گنجور

بخش ۶۲ - ذکر شیخ علی سهل اصفهانی قدس الله روحه العزیز

آن خواجهٔ درویش آن حاضر بی‌خویش آن دانند غیوب آن بینندهٔ عیوب آن خزانهٔ حقایق و معانی شیخ علی سهل اصفهانی رحمةالله علیه پس بزرگ ومعتبر بود و ازکبار مشایخ بود وجنید را بوی مکاتبات لطیف است و صاحب بوتراب بود و سخن او در حقایق عظیم بلند بود و معاملات و ریاضات او کامل و بیانی شافی داشت در طریقت عمرو بن عثمان مکی به زیارت او باصفهان شد و سی هزار درم وام داشت و علی سهل همه وام او بگزارد و سخن اوست که گفت: شتافتن به خدمت و طاعت از علامات توفیق بود و ازمخالفات بازداشتن از علامات رعایت بود و مراعات اسرار از علامات بیداری و بدعوی بیرون آمدن از رعنایی بشریت بود و هر که در بدایت ارادت درست نکرده است در نهایت عافیت و سلامت نیابد.

گفتند در معنی یافت سخن بگوی گفت: هر که پندارد که نزدیکتر است او بحقیقت بعیدتر است چنانکه آفتاب بروزنی می‌افتد کودکان خواهند که تاآن ذره‌ها بگیرند دست برکنند پندارند که در قبضهٔ ایشان آید چوندست باز کنند هیچ نبینند.

و گفت: حضور بحق فاضلتر از یقین بحق از آنکه حضور در دل بود و غفلت بر آن روا نباشد و یقین حاضری بود که گاه بیاید و گاه برود و حاضران در پیشگاه باشند و موقنان بر درگاه.

و گفت: غافلان در حکم خدای زندگانی می‌کنند وذاکران در رحمت خدای و عارفان در قرب خدای.

و گفت: حرام است کسی را که او را می‌خواند و می‌داند و با چیزی دیگر آرام گیرد.

و گفت: بر شما باد که پرهیز کنید از غرور به حسن اعمال با فساد باطن اسرار یعنی ابلیس چنین بود.

و گفت: توانگری التماس کردم در علم یافتم و فخر التماس کردم در خاموشی یافتم و راحت التماس کردم در ناامیدی یافتم.

و گفت: از وقت آدم علیه السلام تا قیام ساعت آدمیان ازدل گفتند و می‌گویند و من کس می‌خواهم که مرا وصیت کند که دل چیست یا چگونه است و نمی‌یابم.

پرسیدند از حقیقت توحید گفت: نزدیک است از آنجا که گمانهاست اما دور است از حقایق.

نقلست که او گفت: که شما می‌پندارید که مرگ من چون مرگ شما خواهدبود که بیمار شوید و مردمان بعیادت آیند مرا بخوانند اجابت کنم روزی می‌رفت گفت: لبیک و سر بنهاد شیخ مزین گفت: من گفتم او را که بگوی لا اله الا الله تبسمی بکرد و مرا گرفت با من می‌گوئی که کلمه بگوی بعزت او که در میان من و او نیست الا حجاب عزت وجان بداد ابوالحسن مزین بعد از آن محاسن خود بگرفتی و گفتی چون من حجامی اولیاء خدای را شهادت تلقین می‌کند و اخجلنا و بگریستی رحمة الله علیه.

بخش ۶۱ - ذکر عبدالله منازل قدس الله روحه العزیز: آن هدف تیر ملامت آن صدف در کرامت آن مجرد رجال آن مشرف کمال آن خزانهٔ فضائل عبدالله منازل رحمة الله علیه یگانه روزگار بود و شیخ ملامتیان بود و متورع ومتوکل و معرض هم از دنیا و هم از خلق مرید حمدون قصار بود و عالم به علوم ظاهر و باطن و بسیار حدیث نوشته بود و سماع کرده و در وقت او مجردتر از او و پاکیزه‌تر ازو کسی نبوده است چنانکه نقل است که ابوعلی ثقفی سخن می‌گفت. در میان سخن عبدالله او را گفت: مرگ را ساخته باش که ازو چاره نیست علی گفت: تو ساخته باش عبدالله دست را بالین کرد و سر بر او نهاد و گفت: من مردم در حال بمرد بوعلی منقطع شد زیرا که او را علایق بود عبدالله مفرد و سخن اوست که گفت: ابوعلی ثقفی وقتی که سخن گفتی از برای خود گفتی نه از برای خلق و از جهة این بود که برکات سخن او بدو رسیدو در این معنی گفت: آفت ماست که از سخن خود انتفاع نمی‌توانیم گرفت چگونه دیگری از سخن ما منفعت گیرد. بخش ۶۳ - ذکر خیر نساج قدس الله روحه العزیز: آن مفتی هدایت آن مهدی ولایت آن حارس عقل و شرع آن عارف اصل و فرع آن معطلی حجاج شیخ وقت خیر النساج رحمةالله علیه استاد بسیار مشایخ بوددر بغداد و پیر وقت خویش بود و در وعظ و معاملت بیان شافی داشت و عبارتی مهذب داشت وخلقی وحلمی بغایت و ورع و مجاهدهٔ تمام و نفسی موثر شبلی و ابراهیم خواص در مجلس اوتوبه کردند شبلی را پیش جنید فرستاد حفظ حرمت جنید را و او مرید سری سقطی بود و جنید او را عظیم محترم داشتی و بوحمزه بغدادی در شان اومبالغتی تمام کردی و سبب آنکه او را خیر نساج گفتند آن بود که او از مولود گاه خود به سامره رفت به عزم حج گذرش به کوفه بود چون به دروازهٔ کوفه رسید مرقعی پاره پاره پوشیده بود واو خود سیاه رنگ بود چنانکه هر که او را دیدی گفتی این مرد ابلهی می‌نماید یکی او را بدید گفت: روزی چند او در کار کشم پیش او رفت و گفت: تو بندهٔ گفت: آری گفت: از خداوند گریختهٔ گفت: آری گفت: ترا نگاهدارم تا بخداوند سپارم او گفت: من خود این می‌طلبم گفت: عمری است که در آرزوی آنم که کسی یابم که مرا به خداوند سپارد پس او را به خانه برد و گفت: نام توخیراست و او از حسن عقیده که المؤمن لایکذب او را خلاف نکرد با و برفت و او را خدمت کرد پس آنمرد خیر را نساجی آموخت و سالها کار آن مرد کرد و هرگاه که گفتی خیر او گفتی لبیک تا آنگه که آن مرد پشیمان شد که صدق و ادب و فراست او می‌دید و عبادت بسیار ازو مشاهدهٔ می‌کرد گفت: من غلط کرده بودم تو بندهٔ من نیستی برو هر جا که خواهی پس او برفت و به مکه شد تا بدان درجه رسید که جنید گفت: الخیر خیرلا ودوستر آن داشتی که او را خیر خواندندی گفتی روا نباشد که برادری مسلمان مرا نامی نهاده باشد و من آن نام بگردانم.

اطلاعات

منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آن خواجهٔ درویش آن حاضر بی‌خویش آن دانند غیوب آن بینندهٔ عیوب آن خزانهٔ حقایق و معانی شیخ علی سهل اصفهانی رحمةالله علیه پس بزرگ ومعتبر بود و ازکبار مشایخ بود وجنید را بوی مکاتبات لطیف است و صاحب بوتراب بود و سخن او در حقایق عظیم بلند بود و معاملات و ریاضات او کامل و بیانی شافی داشت در طریقت عمرو بن عثمان مکی به زیارت او باصفهان شد و سی هزار درم وام داشت و علی سهل همه وام او بگزارد و سخن اوست که گفت: شتافتن به خدمت و طاعت از علامات توفیق بود و ازمخالفات بازداشتن از علامات رعایت بود و مراعات اسرار از علامات بیداری و بدعوی بیرون آمدن از رعنایی بشریت بود و هر که در بدایت ارادت درست نکرده است در نهایت عافیت و سلامت نیابد.
هوش مصنوعی: شیخ علی سهل اصفهانی رحمةالله علیه، بزرگ و معتبر بود و از مشایخ بزرگ و محترم به شمار می‌رفت. او در عرفان و معنویت به مقام والایی دست یافته بود و سخنانش در زمینه حقایق عمیق و بلند بود. او همچنین در معاملات و ریاضت‌های روحانی خود، بی‌نظیر و شفاف عمل می‌کرد. در سفر به اصفهان، با عمرو بن عثمان مکی ملاقات کرد و با این حال، او سه هزار درم وام داشت که شیخ علی سهل تمامی آن را پرداخت کرد. او به پیروانش توصیه می‌کرد که میل به خدمت و اطاعت از نشانه‌های موفقیت است و دوری از خلاف‌های اخلاقی از نشانه‌های رعایت و مراقبت در رفتار است. همچنین او بیان می‌کرد که محافظت از اسرار درونی نشانه بیداری و آگاهی است و هر کسی که در آغاز ارادت و محبت جدی نباشد، هرگز به سلامت و عافیت نخواهد رسید.
گفتند در معنی یافت سخن بگوی گفت: هر که پندارد که نزدیکتر است او بحقیقت بعیدتر است چنانکه آفتاب بروزنی می‌افتد کودکان خواهند که تاآن ذره‌ها بگیرند دست برکنند پندارند که در قبضهٔ ایشان آید چوندست باز کنند هیچ نبینند.
هوش مصنوعی: گفتند که در مورد معنا صحبت کن. او پاسخ داد: هر کسی که فکر می‌کند چیزی به او نزدیک‌تر است، در واقع از آن دورتر است. مانند کودکان که وقتی نور خورشید را می‌بینند، سعی می‌کنند با دستشان آن ذرات نور را بگیرند و فکر می‌کنند که می‌توانند آن‌ها را در دستانشان نگه‌دارند، اما وقتی که دستشان را باز می‌کنند، متوجه می‌شوند که هیچ چیزی در دستانشان نیست.
و گفت: حضور بحق فاضلتر از یقین بحق از آنکه حضور در دل بود و غفلت بر آن روا نباشد و یقین حاضری بود که گاه بیاید و گاه برود و حاضران در پیشگاه باشند و موقنان بر درگاه.
هوش مصنوعی: او گفت: حضور واقعی از یقین واقعی برتر است، زیرا حضور در دل است و نباید در آن غفلت کرد. یقین حضوری است که گاهی ظاهر می‌شود و گاهی ناپدید می‌گردد، در حالی که حاضران در پیشگاه خداوند هستند و موقنان در درگاه او قرار دارند.
و گفت: غافلان در حکم خدای زندگانی می‌کنند وذاکران در رحمت خدای و عارفان در قرب خدای.
هوش مصنوعی: او گفت: فراموش‌کاران مانند خدای زندگی عمل می‌کنند، یادآوران در رحمت خداوند هستند و عارفان در نزدیکی و قرب خداوند قرار دارند.
و گفت: حرام است کسی را که او را می‌خواند و می‌داند و با چیزی دیگر آرام گیرد.
هوش مصنوعی: او گفت که کسی که به دیگران پاسخ می‌دهد و می‌داند، اما به شادی و آرامش با چیز دیگری دست پیدا کند، کارش حرام است.
و گفت: بر شما باد که پرهیز کنید از غرور به حسن اعمال با فساد باطن اسرار یعنی ابلیس چنین بود.
هوش مصنوعی: او گفت: باید مراقب باشید که به خاطر اعمال خوب خود مغرور نشوید، در حالی که باطن شما ممکن است فاسد باشد، زیرا ابلیس هم چنین حالتی داشت.
و گفت: توانگری التماس کردم در علم یافتم و فخر التماس کردم در خاموشی یافتم و راحت التماس کردم در ناامیدی یافتم.
هوش مصنوعی: او گفت: در تلاش برای ثروت، به علم دست یافتم، در جستجوی افتخار، در سکوت یافتم و در تلاش برای آرامش، در ناامیدی به آن رسیدم.
و گفت: از وقت آدم علیه السلام تا قیام ساعت آدمیان ازدل گفتند و می‌گویند و من کس می‌خواهم که مرا وصیت کند که دل چیست یا چگونه است و نمی‌یابم.
هوش مصنوعی: او گفت: از زمان حضرت آدم تا روز قیامت، آدمیان همواره درباره دل صحبت کرده‌اند و من به دنبال کسی هستم که به من بگوید دل چیست یا چگونه است، اما نمی‌توانم کسی را پیدا کنم.
پرسیدند از حقیقت توحید گفت: نزدیک است از آنجا که گمانهاست اما دور است از حقایق.
هوش مصنوعی: سوال کردند که حقیقت توحید چیست، او پاسخ داد: نزدیک است به آنچه که فقط در ذهن‌ها وجود دارد، اما از واقعیت‌ها دور است.
نقلست که او گفت: که شما می‌پندارید که مرگ من چون مرگ شما خواهدبود که بیمار شوید و مردمان بعیادت آیند مرا بخوانند اجابت کنم روزی می‌رفت گفت: لبیک و سر بنهاد شیخ مزین گفت: من گفتم او را که بگوی لا اله الا الله تبسمی بکرد و مرا گرفت با من می‌گوئی که کلمه بگوی بعزت او که در میان من و او نیست الا حجاب عزت وجان بداد ابوالحسن مزین بعد از آن محاسن خود بگرفتی و گفتی چون من حجامی اولیاء خدای را شهادت تلقین می‌کند و اخجلنا و بگریستی رحمة الله علیه.
هوش مصنوعی: نقل شده است که او گفت: شما فکر می‌کنید که مرگ من مانند مرگ شما خواهد بود، یعنی بیمار می‌شوم و مردم برای عیادت من می‌آیند و من دعوتشان را پاسخ می‌دهم. یک روز در حال رفتن بود که گفت: لبیک و سر خود را پایین گذاشت. شیخ مزین به او گفت: من به او گفتم که بگوید "لا اله الا الله"، او لبخندی زد و مرا در آغوش گرفت. سپس به من گفت: شما می‌گویی این کلمه را به عزت او که هیچ مانعی میان من و او نیست جز حجاب عزت. ابوالحسن مزین بعد از آن محاسن خود را گرفت و گفت: من مانند حجامی هستم که به اولیا خدا شهادت می‌دهد. در اینجا شرمنده شدم و گریستم. خداوند رحمتش کند.

حاشیه ها

1397/01/16 11:04
احمد

به میرناصری یا کیشانی و مجیدی و سارقی که به نوشته های پرستو اضافه کرد بگو مرصاد العباد و کتب ملا صدرا در مورد دل نوشته است ای بی سوادمقلد که یک صفحه را صد صفحه کردی وراه شیطان رفتی