آن سابق راه معنی آن ناقد نقد تقوی آن نگین خاتم هدایت آن امین عالم ولایت آن مشهور اسرار منصور عمار رحمةالله علیه از کبار مشایخ بود و درموعظه کلماتی عالی داشت چنانکه در وعظ کسی نیکوتر ازو سخن نگفت: و بیانی شافی داشت و در انواع علوم کامل بود و درمعاملت و معرفت تمام و بعضی متصوفه در کار او مبالغت کنند و او از اصحاب عراقیان بود و مقبول اهل خراسان و از مرو بود و گویند که از پوشنگ بود و در بصره مقیم شد.
سبب توبه او آن بود که در راه کاغذی یافت بسم الله الرحمن الرحیم بر وی نوشته بود برداشت و جائی نیافت که آنرا بنهادی بخورد بخواب دید که به حرمتی که داشتی آن رقعه را درحکمت بر تو گشاده کردیم پس مدتی ریاضت کشید و مجلس آغاز کرد.
نقلست که جوانی به مجلس فساد مشغول بود چهار درم به غلامی داد که نقل مجلس خرد غلام در راه به مجلس منصور عمار برگذشت گفت: ساعتی توقف کنم تا چه میگوید منصور از برای درویشی چیزی میخواست گفت: کیست که چهار درم بدهد تا چهار دعا کنم او را غلام گفت: هیچ بهتر از این نیست که این چهار درم بدو دهم تا آن دعا مرا کند پس آن چهار درم بداد منصور گفت: اکنون چه دعا میخواهی گفت: اول آنکه آزاد گردم و دوم آنکه حق تعالی خواجه مرا توبه دهد سوم آنکه عوض چهار درم باز دهد چهارم آنکه بر من و برخواجه و بر تو و مجلسیان رحمت کند منصور عمار دعا کرد غلام باز خانه رفت خواجه گفت: کجا بودی و چه آوردی گفت: به مجلس منصور عمار بودم و چهار دعا خریدم بدان چهار درم خواجه گفت: کدام دعاست غلام حال باز گفت: خواجه گفت: ترا آزاد کردم و توبه کردم خدای را که هرگز خمر نخورم و به عوض چهار درم چهارصد درم بخشیدم باقی آن چهارم به من تعلق ندارد آنچه بدست من بود کردم شبانه به خواب دید که هاتفی گفت: آنچه بدست تو بود بالئیمی خویش کردی آنچه حواله بماست به کریمی خویش ما نیز کردیم بر تو و غلام و بر منصور و مجلسیان رحمت کردیم.
نقلست که روزی مجلس میگفت: یکی رقعه بوی داد این بیت بود بر آن نوشته
و غیر تقی یامر الناس بالتقی
طبیب یداوی الناس و هو مریض
یعنی کسی که متقی نیست و خلق را تقوی فرماید همچنین طبیبی است که علاج دیگران کند و او از همه بیمارتر بود منصور جواب داد که ای مرد تو به قول من عمل کن که قول و علم من ترا سود دارد و تقصیر من در عمل ترا زیان ندارد.
و گفت: شبی بیرون آمدم به در خانهٔ رسیدم یکی مناجات میکرد که خدایا این گناه بر من رفت از آن نبود تا فرمان ترا خلاف کنم بلکه از نفس من بود که راه من بزد و ابلیس مدد کرد لاجرم در گناه افتادم اگر تو دستم نگیری که گیرد و اگر تو در نگذاری که درگذارد چون این شنیدم آغاز کردم اعوذ باللّه من الشیطان الرجیم وقودها الناس والحجارة علیها ملایکة غلاظ شداد لایعصون اللّه ما امرهم و یفعلون ما یؤمرون پس آوازی شنودم بامداد بدر آن خانه میگذشتم خروشی شنیدم گفتم چه حالست پیرزنی آنجا بود گفت: فرزندم دوش از بیم حق تعالی به مرده است که در کوی آیتی بر خواندند نعره بزد و جان بداد منصور گفت: من خواندم و من کشتم او را.
نقلست که هرون الرشید او را گفت: ازتو سئوالی کنم و سه روز مهلت دهم در جواب آن گفت: بگوی گفت: عالمترین خلق کیست و جاهلترین خلق کیست منصور برخاست و بیرون آمد پس هم از راه بازگشت گفت: یا امیرالمؤمنین جواب شنو عالمترین خلق مطیع ترسناک است و جاهلترین خلق عاصی ایمن است.
و گفت: پاکست آن خدائی که دل عارفان را محل ذکر خود گردانید و دل زاهدان را موضع توکل گردانید و دل متوکلان را منبع رضا و دل درویشان را جای قناعت و دل اهل دنیا را وطن طمع گردانید.
و گفت: مردمان بر دو گونهاند یکی نیازمندان به خدای و این درجهٔ بزرگترین است به حکم ظاهر شریعت و یکی آنکه دید افتقارش نباشد از آنکه میداند که حق تعالی آنچه قسمت کرد در ازل از خلق و رزق و اجل و حیوة و سعادت و شقاوت جز آن نباشد پس این کس در عین افتقارست به حق و در عین استغنا است از غیر حق.
و گفت: حکمت سخن گوید در دل عارفان به زبان تصدیق و در دل زاهدان به زبان تفضیل و در دل عابدان به زبان توفیق و در دل مریدان به زبان تفکر و در دل عالمان به زبان تذکر.
و گفت: خنک آنکسی که بامداد که برخیزد عبادت حرفت او بود و درویشی آرزوی وی بود و عزلت شهوت او بود و آخرت همت او بود و در مرگ فکرت او بود و توبه کردن عزم او بود و قبول توبه و رحمت امید او بود.
و گفت: مردمان بر دو قسمند یا به خود عارفاند یا بحق آنکه بخود عارف بود شغلش مجاهده و ریاضت بود و آنکه به حق عارف بود شغلش عبادت و طلب رضا بود.
و گفت: دلهاء بندگان جمله روحانی صفتاند پس چون دنیا بدان دل راه یافت روحی که بدان دلها میرسید در حجاب شود.
و گفت: نیکوترین لباسی بنده را تواضع و شکستگی است و نیکوترین لباسی عارفان را تقوی است.
و گفت: هر که مشغول ذکر خلق شد از ذکر حق بازماند.
و گفت: سلامت نفس در مخالفت اوست و بلاء تو در متابعت نفس است.
و گفت: هر که جزع کند در مصایب دنیا زود بود که در مصایب دین افتد.
و گفت: آرزوی دنیا را ترک آرتا از غم راحت یابی و زبان نگاه دار تا از عذر خواستن برهی.
و گفت: شادی تو به معصیت در آن ساعت که توانی و دست یابی بترست ازمعصیت کردن تو.
و گفت: هر جا که رسی سنگی بر آهن میزن، باشد که سوختهٔ در میان باشد اگر بسوزد گو معذور دار که بر راه گذر قافله افتاده بودی.
چون منصور وفات کرد ابوالحسن شعرانی او را به خواب دید گفت: خدای با تو چه کرد گفت: فرمود که منصور عمار توئی گفتم بلی گفت: تو بودی که مردمان را به زهد میفرمودی و خود بدان کار نمیکردی گفتم خداوندا چنین است که میفرمائی اما هرگز مجلس نگفتم الا که نخست ثناء پاک تو گفتم آنگاه بر پیغمبر تو صلوات فرستادم آنگاه خلق را نصیحت کردم حق تعالی فرمود که صدقت راست گفتی پس فرشتگان را فرمود که او را کرسی نهید در آسمان تا در میان فرشتگان مرا ثنا گوید چنانکه در زمین در میان آدمیان میگفت. رحمةالله علیه.
برگردان به زبان ساده
آن سابق راه معنی آن ناقد نقد تقوی آن نگین خاتم هدایت آن امین عالم ولایت آن مشهور اسرار منصور عمار رحمةالله علیه از کبار مشایخ بود و درموعظه کلماتی عالی داشت چنانکه در وعظ کسی نیکوتر ازو سخن نگفت: و بیانی شافی داشت و در انواع علوم کامل بود و درمعاملت و معرفت تمام و بعضی متصوفه در کار او مبالغت کنند و او از اصحاب عراقیان بود و مقبول اهل خراسان و از مرو بود و گویند که از پوشنگ بود و در بصره مقیم شد.
هوش مصنوعی: او یکی از عالمان بزرگ و معتبر در زمینه معرفت و تقوا بود و در سخنرانیها و موعظههایش کلمات عمیق و پرباری داشت. هیچکس به اندازه او در سخنرانیهایش تأثیرگذار نبود و توانایی بیانی شگفتانگیز داشت. او در علوم مختلف تسلط کامل داشت و در تعاملات و شناخت حقیقی نیز برتری داشت. برخی از صوفیان درباره او اغراق میکنند. او از شاگردان عراقیها بود و در خراسان مورد قبول و احترام قرار داشت. گفته میشود که او اهل مرو بود و بعداً در بصره زندگی میکرد.
سبب توبه او آن بود که در راه کاغذی یافت بسم الله الرحمن الرحیم بر وی نوشته بود برداشت و جائی نیافت که آنرا بنهادی بخورد بخواب دید که به حرمتی که داشتی آن رقعه را درحکمت بر تو گشاده کردیم پس مدتی ریاضت کشید و مجلس آغاز کرد.
هوش مصنوعی: دلیل توبه او این بود که در مسیر خود کاغذی یافت که بر روی آن عبارت "بسم الله الرحمن الرحیم" نوشته شده بود. او آن کاغذ را برداشت و جایی نیافت که آن را بگذارد. سپس در خواب دید که به خاطر احترامی که برای او قائل بودیم، آن نوشته را به او نشان دادیم. بعد از آن مدتی به ریاضت و زحمت پرداخت و مراسمی را آغاز کرد.
نقلست که جوانی به مجلس فساد مشغول بود چهار درم به غلامی داد که نقل مجلس خرد غلام در راه به مجلس منصور عمار برگذشت گفت: ساعتی توقف کنم تا چه میگوید منصور از برای درویشی چیزی میخواست گفت: کیست که چهار درم بدهد تا چهار دعا کنم او را غلام گفت: هیچ بهتر از این نیست که این چهار درم بدو دهم تا آن دعا مرا کند پس آن چهار درم بداد منصور گفت: اکنون چه دعا میخواهی گفت: اول آنکه آزاد گردم و دوم آنکه حق تعالی خواجه مرا توبه دهد سوم آنکه عوض چهار درم باز دهد چهارم آنکه بر من و برخواجه و بر تو و مجلسیان رحمت کند منصور عمار دعا کرد غلام باز خانه رفت خواجه گفت: کجا بودی و چه آوردی گفت: به مجلس منصور عمار بودم و چهار دعا خریدم بدان چهار درم خواجه گفت: کدام دعاست غلام حال باز گفت: خواجه گفت: ترا آزاد کردم و توبه کردم خدای را که هرگز خمر نخورم و به عوض چهار درم چهارصد درم بخشیدم باقی آن چهارم به من تعلق ندارد آنچه بدست من بود کردم شبانه به خواب دید که هاتفی گفت: آنچه بدست تو بود بالئیمی خویش کردی آنچه حواله بماست به کریمی خویش ما نیز کردیم بر تو و غلام و بر منصور و مجلسیان رحمت کردیم.
هوش مصنوعی: داستانی نقل شده است درباره جوانی که در مجلسی نادرست مشغول به کار بود. او چهار درم به یک غلام داد تا در آن مجلس مطالبی را برایش نقل کند. غلام در مسیر به نزد منصور عمار رسید و تصمیم گرفت مدتی منتظر بماند تا ببیند منصور چه میگوید. منصور از کسانی خواست تا چهار دعا برای خود بخرد. غلام به این فکر افتاد که چه بهتر که خودش این چهار درم را بدهد تا منصور برایش دعا کند. او درمها را داد و منصور از او پرسید چه دعاهایی میخواهد. جوان گفت: اول اینکه آزاد شوم، دوم اینکه خداوند به من توبه عطا کند، سوم اینکه به جای این چهار درم چهارصد درم به من بدهد و چهارم اینکه بر من، بر خواجه و بر دیگر حاضران رحمت کند. منصور دعا کرد و غلام پس از بازگشت به خانه، به خواجه گفت به مجلس منصور رفته و دعا خریده است. خواجه از او پرسید دعاها چه بود و غلام به او پاسخ داد که او را آزاد کرد، توبه کرد که دیگر شراب نخورد و به ازای چهار درم، چهارصد درم بخشید. درباره دعا چهارم نیز گفت که به او و دیگران رحمت نازل خواهد شد. شب، غلام در خواب صدایی را شنید که به او گفت آنچه به دست تو بود به نیکویی انجام دادی و ما نیز به خاطر رحمتی که به شما داریم، بر تو و دیگران رحمت خواهیم کرد.
نقلست که روزی مجلس میگفت: یکی رقعه بوی داد این بیت بود بر آن نوشته
هوش مصنوعی: روزی در مجلسی صحبت میشد و یکی از حاضران نامهای را خواند که حاوی این بیت شعر بود.
و غیر تقی یامر الناس بالتقی
طبیب یداوی الناس و هو مریض
هوش مصنوعی: شخصی که خود را به پرهیزگاری دعوت میکند، مانند پزشکی است که مردم را درمان میکند، در حالی که خودش در درد و بیماری به سر میبرد.
یعنی کسی که متقی نیست و خلق را تقوی فرماید همچنین طبیبی است که علاج دیگران کند و او از همه بیمارتر بود منصور جواب داد که ای مرد تو به قول من عمل کن که قول و علم من ترا سود دارد و تقصیر من در عمل ترا زیان ندارد.
هوش مصنوعی: شخصی که خود دارای تقوا نیست ولی دیگران را به تقوا دعوت میکند، همانند پزشکی است که به دیگران درمان میسپرد در حالی که خود از همه بیمارتر است. منصور پاسخ داد که ای مرد، به حرف من عمل کن چون علم و دانایی من برای تو مفید خواهد بود و اگر من در عمل کمکاری کنم، این به تو ضرری نخواهد رساند.
و گفت: شبی بیرون آمدم به در خانهٔ رسیدم یکی مناجات میکرد که خدایا این گناه بر من رفت از آن نبود تا فرمان ترا خلاف کنم بلکه از نفس من بود که راه من بزد و ابلیس مدد کرد لاجرم در گناه افتادم اگر تو دستم نگیری که گیرد و اگر تو در نگذاری که درگذارد چون این شنیدم آغاز کردم اعوذ باللّه من الشیطان الرجیم وقودها الناس والحجارة علیها ملایکة غلاظ شداد لایعصون اللّه ما امرهم و یفعلون ما یؤمرون پس آوازی شنودم بامداد بدر آن خانه میگذشتم خروشی شنیدم گفتم چه حالست پیرزنی آنجا بود گفت: فرزندم دوش از بیم حق تعالی به مرده است که در کوی آیتی بر خواندند نعره بزد و جان بداد منصور گفت: من خواندم و من کشتم او را.
هوش مصنوعی: متن داستان درباره فردی است که در حال مناجات و دعا به خداوند است و از تقصیرات خود عذرخواهی میکند. او به خداوند میگوید که گناهانش نه به خاطر ارادهاش، بلکه به خاطر وسوسه نفس و کمک ابلیس بوده است. او از خداوند درخواست کمک میکند تا از گناه دور بماند. در ادامه، او صدایی میشنود و متوجه میشود که پیرزنی در حال صحبت است. این زن به او میگوید که دیشب از ترس خداوند، شخصی در کوچه ناله کرده و جان داده است. منصور بیان میکند که او خطیب بوده و در واقعه مذکور دخالت داشته است.
نقلست که هرون الرشید او را گفت: ازتو سئوالی کنم و سه روز مهلت دهم در جواب آن گفت: بگوی گفت: عالمترین خلق کیست و جاهلترین خلق کیست منصور برخاست و بیرون آمد پس هم از راه بازگشت گفت: یا امیرالمؤمنین جواب شنو عالمترین خلق مطیع ترسناک است و جاهلترین خلق عاصی ایمن است.
هوش مصنوعی: هرون الرشید از منصور خواست تا به یک سؤال پاسخ دهد و سه روز مهلت داد. منصور ابتدا بیرون رفت و دوباره به او برگشت و گفت: "یا امیرالمؤمنین، عالمترین افراد، مطیع و ترسناک هستند و جاهلترین افراد، عاصی و ایمن به شمار میآیند."
و گفت: پاکست آن خدائی که دل عارفان را محل ذکر خود گردانید و دل زاهدان را موضع توکل گردانید و دل متوکلان را منبع رضا و دل درویشان را جای قناعت و دل اهل دنیا را وطن طمع گردانید.
هوش مصنوعی: و گفت: آن خدایی که دلهای عارفان را جایگاه یاد خود قرار داد و دلهای زاهدان را محل اعتماد و اتکا قرار داد و دلهای متوکلان را منبع رضایت و خشنودی ساخت و دل درویشان را محلی برای قناعت و دل اهل دنیا را وطن آرزوها قرار داد.
و گفت: مردمان بر دو گونهاند یکی نیازمندان به خدای و این درجهٔ بزرگترین است به حکم ظاهر شریعت و یکی آنکه دید افتقارش نباشد از آنکه میداند که حق تعالی آنچه قسمت کرد در ازل از خلق و رزق و اجل و حیوة و سعادت و شقاوت جز آن نباشد پس این کس در عین افتقارست به حق و در عین استغنا است از غیر حق.
هوش مصنوعی: او گفت: مردم به دو دسته تقسیم میشوند: یکی نیازمندان به خدا که از نظر ظاهری در بالاترین درجه قرار دارند و دیگری کسانی که احساس نیازی نمیکنند زیرا میدانند که خداوند هر آنچه را که در ازل برای بندگانش مقدر کرده است، از جمله روزی، عمر، خوشبختی و بدبختی، غیر از آنچه هست نخواهد بود. بنابراین، این افراد در حالی که به خدا نیاز دارند، از غیر او بینیازند.
و گفت: حکمت سخن گوید در دل عارفان به زبان تصدیق و در دل زاهدان به زبان تفضیل و در دل عابدان به زبان توفیق و در دل مریدان به زبان تفکر و در دل عالمان به زبان تذکر.
هوش مصنوعی: حکمت در دل عارفان به صورت تصدیق بیان میشود، در دل زاهدان به شکل تفضیل ظهور میکند، در دل عابدان به زبان توفیق نمایان میگردد، در دل مریدان به شکل تفکر تجلی پیدا میکند، و در دل عالمان به زبان تذکر ابراز میشود.
و گفت: خنک آنکسی که بامداد که برخیزد عبادت حرفت او بود و درویشی آرزوی وی بود و عزلت شهوت او بود و آخرت همت او بود و در مرگ فکرت او بود و توبه کردن عزم او بود و قبول توبه و رحمت امید او بود.
هوش مصنوعی: او گفت: خوشا به حال کسی که صبح زود برمیخیزد و عبادتش زبان حال اوست و زندگی زاهدانه آرزوی اوست و دوری از لذتهای دنیوی خواستهاش است و تمرکز بر آخرت نیروی اوست و اندیشیدن به مرگ فکر اوست و تصمیم او بر توبه کردن است و امید او به پذیرش توبه و رحمت الهی است.
و گفت: مردمان بر دو قسمند یا به خود عارفاند یا بحق آنکه بخود عارف بود شغلش مجاهده و ریاضت بود و آنکه به حق عارف بود شغلش عبادت و طلب رضا بود.
هوش مصنوعی: او گفت: مردم به دو دسته تقسیم میشوند؛ یا کسانی که به خود آگاهند و در این حالت مشغول به مجاهدت و ریاضت هستند، و یا کسانی که واقعا به حق آگاهند و کارشان عبادت و جستجوی رضاست.
و گفت: دلهاء بندگان جمله روحانی صفتاند پس چون دنیا بدان دل راه یافت روحی که بدان دلها میرسید در حجاب شود.
هوش مصنوعی: او گفت: دلهای بندگان همه دارای صفات روحانی هستند، بنابراین هنگامی که دنیا به دلها راه پیدا میکند، روحی که به آن دلها میرسد در حجاب قرار میگیرد.
و گفت: نیکوترین لباسی بنده را تواضع و شکستگی است و نیکوترین لباسی عارفان را تقوی است.
هوش مصنوعی: او گفت: بهترین لباس برای بنده، تواضع و فروتنی است و بهترین لباس برای عارفان، تقوی و پرهیزگاری است.
و گفت: هر که مشغول ذکر خلق شد از ذکر حق بازماند.
هوش مصنوعی: او گفت: هر کسی که به یادآوری مردم مشغول شود، از یاد خداوند عقبنشینی میکند.
و گفت: سلامت نفس در مخالفت اوست و بلاء تو در متابعت نفس است.
هوش مصنوعی: او گفت: سلامت دل در این است که با نفس خود مخالفت کنی و بلا و آسیب تو در پیروی از خواستههای نفس است.
و گفت: هر که جزع کند در مصایب دنیا زود بود که در مصایب دین افتد.
هوش مصنوعی: او گفت: هر کسی که در برابر سختیهای دنیوی ناراحت و ناآرام باشد، به زودی در مسائل و مشکلات دینی نیز دچار چالش خواهد شد.
و گفت: آرزوی دنیا را ترک آرتا از غم راحت یابی و زبان نگاه دار تا از عذر خواستن برهی.
هوش مصنوعی: او گفت: آرزوی دنیوی را رها کن تا از غمها آسوده شوی و زبانت را کنترل کن تا نیازی به عذرخواهی نداشته باشی.
و گفت: شادی تو به معصیت در آن ساعت که توانی و دست یابی بترست ازمعصیت کردن تو.
هوش مصنوعی: او گفت: وقتی که قادر به انجام کارهای خلاف هستی و به خوشیهای زودگذر جذب میشوی، باید از انجام این کارها بترسی.
و گفت: هر جا که رسی سنگی بر آهن میزن، باشد که سوختهٔ در میان باشد اگر بسوزد گو معذور دار که بر راه گذر قافله افتاده بودی.
هوش مصنوعی: او گفت: هر جا که بروی، سنگی بر آهن بزن، شاید در میان آن چیزی سوخته باشد. اگر سوخت، بگو که معذور است، زیرا در مسیر قافله افتاده بودی.
چون منصور وفات کرد ابوالحسن شعرانی او را به خواب دید گفت: خدای با تو چه کرد گفت: فرمود که منصور عمار توئی گفتم بلی گفت: تو بودی که مردمان را به زهد میفرمودی و خود بدان کار نمیکردی گفتم خداوندا چنین است که میفرمائی اما هرگز مجلس نگفتم الا که نخست ثناء پاک تو گفتم آنگاه بر پیغمبر تو صلوات فرستادم آنگاه خلق را نصیحت کردم حق تعالی فرمود که صدقت راست گفتی پس فرشتگان را فرمود که او را کرسی نهید در آسمان تا در میان فرشتگان مرا ثنا گوید چنانکه در زمین در میان آدمیان میگفت. رحمةالله علیه.
هوش مصنوعی: وقتی منصور درگذشت، ابوالحسن شعرانی او را در خواب دید و از او پرسید: خداوند با تو چه کرد؟ منصور پاسخ داد: خداوند فرمود که تو عمار هستی. ابوالحسن گفت: بله، اما تو بودی که به مردم زهد میآموختی و خودت به آن عمل نمیکردی. منصور در پاسخ گفت: خداوندا، درست است که چنین میفرمایی، اما هرگز در مجلسی سخن نمیگفتم مگر اینکه ابتدا ثنای پاک تو را میگفتم و سپس بر پیامبرت درود میفرستادم و بعد به خلق نصیحت میکردم. خداوند فرمود: راست گفتهای. سپس به فرشتگان فرمود که برای او در آسمان کرسی بگذارید تا در میان فرشتگان مرا ثنا گوید، چنانکه در زمین در میان مردم میگفت. رحمت خدا بر او باد.
حاشیه ها
اگر ممکنه معنی و مفهوم این عبارت رو بفرمائید.
متشکرم
گفت: هر جا که رسی سنگی بر آهن میزن، باشد که سوختهٔ در میان باشد اگر بسوزد گو معذور دار که بر راه گذر قافله افتاده بودی
1404/05/09 18:08
فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد)
نقل است که جوانی به مجلس فساد مشغول بود چهار دِرهم به غلامش داد که نُقل و شرابِ مجلس خَرد.
غلام در راه به مجلس منصور عمار برگذشت, با خود گفت: لحظه ای توقف کنم تا چه میگوید!
منصور از برایِ نیازمندی چیزی میخواست,
گفت: کیست که چهار دِرهم بدهد تا چهار دعا کنم او را
غلام گفت: هیچ بهتر از این نیست که این چهار دِرهم بدو دهم تا آن دعا مرا کند! پس آن چهار دِرهم بداد!
منصور گفت: اکنون چه دعا میخواهی
گفت: اول آنکه آزاد گردم و دوم آنکه حق تعالی خواجه یِ مرا توبه دهد سوم آنکه عوضِ چهار درهم باز دهد چهارم آنکه بر من و بر خواجه و بر تو و مجلسیان رحمت کند!
*منصور عمار* دعا کرد غلام باز خانه رفت!
خواجه گفت: کجا بودی و چه آوردی غلام گفت: به مجلس منصور عمار بودم و چهار دعا خریدم بدان چهار درهم
خواجه گفت: کدام دعاست! غلام حال باز گفت!
خواجه گفت: تو را آزاد کردم, توبه کردم خدای را که هرگز خمر و شراب نخورم و به عوضِ چهار درهم چهارصد درهم بخشیدم باقی آن چهارم به من تعلق ندارد آنچه بدست من بود کردم!
خواجه شبانه به خواب دید که هاتفی گفت: آنچه بدست تو بود با لئیمیِ (ناکسی و فرومایگیِ)خویش کردی! آنچه حواله به ماست به کریمی خویش ما نیز کردیم بر تو و غلام و بر منصور عمار و مجلسیان رحمت کردیم.
۹ آگوست ۲۰۲۵/عراق, عماره, میادین نفتی میسان