گنجور

بخش ۴۹ - ذکر ابن عطا قدس الله روحه العزیز

آن قطب عالم روحانی آن معدن حکمت ربانی آن ساکن کعبه سبحانی آن گوهر بحر وفا امام المشایخ ابن عطا رحمةالله علیه سلطان اهل تحقیق بود و برهان اهل توحید و در فنون علم آیتی بود و باصول و فروع مفتی و هیچکس را از مشایخ بیش ازوی در اسرار تنزیل و معانی تاویل آن کشف نبود و او رادر علم تفسیر و حقایق آن واحادیث و دقایق آن و قرائت و مسائل آن و علم بیان و لطایف آن کمالی عظیم داشت و جمله اقران او را محترم داشته‌اند و ابوسعید خراز در کار او مبالغت کردی و به جز او را تصوف مسلم نداشتی و او از کبار مریدان جنید بود.

نقلست که جمعی به صومعه او شدند جمله صومعه دیدند ترشده گفتند این چه حال است گفت: مرا حالتی پدید آمد از خجالت گرد صومعه می‌گشتم و آب از چشم می‌ریختم گفتند چه بود گفت: درکودکی کبوتری از آن یکی بگرفتم یادم آمد هزار دینار نقره به ثواب خداوندش دادم هنوز دلم قرار نگرفت می‌گریم تا حال چه شود.

نقلست که از او پرسیدند که هر روز چند قرآن خوانی گفت: پیش از این در شبانروز دو ختم کردمی اکنون چهارده سال است که می‌خوانم امروز بسوره الانفال رسیدم یعنی پیش از این به غفلت می‌خواندم.

نقلست که ابن عطا ده پسر داشت همه صاحب جمال در سفری می‌رفتند با پدر دزدان بر او افتادند و یک یک پسر او را گردن می‌زدند و او هیچ نمی‌گفت. هر پسری را که بکشتندی روی به آسمان کردی و بخندیدی تا نه پسر را گردن بزدند چون آن دیگر را خواستند که به قتل آرند روی به پدر کرد و گفت: زهی بی‌شفقت پدر که توئی نه پسر ترا گردن زدند و تو می‌خندی و چیزی نمی‌گوئی گفت: جان پدر آنکس که این می‌کند با او هیچ نتوان گفت: که او خود می‌داند و می‌بیند و می‌تواند اگر خواهد همه را نگاه دارد دزد چون این بشنید حالتی در وی ظاهر شد و گفت: ای پیر اگر این سخن پیش می‌گفتی هیچ پسرت کشته نمی‌شد.

نقلست که روزی با جنید گفت: اغنیا فاضل‌ترند از فقرا که با اغنیا به قیامت حساب کنند و حساب شنوانیدن کلام بی‌واسطه بود درمحل عتاب و عتاب از دوست فاضلتر از حساب جنید گفت: اگر با اغنیا حساب کنند از درویشان عذر خواهند و عذر فاضلتر از حساب شیخ علی بن عثمان الجلابی اینجا لطیفه می‌گوید که درتحقیق محبت عذر بیگانگی بود عتاب مجاهلت باشد یعنی عتاب مرمت محبت است که گفته‌اند العتابُ مَرَمَّةُ المَحَبَّةِ دوستی چون خواهد که خلل پذیرد مرمت کنند به عیادت و عذر در موجب تقصیر بود و من نیز اینجا حرفی بگویم در عتاب سر از سوی بنده می‌افتد که حق تعالی بنده را غنی گردانیده است و بند ه از سر نفس به فضول مشغول شده تا به عتاب گرفتار شده است اما در فقر سر از سوی حق می‌افتد که بنده را فقر داد تا بنده به سبب فقر آن همه رنج کشید پس آنرا عذر می‌باید خواست و عذر را از حق بود که عوض همه چیزهاست که هر که فقیرتر بود بحق غنی‌تر بود که اَنتُمُ الفُقَراءِ الی اللهِ انَّ اَکرَمَکُم عِندَاللهِ اَتقیکُم.

و هرکه توانگرتر بود از حق دورتر بود که درویشی که توانگر را تواضع کند دوثلثش از دین برود پس توانگر مغرور توانگری بود که داند که چون بود که ایشان به حقیقت مردگان‌اند که ایاکم و مجالسة الموتی و بعد از پانصد سال از درویشان به حق راه یابند و عتابی که پانصد سال انتظار باید کشید از عذری که اهل آن به پانصد سال غرق وصل باشند کجا بهتر باشد چگوئی که پیغمبر علیه السلام مر فرزندان خود را جز فقر روانداشت و بیگانگان را به عطا توانگر می‌کرد کجاتوان گفت: که توانگر از درویش فاضلتر پس قول قول جنید است والله اعلم.

نقلست که بعضی ازمتکلمان ابن عطا را گفتند چه بوده است شما صوفیان را که الفاظی اشتقاق کرده‌اید که در مستمعان غریب است و زبان معتاد را ترک کرده‌اید این از دو بیرون نیست یا تَمویه می‌کنید و حق را تَمویه بکار نیاید پس درست شد که در مذهب شما عیبی ظاهر گشت که پوشیده می‌گردید سخن را برمردمان ابن عطا گفت: از بهر آن گردیم که ما را بدین عزت بود از آنکه این عمل بر ما عزیز بود نخواستیم که به جز این طایفه آنرا بدانند و نخواستیم که لفظ مستعمل بکار داریم لفظی خاص پیداکردیم و او را کلماتی عالی است.

و گفت: بهترین عمل آنست که کرده‌اند و بهترین علم آنست که گفته‌اند هرچه نگفته‌اند مگوی و هرچه نکرده‌اند مکن.

و گفت: مرد را که جویند درمیدان علم جویند آنگاه در میدان حکمت آنگاه در میدان توحید اگردر این سه میدان نبود طمع از دین او گسسته کن.

و گفت: بزرگترین دعویها آنست که کسی دعوی کند و اشارت کند به خدای یا سخن کند از خدای و قدم در میدان انبساط نهد اینهمه که گفتیم از صفات دروغ زنان است.

و گفت: نشاید که بنده التفات کند و بر صفات فرود آید.

و گفت: هر عملی را بیانی است و هر بیانی را زبانی است و هر زبانی را عبارتی وهر عبارتی را طریقی و هر طریقی را جمعی‌اند مخصوص پس هرکه میان این احوال جدا تواند کرد او را رسد که سخن گوید.

و گفت: هر که خود را بادب سنت آراسته دارد حق تعالی دل او را به نور معرفت منور گرداند.

و گفت: هیچ مقام نیست برتر از موافقت در فرمانها ودر اخلاق.

و گفت: بزرگترین غفلتها آن غفلت است که از خدای غافل ماند و از فرمانهاء او و از معاملت او و گفت: بندهٔ است مقهور و علمی مقدور و در این میان هر دو نیست معذور.

و گفت: نفسهاء خود را در راه هوای نفس خود صرف مکن بعد از آن برای هر که خواهی از موجودات صرف کن.

و گفت: افضل طاعات گوش داشتن حق است بر دوام اوقات.

و گفت: اگر کسی بیست سال در شیوه نفاق قدم زندو در این مدت برای نفع برادری یک قدم بردارد فاضلتر از آنکه شصت سال عبادت باخلاص کند و از آن نجات نفس خود طلب کند.

و گفت: هر که به چیزی دون خدای ساکن شود بلاء او در آن چیز بود و گفت: صحیح‌ترین عقلها عقلی است که موافق توفیق بود و بدترین طاعات طاعتی است که ازعجب خیزد وبهترین گناهها گناهی که از پس آن توبه درآید.

و گفت: آرام گرفتن باسباب مغرور شدن است و استادن بر احوال بریدن از محول احوال.

و گفت: باطن جای نظر حق است وظاهر جای نظر خلق جای نظر حق به پاکی سزاوارتر از نظر خلق جای.

وگفت: هر که اول مدخل او بهمت بود به خدای رسد و هر که اول مدخل او بارادت بود به آخرت رسد و هر که را اول مدخل او به آرزو بود به دنیا رسد.

و گفت: هرچه بنده را از آخرت باز دارد آن دنیا بود و بعضی را دنیاسرائی بود و بعضی را تجارتی و بعضی را عزی و غلبهٔ و بعضی را علمی و مفاخرتی به علم و بعضی را مجلسی مختلفی و بعضی را نفسی و شهوتی همت هر یکی از خلق به حد خویش بسته‌اند که درآن‌اند.

و گفت: دلها را شهوتی است و ارواح را شهوتی است و نفوس را شهوتی همه شهوت‌ها را جمع کنند شهوت ارواح قرب بود و شهوات دلها مشاهده و شهوات نفوس لذت گرفتن براحت.

و گفت: سرشت نفس بربی‌ادبی است و بنده مامور است به ملازمت ادب نفس بدآنچه او را سرشته‌اند می‌رود در میدان مخالفت و بنده او را بجهد باز می‌دارد از مطالبت بدهرکه عنان او را گشاده کند در فساد با او شریک بود.

پرسیدند که بر خدای تعالی چه دشمن‌تر گفت: رویت نفس و حالهاء اوو عوض جستن بر فعل خویش.

و گفت: قوت منافق خوردن و آشامیدن بود و قوت مومن ذکر دو جهد بود.

و گفت انصافی که در میان خداوند و بنده بود در سه منزلت است استعانت و جهد و ادب از بنده استعانت خواستن و از خدای قوت دادن و از بنده جهد کردن و از خدای توفیق دادن و از بنده ادب بجای آوردن واز خدای کرامت دادن.

و گفت: هر که ادب یافته بود به آداب صالحان او را صلاحیت بساط کرامت بود و هر که ادب یافته بود به آداب صدیقان او را صلاحیت بساط مشاهد بود و هر که ادب یافته بود به آداب انبیاء او را صلاحیت بساط انس بود و انبساط.

و گفت: هر کرا از ادب محروم گردانیدند از همه خیراتش محروم گردانیدند.

و گفت: تقصیر در ادب در قرب صعبتر بود از تقصیر ادب در بعد که ازجهال کبایر درگذارند و صدیقان را به چشم زخمی و التفاتی بگیرند.

و گفت: هلاکت اولیاء به لحظات قلوبست و هلاکت عارفان به خطرات اشارات و هلاکت موحدان باشارت حقیقت.

و گفت: موحدان چهار طبقه‌اند طبقه اول آنکه نظر در وقت و حالت می‌کنند دوم آنکه نظر در عاقبت می‌کنند سوم آن که در حقایق می‌کنند چهارم آنکه نظر در سابقت می‌کنند.

و گفت: ادنی منازل مرسلان اعلی مراتب شهداست وادنی منازل شهدا اعلی منازل صلحا و ادنی منازل صلحا اعلی منازل مومنان.

و گفت: خدای را بندگانند که اتصال ایشان به حق درست شود و چشمهاء ایشان تا ابد بدو روشن بود ایشان را حیوة نبود الا بدو و به سبب اتصال ایشان بدو و دلهاء ایشان را بصفاء یقین نظر دایم بود بدو که حیوة ایشان بحیوة او موصول بود لاجرمایشان را تا ابد مرگ نبود.

و گفت: چون کشف گردد ربوبیت در سرو صاحب آن نفس زند آن برو حرام گردد و برود و هرگز باز نیاید.

و گفت: غیرت فریضه است بر اولیاء خدای پس گفت: چه نیکو است غیرت در وقت منادمت و در محبت.

و گفت: اگر صاحب غیرت را حالتی صحیح بود کشتن او فاضلتر از آن بود که غیر او یعنی حال صحیح صاحب غیرت چنان به غایت بود که هر که او را بکشد ثواب یابد تا او از آن آتش غیرت برهد.

وگفت: همت آن است که هیچ از عوارض آنرا باطل نتواند گردانید.

و گفت: همت آن بود که در دنیا نبود.

و گفت: زندگی محبت به بذل است وزندگی مشتاق با شک و زندگی عارف به ذکر و زندگی موحد به زبان وزندگی صاحب تعظیم به نفس و زندگی صاحب همت به انقطاع از نفس و این زندگی سوختن و غرقه شدن بود اگر کسی گوید زندگی موحد به زبان چگونه بود گویم باطنش همه توحید گرفته بود و این ذره از باطنش خبر نبود جز آنکه زبان می‌جنباند چنانکه بایزید گفت: سی سال است تا بایزید می‌جویم و زندگی صاحب تعظیم به نفس چنان بود که زبانش از کار شده بود و نفسی مانده وزندگی صاحب همت منقطع شدن نفس آن بود که اگر در آن همت نفس زند هلاک شود کماقال علیه السلام لی مع الله وقت الحدیث من درگنجم نه نبی مرسل نه جبرئیل.

و گفت: علم چهار است علم معرفت وعلم عبادت و علم عبودیت و علم خدمت.

و گفت: حقیقت اسم بنده است و هر حقی را حقیقتی است و حقیقتی را حقی و هر حقی را حقی یعنی هر حقیقت که تو دانی اسم بنده بود و آن بی‌نشان است و بی‌نهایت و چون بی‌نهایت بود هر حقیقتی را حقی بود.

و گفت: حقیقت توحید نسیان توحید است و این سخن بیان آنست که حقیقت اسم بنده است.

و گفت: صدق توحید آن بود که قایم نیکی بود.

و گفت: محبت بر دوام عتاب بود.

و گفت: چون محب دعوی مملکت کند ازمحبت بیفتد.

وگفت: وجد انقطاع اوصاف است تا نشان ارادت نماند همه اندوه بود.

و گفت: هرگاه که تو یاد وجد توانی کرد وجد از تو دور است.

و گفت: نشان نبوت محبت برخاستن حجاب است میان قلوب و علام الغیوب.

و گفت: علم بزرگترین هیبت است و حیا چون ازین هر دو دور نماند هیچ خیر درو ننماند.

و گفت: هر کرا توبه با عمل درست بود توبه او مقبول بود.

و گفت: عقل آلت عبودیت است نه اشراف بر ربوبیت.

و گفت: هر که توکل کند بر خدای از برای خدای و یا متوکل بود بر خدای در توکل خویش نه برای نصیب دیگر خدای کارش بسازد درین جهان و در آن جهان.

گفت: توکل حسن التجاست بخدای تعالی و صدق افتقارست بدو.

و گفت: توکل آنست که تا شدت فاقه در تو پدید نیاید بهیچ سبب باز ننگری و از حقیقت سکون بیرون نیائی چنانکه حق داند که تو بدان راست ایستاده.

و گفت: معرفت راسه رکن بود هیبت و حیا و انس.

و گفت: رضا نظر کردن دل است باختیار قدیم خدای در آنچه در ازل بنده را اختیار کرده است و آن دست داشتن خشم است.

و گفت: رضا آنست که بدل بدو چیز نظاره کند یکی آنکه بیند که آنچه در وقت به من رسید مرا در ازل این اختیار کرده است و دیگر آنکه بیند که مرا اختیار کرد آن چه فاضلتر است ونیکوتر.

و گفت: اخلاص آنست که خالص بود از آفات.

و گفت: تواضع قبول حق بود از هر که بود.

و گفت: تقوی را ظاهری است و باطنی ظاهر وی نگاهداشتن حدهاء شرع است و باطن وی نیت و اخلاص پرسیدند که ابتداء این کار و انتهاش کدامست گفت ابتداش معرفت است و انتهاش توحید.

و گفت: قرارگرفتن بدو چیز است آداب عبودیت و تعظیم حق معرفت و ربوبیت.

و گفت: ادب ایستادن است بر مراقبت با هر چه نیکو داشته‌اند گفتند این چگونه بود گفت: آنکه معاملت با خدای بادب کند پنهان و آشکارا چون این بجای آوردی ادیب باشی گرچه عجمی باشی گفتند از طاعت کدام فاضلتر گفت: مراقبت حق بر دوام وقت.

پرسیدند از شوق گفت: سوختن دل بود و پاره شدن جگر و زبانه زدن آتش در وی .

گفتند شوق برتر بود یا محبت گفت: محبت زیرا که شوق ازو خیزد.

و گفت: چون آوازه و عصی آدم برآمد جمله چیزها بگریستند مگر سیم و زر حق تعالی بر ایشان وحی کرد که چرا برآرم نگریستید و گفتند ما بر کسی که در تو عاصی شود در نگرییم حق تعالی فرمود که بعزت و جلال من که قیمت همه چیزها به شما آشکارا کنم و فرزندان آدم را خادم شما گردانم.

نقلست که یکی باوی گفت: عزلتی خواهم گرفت گفت: به که خواهی پیوست چون از خلق می‌بری گفت: چه کنم گفت: به ظاهر با خلق می‌باش و به باطن با حق.

نقلست که اصحاب خود را گفت: بچه بلند گردد درجه مرد بعضی گفتند به کثرت صوم و بعضی گفتند به مداومت صلوة و بعضی گفتند به مجاهده و محاسبه و موازنه و بذل مال ابن عطا گفت: بلندی نیافت آنکه یافت الا بخوی خوش نه‌بینی که مصطفی را صلی الله علیه و علی آله و سلم باین ستودند و انک لعلی خلق عظیم.

نقلست که یکبار پیش اصحاب پای دراز کرد و گفت: ترک ادب میان اهل ادب ادب است چنانکه رسول علیه السلام پای دراز کرده بود پیش ابوبکر و عمر رضی الله عنهما که با ایشان صافی‌تر بود چون عثمان رضی الله عنه در آمد پای گرد کرد.

نقلست که ابن عطا را به زندقه محسوب کردند علی بن عیسی که وزیر خلیفه بود او را بخواند و در سخن با او جفا کرد و ابن عطا با او سخن درشت گفت: وزیر در خشم شد فرمود تا موزه از پایش بشکند و بر سرش می‌زدند تا بمرد و او در آن میان می‌گفت: قطع الله یدیک و رجلیک دست و پایت بریده گرداناد خدای تعالی خلیفه بعد از مدتی خشم رو بروی کرد فرمود تا دست و پای او ببریدند بعضی از مشایخ بدین جهت ابن عطا را بارندادند یعنی چرا بر کسی که توانی که بدعاء تو بصلاح آید دعاء بدکرد بایستی که دعاء نیک کردی اما عذر چنین گفته‌اند که تواند بود که از آن دعاء بدکرد که او ظالم بود برای نصیب مسلمانان دیگر و گفته‌اند که او از اهل فراست بود می‌دید که با او چه خواهند کرد موافقت قضا کرد تا حق بر زبان او براند و او در میان نه و مرا چنان می‌نماید که ابن عطا او را نیک خواست نه بدتا او درجه شهادت یابد و درجه خواری کشیدن در دنیا و از منصب و مال وجاه و بزرگی افتادن و این وجهی نیکو است چون چنین دانی ابن عطا او رانیک خواسته بود که عقوبت این جهان درجنب آن عالم سهل است والله اعلم.

اطلاعات

منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آن قطب عالم روحانی آن معدن حکمت ربانی آن ساکن کعبه سبحانی آن گوهر بحر وفا امام المشایخ ابن عطا رحمةالله علیه سلطان اهل تحقیق بود و برهان اهل توحید و در فنون علم آیتی بود و باصول و فروع مفتی و هیچکس را از مشایخ بیش ازوی در اسرار تنزیل و معانی تاویل آن کشف نبود و او رادر علم تفسیر و حقایق آن واحادیث و دقایق آن و قرائت و مسائل آن و علم بیان و لطایف آن کمالی عظیم داشت و جمله اقران او را محترم داشته‌اند و ابوسعید خراز در کار او مبالغت کردی و به جز او را تصوف مسلم نداشتی و او از کبار مریدان جنید بود.
هوش مصنوعی: او یکی از بزرگ‌ترین شخصیت‌های عالم روحانی و منبع حکمت الهی بود. در کعبه معنوی ساکن بوده و نماد وفاداری و صداقت به شمار می‌رفت. او پیشوای پژوهشگران و دلیل و برهان برای اهل توحید بود و در زمینه‌های مختلف علمی، مظهر دانش و دانشمندی به شمار می‌رفت. هیچ یک از مشایخ دیگر به اندازه او در اسرار کتاب‌های آسمانی و معانی تفسیر آن ورود نداشتند. او در علم تفسیر و حقایق آن، احادیث، قواعد قرائت و مسائل مربوط به آن، همچنین علم بیان و لطایف آن، کمال و مهارت بی‌نظیری داشت و تمام هم‌نوعانش او را مورد احترام قرار می‌دادند. ابوسعید خرار به شخصیت او ارادت ویژه‌ای داشت و او را بزرگترین چهره تصوف می‌دانست و از بزرگ‌ترین مریدان جنید به شمار می‌رفت.
نقلست که جمعی به صومعه او شدند جمله صومعه دیدند ترشده گفتند این چه حال است گفت: مرا حالتی پدید آمد از خجالت گرد صومعه می‌گشتم و آب از چشم می‌ریختم گفتند چه بود گفت: درکودکی کبوتری از آن یکی بگرفتم یادم آمد هزار دینار نقره به ثواب خداوندش دادم هنوز دلم قرار نگرفت می‌گریم تا حال چه شود.
هوش مصنوعی: روایت شده که گروهی به صومعه او رفتند و وقتی به آنجا رسیدند، حالتی ناراحت‌کننده را مشاهده کردند. از او پرسیدند که دلیل این وضعیت چیست. او پاسخ داد که در حالتی از خجالت دور صومعه می‌چرخیدم و اشک می‌ریختم. وقتی از او سوال کردند که دلیل این ناراحتی چیست، گفت: در کودکی، یک کبوتر را گرفتم و به یاد آن، هزار دینار نقره به خاطر ثواب آن بخشیدم. هنوز هم دلم آرام نشده و به همین خاطر اشک می‌ریزم تا ببینم چه خواهد شد.
نقلست که از او پرسیدند که هر روز چند قرآن خوانی گفت: پیش از این در شبانروز دو ختم کردمی اکنون چهارده سال است که می‌خوانم امروز بسوره الانفال رسیدم یعنی پیش از این به غفلت می‌خواندم.
هوش مصنوعی: برخی نقل کرده‌اند که از او پرسیدند هر روز چند بار قرآن می‌خوانی؟ او پاسخ داد: قبلاً در هر شبانه‌روز دو بار ختم قرآن می‌کردم، اما اکنون به مدت چهارده سال است که قرآن می‌خوانم و امروز به سوره انفال رسیدم، یعنی قبلاً به طور غافلانه می‌خواندم.
نقلست که ابن عطا ده پسر داشت همه صاحب جمال در سفری می‌رفتند با پدر دزدان بر او افتادند و یک یک پسر او را گردن می‌زدند و او هیچ نمی‌گفت. هر پسری را که بکشتندی روی به آسمان کردی و بخندیدی تا نه پسر را گردن بزدند چون آن دیگر را خواستند که به قتل آرند روی به پدر کرد و گفت: زهی بی‌شفقت پدر که توئی نه پسر ترا گردن زدند و تو می‌خندی و چیزی نمی‌گوئی گفت: جان پدر آنکس که این می‌کند با او هیچ نتوان گفت: که او خود می‌داند و می‌بیند و می‌تواند اگر خواهد همه را نگاه دارد دزد چون این بشنید حالتی در وی ظاهر شد و گفت: ای پیر اگر این سخن پیش می‌گفتی هیچ پسرت کشته نمی‌شد.
هوش مصنوعی: روایتی وجود دارد که ابن عطاده پسرانی داشت و در سفری به همراه آنان به دست دزدان افتاد. دزدان یکی پس از دیگری پسران او را می‌کشتند و او هیچ اعتراضی نمی‌کرد. هر بار که یکی از پسرانش کشته می‌شد، او به آسمان نگاه می‌کرد و می‌خندید تا اینکه نوبت به آخرین پسرش رسید. آن پسر به پدر گفت: "ای پدر بی‌رحم، چگونه می‌توانی ببینی که پسرانت را می‌کشند و تو به هیچ چیز نمی‌گویی و تنها می‌خندی؟" پدر جواب داد: "جان من، کسی که این کار را انجام می‌دهد، خود از همه چیز آگاه است و می‌تواند اگر بخواهد، همه را نجات دهد." دزد که این را شنید، متوجه شد و گفت: "اگر تو این سخن را زودتر می‌گفتی، هیچ یک از پسرانت کشته نمی‌شدند."
نقلست که روزی با جنید گفت: اغنیا فاضل‌ترند از فقرا که با اغنیا به قیامت حساب کنند و حساب شنوانیدن کلام بی‌واسطه بود درمحل عتاب و عتاب از دوست فاضلتر از حساب جنید گفت: اگر با اغنیا حساب کنند از درویشان عذر خواهند و عذر فاضلتر از حساب شیخ علی بن عثمان الجلابی اینجا لطیفه می‌گوید که درتحقیق محبت عذر بیگانگی بود عتاب مجاهلت باشد یعنی عتاب مرمت محبت است که گفته‌اند العتابُ مَرَمَّةُ المَحَبَّةِ دوستی چون خواهد که خلل پذیرد مرمت کنند به عیادت و عذر در موجب تقصیر بود و من نیز اینجا حرفی بگویم در عتاب سر از سوی بنده می‌افتد که حق تعالی بنده را غنی گردانیده است و بند ه از سر نفس به فضول مشغول شده تا به عتاب گرفتار شده است اما در فقر سر از سوی حق می‌افتد که بنده را فقر داد تا بنده به سبب فقر آن همه رنج کشید پس آنرا عذر می‌باید خواست و عذر را از حق بود که عوض همه چیزهاست که هر که فقیرتر بود بحق غنی‌تر بود که اَنتُمُ الفُقَراءِ الی اللهِ انَّ اَکرَمَکُم عِندَاللهِ اَتقیکُم.
هوش مصنوعی: روزی جنید با فردی صحبت می‌کرد و گفت که ثروتمندان از فقیران برترند، زیرا در روز قیامت، از آن‌ها حسابرسی می‌شود و این حسابرسی به‌طور مستقیم و بدون واسطه صورت می‌گیرد. او توضیح داد که در این حسابرسی، عذر و بهانه‌هایی برای فقیران خواهند آورد و این عذر از خود حسابرسی مهم‌تر است. وی به نکته‌ای لطیف اشاره کرد که در واقع محبت و دوستی زمانی تقویت می‌شود که در مواقع اختلاف، عذر و بخشش وجود داشته باشد. بنابراین عتاب، به نوعی تعمیرکننده روابط دوستانه است، به‌طوری‌که در دوستی‌ها، اگر مشکلی پیش بیاید، می‌بایست به عذرخواهی و بخشش روی آورد. جنید ادامه داد که اگر حق تعالی بنده‌ای را ثروتمند کرده باشد، بنده باید از تمایلات نفسانی خود دور بماند، زیرا در این صورت عذری برای او وجود نخواهد داشت. اما در مورد فقر، این موضوع از سوی خداوند بوجود می‌آید و باید برای آن عذر خواسته شود. در واقع، هر کس که فقیرتر است، در حقیقت به خدا نزدیک‌تر و غنی‌تر است، زیرا همگان در برابر خداوند فقیرند و آن‌که در نزد وی گرامی‌تر است، پرهیزگارتر است.
و هرکه توانگرتر بود از حق دورتر بود که درویشی که توانگر را تواضع کند دوثلثش از دین برود پس توانگر مغرور توانگری بود که داند که چون بود که ایشان به حقیقت مردگان‌اند که ایاکم و مجالسة الموتی و بعد از پانصد سال از درویشان به حق راه یابند و عتابی که پانصد سال انتظار باید کشید از عذری که اهل آن به پانصد سال غرق وصل باشند کجا بهتر باشد چگوئی که پیغمبر علیه السلام مر فرزندان خود را جز فقر روانداشت و بیگانگان را به عطا توانگر می‌کرد کجاتوان گفت: که توانگر از درویش فاضلتر پس قول قول جنید است والله اعلم.
هوش مصنوعی: هر چه کسی ثروتمندتر باشد، از حق بیشتر فاصله دارد، زیرا درویشی که به ثروتمند احترام می‌گذارد، دو سوم ایمانش را از دست می‌دهد. ثروتمند مغرور است، در حالی که نمی‌داند که آن‌ها در واقع مرده‌اند. پیامبر می‌فرمود که باید از دوستان مردگان پرهیز کنیم. حتی اگر در پس از پانصد سال درویش‌ها به حقیقت برسند، انتظار این همه زمان در مقایسه با حال کسانی که سال‌ها در وصل خدا غرق بوده‌اند، کجا می‌تواند خوب باشد؟ پیامبر نیز فرزندان خود را در فقر نگه می‌داشت و به بیگانگان با بخشش ثروت می‌داد. بنابراین کجا می‌توان گفت که ثروتمند از درویش برتر است؟ این نظر به جنید نسبت داده شده و در آن تردیدی نیست.
نقلست که بعضی ازمتکلمان ابن عطا را گفتند چه بوده است شما صوفیان را که الفاظی اشتقاق کرده‌اید که در مستمعان غریب است و زبان معتاد را ترک کرده‌اید این از دو بیرون نیست یا تَمویه می‌کنید و حق را تَمویه بکار نیاید پس درست شد که در مذهب شما عیبی ظاهر گشت که پوشیده می‌گردید سخن را برمردمان ابن عطا گفت: از بهر آن گردیم که ما را بدین عزت بود از آنکه این عمل بر ما عزیز بود نخواستیم که به جز این طایفه آنرا بدانند و نخواستیم که لفظ مستعمل بکار داریم لفظی خاص پیداکردیم و او را کلماتی عالی است.
هوش مصنوعی: برخی از متکلمان از ابن عطا پرسیده‌اند که چرا شما صوفیان عباراتی ساخته‌اید که برای شنوندگان عجیب و غریب است و زبان معمول را ترک کرده‌اید. این مسئله یا به صوری کردن سخن مربوط می‌شود و یا اینکه حقیقت را نمی‌توان به همان روش بیان کرد. پس روشن است که در مذهب شما نقصی وجود دارد که تلاش کرده‌اید آن را پنهان کنید. ابن عطا پاسخ داد که ما به این خاطر این عبارات را به کار می‌بریم که این عمل برای ما ارزشمند است و نمی‌خواستیم که فقط گروه خاصی از آن آگاه شوند. ما قصد داشتیم که عباراتی متفاوت و خاص ایجاد کنیم که از کیفیت بالایی برخوردارند.
و گفت: بهترین عمل آنست که کرده‌اند و بهترین علم آنست که گفته‌اند هرچه نگفته‌اند مگوی و هرچه نکرده‌اند مکن.
هوش مصنوعی: او گفت: بهترین کاری که انجام شده، همان است که به آن پرداخته‌اند و بهترین دانشی که بیان شده، همان است که گفته شده است. هر آنچه را که نگفته‌اند، نگو و هر چیزی را که نکرده‌اند، انجام نده.
و گفت: مرد را که جویند درمیدان علم جویند آنگاه در میدان حکمت آنگاه در میدان توحید اگردر این سه میدان نبود طمع از دین او گسسته کن.
هوش مصنوعی: او گفت: کسی که به دنبال علم است، ابتدا باید در میدان علم جستجو کند، سپس به میدان حکمت و در نهایت به میدان توحید. اگر در هیچ‌یک از این سه زمینه نباشد، باید امید خود را از دین او قطع کرد.
و گفت: بزرگترین دعویها آنست که کسی دعوی کند و اشارت کند به خدای یا سخن کند از خدای و قدم در میدان انبساط نهد اینهمه که گفتیم از صفات دروغ زنان است.
هوش مصنوعی: او گفت که بزرگ‌ترین ادعاها زمانی است که کسی ادعا کند و به خدا اشاره کند یا از خدا سخن بگوید و در فضایی از آزادی عمل کند. این همه که گفتیم از ویژگی‌های زنان دروغگوست.
و گفت: نشاید که بنده التفات کند و بر صفات فرود آید.
هوش مصنوعی: او گفت: نیکو نیست که بنده توجه کند و به ویژگی‌های پایین‌تر بیفتد.
و گفت: هر عملی را بیانی است و هر بیانی را زبانی است و هر زبانی را عبارتی وهر عبارتی را طریقی و هر طریقی را جمعی‌اند مخصوص پس هرکه میان این احوال جدا تواند کرد او را رسد که سخن گوید.
هوش مصنوعی: او گفت که هر عملی یک نوع بیان دارد و هر بیان یک زبان خاصی را می‌طلبد و هر زبان هم نیازمند عباراتی است و هر عبارت راهی خاص برای بیان شدن دارد. این راه‌ها نیز به گروه‌هایی خاص تعلق دارند. بنابراین، هر کسی که بتواند این موارد را از یکدیگر تفکیک کند، به توانایی بیان کردن دست می‌یابد.
و گفت: هر که خود را بادب سنت آراسته دارد حق تعالی دل او را به نور معرفت منور گرداند.
هوش مصنوعی: او گفت: هر کسی که خود را با آداب و سنن آراسته کند، خداوند دل او را به نور دانش و معرفت روشن خواهد کرد.
و گفت: هیچ مقام نیست برتر از موافقت در فرمانها ودر اخلاق.
هوش مصنوعی: او گفت: هیچ مقام و جایگاهی بالاتر از توافق در دستورات و اصول اخلاقی وجود ندارد.
و گفت: بزرگترین غفلتها آن غفلت است که از خدای غافل ماند و از فرمانهاء او و از معاملت او و گفت: بندهٔ است مقهور و علمی مقدور و در این میان هر دو نیست معذور.
هوش مصنوعی: او گفت: بزرگ‌ترین غفلت‌ها، آن غفلتی است که انسان از خدا و دستورات او غافل بماند و متوجه معاملاتش با او نباشد. او همچنین اشاره کرد که بنده‌ای که تحت تسلط است، دانشی دارد که محدود به توان اوست و در این وضعیت، هیچ‌کدام از آن‌ها نمی‌توانند معذور باشند.
و گفت: نفسهاء خود را در راه هوای نفس خود صرف مکن بعد از آن برای هر که خواهی از موجودات صرف کن.
هوش مصنوعی: وی بیان کرد که نباید خود را برای راضی کردن آرزوهای نفسانی‌ات صرف کنی، و پس از آن می‌توانی برای هر که بخواهی از دیگر موجودات استفاده کنی.
و گفت: افضل طاعات گوش داشتن حق است بر دوام اوقات.
هوش مصنوعی: او گفت: بهترین عبادت و اطاعت، گوش دادن به حق در تمامی زمان‌ها است.
و گفت: اگر کسی بیست سال در شیوه نفاق قدم زندو در این مدت برای نفع برادری یک قدم بردارد فاضلتر از آنکه شصت سال عبادت باخلاص کند و از آن نجات نفس خود طلب کند.
هوش مصنوعی: او گفت: اگر کسی به مدت بیست سال در راه نفاق گام بردارد و در این مدت حتی یک قدم برای کمک به برادرش بردارد، این کارش از کسی که شصت سال با نیتی خالص عبادت کند و فقط به دنبال نجات خود باشد، ارزشمندتر است.
و گفت: هر که به چیزی دون خدای ساکن شود بلاء او در آن چیز بود و گفت: صحیح‌ترین عقلها عقلی است که موافق توفیق بود و بدترین طاعات طاعتی است که ازعجب خیزد وبهترین گناهها گناهی که از پس آن توبه درآید.
هوش مصنوعی: او گفت: هر کس به چیزهایی کمتر از خدا وابسته شود، بلا و مصیبتش در آن چیز خواهد بود. همچنین افزود: بهترین عقل‌ها، عقلت هایی هستند که با توفیق همراه باشند و بدترین اعمال، عملی هستند که از خودبزرگ‌بینی ناشی شوند و بهترین گناهان، گناهانی هستند که پس از آن توبه صورت گیرد.
و گفت: آرام گرفتن باسباب مغرور شدن است و استادن بر احوال بریدن از محول احوال.
هوش مصنوعی: او گفت که آرامش یافتن با غرور همراه است و ماندن در شرایط خاص، به معنای قطع ارتباط با تغییرات اوضاع است.
و گفت: باطن جای نظر حق است وظاهر جای نظر خلق جای نظر حق به پاکی سزاوارتر از نظر خلق جای.
هوش مصنوعی: او گفت: باطن محل توجه خداوند است و ظاهر مکان توجه خلق. باطن از نظر خداوند پاک‌تر و شایسته‌تر از ظاهری است که مورد نگاه مردم قرار می‌گیرد.
وگفت: هر که اول مدخل او بهمت بود به خدای رسد و هر که اول مدخل او بارادت بود به آخرت رسد و هر که را اول مدخل او به آرزو بود به دنیا رسد.
هوش مصنوعی: او گفت: هر کسی که نخستین ورودی‌اش به کمک باشد به خدا می‌رسد و هر کس که نخستین ورودی‌اش به اختیار باشد به آخرت می‌رسد و هر کسی که ابتدا به آرزو باشد به دنیا می‌رسد.
و گفت: هرچه بنده را از آخرت باز دارد آن دنیا بود و بعضی را دنیاسرائی بود و بعضی را تجارتی و بعضی را عزی و غلبهٔ و بعضی را علمی و مفاخرتی به علم و بعضی را مجلسی مختلفی و بعضی را نفسی و شهوتی همت هر یکی از خلق به حد خویش بسته‌اند که درآن‌اند.
هوش مصنوعی: او گفت: هر چیزی که انسان را از آخرت دور کند، مربوط به این دنیا است. برخی افراد به دلیل زندگی دنیویشان و برخی دیگر به دلیل تجارتشان، بعضی به خاطر مقام و قدرت، برخی به خاطر علم و برتری علمی، بعضی به خاطر مجالس مختلف و برخی نیز به علت لذت‌های نفسانی و شهوانی، از آخرت غافل مانده‌اند. هر کس در این دنیا به اندازه‌ی ظرف وجودی خود مشغول است و در همان مسیر گام برمی‌دارد.
و گفت: دلها را شهوتی است و ارواح را شهوتی است و نفوس را شهوتی همه شهوت‌ها را جمع کنند شهوت ارواح قرب بود و شهوات دلها مشاهده و شهوات نفوس لذت گرفتن براحت.
هوش مصنوعی: او گفت: دل‌ها تمایلاتی دارند و ارواح نیز تمایلات خاص خودشان را دارند و نفوس نیز همین‌طور. همه این تمایلات را می‌توان در یک دسته جمع کرد. تمایل ارواح به نزدیکی و قرب به حقیقت است، در حالی که تمایلات دل‌ها به مشاهده و تمایلات نفوس بیشتر به لذت‌بردن از راحتی و آسایش مربوط می‌شود.
و گفت: سرشت نفس بربی‌ادبی است و بنده مامور است به ملازمت ادب نفس بدآنچه او را سرشته‌اند می‌رود در میدان مخالفت و بنده او را بجهد باز می‌دارد از مطالبت بدهرکه عنان او را گشاده کند در فساد با او شریک بود.
هوش مصنوعی: او بیان کرد که طبیعت نفس، تمایل به بی‌ادبی دارد و انسان موظف است با ادب رفتار کند. اما نفس به سمت مقابله با این ادب می‌رود و انسان باید تلاش کند او را از خواسته‌های ناپسندش بازدارد، تا کنترل او را از دست ندهد و در فساد شریک نشود.
پرسیدند که بر خدای تعالی چه دشمن‌تر گفت: رویت نفس و حالهاء اوو عوض جستن بر فعل خویش.
هوش مصنوعی: سوال کردند که بزرگ‌ترین دشمن خداوند چیست. پاسخ داده شد: دشمنی انسان با نفس خود و تغییر حال و رفتار او به جای اینکه به اعمال خود توجه کند.
و گفت: قوت منافق خوردن و آشامیدن بود و قوت مومن ذکر دو جهد بود.
هوش مصنوعی: او گفت: قدرت منافق در خوردن و آشامیدن است، در حالی که قدرت مؤمن در ذکر و یاد خداوند است.
و گفت انصافی که در میان خداوند و بنده بود در سه منزلت است استعانت و جهد و ادب از بنده استعانت خواستن و از خدای قوت دادن و از بنده جهد کردن و از خدای توفیق دادن و از بنده ادب بجای آوردن واز خدای کرامت دادن.
هوش مصنوعی: انصافی که بین خدا و بنده وجود دارد در سه مرحله قرار می‌گیرد: در مرحله اول، بنده از خدا کمک می‌خواهد؛ در مرحله دوم، بنده تلاش و کوششی انجام می‌دهد و از خدا خواهان توفیق است؛ و در مرحله سوم، بنده خود را با آداب و رفتار مناسب نشان می‌دهد و از خداوند کرامت و بزرگواری را طلب می‌کند.
و گفت: هر که ادب یافته بود به آداب صالحان او را صلاحیت بساط کرامت بود و هر که ادب یافته بود به آداب صدیقان او را صلاحیت بساط مشاهد بود و هر که ادب یافته بود به آداب انبیاء او را صلاحیت بساط انس بود و انبساط.
هوش مصنوعی: ایشان گفتند: هر کس آداب و نزاکت را از نیکان آموخته باشد، شایستگی برقراری ارتباط با کرامت را دارد. و اگر آداب را از راست‌گویان یاد گرفته باشد، شایسته دیدارهای معنوی می‌شود. همچنین، کسی که به آداب انبیاء آشنایی دارد، صلاحیت نزدیکی و وابستگی به حق را می‌یابد.
و گفت: هر کرا از ادب محروم گردانیدند از همه خیراتش محروم گردانیدند.
هوش مصنوعی: او گفت: هر کسی را که از ادب و اخلاق بی‌بهره کنند، از تمامی نیکی‌ها و خوبی‌ها نیز محروم خواهند کرد.
و گفت: تقصیر در ادب در قرب صعبتر بود از تقصیر ادب در بعد که ازجهال کبایر درگذارند و صدیقان را به چشم زخمی و التفاتی بگیرند.
هوش مصنوعی: ایشان بیان کردند که نداشتن ادب در نزدیکان، سخت‌تر از نداشتن ادب در دوری است؛ زیرا در حالت نزدیک، ممکن است از گناهان بزرگ چشم‌پوشی شود و افراد صادق به راحتی دچار آسیب و بی‌توجهی قرار گیرند.
و گفت: هلاکت اولیاء به لحظات قلوبست و هلاکت عارفان به خطرات اشارات و هلاکت موحدان باشارت حقیقت.
هوش مصنوعی: او گفت: نابودی دوستان واقعی به لحظات و حالاتی است که در دل‌هایشان تجربه می‌کنند، نابودی عارفان به نشانه‌ها و اشاراتی که با آن‌ها مواجه می‌شوند، و نابودی موحدان با اشاره به حقیقت است.
و گفت: موحدان چهار طبقه‌اند طبقه اول آنکه نظر در وقت و حالت می‌کنند دوم آنکه نظر در عاقبت می‌کنند سوم آن که در حقایق می‌کنند چهارم آنکه نظر در سابقت می‌کنند.
هوش مصنوعی: موحدان به چهار دسته تقسیم می‌شوند: دسته اول کسانی هستند که به زمان و شرایط خود توجه می‌کنند، دسته دوم به عواقب کارهای خود می‌نگرند، دسته سوم به حقایق هستی می‌پردازند و دسته چهارم به آنچه که در گذشته اتفاق افتاده است، نگاه می‌کنند.
و گفت: ادنی منازل مرسلان اعلی مراتب شهداست وادنی منازل شهدا اعلی منازل صلحا و ادنی منازل صلحا اعلی منازل مومنان.
هوش مصنوعی: او گفت: نزدیک‌ترین جایگاه پیامبران، بالاترین مرتبه شهیدان است و نزدیک‌ترین جایگاه شهیدان، بالاترین جایگاه صلحا و نزدیک‌ترین جایگاه صلحا، بالاترین جایگاه مؤمنان است.
و گفت: خدای را بندگانند که اتصال ایشان به حق درست شود و چشمهاء ایشان تا ابد بدو روشن بود ایشان را حیوة نبود الا بدو و به سبب اتصال ایشان بدو و دلهاء ایشان را بصفاء یقین نظر دایم بود بدو که حیوة ایشان بحیوة او موصول بود لاجرمایشان را تا ابد مرگ نبود.
هوش مصنوعی: او گفت: بندگان خدا کسانی هستند که ارتباطشان با حقیقت به درستی برقرار شده است و چشمه‌های نورشان همیشه به سوی او روشن است. زندگی آنها جز با او معنا ندارد و به واسطه این اتصال، دل‌هایشان دائماً با یقین به او نظاره‌گر است. زندگی آنها به زندگی او وابسته است و به همین دلیل، برای آنها مرگ تا ابد وجود ندارد.
و گفت: چون کشف گردد ربوبیت در سرو صاحب آن نفس زند آن برو حرام گردد و برود و هرگز باز نیاید.
هوش مصنوعی: او گفت: زمانی که لطف و حکمت خداوند در وجود صاحب نفس آشکار شود، آن شخص از دنیا رخت برمی‌بندد و هرگز به این دنیا بازنمی‌گردد.
و گفت: غیرت فریضه است بر اولیاء خدای پس گفت: چه نیکو است غیرت در وقت منادمت و در محبت.
هوش مصنوعی: او گفت: غیرت یک وظیفه است بر سران و اولیای خدا. سپس ادامه داد: غیرت در زمان دعوا و در عشق بسیار نیکوست.
و گفت: اگر صاحب غیرت را حالتی صحیح بود کشتن او فاضلتر از آن بود که غیر او یعنی حال صحیح صاحب غیرت چنان به غایت بود که هر که او را بکشد ثواب یابد تا او از آن آتش غیرت برهد.
هوش مصنوعی: او گفت: اگر شخصی با غیرت در شرایط مناسبی باشد، کشتن او بهتر است از این که دیگران در حالتی درست و صحیح به غایت برسند، زیرا هر کس او را بکشد پاداش می‌گیرد تا او از آتش غیرت رها شود.
وگفت: همت آن است که هیچ از عوارض آنرا باطل نتواند گردانید.
هوش مصنوعی: او گفت: اراده و تلاش باید به‌گونه‌ای باشد که هیچ‌یک از مشکلات نتواند آن را بی‌اثر کند.
و گفت: همت آن بود که در دنیا نبود.
هوش مصنوعی: و گفت: آرزو و تلاش من این بود که آنچه در دنیا وجود ندارد، به وجود آورم.
و گفت: زندگی محبت به بذل است وزندگی مشتاق با شک و زندگی عارف به ذکر و زندگی موحد به زبان وزندگی صاحب تعظیم به نفس و زندگی صاحب همت به انقطاع از نفس و این زندگی سوختن و غرقه شدن بود اگر کسی گوید زندگی موحد به زبان چگونه بود گویم باطنش همه توحید گرفته بود و این ذره از باطنش خبر نبود جز آنکه زبان می‌جنباند چنانکه بایزید گفت: سی سال است تا بایزید می‌جویم و زندگی صاحب تعظیم به نفس چنان بود که زبانش از کار شده بود و نفسی مانده وزندگی صاحب همت منقطع شدن نفس آن بود که اگر در آن همت نفس زند هلاک شود کماقال علیه السلام لی مع الله وقت الحدیث من درگنجم نه نبی مرسل نه جبرئیل.
هوش مصنوعی: زندگی واقعی به معنای عشق و فداکاری است. در این زندگی، عشق و شوق وجود دارد، و زندگی عارف به ذکر و یاد خداوند تمرکز می‌کند. زندگی یک موحد، یعنی فردی که بر یگانگی خدا تأکید دارد، به گفتار و زبان وابسته است. همچنین، فردی که مقام احترام را داراست، به نفس خود توجه می‌کند، و آن کسی که همت بلندی دارد، از خود و نفسش جدا می‌شود. این نوع زندگی به معنای سوختن و فرو رفتن در عشق است. اگر کسی بپرسد که زندگی یک موحد به زبان چگونه است، پاسخ این است که باطن او پر از یگانگی است و تنها زبانش به حرکت در می‌آید، بدون اینکه از باطنش آگاهی داشته باشد. بایزید می‌گوید که سی سال است که او را می‌جوید. همچنین، زندگی فردی که مقام احترام دارد به گونه‌ای است که زبانش دیگر نمی‌تواند صحبت کند و نفسش باقی می‌ماند. همت واقعی به این است که اگر نفس در این تلاش باقی بماند، به هلاکت می‌انجامد. در کلامی به نقل از شخصیت بزرگی آمده است که در نزدیک‌ترین حالت به خداوند، نه پیامبر فرستاده‌ای وجود دارد و نه جبرئیل.
و گفت: علم چهار است علم معرفت وعلم عبادت و علم عبودیت و علم خدمت.
هوش مصنوعی: او گفت: علم به چهار نوع تقسیم می‌شود: علم شناخت، علم عبادت، علم بندگی و علم خدمت.
و گفت: حقیقت اسم بنده است و هر حقی را حقیقتی است و حقیقتی را حقی و هر حقی را حقی یعنی هر حقیقت که تو دانی اسم بنده بود و آن بی‌نشان است و بی‌نهایت و چون بی‌نهایت بود هر حقیقتی را حقی بود.
هوش مصنوعی: او گفت: حقیقت، نام بنده است و هر حقیقتی، حقیقتی دارد و هر حقی، حقی دارد. به عبارتی، هر حقیقتی که تو می‌شناسی، نام بنده است و این حقیقت، نه نشانه‌ای دارد و نه حد و اندازه‌ای. از آنجا که بی‌نهایت است، بنابراین هر حقیقتی نیز دارای حقیقتی خواهد بود.
و گفت: حقیقت توحید نسیان توحید است و این سخن بیان آنست که حقیقت اسم بنده است.
هوش مصنوعی: او گفت: حقیقت توحید فراموشی توحید است و این جمله بیانگر این است که حقیقت، نام بنده است.
و گفت: صدق توحید آن بود که قایم نیکی بود.
هوش مصنوعی: و گفت: درست بودن توحید به این است که پیوسته نیکی وجود داشته باشد.
و گفت: محبت بر دوام عتاب بود.
هوش مصنوعی: او گفت: عشق برای همیشه با خشم و دلخوری همراه است.
و گفت: چون محب دعوی مملکت کند ازمحبت بیفتد.
هوش مصنوعی: او گفت: وقتی که عاشق از محبت خود ادعای مالکیت کند، عشقش از بین می‌رود.
وگفت: وجد انقطاع اوصاف است تا نشان ارادت نماند همه اندوه بود.
هوش مصنوعی: او گفت که در این جدایی، اوصاف از بین رفته‌اند و دیگر نشانی از ارادت باقی نمی‌ماند و تنها اندوه باقی مانده است.
و گفت: هرگاه که تو یاد وجد توانی کرد وجد از تو دور است.
هوش مصنوعی: او گفت: هر زمانی که تو بتوانی به یاد حالت شوق و نشاط خود بیفتی، آن حالت از تو دور خواهد بود.
و گفت: نشان نبوت محبت برخاستن حجاب است میان قلوب و علام الغیوب.
هوش مصنوعی: او گفت: نشانه پیامبری عشق، برطرف کردن پرده‌هایی است که بین دل‌ها وجود دارد و نشان دهنده امور پنهان است.
و گفت: علم بزرگترین هیبت است و حیا چون ازین هر دو دور نماند هیچ خیر درو ننماند.
هوش مصنوعی: او گفت: علم بزرگترین احترام و ارجمندی را دارد و اگر حیا نیز از این دو جدا نشود، هیچ خوبی در آن باقی نخواهد ماند.
و گفت: هر کرا توبه با عمل درست بود توبه او مقبول بود.
هوش مصنوعی: او گفت: هر کسی که توبه‌اش همراه با عمل صحیح باشد، توبه‌اش پذیرفته می‌شود.
و گفت: عقل آلت عبودیت است نه اشراف بر ربوبیت.
هوش مصنوعی: او گفت که عقل وسیله‌ای برای پرستش است و نه برای برتری بر خداوند.
و گفت: هر که توکل کند بر خدای از برای خدای و یا متوکل بود بر خدای در توکل خویش نه برای نصیب دیگر خدای کارش بسازد درین جهان و در آن جهان.
هوش مصنوعی: او گفت: هر کسی که به خدا توکل کند، باید این توکل را خالص برای خدا انجام دهد و نه به خاطر هدف دیگری. در این صورت، خداوند در این دنیا و آن دنیا کار او را سامان خواهد داد.
گفت: توکل حسن التجاست بخدای تعالی و صدق افتقارست بدو.
هوش مصنوعی: او گفت: توکل نیکو جز به خداوند متعال نیست و به او وابستگی حقیقی و صادقانه است.
و گفت: توکل آنست که تا شدت فاقه در تو پدید نیاید بهیچ سبب باز ننگری و از حقیقت سکون بیرون نیائی چنانکه حق داند که تو بدان راست ایستاده.
هوش مصنوعی: او گفت: توکل به این است که حتی زمانی که فقر و مشکلات به شدت به تو آسیب می‌زنند، هیچگاه از حقایق زندگی غافل نشوی و از حالت آرامش و سکون بیرون نیایی، به گونه‌ای که خداوند بداند تو به درستی در آن حالت ایستاده‌ای.
و گفت: معرفت راسه رکن بود هیبت و حیا و انس.
هوش مصنوعی: او گفت: شناخت و دانش اصلی، پایه و اساس احترامی است که باید در حضور دیگران داشت و همچنین موجب ایجاد حیا و نزدیکی می‌شود.
و گفت: رضا نظر کردن دل است باختیار قدیم خدای در آنچه در ازل بنده را اختیار کرده است و آن دست داشتن خشم است.
هوش مصنوعی: او گفت: رضا به معنای توجه دل است که به انتخاب قدیم خداوند در آنچه که از ابتدا برای بندگانش مشخص کرده، مربوط می‌شود و این شامل کنترل خشم نیز می‌گردد.
و گفت: رضا آنست که بدل بدو چیز نظاره کند یکی آنکه بیند که آنچه در وقت به من رسید مرا در ازل این اختیار کرده است و دیگر آنکه بیند که مرا اختیار کرد آن چه فاضلتر است ونیکوتر.
هوش مصنوعی: او گفت: رضا به آن معناست که انسان به دو چیز توجه کند: اول اینکه ببیند آنچه که در زمان حال برایش پیش آمده، در حقیقت از ابتدا برای او مقدر شده بود و دوم اینکه ببیند چیزی که برای او انتخاب شده، از آنچه که می‌توانست انتخاب کند، برتر و بهتر است.
و گفت: اخلاص آنست که خالص بود از آفات.
هوش مصنوعی: او گفت: اخلاص به معنای خالص بودن از آلودگی‌ها و آسیب‌هاست.
و گفت: تواضع قبول حق بود از هر که بود.
هوش مصنوعی: او گفت: تواضع به معنای پذیرش حقیقت است، چه از سوی هر فردی که باشد.
و گفت: تقوی را ظاهری است و باطنی ظاهر وی نگاهداشتن حدهاء شرع است و باطن وی نیت و اخلاص پرسیدند که ابتداء این کار و انتهاش کدامست گفت ابتداش معرفت است و انتهاش توحید.
هوش مصنوعی: او گفت: تقوی دو جنبه دارد؛ یکی ظاهری و دیگری باطنی. جنبه ظاهری آن شامل رعایت حد و حدود شرع است و جنبه باطنی آن به نیت و اخلاص مربوط می‌شود. از او پرسیدند که آغاز و پایان این مسیر چیست، او پاسخ داد که آغاز آن شناخت و معرفت است و پایانش رسیدن به توحید.
و گفت: قرارگرفتن بدو چیز است آداب عبودیت و تعظیم حق معرفت و ربوبیت.
هوش مصنوعی: او گفت: قرار گرفتن در این دو چیز به معنای رعایت آداب عبودیت و احترام به حق معرفت و ربوبیت است.
و گفت: ادب ایستادن است بر مراقبت با هر چه نیکو داشته‌اند گفتند این چگونه بود گفت: آنکه معاملت با خدای بادب کند پنهان و آشکارا چون این بجای آوردی ادیب باشی گرچه عجمی باشی گفتند از طاعت کدام فاضلتر گفت: مراقبت حق بر دوام وقت.
هوش مصنوعی: او گفت: ادب، یعنی توجه و مراقبت نسبت به آنچه که خوب است. وقتی از او پرسیدند این چگونه است، توضیح داد که کسی باید با خداوند با ادب رفتار کند، به‌طور پنهان و آشکار. اگر این را به جا بیاوری، فردی با ادب خواهی بود، حتی اگر زبانت چیز دیگری باشد. همچنین وقتی از او پرسیدند که از طاعت چه چیز مهم‌تر است، گفت: مراقبت مستمر از حق در همه اوقات.
پرسیدند از شوق گفت: سوختن دل بود و پاره شدن جگر و زبانه زدن آتش در وی .
هوش مصنوعی: زمانی که از او درباره شوق پرسیدند، گفت که شوق یعنی اینکه دل انسان بسوزد و جگرش پاره پاره شود و آتش در وجودش شعله‌ور گردد.
گفتند شوق برتر بود یا محبت گفت: محبت زیرا که شوق ازو خیزد.
هوش مصنوعی: گفتند آیا شوق بهتر است یا محبت؟ جواب داد: محبت، زیرا که شوق از محبت نشأت می‌گیرد.
و گفت: چون آوازه و عصی آدم برآمد جمله چیزها بگریستند مگر سیم و زر حق تعالی بر ایشان وحی کرد که چرا برآرم نگریستید و گفتند ما بر کسی که در تو عاصی شود در نگرییم حق تعالی فرمود که بعزت و جلال من که قیمت همه چیزها به شما آشکارا کنم و فرزندان آدم را خادم شما گردانم.
هوش مصنوعی: و او گفت: وقتی که صدای آدم بلند شد، همه موجودات گریه کردند، به جز طلا و نقره. خداوند به آن‌ها وحی کرد که چرا نگریسته‌اید. آن‌ها پاسخ دادند که ما به کسی که در برابر تو معصیت کند، نگاه نمی‌کنیم. خداوند فرمود: به عزت و جلال من، قصد دارم ارزش همه چیزها را برای شما روشن کنم و فرزندان آدم را خدمتگزار شما قرار دهم.
نقلست که یکی باوی گفت: عزلتی خواهم گرفت گفت: به که خواهی پیوست چون از خلق می‌بری گفت: چه کنم گفت: به ظاهر با خلق می‌باش و به باطن با حق.
هوش مصنوعی: روزی فردی به یکی دیگر گفت: من می‌خواهم تنها باشم. آن شخص پرسید: با چه کسی می‌خواهی ارتباط داشته باشی، چون می‌خواهی از مردم دور شوی؟ او پاسخ داد: چه کار می‌توانم بکنم؟ سپس فرد دیگر گفت: در ظاهر با مردم باش و در باطن با خداوند.
نقلست که اصحاب خود را گفت: بچه بلند گردد درجه مرد بعضی گفتند به کثرت صوم و بعضی گفتند به مداومت صلوة و بعضی گفتند به مجاهده و محاسبه و موازنه و بذل مال ابن عطا گفت: بلندی نیافت آنکه یافت الا بخوی خوش نه‌بینی که مصطفی را صلی الله علیه و علی آله و سلم باین ستودند و انک لعلی خلق عظیم.
هوش مصنوعی: نقل شده است که پیامبر به یاران خود فرمود: انسان چگونه به درجه‌ای بلند می‌رسد. برخی گفتند با کثرت روزه‌داری، برخی با مداومت بر نماز، برخی دیگر با مجاهده و محاسبه نفس و توجه به اعمالشان. شخصی به نام ابن عطا اظهار داشت: کسی به مقام و بلندی نرسید جز به خاطر خوش‌اخلاقی. آیا نمی‌بینی که پیامبر اسلام، صلی الله علیه و آله و سلم، با این آیه مورد ستایش قرار گرفت: «و به راستی تو بر خلقی بزرگ استی»؟
نقلست که یکبار پیش اصحاب پای دراز کرد و گفت: ترک ادب میان اهل ادب ادب است چنانکه رسول علیه السلام پای دراز کرده بود پیش ابوبکر و عمر رضی الله عنهما که با ایشان صافی‌تر بود چون عثمان رضی الله عنه در آمد پای گرد کرد.
هوش مصنوعی: روایت شده که روزی کسی در جمع اهل ادب نشسته بود و گفت: بی‌احترامی بین افراد با اخلاق خوب، خود نوعی ادب است. همان‌طور که رسول خدا (ص) زمانی پای خود را دراز کرده بود در برابر ابوبکر و عمر (رضی الله عنهما) که صمیمی‌تر بودند، اما وقتی عثمان (رضی الله عنه) وارد شد، پایش را جمع کرد.
نقلست که ابن عطا را به زندقه محسوب کردند علی بن عیسی که وزیر خلیفه بود او را بخواند و در سخن با او جفا کرد و ابن عطا با او سخن درشت گفت: وزیر در خشم شد فرمود تا موزه از پایش بشکند و بر سرش می‌زدند تا بمرد و او در آن میان می‌گفت: قطع الله یدیک و رجلیک دست و پایت بریده گرداناد خدای تعالی خلیفه بعد از مدتی خشم رو بروی کرد فرمود تا دست و پای او ببریدند بعضی از مشایخ بدین جهت ابن عطا را بارندادند یعنی چرا بر کسی که توانی که بدعاء تو بصلاح آید دعاء بدکرد بایستی که دعاء نیک کردی اما عذر چنین گفته‌اند که تواند بود که از آن دعاء بدکرد که او ظالم بود برای نصیب مسلمانان دیگر و گفته‌اند که او از اهل فراست بود می‌دید که با او چه خواهند کرد موافقت قضا کرد تا حق بر زبان او براند و او در میان نه و مرا چنان می‌نماید که ابن عطا او را نیک خواست نه بدتا او درجه شهادت یابد و درجه خواری کشیدن در دنیا و از منصب و مال وجاه و بزرگی افتادن و این وجهی نیکو است چون چنین دانی ابن عطا او رانیک خواسته بود که عقوبت این جهان درجنب آن عالم سهل است والله اعلم.
هوش مصنوعی: ابن عطا به زندیق بودن متهم شد و علی بن عیسی، وزیر خلیفه، او را به حضور خواست و در گفت‌وگو با او رفتار بی‌احترامی کرد. ابن عطا در پاسخ با لحن تندی سخن گفت که موجب خشم وزیر شد. او دستور داد که موزه‌های ابن عطا را از پایش درآورند و به او ضربه بزنند تا بمیرد. در حالیکه این اتفاقات می‌افتاد، ابن عطا دعا کرد که خداوند دست‌ها و پاهای وزیر را قطع کند. پس از مدتی، خلیفه از خشمش کاست و دستور داد که دست‌ها و پاهای ابن عطا را قطع کنند. برخی از دانشمندان این کار را مورد نکوهش قرار دادند و گفتند که چرا او دعا به بدی کرد در حق کسی که می‌توانست با دعاهایش به اصلاح او کمک کند. برخی دیگر گفتند که ابن عطا از هوش و درایت خوبی برخوردار بود و می‌دانست که چه بر سرش می‌آید، به همین دلیل با سرنوشت خود سر سازگاری داشت و حق را بیان کرد. به نظر می‌رسد که او در واقع خیرخواه وزیر بوده تا اینکه به درجه شهادت برسد و در دنیا ذلت بکشد و از مقام و ثروت و بزرگی بیفتد. این وجهه‌ای نیکو به نظر می‌رسد زیرا ابن عطا می‌دانست که عذاب این دنیا در برابر عذاب آخرت آسان‌تر است.