یکتایی و توحید اشاره شده است.
بر سریر سلطنت سلطان شده
وانگهی در عالم عرفان شده
هوش مصنوعی: بر تخت پادشاهی نشسته و در عین حال به مفاهیم عمیق عرفانی نیز دست یافته است.
صوفیان طالبان با وفا
از تو یابند هر زمان صدق وصفا
هوش مصنوعی: عارفان و زاهدان با وفا همیشه از تو حقیقت و صفا را به دست میآورند.
هر دو عالم در وجودت قطرهٔ
عرش و کرسی پیش جودت ذرهٔ
هوش مصنوعی: وجود تو چنان بزرگ و باارزش است که تمام عالم در مقابل جود و بخشش تو مانند ذرهای در برابر عرش و کرسی میماند.
هشت جنت سوخته از هیبتت
هفت دوزخ یخ شده از حیرتت
هوش مصنوعی: هشت بهشت به خاطر جلال و زیبایی تو نابود شده و هفت دوزخ به خاطر شگفتی تو یخ زده است.
این جهان و آن جهان خواهان تو
امشبی من آمدم مهمان تو
هوش مصنوعی: من امشب به میهمانی تو آمدهام و هر دو جهان را به خاطر تو میخواهم.
اکرم الضیف است بر قول رسول
امشبی ما را بلطفت کن قبول
هوش مصنوعی: مهماننوازی از مهمترین اصول مهمانداری است، پس بر طبق فرمایش پیامبر، امشب با محبت و لطف خود به ما توفیق بده.
گفت اهلا مرحباً شاه آمدی
در ره عشاق همراه آمدی
هوش مصنوعی: به خوش آمد گویی و استقبال از شاهی اشاره دارد که در مسیر عاشقان آمده است. این بیان نشاندهنده شور و شوق و احترام عمیق به حضور او در جمع عاشقان است.
بعد از آن سلطان بگفتش ای همام
از کجائی و مرا بر گوی نام
هوش مصنوعی: پس از آن، پادشاه به همام گفت: ای همام، از کجا آمدهای و نامت چیست؟
گفت لقمان سرخسی نام ما است
گنج وحدت در دل ویران ما است
هوش مصنوعی: لقمان در کنار ما قرار دارد و اسم ما را سرخسی به معنای سرشار از حکمت و دانش معرفی میکند. گنجینهای از اتحاد و هماهنگی در دلهای ویران ما نهفته است.
گفت سلطان که مرا معلوم بود
که تو لقمانی باسم ای بحر جود
هوش مصنوعی: سلطان گفت که از قبل میدانستم تو لقمان هستی، ای دریای generosity و سخاوت.
لیک ترسیدم ز وقتت پیر راه
زان نگفتم نام تو این جایگاه
هوش مصنوعی: اما از زمانی که به پیری رسیدی ترسیدم، به همین خاطر نام تو را در این مکان نگفتم.
حمدلله که بدیدم روی شیخ
آمدم ناخوانده من هم سوی شیخ
هوش مصنوعی: خدا را شکر که توانستم چهره شیخ را ببینم، به دنبال او آمدم و بدون دعوت پیش او رفتم.
شیخ آنجا آمد و ما بیخبر
از قدوم شیخ بینا شد نظر
هوش مصنوعی: شیخ به آنجا آمد و ما بیخبر از حضور او بودیم، اما با ورود او بیناییامان روشن شد و درک کردیم.
بعد از آنش گفت چون رای اوفتاد
شیخ اینجا آمد و گشتیم شاد
هوش مصنوعی: پس از این اتفاق، او گفت که وقتی نظر او مشخص شد، شیخ به اینجا آمد و ما شادی کردیم.
شیخ گفتش بود مردی بیقرار
بود در عشق خدای کامکار
هوش مصنوعی: شیخ گفت که مردی در عشق خدا بود و از شدت عشق او آرام و قرار نداشت.
از ره توحید برخوردار بود
صاحب سر بود و مرد کار بود
هوش مصنوعی: شخصی که در مسیر وحدت و یکپارچگی قرار دارد، دارای درک عمیق و دانایی است و به کارهای مهم و سازنده مشغول است.
روز و شب در گریه و در آه بود
محرم حق بود و پیر راه بود
هوش مصنوعی: در طول روز و شب در حال گریه و ناله بود، او رازدار حق بود و راهنمای بزرگ.
از طریق عشق در راه ادب
دائماً بود آن محقق در طلب
هوش مصنوعی: محقیق که با عشق به ادب پیوسته است، همیشه در جستجوی حقیقت و دانش به سر میبرد.
صوفی صادق بد آن مرد یقین
کامل ناطق بد آن دریای دین
هوش مصنوعی: صوفی راستین، آن مردی است که به یقین و دانشی عمیق دست یافته و در حرفهایش مانند دریایی پرعمق از معارف دینی غنی و پُر بار است.
عاشق صادق بد آن مرد خدا
واله و شیدا بد آن پیر صفا
هوش مصنوعی: عاشق واقعی کسی است که خود را کاملاً به عشق سپرده و از آن به حالت شور و شیدایی رسیده است. او مانند یک پیر با صفا و پاک است که در این مسیر از عشق، در حال سرگردانی و حالاتی خاص قرار دارد.
ترک و تجرید بغایت داشت او
در ره معنی سعادت داشت او
هوش مصنوعی: او به شدت از دنیا و تعلقات آن فاصله گرفته بود و در مسیر جستجوی معنا و سعادت قرار داشت.
در ره توحید حق پاک آمده
در ره تجرید چالاک آمده
هوش مصنوعی: در مسیر شناخت و پرستش خدای یگانه، حقیقت روشن و خالصی وجود دارد و در مسیر دوری از تعلقات دنیوی و مادی، قلههای بالایی به دست میآید.
بحر عرفان بود آن مرد خدا
سر یزدان بود و گنج بیبها
هوش مصنوعی: آن مرد خدا همانند دریای عرفان است و سرچشمهی معانی بلند و ارزشمندی است که بینظیر و کمنظیر به حساب میآید.
سر الا الله را دریافته
لی مع الله را به جان بشتافته
هوش مصنوعی: فهمیدهام که تنها خدا سرنوشت ما را تعیین میکند و به خاطر ارتباط با او، تمام وجودم را وقف کردهام.
بود کنزاً گفت کنزاً هم به خود
محو گشته پیش او هر نیک و بد
هوش مصنوعی: خود را داری و از خود غافلی، در پیش او همه چیز خوب و بد محو شده است.
لیس فی جبة روایت کرده او
هر زمان از بود خود در شستشو
هوش مصنوعی: هیچ چیز در پیشانی وجود ندارد که نشان دهد او هرگز از خود چیزی را در شستشو نداشته است.
کوس سبحانی زده هر دم روان
آن محیط بیکران گنج روان
هوش مصنوعی: در هر لحظه، لبیکگویان خداوند بزرگ، در فضای وسیع و بیپایان، جاری و ساری است.
او اناالحق آشکارا گفته بود
دُرّ این اسرار را او سفته بود
هوش مصنوعی: او با صراحت حقیقت را بیان کرده بود و رازهای گرانبهایی را که در اختیار داشت، به وضوح بیان کرده بود.
دی برفت از داردنیا آن فقیر
آن به معنی بس بزرگ و بینظیر
هوش مصنوعی: دیروز آن فقیر که در این دنیا بود، رفت و این موضوع به معنای بزرگ و بینظیری است.
آمدم من از سرخس اینجایگاه
از برای آن ولی و مرد راه
هوش مصنوعی: من از سرخس به این مکان آمدهام تا برای آن ولی و مرد بزرگ راه خدمت کنم.
اندر اینجا بد ملازم او مدام
دائماً از وصل حق اوشاد کام
هوش مصنوعی: در این مکان، همیشه و به طور مداوم، از ارتباط با حقیقت لذت ببر.
من دراینجا آمدم شوریده حال
دیدم او را رسته کل از قیل و قال
هوش مصنوعی: من در اینجا آمدم و فردی را دیدم که با حالتی پریشان و آشفته، از تمام مشغلهها و حواشی رهایی یافته است.
سر بحسرة بر نهاده رو بحق
دو ملک در پیش او بادو طبق
هوش مصنوعی: سر را به حسرت بر زمین نهاده و در پیش او، حق دو ملک مانند دو طبق است.
یک ملک ابریق از لؤلؤ پر آب
بود در دست دگر مشکو گلاب
هوش مصنوعی: یک ظرف زیبا و شفاف از مروارید، که پر از آب بود، در دست دیگری گلابی خوشبو و خوش رنگ قرار داشت.
و آندگر یک حله را میداد ساز
از برای آن حبیب پاکباز
هوش مصنوعی: او در عوض یک لباس زیبا را به آن دوست باصفا هدیه میدهد.
چون بدان آبش بشستن آن ملک
هم در آن حله که آورد از فلک
هوش مصنوعی: زمانی که آن سرزمین را با آب بشویند، همان خاکی که از آسمان به آن آوردهاند، در آن مکان پاک خواهد شد.
بعد از آن روحانیان آسمان
جمع گشتند اندر آنجا آن زمان
هوش مصنوعی: پس از آن، گروهی از روحانیان آسمانی در آن زمان گرد هم آمدند.
پس مرا در پیش کردند از نیاز
تا که بگذاریم ما بروی نماز
هوش مصنوعی: پس به خاطر نیاز من، مرا جلو بردند تا بتوانم به نماز بایستم.
بعد از آن صندوق سبزش آن زمان
در نهادند و ببردند آسمان
هوش مصنوعی: پس از آن، آن صندوق سبز را درون زمین گذاشتند و به آسمان بردند.
آن بزرگی که در آن صندوق رفت
هم بدان صندوق در عیوق رفت
هوش مصنوعی: آن بزرگمردی که در آن صندوق قرار گرفت، به همان صندوق در عیوق نیز رفت.
ای برادر یک زمانی هوش دار
قصهٔ مردان حق را گوش دار
هوش مصنوعی: ای برادر، در یک زمان خاص، هوشیار باش و داستانهای مردان راستین و حقیقی را با دقت گوش کن.
هر که او در کار حق برکار بود
لاجرم از عشق برخوردار بود
هوش مصنوعی: هر کسی که در امور حق و درست تلاش کند، به طور حتم از عشق و passion برخوردار خواهد بود.
هرکه عمر خویش را ایثار کرد
هر دو عالم را فدای یار کرد
هوش مصنوعی: هر کسی که زندگیاش را برای دیگری فدا کند، هر دو جهان را به خاطر محبوبش قربانی میکند.