گنجور

بخش ۱۵ - الحکایات و الرموز و پرسیدن سالکی رمز عشق را از عارفی بهلول نام

بود در بغداد مردی با خبر
زینجهان وزانجهان رفته بدر
از هوای نفس خود وارسته بود
او کمر در عشق یزدان بسته بود
چار تکبیری زده بر کائنات
وارهیده ازحیات و از ممات
شش جهت را او بدر انداخته
پنج و شش را در ره حق باخته
او شراب وصل حق نوشیده بود
سر اسرار نهان پوشیده بود
عاشقی بود او بغایت معتبر
از وجود خود شده کلی بدر
والهی مجنون بدو مردانه بود
گه به گورستان و گه ویرانه بود
نام او بهلول بود آن مرد درد
بود از عشق خدا آزاد و فرد
سالکی آمد به پیش آن فقیر
گفت ای در عشق حق گشته منیر
رمزکی از عشق با ما بازگوی
در زمعنی برگشا و راز گوی
جوهر عشق ازتو گر پیدا شود
هر دو عالم در دلت یکتا شود
گفت ای سالک بگویم با تو راست
جوهر عشق از همه دنیا جداست
پیش تو نه شک بماند نه یقین
بگذری از کفر و از اسلام و دین
آن زمان تو عشق را لایق شوی
عشق حق را واقف و سابق شوی
گر ترا از عشق خود باشد خبر
مرتدی باشی در این ره بی‌بصر
آنچنان خواهم که کلی گم شوی
گر ز نسل آدمی مردم شوی
همچنان باید بسوزی بیخبر
ذرهٔ در تو نماند خیر و شر
این سخن را از سر دردی شنو
تا نمانی در قیامت در گرو
این سخن از جان ودل میکن قبول
تا شود فردا شفیع تو رسول
این سخن ازعالم تحقیق دان
نه ز فال خواجه و تقلید دان
این سخن راه سلوک است و یقین
تا شود علم الیقین عین الیقین
این سخن از حال آمد ای جوان
نه ز قال و قیل آمد این بیان
این سخن از بهر مردان خداست
نه برای نفس و کوران هواست
این نه شرع است و نه آیات ای پسر
این همه الهام از دل شد خبر

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بود در بغداد مردی با خبر
زینجهان وزانجهان رفته بدر
هوش مصنوعی: در بغداد مردی زندگی می‌کرد که به خوبی از این دنیا و دنیای دیگر آگاه بود.
از هوای نفس خود وارسته بود
او کمر در عشق یزدان بسته بود
هوش مصنوعی: او از خواسته‌های نفسانی خود آزاد شده بود و به عشق خداوند متعهد شده بود.
چار تکبیری زده بر کائنات
وارهیده ازحیات و از ممات
هوش مصنوعی: چهار بار تکبیر گفته و به عالم هستی پرتاب شده، از زندگی و مرگ رسته است.
شش جهت را او بدر انداخته
پنج و شش را در ره حق باخته
هوش مصنوعی: او تمام جهات را ترک کرده و تنها در راه حقیقت باقی مانده است.
او شراب وصل حق نوشیده بود
سر اسرار نهان پوشیده بود
هوش مصنوعی: او از شراب عشق الهی نوشیده بود و رازهای پنهان را در دل خود نگه داشته بود.
عاشقی بود او بغایت معتبر
از وجود خود شده کلی بدر
هوش مصنوعی: او عاشقی بود که به شدت مورد اعتبار بود و وجودش به کلی محو شده بود.
والهی مجنون بدو مردانه بود
گه به گورستان و گه ویرانه بود
هوش مصنوعی: مجنون در عشق او به قدری مجذوب و دیوانه شده بود که گاهی به آرامگاه مردگان و گاهی به خرابه‌ها می‌رفت.
نام او بهلول بود آن مرد درد
بود از عشق خدا آزاد و فرد
هوش مصنوعی: بزرگ مردی به نام بهلول وجود داشت که به خاطر عشق به خدا، از تمام مشکلات و رنج‌ها رهایی یافته بود.
سالکی آمد به پیش آن فقیر
گفت ای در عشق حق گشته منیر
هوش مصنوعی: کسی که در راه عشق خدا قدم برداشته، به نزد یک فقیر می‌آید و می‌گوید: ای شخصی که در عشق الهی روشن و تابناک شده‌ای.
رمزکی از عشق با ما بازگوی
در زمعنی برگشا و راز گوی
هوش مصنوعی: از عشق چیزی به ما بگو، توضیحی بده و رازهای آن را روشن کن.
جوهر عشق ازتو گر پیدا شود
هر دو عالم در دلت یکتا شود
هوش مصنوعی: اگر جوهر عشق در وجود تو نمایان شود، هر چیزی در دو جهان در دل تو یکی خواهد شد.
گفت ای سالک بگویم با تو راست
جوهر عشق از همه دنیا جداست
هوش مصنوعی: ای رهرو، بگذار با تو به راستی بگویم که ذات عشق از تمام دنیا و مادیات جدا و متمایز است.
پیش تو نه شک بماند نه یقین
بگذری از کفر و از اسلام و دین
هوش مصنوعی: در حضور تو، نه تردیدی باقی می‌ماند و نه قطعیتی؛ تو از مرزهای کفر و ایمان و دین فراتر می‌روی.
آن زمان تو عشق را لایق شوی
عشق حق را واقف و سابق شوی
هوش مصنوعی: زمانی که تو شایستهٔ عشق شوی، به درک عمیق و حقیقی از آن دست خواهی یافت و به حقیقت عشق آشنا خواهی شد.
گر ترا از عشق خود باشد خبر
مرتدی باشی در این ره بی‌بصر
هوش مصنوعی: اگر از عشق خود آگاهی داشته باشی، پس مانند کسی هستی که در این مسیر نابینا شده است.
آنچنان خواهم که کلی گم شوی
گر ز نسل آدمی مردم شوی
هوش مصنوعی: من به قدری تو را دگرگون می‌کنم که به کلی فراموش شوی، اگر که از نسل آدم‌ها دور شوی و از آن‌ها جدا شوی.
همچنان باید بسوزی بیخبر
ذرهٔ در تو نماند خیر و شر
هوش مصنوعی: باید همچنان به سوز خود ادامه دهی تا هیچ چیز از خوب و بد در وجودت باقی نماند.
این سخن را از سر دردی شنو
تا نمانی در قیامت در گرو
هوش مصنوعی: این صحبت را با توجه به دلایل و مشکلات بشنو تا در روز قیامت گرفتار نشوی.
این سخن از جان ودل میکن قبول
تا شود فردا شفیع تو رسول
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که این گفتار را با تمام وجود بپذیر و بگذار تا فردا پیامبر شفیع تو باشد.
این سخن ازعالم تحقیق دان
نه ز فال خواجه و تقلید دان
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که باید به علم و تحقیق واقعی توجه کرد و به جای اعتماد به پیشگویی‌ها یا تقلید از دیگران، به حقایق و دانسته‌های خود تکیه کرد.
این سخن راه سلوک است و یقین
تا شود علم الیقین عین الیقین
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که این کلام، راهی برای سیر و سلوک روحی و رسیدن به یقین است. وقتی انسان به درک عمیق‌تری از حقیقت برسد، علم و آگاهی‌اش به مرحله‌ای می‌رسد که خود حقیقت را لمس می‌کند و یقینش به عینیت می‌پیوندد.
این سخن از حال آمد ای جوان
نه ز قال و قیل آمد این بیان
هوش مصنوعی: این حرف به وضعیت درونی و احساسات واقعی انسان اشاره دارد، نه به گفته‌ها و نظرات دیگران. در واقع، این بیان نشان‌دهنده تجربیات عمیق و شخصی فرد است.
این سخن از بهر مردان خداست
نه برای نفس و کوران هواست
هوش مصنوعی: این کلام مخصوص کسانی است که خداترس و حقیقت‌جو هستند و برای افرادی که تنها به خواسته‌های نفسانی و دنیوی خود توجه می‌کنند، مناسب نیست.
این نه شرع است و نه آیات ای پسر
این همه الهام از دل شد خبر
هوش مصنوعی: این نه قوانین مذهبی است و نه نشانه‌های آسمانی، پسر. تمام این الهام‌ها از احساسات درونی حاصل شده است.