گنجور

بخش ۶۰ - ذکر ابوبکر وراق قدس الله روحه العزیز

آن خزانه علم و حکمت آن یگانه حلم و عصمت آن شرف عباد آن کنف زهاد آن مجرد آفاق شیخ وقت ابوبکر وراق رحمةالله علیه از اکابر زهاد و عباد بود ودر ورع و تقوی تمام و در تجرید و تفرید کمالی خوب داشت و در معاملهٔ ادب بی‌نظیر چنانکه مشایخ او را مودب الاولیاء خوانده‌اند و کشته نفس ومبارک نفس بود و با محمد حکیم صحبت داشته بود و ازیاران خضرویه بود و در بلخ مقیم بود و او را در ریاضات و آداب تصانیف است و مریدان را از سفر منع کردی گفتی کلید همه برکتی صبر است در موقع ارادت تا آنگاه که ارادت ترا درست گردد چون ارادت درست شد اول برکتها برتو گشاده شد.

نقلست که عمری در آرزوی خضر بود و هر روز به گورستان رفتی و بازآمدی در رفتن و بازآمدن جزوی قرآن برخواندی یک روز چون از دروازه بیرون شد پیری نورانی پیش آمد و سلام کرد جواب داد گفت: صحبت خواهی گفت: خواهم پیر با او روان شد تا به گورستان و در راه با او سخن می‌گفت. وهمچنان سخن گویان می‌آمدند تا به دروازه رسیدند چون بازخواست گشت گفت: عمری است که می‌خواهی تا مرا به‌بینی من خضرم امروز که با من صحبت داشتی از خواندن یک جزو محروم ماندی چون صحبت خضر چنین است صحبت دیگران چه خواهد بود تا بدانی که عزلت و تجرید و تنهائی بر همه کارها شرف دارد.

نقلست که فرزندی داشت به دبیرستان فرستاد یک روز او رادید که می‌لرزید و رویش زرد شده گفت: ترا چه بوده است گفت: استاد آیتی بمن آموخته است که حق تعالی می‌فرماید یوما یجعل الولدان شیبا آن روزکه کودکان را پیر گرداند از بیم آیت چنین شدم پس آن کودک بیمار شد و هم درآن وفات کرد پدرش بر سر خاک او می‌گریست و می‌گفت: ای ابوبکر فرزند تو بیک آیت چنین شد که جان بداد و تو چند سال خواندی و ختم کردی و درتو اثر نمی‌کند.

نقل است که هرگاه از مسجد بازگشتی و از نماز فارغ شدی از شرم آنکه نماز کرده چنان بودی که کسی را بدزدی گیرند یا به گناهی گرفتار آید.

نقل است که یکی به زیارت او آمد چون باز می‌گشت وصیتی خواست گفت: خیر دنیا و آخرت در اندکی مال یافتم و شر هر دو جهان در بسیاری مال و آمیختن با مردمان.

نقل است که گفت: در راه مکه زنی را دیدم مرا گفت: ای جوان تو کیستی گفتم من مردی غریبم گفت: شکایت می‌کنی از وحشت غربت یا انس نگرفتهٔ به خداوندخویش گفت: چون این شنیدم چندان قدرتم نماند که گامی از پی او برگیرم بازگشتم تا او برفت.

و گفت: دری بر من گشادند گفتند بخواه گفتم خداوند آن قوم که انبیا بودند و سر غوغاء آفرینش و پیش روان سپاهند معلوم است که هر بلا و اندوه که بود برایشان فرو آمد تو آن خداوندی که یک ذره به جز از تو یه کسی نرسد چه خواهم مرا هم در این مقام بیچاره‌گی خودم رهاکن که طاقت بلا نمی‌دارم.

و گفت: مردمان سه گروه‌اند یکی امرا ودوم علما و سوم فقرا چون امرا تباه شوند معاش و اکتساب خلق تباه شودو چون علما تباه شوند دین خلق رو به نقصان نهد و چون فقرا تباه شوند زهد و همت در میان خلق تباه شود تباهی امرا جور و ظلم بود و تباهی علما میل دنیا بود و متابعت هوا و تباهی فقرا ترک طاعت ومخالفت رضا.

و گفت: اصل غلبهٔ نفس مقارنه شهوات است چون هوا غالب شود دل تاریک شود و چوندل تاریک شود خلق را دشمن گیرد و چون خلق رادشمن گیرد خلق نیز او را دشمن گیرند او باخلق جفا آغاز کند و جور کردن پیش گیرد.

و گفت: از روزگار آدم تا اکنون هیچ فتنه ظاهر نشد مگر به سبب آمیختن با خلق و از آن وقت باز تا امروز هیچ کس سلامت نیافت مگر آنکه از اختلاط کرانه کرد.

و یکی ازو وصیت خواست گفت: سنگی برگیر و دوپای خد بشکن و کاردی بردار و زبان خود ببر گفت: که طاقت این دارد گفت: آنکه زبان سر او در نطق آید و گوش همت او از خدای شنود باید که زبان ظاهر او گنگ بود و گوش صورت او کر بود این به زبان بریدن و پای شکستن دست دهد.

و گفت: حکما از پس انبیااند و بعد از نبوت هیچ نیست مگر حکمت و حکمت احکام اموراست و اول نشان حکمت خاموشی است وسخن گفتن بقدر حاجت.

و گفت: خاموشی عارف نافع‌تر بود و کلام او خوشتر.

و گفت: خدای تعالی از بنده هشت چیز می‌خواهد از دل دو چیز تعظیم فرمان خدای و شفقت بر خلق خدای و از زبان دو چیز می‌خواهد اقرار کردن به توحید و رفق کردن با خلق و از اندام دو چیز می‌خواهد طاعت داشتن خدای و یاری دادن مومنان و از خلق دو چیز می‌خواهند صبر کردن در حکم خدای و حلم با خلق خدای.

و گفت: هر که بر نفس خویش عاشق شد کبر و حسد و خواری و مذلت برو عاشق شد.

و گفت: اگر طمع را گویند که پدرت کیست گوید در مقدور شک آوردن و اگر گویند غایت تو چیست گوید حرمان.

و گفت: یکی از بزرگان گفت: که شیطان می‌گوید که من بدین ابلهی نیم که اول بار مومنی را به کافری وسوسه کنم که اول او را بشهوات حلال حریص کنم چون بدین حریص شد هوابروی چیره گردد وقوت گیرد آنگه به معاصی وسوسه کنم تا مرا آسان‌تر بود آنگاه به کافری وسوسه کنم.

و گفت: پنج چیز است که همیشه با تواند اگر صحبت این پنج چیز بدانی نجات یافتن و اگر ندانی هلاک شوی اول خدای تعالی پس نفس و پس شیطان و پس دنیا و پس خلق باخدای بموافقت باید بودن و بهر چه وی کند بسندگار باشی با نفس به مخالفت باید با شیطان بعداوت با دنیا به حذر با خلق به شفقت اگر این کنی رستی.

و گفت: تا ازمخلوق نبری و از ایشان وحشت نگیری بانس حق طمع مدار و تادل در اشغال گردان داری طمع فکرت و عبرت مدار و تا سینه از طلب ریاست و مهتری پاک نکنی طلب الهام و حکمت مدار.

و گفت: صحبت باعقلا باقتدا کن و با زهاد بحسن مدارا و با جهال بصبری جمیل.

و گفت: اصل آدمی زاد از آب است و خاک کس بود که آب بر او غالب‌تر بود او را به لطف ریاضت باید داد اگر به عنف کنند متغیرگردد و به مقصود نرسد و کس بود که خاک بر او غالب‌تر بود لابد او را بلگد باید کوفت و به سختی باید سرشت تا کاری را بشاید.

و گفت: چون حق تعالی خواست که آب را بیافرید از هر الوان لون او کرد و از هر طعوم طعم او گردانید چون همه الوان را بیامیخت تا لون آب گشت ازاین معنی کسی لون آب ندانست و چون همه طعوم را بیامیخت کسی طعم آب نشناخت ا زخوردن او لذت و حیوة یابند اما از کیفیت لذت او خبرنه و جعلنا من الماء کل شیئی حی دلیل این است.

و گفت: فرخ درویشی در دنیا و آخرت که در دنیا سلطان را از وی خراج نیست ودر آخرت جبار عالم را با او شمارنه.

و گفت: بامداد برخیزم خلقان را بینم بدانم که کیست که لقمه حلال خورده است و کیست که حرام خورده است گفتند چگونه گفت: هر که بامداد برخیزد و زبان را بلغو و غیبت و فحش مشغول کند بدانم که او حرام خورده است و هر که بامداد برخیزد و زبان به ذکر وتهلیل و استغفار مشغول دارد بدانی که حلال خورده است.

وگفت: صدق نگهدار در آنچه میان تو و خدای است و صبر نگاه دار در آنچه میان تو و نفس است.

و گفت: یقین نوری است که بنده بدو منور گردد در احوال خویش پس آن نور برساند او را به درجه متقیان.

و از او پرسیدند از زهد گفت: زهد سه حرف است زا و ها و دال زا ترک زینت است و هاترک هوا و دال ترک دنیا.

و گفت: یقین فرو آرنده است دل را و کمال ایمان است.

و گفت: یقین بر سه وجه ایت یقین خبر و یقین دلالت و یقین مشاهده.

و گفت: هر کرا درست شود معرفت خدای هیبت و خشیت بر وی ظاهر شود.

و گفت: شکر نعمت مشاهدة منت است و نگاهداشت حرمت.

و گفت: توکل فراگرفتن وقت است صافی از کدورت انتظار چنانکه نه تأسف خورد بدانچه گذشت و نه چشم دارد بدانچه خواهد آمد یعنی تا نقد وقت فوت نشود.

وگفت: هرکه کارها از جهت آسمان بیند صبر کند و هر که از جهت زمین بیند متحیر گردد.

و گفت: احتراز کنید از اخلاق بد چنانکه از حرام.

نقلست که چون او وفات کرد او را به خواب دیدند زرد روی و غمگین و زار می‌گریست گفتند چه حالتست خیر است گفت: چگونه خیر باشد که درین گورستان که منم از ده جنازه یکی بر مسلمانی نمرده است که می‌آرند.

دیگری او را به خواب دید گفت: خدای باتو چه کرد گفت: به حضرت خود بداشت و نامهٔ بدست من داد که می‌خواندم تا به گناهی رسیدم جمله نامه سیاه شد که بیش نتوانستم خواند متحیر شدم ندا آمد که این گناه را بر تو در دنیا پوشیده‌ایم از کرم مانسزد که درین دنیا پردهٔ تو دریم عفوت کردیم، رحمة الله علیه.

بخش ۵۹ - ذکر عبدالله تروغبدی قدس الله روحه العزیز: آن پاک باز ولایت آن شاه باز هدایت آن سالک بادیه تجرید آن سابق راه تفرید آن برکندهٔ بیخ خودی شیخ عبدالله تروغبدی رحمةالله علیه یگانه عهد بود و نشانهٔ وقت بود و از جمله مشایخ طوس و از کبار اصحاب و در ورع و تجرید کامل بود و او را کرامات و ریاضات شگرف است صحبت بوعثمان حیری یافته بود و بسی مشایخ دیده و ابتداء حال او چنان بود که در طوس قحطی افتادکه آدمی می‌خوردند و یک روز بخانه درآمد مگر دومن گندم یافت د رخمره آتش درو افتاد و گفت: این شفقت بود بر مسلمانان که ایشان از گرسنگی می‌میرند و تو گندم در خمره نهادهٔ شوری بدو درآمدی روی به صحرا نهاد و ریاضت و مجاهده پیش گرفت. بخش ۶۱ - ذکر عبدالله منازل قدس الله روحه العزیز: آن هدف تیر ملامت آن صدف در کرامت آن مجرد رجال آن مشرف کمال آن خزانهٔ فضائل عبدالله منازل رحمة الله علیه یگانه روزگار بود و شیخ ملامتیان بود و متورع ومتوکل و معرض هم از دنیا و هم از خلق مرید حمدون قصار بود و عالم به علوم ظاهر و باطن و بسیار حدیث نوشته بود و سماع کرده و در وقت او مجردتر از او و پاکیزه‌تر ازو کسی نبوده است چنانکه نقل است که ابوعلی ثقفی سخن می‌گفت. در میان سخن عبدالله او را گفت: مرگ را ساخته باش که ازو چاره نیست علی گفت: تو ساخته باش عبدالله دست را بالین کرد و سر بر او نهاد و گفت: من مردم در حال بمرد بوعلی منقطع شد زیرا که او را علایق بود عبدالله مفرد و سخن اوست که گفت: ابوعلی ثقفی وقتی که سخن گفتی از برای خود گفتی نه از برای خلق و از جهة این بود که برکات سخن او بدو رسیدو در این معنی گفت: آفت ماست که از سخن خود انتفاع نمی‌توانیم گرفت چگونه دیگری از سخن ما منفعت گیرد.

اطلاعات

منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آن خزانه علم و حکمت آن یگانه حلم و عصمت آن شرف عباد آن کنف زهاد آن مجرد آفاق شیخ وقت ابوبکر وراق رحمةالله علیه از اکابر زهاد و عباد بود ودر ورع و تقوی تمام و در تجرید و تفرید کمالی خوب داشت و در معاملهٔ ادب بی‌نظیر چنانکه مشایخ او را مودب الاولیاء خوانده‌اند و کشته نفس ومبارک نفس بود و با محمد حکیم صحبت داشته بود و ازیاران خضرویه بود و در بلخ مقیم بود و او را در ریاضات و آداب تصانیف است و مریدان را از سفر منع کردی گفتی کلید همه برکتی صبر است در موقع ارادت تا آنگاه که ارادت ترا درست گردد چون ارادت درست شد اول برکتها برتو گشاده شد.
هوش مصنوعی: او یکی از بزرگترین عالمان و زاهدان زمان خود بود، با ویژگی‌های برجسته‌ای در تقوا و ورع. در فضائل اخلاقی و رفتار ادبی بی‌نظیر بود و به‌حدی در زهد و عبادت پیشرفته بود که دیگران او را به عنوان الگوی بزرگ زهاد می‌شناختند. او با دانشمندی به نام محمد حکیم هم‌نشینی داشت و در بلخ زندگی می‌کرد. او کتاب‌هایی در زمینه تمرینات روحی و آداب نوشت و مریدانش را از سفرهای بی‌مورد بازمی‌داشت. او به آنها می‌گفت که کلید تمام برکات، صبر در زمان ارادت است تا زمانی که ارادت‌شان محکم شود؛ زیرا وقتی ارادت درست شود، نخستین برکت‌ها به سوی آنها گشوده خواهد شد.
نقلست که عمری در آرزوی خضر بود و هر روز به گورستان رفتی و بازآمدی در رفتن و بازآمدن جزوی قرآن برخواندی یک روز چون از دروازه بیرون شد پیری نورانی پیش آمد و سلام کرد جواب داد گفت: صحبت خواهی گفت: خواهم پیر با او روان شد تا به گورستان و در راه با او سخن می‌گفت. وهمچنان سخن گویان می‌آمدند تا به دروازه رسیدند چون بازخواست گشت گفت: عمری است که می‌خواهی تا مرا به‌بینی من خضرم امروز که با من صحبت داشتی از خواندن یک جزو محروم ماندی چون صحبت خضر چنین است صحبت دیگران چه خواهد بود تا بدانی که عزلت و تجرید و تنهائی بر همه کارها شرف دارد.
هوش مصنوعی: شخصی سال‌ها در آرزوی دیدار خضر بود و هر روز به گورستان می‌رفت و برمی‌گشت و در این رفت و آمد، هر روز یک جز از قرآن را می‌خواند. یک روز که از دروازه بیرون آمد، فردی نورانی به او سلام کرد و او هم جواب داد. آن پیر به او گفت که می‌خواهد صحبت کند و او هم موافقت کرد. آن دو تا گورستان در حال گفت‌وگو پیش رفتند و در طول راه همچنان صحبت می‌کردند. وقتی به دروازه رسیدند، پیر از او پرسید که چرا سال‌ها در آرزوی دیدن او بوده است. سپس افزود که در این مدت که او به سخن گفتن با خضر پرداخته، از خواندن یک جز قرآن محروم شده است. پیر گفت که صحبت با خضر این‌گونه است و بنابراین باید متوجه شود که تنهایی و دوری از دنیا بر هر کار دیگری برتری دارد.
نقلست که فرزندی داشت به دبیرستان فرستاد یک روز او رادید که می‌لرزید و رویش زرد شده گفت: ترا چه بوده است گفت: استاد آیتی بمن آموخته است که حق تعالی می‌فرماید یوما یجعل الولدان شیبا آن روزکه کودکان را پیر گرداند از بیم آیت چنین شدم پس آن کودک بیمار شد و هم درآن وفات کرد پدرش بر سر خاک او می‌گریست و می‌گفت: ای ابوبکر فرزند تو بیک آیت چنین شد که جان بداد و تو چند سال خواندی و ختم کردی و درتو اثر نمی‌کند.
هوش مصنوعی: روایت است که پدری فرزندش را به دبیرستان فرستاد. یک روز او را دید که می‌لرزید و رنگش زرد شده بود. پدر از او پرسید چه شده است و او پاسخ داد: استاد آیتی به من آموخته که خداوند می‌فرماید روزی می‌آید که کودکان را پیر می‌کند و من به خاطر ترس از این آیه اینگونه شدم. سپس آن کودک بیمار شد و در همان حال از دنیا رفت. پدرش بر سر قبر او ناله می‌زد و می‌گفت: ای ابوبکر، فرزند تو به خاطر یک آیه اینگونه جان داد و تو چند سال به تحصیل ادامه دادی و قرآن را خواندی، اما این آیات هیچ تأثیری بر تو نداشته‌اند.
نقل است که هرگاه از مسجد بازگشتی و از نماز فارغ شدی از شرم آنکه نماز کرده چنان بودی که کسی را بدزدی گیرند یا به گناهی گرفتار آید.
هوش مصنوعی: گفته می‌شود که وقتی از مسجد برمی‌گردی و نمازت را به پایان رسانده‌ای، به قدری باید از شرم و خجالت در مورد نماز خواندن باشی، که حس کنی مانند کسی هستی که در حال دزدی یا درگیر گناهی است.
نقل است که یکی به زیارت او آمد چون باز می‌گشت وصیتی خواست گفت: خیر دنیا و آخرت در اندکی مال یافتم و شر هر دو جهان در بسیاری مال و آمیختن با مردمان.
هوش مصنوعی: نقل شده که فردی به زیارت شخصی رفت و زمانی که می‌خواست برگردد، از او وصیتی خواست. پاسخ او این بود: خوشبختی در دنیا و آخرت را در داشتن مقدار کمی مال پیدا کردم و بدبختی هر دو جهان را در داشتن مال فراوان و ارتباط با مردم دیدم.
نقل است که گفت: در راه مکه زنی را دیدم مرا گفت: ای جوان تو کیستی گفتم من مردی غریبم گفت: شکایت می‌کنی از وحشت غربت یا انس نگرفتهٔ به خداوندخویش گفت: چون این شنیدم چندان قدرتم نماند که گامی از پی او برگیرم بازگشتم تا او برفت.
هوش مصنوعی: روزی در مسیر مکه، زنی را ملاقات کردم که از من پرسید: «ای جوان، تو کیستی؟» گفتم: «من مردی غریب هستم.» او ادامه داد: «آیا از تنهایی و وحشت غربت شکایت می‌کنی یا به خداوند خود عادت نکرده‌ای؟» وقتی این حرف‌ها را شنیدم، به قدری تحت تأثیر قرار گرفتم که دیگر نتوانستم قدمی به دنبال او بردارم و برگشتم تا او برود.
و گفت: دری بر من گشادند گفتند بخواه گفتم خداوند آن قوم که انبیا بودند و سر غوغاء آفرینش و پیش روان سپاهند معلوم است که هر بلا و اندوه که بود برایشان فرو آمد تو آن خداوندی که یک ذره به جز از تو یه کسی نرسد چه خواهم مرا هم در این مقام بیچاره‌گی خودم رهاکن که طاقت بلا نمی‌دارم.
هوش مصنوعی: او می‌گوید که در برش باز شد و از او خواسته شد تا درخواست کند. او پاسخ داد که ای خدا، تو خدای آن قومی هستی که پیامبران را به دنیا فرستادی و آن‌ها پیشوای سپاهیان هستی. مشخص است که هر سختی و اندوهی که بر آنان آمد، تو آن خداوندی هستی که هیچ‌کس جز تو به کمک نمی‌آید. پس از تو می‌خواهم که مرا نیز از این وضعیت بیچارگی رها کنی، چرا که قادر به تحمل درد و رنج نیستم.
و گفت: مردمان سه گروه‌اند یکی امرا ودوم علما و سوم فقرا چون امرا تباه شوند معاش و اکتساب خلق تباه شودو چون علما تباه شوند دین خلق رو به نقصان نهد و چون فقرا تباه شوند زهد و همت در میان خلق تباه شود تباهی امرا جور و ظلم بود و تباهی علما میل دنیا بود و متابعت هوا و تباهی فقرا ترک طاعت ومخالفت رضا.
هوش مصنوعی: مردم را می‌توان به سه دسته تقسیم کرد: یک دسته قدرتمندان، دسته دوم دانشمندان و دسته سوم فقرا. وقتی که قدرت‌مندان فاسد شوند، معیشت و کسب و کار مردم نیز به خطر می‌افتد. اگر دانشمندان از مسیر درست خارج شوند، دین مردم دچار مشکل می‌شود و از بین می‌رود. و زمانی که فقرا از اصول خود دور شوند، تقوای آنها و تلاش‌شان به فراموشی سپرده می‌شود. فساد قدرتمندان به معنای ظلم و ستم است، فساد دانشمندان ناشی از تمایل به دنیا و پیروی از هوای نفس است، و فساد فقرا به معنای ترک اطاعت و نافرمانی از خواست خداوند است.
و گفت: اصل غلبهٔ نفس مقارنه شهوات است چون هوا غالب شود دل تاریک شود و چوندل تاریک شود خلق را دشمن گیرد و چون خلق رادشمن گیرد خلق نیز او را دشمن گیرند او باخلق جفا آغاز کند و جور کردن پیش گیرد.
هوش مصنوعی: او گفت: اصل برتری نفس به خاطر نزدیکی به شهوات است. وقتی که خواهش‌ها غالب شوند، دل آدمی تاریک می‌شود و در نتیجه، وقتی دل تاریک شود، انسان‌ها با او دشمن می‌شوند. و زمانی که انسان‌ها با او دشمن شوند، او نیز با آن‌ها بدرفتاری کرده و ظلم می‌کند.
و گفت: از روزگار آدم تا اکنون هیچ فتنه ظاهر نشد مگر به سبب آمیختن با خلق و از آن وقت باز تا امروز هیچ کس سلامت نیافت مگر آنکه از اختلاط کرانه کرد.
هوش مصنوعی: او گفت: از زمان آدم تا به حال هیچ فتنه‌ای پدید نیامده است مگر به خاطر ارتباط با دیگران، و از آن زمان تا امروز هیچ کس نتوانسته به آرامش واقعی برسد مگر اینکه از اختلاط دوری کرده باشد.
و یکی ازو وصیت خواست گفت: سنگی برگیر و دوپای خد بشکن و کاردی بردار و زبان خود ببر گفت: که طاقت این دارد گفت: آنکه زبان سر او در نطق آید و گوش همت او از خدای شنود باید که زبان ظاهر او گنگ بود و گوش صورت او کر بود این به زبان بریدن و پای شکستن دست دهد.
هوش مصنوعی: وقتی از او خواستند که وصیتی بکند، گفت: سنگی بردار و پای خود را بشکن و کاردی بردار و زبان خود را ببرید. پرسیدند که آیا کسی توانایی این کار را دارد؟ او پاسخ داد که تنها کسی که می‌تواند زبانش را به گفتار درآورد و با گوشش از خدا بشنود، باید زبانش خاموش و گوشش ناشنوا باشد. این عمل به زبان بریدن و پای شکستن نیاز دارد.
و گفت: حکما از پس انبیااند و بعد از نبوت هیچ نیست مگر حکمت و حکمت احکام اموراست و اول نشان حکمت خاموشی است وسخن گفتن بقدر حاجت.
هوش مصنوعی: او گفت: حکمت پس از پیامبران قرار دارد و بعد از نبوت، هیچ چیز جز حکمت وجود ندارد و حکمت به معنای درک و فهم امور است. نخستین نشانه حکمت، سکوت است و سخن گفتن باید فقط به اندازه نیاز باشد.
و گفت: خاموشی عارف نافع‌تر بود و کلام او خوشتر.
هوش مصنوعی: او گفت که سکوت عارف بهتر است و سخنان او دلنشین‌تر هستند.
و گفت: خدای تعالی از بنده هشت چیز می‌خواهد از دل دو چیز تعظیم فرمان خدای و شفقت بر خلق خدای و از زبان دو چیز می‌خواهد اقرار کردن به توحید و رفق کردن با خلق و از اندام دو چیز می‌خواهد طاعت داشتن خدای و یاری دادن مومنان و از خلق دو چیز می‌خواهند صبر کردن در حکم خدای و حلم با خلق خدای.
هوش مصنوعی: خداوند از بنده‌اش هشت چیز را می‌خواهد. از دل، دو چیز: یکی احترام به فرمان‌های خدا و دیگری مهربانی با مخلوقات خدا. از زبان، دو چیز: یکی اعتراف به یگانگی خدا و دیگری محبت و ملایمت با مردم. از اعضای بدن، دو چیز: یکی اطاعت از خدا و دیگری کمک به مؤمنان. و از رفتار، دو چیز: یکی صبر در مقابل احکام خدا و دیگری بردباری با مخلوقات خدا.
و گفت: هر که بر نفس خویش عاشق شد کبر و حسد و خواری و مذلت برو عاشق شد.
هوش مصنوعی: او گفت: هر کسی که به نفس خود عشق ورزد، از تکبر، حسادت، خوار بودن و ذلت دور می‌شود.
و گفت: اگر طمع را گویند که پدرت کیست گوید در مقدور شک آوردن و اگر گویند غایت تو چیست گوید حرمان.
هوش مصنوعی: او گفت: اگر از طمع بپرسند که پدرت کیست، در پاسخ دچار تردید می‌شود و اگر از او بپرسند که هدف تو چیست، جواب می‌دهد "نکبت".
و گفت: یکی از بزرگان گفت: که شیطان می‌گوید که من بدین ابلهی نیم که اول بار مومنی را به کافری وسوسه کنم که اول او را بشهوات حلال حریص کنم چون بدین حریص شد هوابروی چیره گردد وقوت گیرد آنگه به معاصی وسوسه کنم تا مرا آسان‌تر بود آنگاه به کافری وسوسه کنم.
هوش مصنوعی: یکی از بزرگان نقل می‌کند که شیطان می‌گوید: من اینقدر احمق نیستم که یک مؤمن را ابتدا به خیانت و کفر وسوسه کنم. بلکه ابتدا او را به لذت‌های حلال وابسته می‌کنم و وقتی که به این لذات وابسته شد و هوس‌هایش بر او چیره شد، آن‌گاه به گناه و معصیت وسوسه‌اش می‌کنم. این کار برای من آسان‌تر است و بعد می‌توانم او را به کفر بکشاند.
و گفت: پنج چیز است که همیشه با تواند اگر صحبت این پنج چیز بدانی نجات یافتن و اگر ندانی هلاک شوی اول خدای تعالی پس نفس و پس شیطان و پس دنیا و پس خلق باخدای بموافقت باید بودن و بهر چه وی کند بسندگار باشی با نفس به مخالفت باید با شیطان بعداوت با دنیا به حذر با خلق به شفقت اگر این کنی رستی.
هوش مصنوعی: او گفت: پنج چیز وجود دارد که همیشه با تو هستند و اگر این پنج چیز را بشناسی، نجات می‌یابی و اگر نشناسی، هلاک خواهی شد. اول خداوند بزرگ است، سپس نفس، بعد شیطان، بعد دنیا و در نهایت خلق. باید با خداوند در توافق باشی و هرچه او می‌کند، با صبر و انصافی بپذیری. با نفس‌تان باید در تضاد باشید، با شیطان باید دشمنی کنید، از دنیا باید پرهیز کنید و با خلق باید مهربانی کنید. اگر این کارها را انجام دهی، نجات می‌یابی.
و گفت: تا ازمخلوق نبری و از ایشان وحشت نگیری بانس حق طمع مدار و تادل در اشغال گردان داری طمع فکرت و عبرت مدار و تا سینه از طلب ریاست و مهتری پاک نکنی طلب الهام و حکمت مدار.
هوش مصنوعی: گفت: تا زمانی که از مخلوق فاصله نگیری و از آن‌ها ترسی در دل داشته باشی، به رحمت و بندگی حق امید نداشته باش. در امور دنیوی خود تصرف نکن و به فکر و عبرت اندیشی نپرداز. همچنین زمانی که دل خود را از خواسته‌های ریاست و مقام پاک نکرده‌ای، به دنبال الهام و حکمت نرو.
و گفت: صحبت باعقلا باقتدا کن و با زهاد بحسن مدارا و با جهال بصبری جمیل.
هوش مصنوعی: او گفت: با عقلای جامعه صحبت کن و با زاهدان با حسن رفتار کن و با نادان‌ها با صبر و حوصله برخورد نما.
و گفت: اصل آدمی زاد از آب است و خاک کس بود که آب بر او غالب‌تر بود او را به لطف ریاضت باید داد اگر به عنف کنند متغیرگردد و به مقصود نرسد و کس بود که خاک بر او غالب‌تر بود لابد او را بلگد باید کوفت و به سختی باید سرشت تا کاری را بشاید.
هوش مصنوعی: او گفت: وجود انسان از آب و خاک تشکیل شده است. اگر آب بر خاک غلبه داشته باشد، به لطف تمرین و تلاش نیاز دارد؛ در غیر این صورت، اگر با زور رفتار کنند، دچار تغییر می‌شود و به هدفش نمی‌رسد. اما اگر خاک بر آب غلبه کند، باید به او سختی و فشار وارد کرد تا بتواند کاری را انجام دهد و به مقام شایسته‌اش برسد.
و گفت: چون حق تعالی خواست که آب را بیافرید از هر الوان لون او کرد و از هر طعوم طعم او گردانید چون همه الوان را بیامیخت تا لون آب گشت ازاین معنی کسی لون آب ندانست و چون همه طعوم را بیامیخت کسی طعم آب نشناخت ا زخوردن او لذت و حیوة یابند اما از کیفیت لذت او خبرنه و جعلنا من الماء کل شیئی حی دلیل این است.
هوش مصنوعی: او گفت: وقتی که خداوند اراده کرد آب را خلق کند، آن را به هر رنگی که ممکن بود درآورد و از هر طعمی که می‌شد، طعم آن را ایجاد کرد. چون همه رنگ‌ها را با هم ترکیب کرد، رنگ آب به گونه‌ای شد که هیچ‌کس رنگ واقعی آن را تشخیص نداد. همچنین وقتی تمام طعم‌ها را با هم ترکیب کرد، کسی نتوانست طعم آب را بشناسد. از نوشیدن آن، مردم لذت و زندگی می‌برند، اما از کیفیت این لذت بی‌خبرند. و این خود نشانه‌ای است که خداوند از آب هر موجود زنده‌ای را آفریده است.
و گفت: فرخ درویشی در دنیا و آخرت که در دنیا سلطان را از وی خراج نیست ودر آخرت جبار عالم را با او شمارنه.
هوش مصنوعی: او گفت: فرخ درویشی در دنیا و آخرت هست که در دنیا سلطان از او مالیات نمی‌گیرد و در آخرت نیز او را در شمار جبار عالم قرار نخواهد داد.
و گفت: بامداد برخیزم خلقان را بینم بدانم که کیست که لقمه حلال خورده است و کیست که حرام خورده است گفتند چگونه گفت: هر که بامداد برخیزد و زبان را بلغو و غیبت و فحش مشغول کند بدانم که او حرام خورده است و هر که بامداد برخیزد و زبان به ذکر وتهلیل و استغفار مشغول دارد بدانی که حلال خورده است.
هوش مصنوعی: گفت: وقتی صبح بیدار شوم، می‌خواهم مردم را ببینم و بدانم که چه کسی لقمه حلال خورده و چه کسی لقمه حرام. از او پرسیدند چگونه می‌توان این را تشخیص داد. گفت: هر کس صبح بیدار شود و به بیهوده‌گویی و غیبت و فحش دادن مشغول شود، می‌دانم که او لقمه حرام خورده است. اما اگر کسی صبح بیدار شود و مشغول ذکر، تهلیل و استغفار باشد، معلوم می‌شود که او لقمه حلال خورده است.
وگفت: صدق نگهدار در آنچه میان تو و خدای است و صبر نگاه دار در آنچه میان تو و نفس است.
هوش مصنوعی: او گفت: در آنچه بین تو و خداست راست گفتار باش و در آنچه میان تو و نفس خودت است صبر کن.
و گفت: یقین نوری است که بنده بدو منور گردد در احوال خویش پس آن نور برساند او را به درجه متقیان.
هوش مصنوعی: و گفت: یقین نوری است که انسان با آن در درک اوضاع و احوال خود روشن می‌شود و این نور او را به مرتبه پرهیزکاران می‌رساند.
و از او پرسیدند از زهد گفت: زهد سه حرف است زا و ها و دال زا ترک زینت است و هاترک هوا و دال ترک دنیا.
هوش مصنوعی: از او درباره زهد سوال کردند و او گفت: زهد شامل سه حرف است؛ "زا" به معنی ترک زینت، "ها" به معنی ترک هواها و خواسته‌ها، و "دال" به معنی ترک دنیا است.
و گفت: یقین فرو آرنده است دل را و کمال ایمان است.
هوش مصنوعی: او گفت: این یقین دل را آرامش می‌بخشد و نشان‌دهنده کمال ایمان است.
و گفت: یقین بر سه وجه ایت یقین خبر و یقین دلالت و یقین مشاهده.
هوش مصنوعی: او گفت: یقین به سه نوع وجود دارد؛ یکی یقین از طریق خبر، دیگری یقین از طریق دلالت و سومی یقین از طریق مشاهده.
و گفت: هر کرا درست شود معرفت خدای هیبت و خشیت بر وی ظاهر شود.
هوش مصنوعی: و گفت: هر کس که درست و صحیح باشد، آگاهی دربارهٔ عظمت و ترس از خدا بر او آشکار می‌شود.
و گفت: شکر نعمت مشاهدة منت است و نگاهداشت حرمت.
هوش مصنوعی: او گفت: شکرگزاری برای نعمت دیدن، باعث حالتی از سپاس و حفظ احترام می‌شود.
و گفت: توکل فراگرفتن وقت است صافی از کدورت انتظار چنانکه نه تأسف خورد بدانچه گذشت و نه چشم دارد بدانچه خواهد آمد یعنی تا نقد وقت فوت نشود.
هوش مصنوعی: او گفت: توکل به خدا مستلزم استفاده از زمان است و باید از ناامیدی و نگرانی نسبت به گذشته و آینده آزاد بود، به این معنا که باید تا زمانی که زمان مناسب نرسیده، از آن به خوبی بهره برد.
وگفت: هرکه کارها از جهت آسمان بیند صبر کند و هر که از جهت زمین بیند متحیر گردد.
هوش مصنوعی: او گفت: هر کسی که به دید آسمانی به موضوعات نگاه کند، صبر و تحمل خواهد داشت، اما کسی که تنها از منظر زمینی به آن‌ها بنگرد، دچار سردرگمی و حیرت می‌شود.
و گفت: احتراز کنید از اخلاق بد چنانکه از حرام.
هوش مصنوعی: او گفت: از رفتارهای ناپسند باید به اندازه‌ای که از کارهای حرام دوری می‌کنید، پرهیز کنید.
نقلست که چون او وفات کرد او را به خواب دیدند زرد روی و غمگین و زار می‌گریست گفتند چه حالتست خیر است گفت: چگونه خیر باشد که درین گورستان که منم از ده جنازه یکی بر مسلمانی نمرده است که می‌آرند.
هوش مصنوعی: نقل شده است که زمانی که او فوت کرد، کسی او را در خواب دید و چهره‌اش زرد و غمگین بود و با حالتی زار گریه می‌کرد. از او پرسیدند که چه حالتی داری، آیا خوب است؟ او جواب داد: چگونه می‌تواند خوب باشد وقتی در این قبرستان که من هستم، از ده جنازه‌ای که آورده‌اند یکی هم از مسلمان‌ها نیست.
دیگری او را به خواب دید گفت: خدای باتو چه کرد گفت: به حضرت خود بداشت و نامهٔ بدست من داد که می‌خواندم تا به گناهی رسیدم جمله نامه سیاه شد که بیش نتوانستم خواند متحیر شدم ندا آمد که این گناه را بر تو در دنیا پوشیده‌ایم از کرم مانسزد که درین دنیا پردهٔ تو دریم عفوت کردیم، رحمة الله علیه.
هوش مصنوعی: یکی از دیگران او را در خواب دید و از او پرسید: خدا با تو چه کرد؟ او پاسخ داد: خداوند به من مقام بلندی عطا کرد و نامه‌ای به دستم داد که آن را می‌خواندم تا اینکه به گناهی رسیدم. ناگهان تمام نامه سیاه شد و دیگر نتوانستم بخوانم. تعجب کردم و ندا آمد که این گناه را در دنیا بر تو پوشیده‌ایم و از لطف خود در این دنیا عفوت کردیم. خداوند رحمتش بر او باد.