گنجور

بخش ۶۶ - ذکر عبدالله مغربی قدس الله روحه العزیز

آن شیخ ملت آن قطب دولت آن زین اصحاب آن رکن ارباب آن صبح مشرق یثربی عبدالله مغربی رحمةالله علیه استاد مشایخ بود و از قدماء کبار و استاد اولیا و اعتماد اصفیا بود و خوب ولایتی داشت ودر تربیت کردن مرید آیتی بود و حرمت اودر دلها بسیار است وخطر بیشمار در توکل و تجرید ظاهر و باطن کسی را قدم او نبود و این در ابراهیم که ازو خاسته‌اند خود شرح دهندهٔ کمال او بس‌اند یکی ابراهیم شیبان ودوم ابراهیم خواص رحمهما الله و او پیر این هردو بوده است واو را کلماتی رفیع است و عمر او صد و بیست سال بود و کارهاء او عجیب بود هیچ چیزی که دست آدمی بدان رسیده بودی نخوردی مگر بیخ گیاه که آن خوردی و مریدان او هرجا که بیخ گیاه یافتندی پیش او بردندی تا بقدر حاجت بکار بردی و ازین جنس عادت کرده بود و پیوسته سفر کردی و یاران باوی بودندی ودایم احرام داشتی و چون از احرام بیرون آمدی باز احرام گرفتی و هرگز جامهٔ او شوخگن نشدی و موی اونبالیدی.

نقلست که گفت: سرائی از مادر میراث یافتم به پنجاه دینار بفروختم و بر میان بستم و روی به بادیه نهادم عربی به من رسید گفت: چه داری گفتم پنجاه دینار گفت: بیار بوی دادم بگشاد و بدید و به من باز داد پس شتر بخوابانید و مرا گفت: برنشین گفتم ترا چه رسیده است گفت: مرا از راستی تودل پر از مهر شد با من به حج آمد و مدتی در صحبت من بود از اولیاء حق شد.

نقلست که گفت: یکبار در بادیه می‌رفتم غلامی دیدم تر و تازه بی‌زاد و راحله گفتم ای آزادمرد بی‌زاد و راحله کجا می‌روی گفت: چپ و راست نگه کن تا جز خدای هیچ می‌بینی.

نقلست که او چهار پسر داشت هر یکی را پیشهٔ آموخت گفتند این چه لایق حال ایشان است گفت: کسبی درآموزم تا بعد از وفات من به سبب آنکه من پسر فلانم جگر صدیقان نخورند و در وقت حاجت کسبی کنند.

و گفت: فاضلترین اعمال عمارت اوقات است به مراقبات.

و گفت: هر که دعوی بندگی کند و او را هنوز مرادی مانده باشد دروغ زن است که دعوی بندگی از کسی درست آید که از مرادات خویش فانی گردد و به مراد خداوند باقی شود ونام او آن بود که خداوندش نهاده بود و نعمت او آن بود که بهرچه او را بخوانند او از بندگی جواب دهد و او را نه اسم بودونه رسم ونه جواب.

و گفت: خوارترین مردمان درویشی بود که با توانگران مداهنت کند و عظیم‌ترین خلق را تواضع کند و گفت: درویشان راضی امینان خدای‌اند در زمین وحجت خدایند بر بندگان و به برکت ایشان بلا از خلق منقطع گردد.

و گفت: درویشی که از دنیا احتراز کرده باشد اگرچه هیچ عمل از اعمال فضائل نمی‌کند یک ذره از او فاضلتر از متعبدان مجتهد.

و گفت: هرگز منصف‌تر از دنیا ندیدم که تا او را خدمت کنی ترا خدمت کند و چون ترک گیری او نیز ترک تو گیرد.

و گفت: زیرک نیست کسی الااین طایفه که همه سوخته‌اند به سبب زندگی خویش و به سبب آنکه یافته‌‌اند وفات او بطور سینا بود و هم آنجا دفن کردند رحمةالله علیه رحمةواسعه.

بخش ۶۵ - ذکر احمد مسروق قدس الله روحه العزیز: آن رکن روزگار آن قطب ابرار آن فرید دهر آن وحید عصر آنعاشق معشوق شیخ وقت احمد مسروق رحمه الله علیه از مشایخ کبار خراسان بود واز طوس بود اما در بغداد نشستی و باتفاق همه از جمله اولیاء خدای بود واو را با قطب المدار رحمةالله علیه صحبت بود او خود از اقطاب بود ازو پرسیدند که قطب کیست ظاهر نکرد اما به حکم اشارت چنان نمود که جنید است و او چهل تن را از اهل تمکین و مشایخ مکین خدمت کرده بود و فایدها گرفته و در علوم ظاهرو باطن به کمال و در مجاهده و تقوی به غایت درجه و صحبت محاسبی و سری یافته. بخش ۶۷ - ذکر ابوعلی جوزجانی قدس الله روحه العزیز: آن عمده اولیاء آن زبدهٔ اصفیاء آن مقبول بامانت آن مخصوص به کرامت آن شیخ پنهانی ابوعلی جوزجانی رحمةالله علیه از کبار مشایخ و از جوانمردان طریقت بود و در مجاهده به کمال و او را تصانیف است در معاملات معتبر ومشهور و کلماتی مقبول و مذکور و مرید حکیم ترمدی بود و سخن اوست که قرارگاه خلق میدان غفلت است واعتماد ایشان بر ظن و تهمت و به نزدیک ایشان چنان است که کردار ایشان بر حقیقت است و سخن‌شان بر اسرار و مکاشفات.

اطلاعات

منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آن شیخ ملت آن قطب دولت آن زین اصحاب آن رکن ارباب آن صبح مشرق یثربی عبدالله مغربی رحمةالله علیه استاد مشایخ بود و از قدماء کبار و استاد اولیا و اعتماد اصفیا بود و خوب ولایتی داشت ودر تربیت کردن مرید آیتی بود و حرمت اودر دلها بسیار است وخطر بیشمار در توکل و تجرید ظاهر و باطن کسی را قدم او نبود و این در ابراهیم که ازو خاسته‌اند خود شرح دهندهٔ کمال او بس‌اند یکی ابراهیم شیبان ودوم ابراهیم خواص رحمهما الله و او پیر این هردو بوده است واو را کلماتی رفیع است و عمر او صد و بیست سال بود و کارهاء او عجیب بود هیچ چیزی که دست آدمی بدان رسیده بودی نخوردی مگر بیخ گیاه که آن خوردی و مریدان او هرجا که بیخ گیاه یافتندی پیش او بردندی تا بقدر حاجت بکار بردی و ازین جنس عادت کرده بود و پیوسته سفر کردی و یاران باوی بودندی ودایم احرام داشتی و چون از احرام بیرون آمدی باز احرام گرفتی و هرگز جامهٔ او شوخگن نشدی و موی اونبالیدی.
هوش مصنوعی: این شخصیت بزرگ، شیخ ملت و قطب دولت، عبدالله مغربی رحمةالله علیه، از استادان برجسته و قدیمی بود که در تربیت مریدان و اولیا نقش بسیار مهمی داشت. او محبوبیتی خاص در دل‌ها داشت و در توکل و زهد قابل توجه بود. او به دو ابراهیم بزرگ، ابراهیم شیبان و ابراهیم خواص، پیر و مربی بود. عمر او به مدت صد و بیست سال طول کشید و کارهایش بسیار شگفت‌انگیز بود. او تنها بیخ گیاه را می‌خورد و مریدانش هر زمان که بیخ گیاهی پیدا می‌کردند، به او می‌آوردند تا از آن استفاده کند. او به سفرهای مکرر می‌پرداخت و همواره با احرام بود و هرگز لباس‌های شاد و رنگی نمی‌پوشید و موهایش را بلند نگه می‌داشت.
نقلست که گفت: سرائی از مادر میراث یافتم به پنجاه دینار بفروختم و بر میان بستم و روی به بادیه نهادم عربی به من رسید گفت: چه داری گفتم پنجاه دینار گفت: بیار بوی دادم بگشاد و بدید و به من باز داد پس شتر بخوابانید و مرا گفت: برنشین گفتم ترا چه رسیده است گفت: مرا از راستی تودل پر از مهر شد با من به حج آمد و مدتی در صحبت من بود از اولیاء حق شد.
هوش مصنوعی: روزی شخصی گفت: من از مادر خود یک خانه به ارث بردم و آن را به پنجاه دینار فروختم و با آن پول تصمیم گرفتم به دشت بروم. در آنجا عربی به من نزدیک شد و از من پرسید چه داری. من گفتم پنجاه دینار. او گفت: آن را بیاور. من پول را به او دادم و او خانه را نگاهی انداخت و سپس دوباره پول را به من برگرداند. بعد او شترش را خواباند و از من خواست که سوار شوم. من از او پرسیدم چه مشکلی دارد. او پاسخ داد: قلبم به خاطر صداقت تو پر از محبت شده است و با من به سفر حج آمد و مدتی در کنار من بود و به مقام اولیای خدا رسید.
نقلست که گفت: یکبار در بادیه می‌رفتم غلامی دیدم تر و تازه بی‌زاد و راحله گفتم ای آزادمرد بی‌زاد و راحله کجا می‌روی گفت: چپ و راست نگه کن تا جز خدای هیچ می‌بینی.
هوش مصنوعی: روزی در بیابان راه می‌رفتم که جوانی شاداب و بدون همراهی دیدم. به او گفتم: "ای مرد آزاد، به کجا می‌ روی؟" او پاسخ داد: "به چپ و راست نگاه کن تا جز خدا چیزی نبینی."
نقلست که او چهار پسر داشت هر یکی را پیشهٔ آموخت گفتند این چه لایق حال ایشان است گفت: کسبی درآموزم تا بعد از وفات من به سبب آنکه من پسر فلانم جگر صدیقان نخورند و در وقت حاجت کسبی کنند.
هوش مصنوعی: او چهار پسر داشت و به هر یک شغلی یاد داد. وقتی از او پرسیدند که چه شغلی برای هر یک مناسب است، پاسخ داد: "به آنان حرفه‌ای می‌آموزم که بعد از فوت من، به خاطر اینکه من پدر فلانی هستم، از دیگران چیزی نخواهند و در زمان نیاز خود، به شغف خود برگردند."
و گفت: فاضلترین اعمال عمارت اوقات است به مراقبات.
هوش مصنوعی: او گفت: بهترین و با ارزش‌ترین عمل مدیریت و استفاده بهینه از زمان است با توجه به برخی نکات و مراقبت‌ها.
و گفت: هر که دعوی بندگی کند و او را هنوز مرادی مانده باشد دروغ زن است که دعوی بندگی از کسی درست آید که از مرادات خویش فانی گردد و به مراد خداوند باقی شود ونام او آن بود که خداوندش نهاده بود و نعمت او آن بود که بهرچه او را بخوانند او از بندگی جواب دهد و او را نه اسم بودونه رسم ونه جواب.
هوش مصنوعی: او گفت: هر کسی که ادعای بندگی کند و هنوز آرزوهایی در دل داشته باشد، دروغگو است. زیرا ادعای بندگی فقط از کسی درست است که از خواسته‌های خودش بگذرد و به خواست خداوند پایبند بماند. نام او باید همان چیزی باشد که خداوند برایش مقرر کرده و نعمت او این است که به هر دعوتی که شود، از بندگی‌اش پاسخ دهد. او نه نام مشخصی دارد و نه شناخته شده است و پاسخ نمی‌دهد.
و گفت: خوارترین مردمان درویشی بود که با توانگران مداهنت کند و عظیم‌ترین خلق را تواضع کند و گفت: درویشان راضی امینان خدای‌اند در زمین وحجت خدایند بر بندگان و به برکت ایشان بلا از خلق منقطع گردد.
هوش مصنوعی: او گفت: خوارترین انسان‌ها کسی هستند که با ثروتمندان تظاهر به دوستی کنند و بزرگ‌ترین افراد را تحقیر کنند. همچنین گفت: درویشان افرادی راضی و مورد اعتماد خدا در زمین هستند و نمایندگان خدا بر بندگان به شمار می‌آیند و به برکت وجود آن‌ها، بلاها از مردم دور می‌شود.
و گفت: درویشی که از دنیا احتراز کرده باشد اگرچه هیچ عمل از اعمال فضائل نمی‌کند یک ذره از او فاضلتر از متعبدان مجتهد.
هوش مصنوعی: او گفت: درویشی که از دنیا دوری کرده باشد، حتی اگر هیچ عمل نیکو و فضیلت‌آمیزی انجام ندهد، یک ذره از متعبدانی که سخت تلاش می‌کنند بهتر و ارزشمندتر است.
و گفت: هرگز منصف‌تر از دنیا ندیدم که تا او را خدمت کنی ترا خدمت کند و چون ترک گیری او نیز ترک تو گیرد.
هوش مصنوعی: او گفت: هرگز انسانی را ناعادل‌تر از این دنیا ندیده‌ام، چرا که تا زمانی که به او خدمت کنی، به تو خدمت می‌کند و زمانی که او را رها کنی، تو نیز از او بی‌بهره خواهی شد.
و گفت: زیرک نیست کسی الااین طایفه که همه سوخته‌اند به سبب زندگی خویش و به سبب آنکه یافته‌‌اند وفات او بطور سینا بود و هم آنجا دفن کردند رحمةالله علیه رحمةواسعه.
هوش مصنوعی: او گفت: تنها این گروه از مردم هستند که زیرک‌اند، زیرا همه آن‌ها به خاطر زندگی خود و به دلیل اینکه دریافته‌اند که وفات او به شکل سینا بوده، دچار سوختگی عاطفی شده‌اند و همان‌جا او را دفن کرده‌اند. رحمت خداوند بر او واسع و بی‌پایان باشد.