گنجور

بخش ۳۸ - ذکر حمدون قصار قدس الله روحه العزیز

آن یگانه قیامت آن نشانهٔ ملامت آن پیر ارباب ذوق آن شیخ اصحاب شوق آن موزون ابرار حمدون قصار رحمةالله علیه از کبار مشایخ بود و موصوف بود بورع و تقوی و در فقه و علم حدیث درجه عالی داشت و در عیوب نفس دیدن صاحب نظری عجب بود و مجاهده و معامله بغایت داشت و کلامی در دل‌ها مؤثر و عالی و مذهب ثوری داشت و مرید بوتراب بود و پیر عبدالله مبارک بود و بملامت خلق مبتلا بود و مذهب ملامتیان در نیشابور از او منتشر شد و در طریقت مجتهد و صاحب مذهب است وجمعی از این طایفه بدو تولی کنند و ایشان را قصاریان گویند و در تقوی چنان بود که شبی بر بالین دوستی بود در حالت نزع چون آن دوست وفات کرد چراغ بنشاند وگفت: این ساعت این چرغ وارث راست ما را روا نباشد سوختن آن.

و گفت: روزی در جویبار حیر به نشابور می‌رفتم عیاری بود به فتوت معروف نوح نام پیش آمد گفتم یا نوح جوان مردی چیست گفت: جوانمردی من یا جوانمردی تو گفتم هر دو گفت: جوان‌مردی من آن است که قبا بیرون کنم و مرقع درپوشم و معاملت مرقع گیرم تا صوفی شوم و از شرم خلق در آن جامه از معصیت پرهیز کنم و جوان‌مردی تو آن است که مرقع بیرون کنی تا تو به خلق و خلق به تو فریفته نگردد پس جوانمردی من حفظ شریعت بود بر اظهار و آن تو حفظ حقیقت بر اسرار و این اصلی عظیم است.

نقلست که چون کار او عالی شد و کلمات او منتشر شد ایمه و اکابر نشابور بیامدند و وی را گفتند که ترا سخن باید گفت: که سخن تو فایده دلها بود گفت: مرا سخن گفتن روا نیست گفتند چرا گفت: از آنکه دل من هنوز در دنیا و جاه بسته است سخن من فایده ندهد و در دلها اثر نکند و سختی که در دلها مؤثر نبود گفتن آن بر علم استهزاء کردن بود و بر شریعت استخفاف کردن بود و سخن گفتن آنکس را مسلم بود که به خاموشی او دین باطل شود و چون بگوید خلل برخیزد.

وگفت: نشاید هیچکس را که در علم سخن گوید چون همان سخن را کسی دیگر گوید و نیابت می‌دارد و روا نبود که سخن گوید تا نه‌بیند که فرضی واجب است بروی سخن گفتن تا او را صلاحیت آن بود گفتند نشان صلاحیت آن چیست گفت: آنکه هر سخنی که گفته باشد هرگزش حاجت نباشد بار دیگرگفتن و دروی تدبیر آن نبود که بعد از این چه خواهم گفت: و سخن او از غیب بود چندان که از غیب برومی‌آید می‌گوید و خود را در میانه نه‌بیند.

پرسیدند که چرا سخن سلف نافع‌تر است دلها را گفت: بجهت آنکه ایشان سخن از برای عز اسلام می‌گفتند و از جهت نجات نفس و از بهر رضاء حق و ما از بهر عز نفس و طلب دنیا و قبول خلق می‌گوئیم.

و گفت: باید که علم حق تعالی به تو نیکوتر از آن باشد که علم خلق یعنی با حق در خلا معاملت بهتر از آن کنی که در ملا.

و گفت: هر که محقق بود درحال خود از حال خود خبر نتواند داد.

و گفت: فاش مگردان برهیچ کس آنچه واجب است که از تو نیز پنهان بود و گفت: هرچه خواهی که پوشیده بود بر کس آشکارا مکن.

و گفت: در هر که خصلتی بینی از خیر ازو جدائی مجوی که زود بود که از برکات او خیری بتو رسد.

و گفت: من شما را بدو چیز وصیت می‌کنم صحبت علما و احتمال کردن از جهال.

و گفت: صحبت با صوفیان کنید که زشتی‌ها را به نزدیک ایشان عذرها بود و نیکی را بس خطری نباشد تا ترا بدان بزرگ دارند تا تو بدان در غلط افتی.

و گفت: هر که در سیرتهاء سلف نظر کند تقصیر خود بداند و باز پس ماندن خویش از درجهٔ مردان بیند.

و گفت: بسنده است آنچه به تو می‌رساند به آسانی بی‌رنجی اما رنج که هست در طلب زیادت است.

و گفت: شکر نعمت آنست که خود را طفیلی بینی.

و گفت: هر که تواند که کور نبود از دیدن نقصان نفس گو کور مباش.

و گفت: هر که پندارد که نفس او بهتر است از نفس فرعون کبر آشکار کرده است.

و گفت: هرگاه که مستی را بینی که میخسبد نگر تا وی را ملامت نکنی که نباید که بهمان بلا مبتلا گردی.

و گفت: ملامت ترک سلامت است.

و پرسیدند از ملامت گفت: راه این بر خلق دشوار است و مغلق اما طرفی بگویم رجاء مرجیان و خوف قدریان صفت ملامت بود یعنی در رجا چندان برفته باشد که مرجیان تا بدان سبب همه کس ملامتش می‌کنند و در خوف چندان سلوک کرده باشد که قدریان تا از آن جهت همه خلق ملامتش می‌کنند تا او در همه حال نشانهٔ تیر ملامت بود.

و گفت: من نیکخوئی را ندانم مگر در سخاوت و بدخوئی را نشناسم الا در بخل.

و گفت: هرکه خود را ملکی داند بخیل بود.

و گفت: حال فقیر در تواضع بود چون به فقر خویش تکبر کند بر جمله اغنیا در تکبر زیادت آید.

و گفت: تواضع آن باشد که کس را به خود محتاج نه بینی نه در این جهان ونه در آن جهان.

و گفت: منصب حق فقیر را چندان بود که او متواضع بود هرگاه که تواضع ترک کرد جمله خیرات ترک کرد.

و گفت: میراث زیرکی و عجب است و از آنست که مشایخ و بزرگان بیشتر زیرکان را از این طریق دور داشته‌اند.

و گفت: اصل همه دردها بسیار خوردن است و آفت دین بسیار خوردن.

و گفت: هر که را مشغول گرداند به طلب دنیا از آخرت ذلیل و خوار گشت یا در دنیا یا در آخرت.

و گفت: خواردار دنیا را تا بزرگ نمائی در چشم اهل دنیا و دنیا دار.

و عبدالله مبارک گفت: حمدون مرا وصیت کرد که تا توانی از بهر دنیا خشم مگیر.

پرسیدند که بنده کیست گفت: آنکه نپرستد و دوست ندارد که او را پرستند.

و گفتند زهد چیست گفت: نزدیک من زهد آنست که بدانچه در دست تو است ساکن دل تر باشی از آنچه در ضمان خداوند است.

پرسیدند از توکل گفت توکل آنست که اگر ده هزار درم ترا وام بود چشم بر هیچ نداری نومید نباشی ا زحق تعالی بگزاردن آن.

و گفت: توکل دست بخدای زدن است.

و گفت: اگر توانی که کار خود به خدای بازگذاری بهتر از آنکه به حیله تدبیر مشغول شوی.

و گفت: جزع نکند در مصیبت مگر کسی که خدای را متهم داشته بود.

و گفت: ابلیس و یاران او بهیچ چیز چنان شاد نشود که به سه چیز یکی آنکه مؤمنی مؤمنی را بکشد ودوم آنکه بر کفر بمیرد سوم از دلی که در وی بیم درویشی بود.

عبدالله مبارک گفت: حمدون بیمار شد او را گفتند فرزندان را وصیتی کن گفت: من بر ایشان از توانگری بیش می‌ترسم که از درویشی.

و عبدالله را گفت: در حال نزع که مرا در میان زنان مگذار رحمةالله علیه.

بخش ۳۷ - ذکر ابوحفص حداد قدس الله روحه العزیز: آن قدوه رجال، آن نقطه کمال، آن عابد صادق، آن زاهد عاشق، آن سلطان اوتاد، قطب عالم: ابوحفص حداد، رحمةالله علیه، پادشاه مشایخ بود علی الاطلاق، خلیفه حق بود به استحقاق، و او از محتشمان این طایفه بود، و کسی به بزرگی او نبود در وقت وی، ور در ریاضت و کرامت و مروت و فتوت بی نظیر بود و در کشف و بیان یگانه و معلم و ملقن او بی واسطه خدای بود، عزوجل. و پیر بوعثمان حیری بود و شاه شجاع از کرمان به زیارت او آمدو در صحبت او به بغداد به زیارت مشایخ، و ابتدای او آن بود که بر کنیزکی عاشق بود، چنانکه قرار نداشت، او را گفتند: در شارستان نشابور جهودی جادوگر است، تدبیر کار تو او کند. بخش ۳۹ - ذکر منصور عمار قدس الله روحه العزیز: آن سابق راه معنی آن ناقد نقد تقوی آن نگین خاتم هدایت آن امین عالم ولایت آن مشهور اسرار منصور عمار رحمةالله علیه از کبار مشایخ بود و درموعظه کلماتی عالی داشت چنانکه در وعظ کسی نیکوتر ازو سخن نگفت: و بیانی شافی داشت و در انواع علوم کامل بود و درمعاملت و معرفت تمام و بعضی متصوفه در کار او مبالغت کنند و او از اصحاب عراقیان بود و مقبول اهل خراسان و از مرو بود و گویند که از پوشنگ بود و در بصره مقیم شد.

اطلاعات

منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آن یگانه قیامت آن نشانهٔ ملامت آن پیر ارباب ذوق آن شیخ اصحاب شوق آن موزون ابرار حمدون قصار رحمةالله علیه از کبار مشایخ بود و موصوف بود بورع و تقوی و در فقه و علم حدیث درجه عالی داشت و در عیوب نفس دیدن صاحب نظری عجب بود و مجاهده و معامله بغایت داشت و کلامی در دل‌ها مؤثر و عالی و مذهب ثوری داشت و مرید بوتراب بود و پیر عبدالله مبارک بود و بملامت خلق مبتلا بود و مذهب ملامتیان در نیشابور از او منتشر شد و در طریقت مجتهد و صاحب مذهب است وجمعی از این طایفه بدو تولی کنند و ایشان را قصاریان گویند و در تقوی چنان بود که شبی بر بالین دوستی بود در حالت نزع چون آن دوست وفات کرد چراغ بنشاند وگفت: این ساعت این چرغ وارث راست ما را روا نباشد سوختن آن.
هوش مصنوعی: او یک شخصیت برجسته و مهم در تاریخ بود که به عنوان یک عالم بزرگ و عارف شناخته می‌شود. او در علم فقه و حدیث دارای مقام والایی بود و ویژگی‌های برجسته‌ای همچون تقوی و ورع داشت. وی به عیب‌های نفس بسیار آگاه بود و در مجاهده و کار بر روی نفس خود کوشا بود. کلامش در دل‌ها تاثیر عمیقی می‌گذاشت و در مذهبش پیرو مکتب خاصی بود. او با گروهی از مریدان مرتبط بود که به نام قصاریان شناخته می‌شدند. در یک شب در حالی که بر بالین دوستی بود که در حال احتضار بود، زمانی که آن دوست فوت کرد، چراغ را خاموش کرد و گفت که در این لحظه روشنایی چراغ برای ما مناسب نیست.
و گفت: روزی در جویبار حیر به نشابور می‌رفتم عیاری بود به فتوت معروف نوح نام پیش آمد گفتم یا نوح جوان مردی چیست گفت: جوانمردی من یا جوانمردی تو گفتم هر دو گفت: جوان‌مردی من آن است که قبا بیرون کنم و مرقع درپوشم و معاملت مرقع گیرم تا صوفی شوم و از شرم خلق در آن جامه از معصیت پرهیز کنم و جوان‌مردی تو آن است که مرقع بیرون کنی تا تو به خلق و خلق به تو فریفته نگردد پس جوانمردی من حفظ شریعت بود بر اظهار و آن تو حفظ حقیقت بر اسرار و این اصلی عظیم است.
هوش مصنوعی: روزی در حال رفتن به نشابور بودم که با عیاری به نام نوح آشنا شدم. از او پرسیدم جوانمردی چیست و او پاسخ داد: جوانمردی من این است که لباسی خاص بپوشم و در آن حال از گناهان دوری کنم تا به صفات صوفیانه نزدیک شوم. اما جوانمردی تو این است که آن لباس را کنار بگذاری تا خود را به دیگران نشان ندهی و آن‌ها هم به تو توجه نکنند. بنابراین، جوانمردی من حفظ شریعت است و جوانمردی تو حفظ حقیقت در نهان، و این نکته‌ای بسیار مهم است.
نقلست که چون کار او عالی شد و کلمات او منتشر شد ایمه و اکابر نشابور بیامدند و وی را گفتند که ترا سخن باید گفت: که سخن تو فایده دلها بود گفت: مرا سخن گفتن روا نیست گفتند چرا گفت: از آنکه دل من هنوز در دنیا و جاه بسته است سخن من فایده ندهد و در دلها اثر نکند و سختی که در دلها مؤثر نبود گفتن آن بر علم استهزاء کردن بود و بر شریعت استخفاف کردن بود و سخن گفتن آنکس را مسلم بود که به خاموشی او دین باطل شود و چون بگوید خلل برخیزد.
هوش مصنوعی: روایت است که وقتی حال او به مقام بلندی رسید و صحبت‌هایش مشهور شد، علمای بزرگ و شخصیت‌های برجسته نشابور به دیدنش آمدند و به او گفتند که باید سخن بگوید؛ زیرا کلام او تاثیر عمیقی بر دل‌ها دارد. او پاسخ داد که سخن گفتن برایش جایز نیست. از آنها پرسیدند چرا اینطور است و او گفت: "چون دل من هنوز در بند دنیا و مقام‌هاست، سخن من ثمری نخواهد داشت و بر دل‌ها تاثیری نخواهد گذاشت. اگر چیزی بیان کنم که اثر نکند، بر علم بی‌احترامی و بر دین آسان‌انگاری است. کسی که باید سخن بگوید، آن است که اگر خاموش باشد، دینش باطل می‌شود و اگر صحبت کند، خلل ایجاد می‌شود."
وگفت: نشاید هیچکس را که در علم سخن گوید چون همان سخن را کسی دیگر گوید و نیابت می‌دارد و روا نبود که سخن گوید تا نه‌بیند که فرضی واجب است بروی سخن گفتن تا او را صلاحیت آن بود گفتند نشان صلاحیت آن چیست گفت: آنکه هر سخنی که گفته باشد هرگزش حاجت نباشد بار دیگرگفتن و دروی تدبیر آن نبود که بعد از این چه خواهم گفت: و سخن او از غیب بود چندان که از غیب برومی‌آید می‌گوید و خود را در میانه نه‌بیند.
هوش مصنوعی: او گفت: هیچ‌کس نباید در علم صحبت کند مگر اینکه توانایی گفتن آن را داشته باشد. اگر کسی دیگر همان صحبت را بکند و او را نمایندگی کند، گفتن آن مجاز نیست تا زمانی که بفهمد که این سخن بر او واجب است. لازم است قبل از گفتن، صلاحیت آن را داشته باشد. وقتی از او پرسیدند نشانه صلاحیت چیست، گفت: وقتی که هر چیزی را که گفته، هرگز نیازی به تکرار آن نداشته باشد و تدبیرش این نباشد که بعداً بگوید چه چیزی می‌خواهد بگوید. سخنان او از غیب ناشی می‌شود و او خود را در آن میان نمی‌بیند.
پرسیدند که چرا سخن سلف نافع‌تر است دلها را گفت: بجهت آنکه ایشان سخن از برای عز اسلام می‌گفتند و از جهت نجات نفس و از بهر رضاء حق و ما از بهر عز نفس و طلب دنیا و قبول خلق می‌گوئیم.
هوش مصنوعی: سؤال کردند که چرا سخنان گذشتگان برای دل‌ها موثرتر است. پاسخ این بود که آن‌ها به خاطر عزت اسلام، نجات روح و رضای خدا سخن می‌گفتند، در حالی که ما بیشتر به خاطر عزت نفس، دنیاطلبی و جلب توجه مردم صحبت می‌کنیم.
و گفت: باید که علم حق تعالی به تو نیکوتر از آن باشد که علم خلق یعنی با حق در خلا معاملت بهتر از آن کنی که در ملا.
هوش مصنوعی: او گفت: باید که دانش الهی برای تو از دانش مخلوقین بهتر باشد، به‌طوری‌که در خلوت با خداوند، رفتارت بهتر از وقتی باشد که در میان مردم هستی.
و گفت: هر که محقق بود درحال خود از حال خود خبر نتواند داد.
هوش مصنوعی: او گفت: هر کس که در حال خود به صورت واقعی و عمیق آگاه باشد، نمی‌تواند درباره حال خود اطلاعات دقیقی بدهد.
و گفت: فاش مگردان برهیچ کس آنچه واجب است که از تو نیز پنهان بود و گفت: هرچه خواهی که پوشیده بود بر کس آشکارا مکن.
هوش مصنوعی: او گفت: چیزی را که لازم است از دیگران پنهان بمانی، به کسی فاش نکن. همچنین افزود: هرچه که می‌خواهی به دیگران نشان نده، اگر قبلاً آن را پنهان کرده بودی.
و گفت: در هر که خصلتی بینی از خیر ازو جدائی مجوی که زود بود که از برکات او خیری بتو رسد.
هوش مصنوعی: او گفت: اگر در کسی صفت خوبی را دیدی، از او دور نشو؛ زیرا ممکن است به زودی از برکات او چیزی خوب به تو برسد.
و گفت: من شما را بدو چیز وصیت می‌کنم صحبت علما و احتمال کردن از جهال.
هوش مصنوعی: او گفت: من به شما دو چیز را سفارش می‌کنم؛ یکی گفتگو با دانشمندان و دیگری احتیاط در ارتباط با نادانان.
و گفت: صحبت با صوفیان کنید که زشتی‌ها را به نزدیک ایشان عذرها بود و نیکی را بس خطری نباشد تا ترا بدان بزرگ دارند تا تو بدان در غلط افتی.
هوش مصنوعی: او گفت: با صوفیان گفتگو کنید، زیرا آنها برای زشتی‌ها توجیهاتی دارند و برای نیکویی‌ها هیچ خطری وجود ندارد. تا اینکه به خاطر نیکی‌ها شما را بزرگ بشمارند و ممکن است در این مسیر به خطا بروید.
و گفت: هر که در سیرتهاء سلف نظر کند تقصیر خود بداند و باز پس ماندن خویش از درجهٔ مردان بیند.
هوش مصنوعی: او گفت: هر کسی که به گذشته خودش توجه کند، باید به اشتباهاتش پی ببرد و همچنین متوجه شود که چرا از مقام و موقعیت مردان بزرگ عقب مانده است.
و گفت: بسنده است آنچه به تو می‌رساند به آسانی بی‌رنجی اما رنج که هست در طلب زیادت است.
هوش مصنوعی: او گفت: آنچه با سهولت و بدون زحمت به تو می‌رسد کافی است، ولی اگر به دنبال چیزهای بیشتر باشی، باید رنج و زحمت بکشید.
و گفت: شکر نعمت آنست که خود را طفیلی بینی.
هوش مصنوعی: شکرگزاری واقعی زمانی است که خود را وابسته و همراه نعمت‌ها احساس کنی.
و گفت: هر که تواند که کور نبود از دیدن نقصان نفس گو کور مباش.
هوش مصنوعی: و گفت: هرکس که می‌تواند از نقص خود آگاه باشد و به عیب‌هایش توجه کند، نباید خود را نادیده گیرد و کور ببیند.
و گفت: هر که پندارد که نفس او بهتر است از نفس فرعون کبر آشکار کرده است.
هوش مصنوعی: و گفت: هر کسی که فکر کند نفس او بهتر از فرعون است، در واقع نشان‌دهندهٔ کبر و خودبزرگ‌بینی‌اش است.
و گفت: هرگاه که مستی را بینی که میخسبد نگر تا وی را ملامت نکنی که نباید که بهمان بلا مبتلا گردی.
هوش مصنوعی: او گفت: هرگاه مستی را دیدی که خوابش برده، مراقب باش که او را سرزنش نکنی، زیرا نباید خودت نیز به همان مشکل دچار شوی.
و گفت: ملامت ترک سلامت است.
هوش مصنوعی: او گفت: انتقاد کردن به معنای از دست دادن سلامت است.
و پرسیدند از ملامت گفت: راه این بر خلق دشوار است و مغلق اما طرفی بگویم رجاء مرجیان و خوف قدریان صفت ملامت بود یعنی در رجا چندان برفته باشد که مرجیان تا بدان سبب همه کس ملامتش می‌کنند و در خوف چندان سلوک کرده باشد که قدریان تا از آن جهت همه خلق ملامتش می‌کنند تا او در همه حال نشانهٔ تیر ملامت بود.
هوش مصنوعی: پرسیدند از ملامت و او پاسخ داد که این مسیر برای مردم دشوار و پیچیده است. اما به عبارتی می‌توان گفت که ملامت به معنای امید و ترس است. یعنی شخصی به حدی در امید رفته که دیگران به خاطر آن او را ملامت می‌کنند و همچنین به قدری در ترس پیش رفته که باز هم دیگران به همین دلیل او را سرزنش می‌کنند. بنابراین، او در هر شرایطی نشانه‌ای از ملامت برای دیگران به شمار می‌رود.
و گفت: من نیکخوئی را ندانم مگر در سخاوت و بدخوئی را نشناسم الا در بخل.
هوش مصنوعی: او گفت: من خوبی را جز در بخشندگی نمی‌شناسم و بدی را جز در نکته‌ی بخل نمی‌توانم تشخیص دهم.
و گفت: هرکه خود را ملکی داند بخیل بود.
هوش مصنوعی: او گفت: هرکسی که خود را صاحب و مالک بداند، بخیل و دست و دل بسته است.
و گفت: حال فقیر در تواضع بود چون به فقر خویش تکبر کند بر جمله اغنیا در تکبر زیادت آید.
هوش مصنوعی: او گفت: حال فقیر در حالت تواضع است، زیرا اگر به خاطر فقر خود بخواهد متکبر باشد، در مقایسه با تمام ثروتمندان به طرز بیشتری متکبر خواهد شد.
و گفت: تواضع آن باشد که کس را به خود محتاج نه بینی نه در این جهان ونه در آن جهان.
هوش مصنوعی: او گفت: تواضع به این معناست که انسان هیچ‌گاه کسی را به خود وابسته نبیند، نه در این دنیا و نه در دنیاهای دیگر.
و گفت: منصب حق فقیر را چندان بود که او متواضع بود هرگاه که تواضع ترک کرد جمله خیرات ترک کرد.
هوش مصنوعی: او گفت: مقام حقیقی فقیر به اندازه‌ای است که او در تواضع humble است، و اگر روزی تواضع را رها کند، تمامی نیکی‌ها را از دست خواهد داد.
و گفت: میراث زیرکی و عجب است و از آنست که مشایخ و بزرگان بیشتر زیرکان را از این طریق دور داشته‌اند.
هوش مصنوعی: او گفت: این میراثی است از زیرکی و شگفتی و به همین دلیل مشایخ و بزرگان اغلب زیرکان را از این راه دور کرده‌اند.
و گفت: اصل همه دردها بسیار خوردن است و آفت دین بسیار خوردن.
هوش مصنوعی: او گفت: ریشه تمامی دردها پرخوری است و مشکل دین نیز ناشی از پرخوری است.
و گفت: هر که را مشغول گرداند به طلب دنیا از آخرت ذلیل و خوار گشت یا در دنیا یا در آخرت.
هوش مصنوعی: او گفت: هر کسی که به دنبال دنیا باشد و از آخرت غافل شود، در زندگی‌اش یا در آخرت ذلیل و خوار خواهد شد.
و گفت: خواردار دنیا را تا بزرگ نمائی در چشم اهل دنیا و دنیا دار.
هوش مصنوعی: او گفت: در این دنیا، خود را بزرگ‌تر از آنچه که هستید نشان دهید تا در نظر مردم و کسانی که متوجه امور دنیوی هستند، اهمیت بیشتری پیدا کنید.
و عبدالله مبارک گفت: حمدون مرا وصیت کرد که تا توانی از بهر دنیا خشم مگیر.
هوش مصنوعی: عبدالله مبارک گفت: حمدون به من وصیت کرد که تا جایی که می‌توانی از دنیا ناراحت نشو.
پرسیدند که بنده کیست گفت: آنکه نپرستد و دوست ندارد که او را پرستند.
هوش مصنوعی: پرسیدند که بنده کیست؟ گفت: کسی که نمی‌پرستد و دوست ندارد که او را بپرستند.
و گفتند زهد چیست گفت: نزدیک من زهد آنست که بدانچه در دست تو است ساکن دل تر باشی از آنچه در ضمان خداوند است.
هوش مصنوعی: گفتند زهد چیست؟ پاسخ داد: نزد من زهد به این معناست که نسبت به آنچه که در دست توست، دل‌نگران نباشی و در عوض، نسبت به آنچه که به عهده خداوند است آرامش داشته باشی.
پرسیدند از توکل گفت توکل آنست که اگر ده هزار درم ترا وام بود چشم بر هیچ نداری نومید نباشی ا زحق تعالی بگزاردن آن.
هوش مصنوعی: پرسیدند درباره توکل، او گفت: توکل یعنی اینکه اگر ده هزار درهم از تو وام گرفته شده باشد، نباید به هیچ چیز چشم‌داشت داشته باشی و از لطف خداوند ناامید نشوی.
و گفت: توکل دست بخدای زدن است.
هوش مصنوعی: او گفت: توکل یعنی اعتماد کردن و کار را به خدا سپردن.
و گفت: اگر توانی که کار خود به خدای بازگذاری بهتر از آنکه به حیله تدبیر مشغول شوی.
هوش مصنوعی: او گفت: اگر می‌توانی، بهتر است که کارهایت را به خدا بسپاری تا اینکه بخواهی با حقه و تدبیر خودت آنها را اداره کنی.
و گفت: جزع نکند در مصیبت مگر کسی که خدای را متهم داشته بود.
هوش مصنوعی: او گفت: تنها کسانی در مصیبت‌ها دچار ناله و شکایت می‌شوند که به خداوند بدگمان باشند.
و گفت: ابلیس و یاران او بهیچ چیز چنان شاد نشود که به سه چیز یکی آنکه مؤمنی مؤمنی را بکشد ودوم آنکه بر کفر بمیرد سوم از دلی که در وی بیم درویشی بود.
هوش مصنوعی: او گفت: ابلیس و همراهانش هیچ چیز را به اندازه سه مورد زیر جشن نمی‌گیرند: اول اینکه یک مؤمن، مؤمن دیگری را بکشد؛ دوم اینکه کسی بر کفر بمیرد؛ و سوم اینکه در دل کسی ترس از فقر و درویشی باشد.
عبدالله مبارک گفت: حمدون بیمار شد او را گفتند فرزندان را وصیتی کن گفت: من بر ایشان از توانگری بیش می‌ترسم که از درویشی.
هوش مصنوعی: عبدالله مبارک گفت: حمدون بیمار شد و به او گفته شد که برای فرزندانش وصیتی کند. او پاسخ داد: من از اینکه فرزندانم ثروتمند شوند بیشتر می‌ترسم تا اینکه فقیر باقی بمانند.
و عبدالله را گفت: در حال نزع که مرا در میان زنان مگذار رحمةالله علیه.
هوش مصنوعی: عبدالله گفت: در حال مرگ مرا در کنار زنان قرار نده، رحمت خدا بر او باد.

حاشیه ها

1397/01/15 11:04
احمد

جزع نکند در مصیبت مگر کسی که خدای را متهم داشته بود
عکس قضیه خدا ستکار بربنده نیست و مصیبت چون دزد بود جزع
نکوهیده نباشد.