گنجور

بخش ۳۴ - ذکر یحیی معاذ رازی قدس الله روحه العزیز

آن چشمه روضه رضا، آن نقطه کعبه رجا، آن ناطق حقایق، آن واعظ خلایق، آن مرد مراد؛یحیی معاذ رحمة الله علیه، لطیف روزگار بود و خلقی عجب داشت و بسطی با قبض آمیخته و رجائی غالب. کار خایفان پیش گرفته و زبان طریقت و محبت بود، و همتی عالی داشت و گستاخ درگاه بود، و وعظی شافی داشت - چنانکه او را یحیی واعظ گفتندی - و در علم و عمل قدمی راسخ او را بود، و به لطایف و حقایق مخصوص بود و به مجاهده و مشاهده موصوف و صاحب تصنیف بود، و سخنی موزون و نفسی گیرا داشت تا به حدی که مشایخ گفته اند: خداوند را دو یحیی بود، یکی از انبیا و یکی از اولیا. یحیی زکریا صلوات الله علیهما طریق خوف را چنان سپرد که همه صدیقان به خوف او از فلاح خود نومید شدند؛ و یحیی معاذ طریق رجا را چنان سلوک کرد که دست همه مدعیان رجا را در خاک مالید.

گفتند: حال یحیی زکریا معلوم است حال این یحیی چگونه بود؟

گفت: چنین رسیده است که هرگز او را در طاعت ملالت نبوده، و بر وی کبیره ای نرفت، و در معاملت و ورزش از خدای خطری عظیم داشت که کس طاقت آن نداشتی.

از اصحاب او گفتند: ای شیخ! معاملت رجا و معاملت خایفان چیست؟

گفت: بدانکه ترک عبودیت ضلالت بود و خوف و رجا دو قایمه ایمانند. محال باشد که کسی به ورزش رکنی از ارکان ایمان به ضلالت افتد. خایف عبادت کند - ترس قطیعت را -وراجی امید دارد وصلت را تا عبادت حاصل نباشد نه خوف درست آید و نه رجا، و چون عبادت حاصل بود بی خوف و رجا نبود.

و نخست کس از مشایخ این طایفه از پس خلفای راشدین که بر منبر شد او بود.

نقل است که یکی روز بر منبر آمد. چهارهزار مرد حاضر بودند. بنگریست نیکو، و از منبر فرود آمد. گفت: از برای آنکس که بر منبر آمدیم حاضر نیست.

نقل است که برادری داشت. به مکه رفت و به مجاوری بنشست و به یحیی نامه ای نوشت که مرا سه چیز آرزو بود. دو یافتم، یکی مانده است. دعا کن تا خداوند آن یکی نیز کرامت کند. مرا آرزو بود که آخر عمر خویش به بقعه فاضلتر بگذارم، به حرم آمدم، که فاضلتر بقاع است؛ و دوم آرزو بود که مرا خادمی باشد تا مرا خدمت کند و آب وضوی من آماده دارد، کنیزکی شایسته خدای مرا عطا داد، سوم آرزوی من آن است که پیش از مرگ تو را ببینم. بود که خداوند این روزی کند.

یحیی جواب نوشت که: آنکه گفتی آرزوی بهترین بقعه بود تو، بهترین خلق باش و به هر بقعه که خواهی باش، که بقعه به مردان عزیز است نه مردان به بقعه - و اما آنکه گفتی: مرا خادمی آرزو بود یافتم، اگر تو را مروت بودی و جوانمردی بودی، خادم حق را خادم خویش نگردانیدی و از خدمت حق بازنداشتی و به خدمت خویش مشغول نکردی. تو را خادمی باید بود، مخدومی آرزو می‌کنی؟ مخدومی از صفات حق است و خادمی از صفات بنده. بنده را بنده باید بودن. چون بنده را مقام حق آرزو کرد فرعونی بود. و اما آنکه گفتی مرا آرزوی دیدار توست، اگر تو را از خدای خبر بودی از من تو را یاد نیامدی. با حق صحبت چنان کن که تو را هیچ جا از برادر یاد نیاید - که آنجا فرزند قربان باید کرد - تا به برادر چه رسد. اگر او رایافتی من تو را به چه کار آیم؟ و اگر نیافتی از من تو را چه شود؟

نقل است که یکبار دوستی را نامه ای نوشت که دنیا چون خواب است و آخرت چون بیداری. هرکه به خواب بیند که می‌گرید، تعبیرش آن بود که در بیداری بخندد و شاد گردد، و تو در خواب دنیا بگری تا در بیداری آخرت بخندی و شاد باشی.

نقل است که یحیی دختری داشت. روزی مادر راگفت: مرا فلان چیز می‌باید. مادر گفت: از خدای خواه.

گفت: ای مادر! شرم می‌دارم که بایست نفسانی خواهم از خدای. بیا تو بده که آنچه بدهی از آن او بود.

نقل است که یحیی با برادری به در دهی بگذشت. برادرش گفت: خوش دهی است.

یحیی گفت: خوشتر از این ده، دل آنکس است که ازین ده فارغ است. استغنی بالمَلِک عن المُلک.

نقل است که یحیی را به دعوتی بردند - او مردی بود که کم خوردی - چیزی نمی‌خورد. الحاح کردندش. گفت: یک درم تازیانه ریاضت از دست ننهیم که این هوای نفس ما در کمینگاه مکر خود نشسته است که اگر یک لحظه عنان به وی رها کنیم ما را در ورطه هلاک اندازد.

شبی شمعی پیش او نهاده بودند. بادی درآمد و شمع را بنشاند. یحیی در گریستن آمد. گفتند: چرا می‌گریی؟ هم این ساعت بازگیریم.

گفت: از این نمی‌گریم. از آن می‌گریم که شمعهای ایمان و چراغهای توحید در سینه های ما افروخته اند. می‌ترسم که نباید که از مهبّ بی نیازی بادی درآید - همچنین و آن همه را فرونشاند.

روزی به پیش او می‌گفتند که : دنیا با ملک الموت به حبه ای نیرزد.

گفت: غلط کرده اید! اگر ملک الموت نیست نیرزدی. گفتند: چرا؟

الموت جسر یوصل الحبیب الی الحبیب. گفت مرگ جسری است که دوست را به دوست می‌رساند.

و یک روز بدین آیت برسید که: آمنا برب العالمین. گفت: ایمان یک ساعته از محو کردن کفر دویست ساله عاجز نیامد. ایمان هفتاد ساله از محو کردن گناه هفتاد ساله کی عاجز آید؟

و گفت: اگر خدای تعالی روز قیامت گوید: چه چیز خواهی؟ گویم: خداوندا! آن خواهم که مرا به قعر دوزخ فرستی وبفرمایی تا از بهر من سراپرده های آتشین بزنند و در آن سراپرده تختی آتشین بنهند تا چون ما در قعر دوزخ بر سریر مملکت نشینیم دستوری فرمایی تا یک نفس بزنیم از آن آتش که در سر من ودیعت نهاده ای، تا مالک را و خزنه دوزخ را با دوزخ جمله را به یکبار به کتم عدم برم و اگر این حکایت را از نص مسندی خواهی خبر یا مومن فان نورک اطفا لهبی تمام است.

و گفت: اگر دوزخ مرا بخشند هرگز هیچ عاشق را نسوزم از بهر آنکه عشق خود او را صدبار سوخته است.

سایلی گفت: اگر آن عاشق را جرم بسیار بود او را نسوزی؟

گفت: نی، که آن جرم به اختیار نبوده است، که کار عاشقان اضطراری بود نه اختیاری.

و گفت: هرکه شاد شود به خدمت خدای عزوجل جمله اشیا، به خدمت او شاد شود و هرکه چشم روشن بود به خدای جمله اشیا به نظر کردن در او روشن شود.

و گفت: نیست کسی که در خدای متحیر شود همچون کسی که متحیر شود در عجایبی که بر او می‌گذرد.

و گفت: خدای تعالی از آن کریمتر است که عارفان را دعوت کند به طعام بهشت، که ایشان راهمتی است که جز به دیدار خدای سر فرو نیارد.

و گفت: بر قدر آنکه خدای را دوست داری خلق تو را دوست دارند؛ و بر قدر آنکه از خدای ترس داری خلق از تو ترس دارند؛ و بر قدر آنکه به خدای مشغول باشی خلق به کار تو مشغول باشند و هرکه شرم داشته باشد از خدای در حال طاعت خدای عزوجل، شرم کرم دارد که او را عذاب کند از بهر گناه.

و گفت: حیای بنده حیای ندم بود و حیای خدای حیای کرم بود.

و گفت: گمان نیکوی بنده به خدای بر قدر معرفت بود به کرم خدای، و نبود هرگز کسی که ترک گناه کند برای نفس خویش که بر نفس خویش ترسد. چون کسی که ترک گناه کند از شرم خدای که می‌داند که خدای او را می‌بیند در چیزی که نهی کرده است. پس او از آن جهت اعراض کند نه از جهت خود.

و گفت: گمان نیکو به خدای نیکوترین گمانهاست چون به اعمال شایسته و مراقبت به هم بود، و اما اگر با غفلت و معاصی بود آن آرزو بود که او را در خطر اندازد.

و گفت: از عمل نیکو گمان نیکو خیزد و از عمل بد گمان بد.

و گفت: مغبون آن کسی است که مهمل گذارد روزگار خویش به بطالت، و مسلط گرداند جوارح خود را بر هلاکت؛ و بمیرد پیش از آنکه به هوش آید از جنایت.

و گفت: عبرت به خروار است و کسی که به عبرت نگرد به مثقال. . .

و گفت: هرکه اعتبار نگیرد به معاینه پند نپذیرد به نصیحت، و هرکه اعتبار گیرد به معاینه مستغنی گردد از نصیحت.

و گفت: دورباش از صحبت سه قوم. یکی علمای غافل؛ دوم قرای مداهن، سوم متصوف جاهل.

و گفت: تنهایی آرزوی صدیقان است. و انس گرفتن به خلق وحشت ایشان است.

و گفت: سه خصلت از صفت اولیا است. اعتماد کردن بر خدای در همه چیزها؛ و بی نیاز بودن بدو از همه چیزها؛ و رجوع کردن بدو در همه چیزها.

و گفت: اگر مرگ را در بازار فروختندی و بر طبق نهادندی سزاوار بودی اهل آخرت را که هیچشان آرزو نیامدی و نخریدندی جز مرگ.

و گفت: اصحاب دنیا را خدمت پرستاران و بندگان کند و اصحاب آخرت را خدمت احرار و ابرار و زهاد و بزرگواران کنند.

و گفت: مرد حکیم نبود چون تا جمع نبود در او سه خصلت. یکی آنکه به چشم نصیحت در توانگر نگرد، نه به چشم حسد؛ دوم آنکه به چشم شفقت در زنان نگرد، نه به چشم شهوت، سوم آنکه به چشم تواضع در درویشان نگرد، نه به چشم تکبر.

و گفت: هر که خیانت کند خدای را در سر، خدای پرده او را بدراند به آشکارا.

و گفت: چون بنده انصاف خدا بدهد از نفس خویش خدای او را بیامرزد.

و گفت: با مردمان سخن اندک گویید و با خدای سخن بسیار گویید.

و گفت: چون عارف با خدای دست از ادب بدارد هلاک شود با هلاک شدگان.

و گفت: هرکه را توانایی به خدای بود همیشه توانگر است و هرکه را توانگری به کسب خویش بود همیشه فقیر بود. به اول مجذوبان را می‌خواهد و به آخر مجاهدان را، چنانکه گفت خدای را در سرا نعمت فضل است و در ضرا نعمت تطهیر. تو اگر بنده باشی در سرا باش.

و گفت: عجب دارم از آن موحدان در دوزخ زبانه زن که چگونه می‌سوزد آتش از صدق توحید او.

و گفت: سبحان آن خدایی که بنده گناه می‌کند و حق شرم از او دارد.

و گفت: گناهی که تو را محتاج گرداند بدو، دوست تر دارم از عملی که بدو نازند.

و گفت: هرکه خدای را دوست دارد نفس را دشمن دارد.

و گفت: ولی مرائی و منافقی نکند و چنین کس را دوست کم بود.

و گفت: بد دوستی باشد که تو را حاجت آید چیزی از او پرسیدن، یا او را گفتن مرا به دعا یاد دار یا در زندگانی که با او کنی حاجت آید مدارا کردن، یا حاجت آید به عذر خواستن از وی در زلتی که از تو ظاهر شود.

و گفت: نصیب مومن از تو سه چیز باید که بود. یکی آنکه اگر منفعتی نتوانی رسانید مضرتی نرسانی؛ و اگر شادش نتوانی گردانید باری اندوهگن نکنی؛ و اگر مدحش نگویی باری نکوهش نکنی.

و گفت: هیچ حماقت بیش از آن نیست که تخم آتش می‌اندازد و بهشت طمع می‌دارد.

و گفت: یکی گناه بعد از توبه زشت تر بود از هفتاد گناه پیش از توبه.

و گفت: گناه مومن که میان بیم و امید بود چون روباهی بود میان دو شیر.

و گفت: بسنده است شما را از داروها ترک گناه.

و گفت: عجب دارم از کسی که پرهیز کند از طعام از بیم بیماری. پس چرا پرهیز نکند از گناه از بیم عقوبت.

و گفت: کرم خدای در آفریدن دوزخ ظاهرتر است از آنکه در آفریدن بهشت. از بهر آنکه هرچند بهشت وعده کرده است اگر بیم دوزخ نبودی یک تن به طاعت نباشدی.

و گفت: دنیا جایگاه اشغال است و پیوسته بنده میان مشغولی و بیم است تا برچه قرار گیرد؟ اماء بهشت و اما دوزخ.

و گفت: : جمله دنیا از اول تا آخر در برابر یک ساعت غم نیرزد. پس چگونه بود جمله عمر در غم بودن از او با نصیب اندک از او دنیا دکان شیطان است. زنهار که از دکان او چیزی ندزدی که از پس درآید و از تو بازستاند. .

و گفت: دنیا خمر شیطان است. هرکه از آن مست شد هرگز به هوش بازنیاید مگر -در میان لشگر خدای- روز قیامت، در ندامت و خسران.

و گفت: دنیا چون عروسی است و جوینده او چون مشاطه او و زاهد در او کسی بود که روی وی سیاه کند و موی او بکند و جامه او بدرد.

و گفت: در دنیا اندیشه است و غم؛ و در آخرت عذاب و عقاب. پس از او راحت کی خواهد بود.

و گفت: خداوند می‌گوید از من شکایت مکنید. از غم دنیا شما را این پوشیده نیست که هردو جهان مراست و من شما را.

و گفت: در کسب کردن دنیا ذل نفوس است و در کسب کردن بهشت عز نفوس است ای عجب از کسی که اختیار کند خواری و مذلت در طلب چیزی که جاوید و باقی نخواهد ماند.

و گفت: شومی دنیا تو را بدان درجه است که آرزوی آن تو رااز خدای مشغول کند تا به یافت چه رسد؟

و گفت: عاقل سه تن است. یکی آنکه ترک دنیا کند بیش از آنکه دنیا ترک وی کند؛ و آنکه گور را عمارت کند پیش از آنکه در گور رود؛ و آنکه خدای را راضی گرداند پیش از آنکه بدو برسد.

و گفت: دو مصیبت است بنده را، که اولین و آخرین سخت تر از آن نشنوده اند، و آن وقت مرگ بود. گفتند: آن کدام بود؟ گفت: یکی آنکه مالی جمع کرده است از او بستانند؛ دوم آنکه از یک یک چیز - از مال او –سوال کنند.

و گفت: دینار و درم کژدم است. دست بدان مکن تا افسون آن نیاموزی و اگر نه زهر آن تو را هلاک کند. گفتند: افسون او چیست؟ گفت: آنکه دخل او از حلال بود و خرج او به حق بود.

و گفت: طلب دنیا عاقل را نیکوتر از ترک آوردن دنیا جاهل را.

و گفت: ای خداوندان علم و اعتقاد!قصرهاتان قیصری است و خانه هاتان کسروی است و عمارتهاتان شدادی است و کبرتان عادی است. این همه تان هیچ احدی نیست.

و گفت: جوینده این جهان همیشه در ذل معصیت است، و جوینده آن جهان همیشه در عزو طاعت است، و جوینده حق همیشه در روح و راحت است.

و گفت: صوف پوشیدن دکانی است و سخن گفتن در زهد پیشة او است، و خداوند نافله عرضه کننده است. این همه نشانه ها است.

و گفت: هرکه در توکل طعن کند در ایمان طعن کرده است.

و گفت: تکبر کردن بر آنکس که بر تو به مال تکبر کند تواضع بود.

و گفت: از پایگاه افتادن مردان آن باشد که در خویشتن به غلط افتند.

و گفت: مرید را از سه چیز گریز نیست. خانه ای که در آنجا متواری بود؛ و کفایتی که بدان توان زیستن؛ و عملی که بدان حرفتی تواند کرد. و خانه او خلوت است، و کفایت او توکل است، و حرفت او عبادت است.

و گفت: چون مرید مبتلا گردد به بسیار خوردن، ملایکه بر او بگریند. و هرکه را به حرص برخوردن مبتلا کردند زود بود که به آتش شهوت سوخته گردد.

و گفت: در تن فرزند آدم هزار عضو است. جمله از شر و آن همه در دست شیطان است. چون مرید را گرسنه بود، نفس را ریاضت دهد، آن جمله اعضا خشک شود و به آتش گرسنگی جمله سوخته گردد.

و گفت: گرسنگی نوری است و سیر خوردگی ناری است و شهوت هیزم آن، که از او آتش زاید. آن آتش فروننشیند تا خداوند آن را نسوزد.

و گفت: هیچ بنده سیر نخورد که خداوند از او نبرد چیزی که هرگز بعد از آن، آن را نتواند یافت.

و گفت: گرسنگی طعام خدای است در زمین، که تنهای صادقان بان قوت یابد.

و گفت: گرسنگی مریدان را ریاضت است، تایبان را تجربت است، و زاهدان را سیاست است، و عارفان را مکرمت است.

و گفت: پناه می‌گیرم به خدای تعالی از زاهدی که فاسد گرداند معده خود را از بسیار خوردن طعامهای لون به لون توانگران.

و گفت: ایشان سه قوم اند. زاهد؛ و مشتاق، و واصل. زاهد معالجه به صبر کند؛ و مشتاق معالجه به شکر، و واصل معالجه به ولایت کند.

و گفت: چون بینی که مرد اشارت به عمل کند بدانکه طریقت او ورع است، و چون بینی که اشارت به آیات ‌کند بدانکه طریق او طریق ابد الست و چون بینی که اشارت به آلامی کند بدانکه طریق او طریق محبان است، و چون بینی که تعلق به ذکر کند بدانکه طریق او طریق عارفان است.

و گفت: مادام که تو شکر می‌کنی شاکر نه ئی و غایت شکر تحیر است.

و گفت: مرید آخرت را در دل ساکن نشود، مگر در چهار موضع. یا گوشه خانه ای، یا مسجدی، یا گورستانی، یا موضعی که هیچ کس او را نتواند دید. پس با کی نشستن او؟ مگر با کسی که سیر نگردد از ذکر خدای تعالی.

گفتند: بر مرید چه سخت تر؟ گفت: هم نشینی اضداد.

و گفت: بنگر انس خویش به خلوت و انس به حق در خلوت. اگر انس تو به خلوت بود چون از خلوت بیرون آیی انس تو برود و اگر انس تو به خداوند بود همه جهان تو را یکی بود - دشت و کوه و بیابان.

و گفت: تنهایی، هم نشین صدیقان است.

و گفت: در وقت نزول بلا حقایق صبر آشکارا گردد و در وقت مکاشفه مقدور حقایق رضا روی نماید.

و گفت: هرکه امروز دوست دارد آنچه دشمن دارد فردا از پس در آیدش، و هرکه امروز دشمن دارد آنچه دوست دارد فردا آن چیز بدو رسد.

و گفت: ضایع شدن دین از طمع است وباقی ماندن دین در ورع.

و گفت: با خوی نیک معصیت زیان ندارد.

و گفت: مقدار یک سپندان دانه از دوستی نزدیک من دوست تر از آن است که هفتاد ساله عبادت بی دوستی.

و گفت: اعمال محتاج است به سه خصلت: علم؛و نیت، و اخلاص.

و گفت: به صدق توکل آزادی توان یافت از بندگی، و به اخلاص استخراج جزا توان کرد، و به رضا دادن به قضا عیش را خوش توان گردانید.

و گفت: ایمان سه چیز است: خوف و رجا و محبت. و در ضمن خوف ترک گناه تا از آتش نجات یابی، و در ضمن رجا در طاعت خوض کردن است تا بهشت یابی، و در ضمن محبت احتمال مکروهات کردن است تا رضای حق به حاصل آید.

و گفت: عارف آن بود که هیچ چیز دوست تر از ذکر خدای ندارد.

و گفت: معرفت به دل تو راه نیابد تا معرفت را به نزدیک تو حقی مانده است تا گزارده نگردد.

و گفت: خوف درختی است در دل و ثمره آن دعا و تضرع است. چون دل خایف گردد جمله جوارح به طاعت اجابت کند و از معاصی اجتناب نماید.

و گفت: بلندترین منزل طالبان خوف است، و بلندترین منزل واصلان حیاست.

و گفت: هرچیزی را زینتی است، و زینت عبادت خوف است و علامت خوف کوتاهی امل است.

و گفت: علامت فقر خوف فقر است. و گفت بلندترین پرهیز گاری تواضع است.

و گفت: اخلاص خدای را پاک کردن عمل است از عیوب.

و گفت: علامت شوق آن است که جوارح از شهوات نگاه داری و علامت شوق به خدای دوستی حیوه است با راحت به هم. یعنی چون حیات بود و رنج نبود که بسوزاند شوقش زیادت شود.

و گفت: طاعت خزانه خدای است و کلید آن دعا.

و گفت: توحید نور است و شرک نار است. نور توحید جمله سیئات موحدان را بسوزاند و نار شرک جمله حسنات مشرکان را خاکستر گرداند.

و گفت: چون توحید عاجز نیست از هرچه در پیش رفته است، از کفر و طغیان همچنین نیز عاجز نبود که محو گرداند هرچه بعد از آن رفته است از گناه و عصیان و گفت ورع ایستادن بود بر حد علم بی تأویل

و گفت: ورع دو گونه باشد. ورعی بود در ظاهر که نجنبد، مگر به خدای، و ورعی بود در باطن، و آن آن بود که در دلت به جز خدای درنیاید.

و گفت: زهد سه حرف است «زا» و «ها» و «دال». اما «زا» ترک زینت است و «ها» ترک هوا و «دال »ترک دنیا.

و گفت: از زهد سخاوت خیزد به ملک و از حب سخاوت به نفس و روح.

و گفت: زهد آن است که به ترک دنیا حریصتر بود از حرص بر طلب دنیا.

و گفت: زاهد به ظاهر صافی است و به باطن آمیخته و عارف به باطن صافی است و به ظاهر آمیخته .

و گفت: فوت سخت تر است از موت زیرا که موت انقطاع است از خلق و فوت انقطاع است از حق تعالی.

و گفت: هرکه سخن گوید پیش از آنکه بیندیشد پشیمانیش بار آرد و هرکه بیندیشد پیش از آنکه سخن گوید سلامت یابد.

و گفت: علامت توبه نصوح سه چیز است. کم خوردن از بهر روزه؛ و کم خفتن از بهر نماز؛ و کم گفتن از بهر ذکر خدای تعالی.

و گفت: ذکر او جمله گناه را غرقه گرداند. خود رضای او چگونه بود؟ و رضای او غرقه گرداند آمال را. خود حب او چگونه بود؟ و حب او در دهشت اندازد عقول را. خود ود او چگونه بود؟ و ود او فراموش گرداند هرچه دون اوست. خود لطف چگونه بود؟

پرسیدند که به چه توان شناخت که خدای تعالی از ما راضی است یا نی؟ گفت : اگر تو راضی باشی از او نشان است که از تو راضیست

گفتند: آنگاه کسی بودکه از او راضی نبود و دعوی معرفت او کند؟

گفت: آری! هرکه غافل ماند از انعام او و در خشم به سبب مقدوری چه از نعمت و چه از محنت و چه از مصیبت.

و کسی گفت: کی بود که به مقام توکل رسم و ردای آز برافگنم و با زاهدان بنشینم؟

گفت: آنگاه که نفس را در سر ریاضت دهی تا آنگاه که اگر سه روز تو را حق روزی ندهد ضعیف نگردی - در نفس خود - و اگر بدین درجه نرسیده باشی نشست توبر بساط زاهدان جهل بود و از فضیحت شدن تو ایمن نباشم.

گفتند: فردا که ایمنتر بود؟

گفت: آنکه امروز بیشتر ترسد.

گفتند: مرد به توکل کی رسد؟ گفت: آنگاه که خدای تعالی را به وکیلی رضا دهد.

گفتند: توانگری چه باشد؟ گفت: ایمن بودن به خدای.

گفتند: عارف کی باشد؟ گفت: هست نیست بود.

گفتند: درویشی چیست؟ گفت: آنکه به خداوند خویش از جمله کاینات توانگری شوی مگر که یک روز در پیش او سخن توانگری و درویشی می‌رفت. گفت فردا نه توانگری وزنی خواهد داشت و نه درویشی صبر و شکر وزن خواهد داشت. باید که شکر آری و صبر کنی.

گفتند: ا زخلق در زهد که ثابت قدمتر؟ گفت: آنکه یقین او بیشتر بود.

گفتند: محبت را نشان چیست؟ گفت: آنکه به نکویی زیادت نشد و به جفا نقصان نگیرد.

یکی گفتش: مرا وصیتی کن. گفت: سبحان الله! چون نفس من از من قبول نمی کند دیگری از من قبول چگونه کند؟

گفتند: جماعتی را می‌بینیم که تو را غیبت می‌کنند. گفت: اگر خدای مرا بخواهد آمرزید هیچ زیان ندارد مرا آنچه ایشان گویند، و اگر نخواهد آمرزید پس من سزای آنم که ایشان می‌گویند.

گفتند: تو چرا همه از رجا سخن می‌گویی و همه از کرم و لطف او شرح می‌دهی؟

گفت: لابد سخن چو منی با جوانمردی به جز از کرم و لطف نبود.

و او را مناجات است. و گفت: خداوندا! امید من به توبه سیئات بیش از آن است که امید من به توبه حسنات. از بهر آنکه من خویشتن چنان می‌یابم که اعتماد کنم بر طاعت به اخلاص، ومن چگونه طاعت به اخلاص توانم کرد، و من به آفات معروف. ولکن خود را در گناه چنان می‌یابم که اعتماد دارم بر عفو تو و تو چگونه گناه من عفو نکنی و توبه جود موصوف.

و گفت: الهی! مر موسی کلیم را و هارون عزیز را به نزدیک فرعون طاغی باغی فرستادی و گفتی سخن با او آهسته بگویید. الهی! این لطف تو است با کسی که دعوی خدایی می کند. خود لطف تو چگونه بود با کسی که بندگی تو را از میان جان می‌کند.

و گفت: الهی! لطف و حلم تو با کسی که انا ربکم الاعلی گوید این است. لطف و کرم تو با کسی که سبحان ربی الاعلی گوید که داند که چه خواهد بود؟

وگفت: الهی!در جمله مال و ملک من جز گلیمی کهنه نیست. با این همه اگر کسی از من بخواهد - اگر چه محتاجم - از او باز ندارم. تو را چندین هزار رحمت است و به ذره ای محتاج نیی و چندین درمانده رحمت از ایشان دریغ داشتن چون بود؟

و گفت: الهی! تو فرموده ای که من جاء بالحسنة فله خیر منها. هرکه نیکویی به ما آرد بهتر از آن بدو باز دهم. هیچ نیکوتر از ایمان نیست که به ما داده ای چه بهتر از آن به ما دهی جز لقای تو خداوندا!

و گفت: الهی! چنانکه تو به کس نمانی کارهای توبه کار کس نماند. هرکسی که هر کسی را دوست دارد همه راحت آنکس جوید. تو چون مر کسی را دوست داری بلا بر سر او بارانی.

و گفت: خداوندا! هرچه از دنیا مراخواهی داد به کافران ده و هرچه از عقبی مرا خواهی داد به مومنان ده، که مرا بسنده است در دنیا یاد کرد تو و در عقبی دیدار تو.

و گفت: الهی!چگونه امتناع نمایم به سبب گناه از دعا که نمی‌بینم تو را که امتناع نمایی به سبب گناه از من عطا. اگر چه گناه می‌کنم تو همچنان عطا می‌دهی. پس من نیز اگر چه گناه می‌کنم از دعا باز نتوانم ایستاد.

و گفت: الهی!اگر من نتوانم که از گناه باز ایستم تو می‌توانی که گناهم بیامرزی.

و گفت: الهی! هرگناه که از من در وجود می‌آید دو روی دارد. یکی روی به لطف تو دارد؛ و یکی روی به ضعف من. یا بدان روی گناهم عفو کن که به لطف تو دارد، یا بدان روی بیامرز که به ضعف من دارد.

و گفت: الهی! به بدکرداری که مراست از تو می‌ترسم، و به فضلی که توراست به تو امید می‌دارم. پس از من باز مدار فضلی که توراست به سبب بدکرداری که مراست.

و گفت: الهی! بر من بخشای زیرا منا ز آن توام.

و گفت: الهی! چگونه ترسم از تو؟ و تو کریمی. و چگونه نترسم از تو؟ و تو عزیزی.

و گفت: الهی! چگونه خوانم تو را؟ و من بنده عاصی. و چگونه نخواهم تو را؟ و تو خداوند کریم.

و گفت: الهی! زهی خداوند پاک که بنده گناه کند و تو را شرم کرم بود.

و گفت: الهی! ترسم از تو زیرا که بنده ام و امید می‌دارم به تو. زیرا که تو خداوندی.

و گفت: الهی! تو دوست می‌داری که من تو را دوست دارم، با آنکه بی نیازی از من. پس من چگونه دوست ندارم که تو مرا دوست داری بااین همه احتیاج که به تو دارم؟

و گفت: الهی! من غریبم و ذکر تو غریب و من با ذکر تو الفت گرفته ام زیرا که غریب با غریب الفت گیرد.

و گفت: الهی! شیرینترین عطاها در دل من رجای توست و خوشترین سخنان بر زبان من ثنای توست و دوست ترین وقتها بر من وقت لقای توست.

و گفت: الهی! مرا عمل بهشت نیست و طاقت دوزخ ندارم. اکنون کار با فضل تو افتاد.

و گفت: اگر فردا مرا گوید چه آوردی؟ گویم: خداوند ا! از زندان موی بالیده و جامه شوخگن و عالمی اندوه و خجلت برهم بسته چه توان آورد؟ مرا بشوی و خلعتی فرست و مپرس.

نقل است که یحیی صدهزار درم وام داشت - بر غازیان و حاجیان و فقرا و علما و صوفیان صرف کرده بود - و عرفا تقاضا می‌کردند و دل او بدان مشغول بود. شب آدینه پیغمبر را صلی الله علیه و علی آله و سلم به خواب دید که گفت: ای یحیی! دلتنگ مشو که از دلتنگی تو من رنجورم. برخیز و به خراسان رو که آن صدهزار درم که تو وام داری، آن جایگه زنی از بهر تو سیصد هزار درم که تو وام داری نهاده است. گفت: یا رسول الله آن شهر کدام و آن شخص کیست؟ گفت: شهر به شهر می‌رو، و سخن می‌گوی، که سخن تو شفای دلهاست، که من خود چنانکه به خواب تو آمده ام به خواب آنکس روم.

پس یحیی به نشابور آمد و او را در پیش طاق منبر نهادند. گفت: ای مردمان نشابور!من اینجا به اشارت پیغامبر علیه السلام آمده ام که فرموده استکه : وام تو یک کس بگزارد. و من صد هزار درم نقره وام دارم و بدانید که سخن ما را به هروقت جمالی بود اکنون این وام حجاب آمد.

یکی گفت: من پنجاه هزار درم بدهم. دیگری گفت: چهل هزار درم بدهم. یحیی نگرفت و گفت: سید علیه السلام به یک کس اشارت کرده است.

پس در سخن آمد. روز اول هفت جنازه از مجلس او برداشتند. پس چون در نشابور وام گزارده نشد عزم بلخ کرد. چون آنجا رسید مدتی بازداشتند تا سخن گفت؛ و توانگری را فضل نهاد بر درویشی. صدهزار درمش بدادند. شیخی در آن ناحیت بود. مگر این سخن خوش نیامد توانگری را فضل نهادن. گفت: خدای برکت مکناد بر وی.

چون از بلخ بیرون آمد راهش بزدند و مالش ببردند. گفتند: اثر دعای آن پیر بود. پس عزم هرا کرد و گویند که به مرو رفت. پس به هرا آمد و خواب بازگفت. دختر امیر هرا در مجلس بود. کس فرستاد که: ای امام! دل از وام فارغ دار که آن شب که سید عالم علیه السلام در خواب به تو گفت، با من نیز گفت. گفتم: یا رسول الله من پیش او روم؟ فرمود که او خود آید و من انتظار تو می‌کردم. چون پدر مرا به شوهر داد آنچه دیگران را روی و مس باشد مرا از نقره و زر ساخت. آنچه نقره است سیصد هزار درم است. جمله به تو ایثار کردم، ولکن یک حاجت دارم و آن آن است که چهار روز دیگر مجلس بگویی.

یحیی چهار روز مجلس بگفت. روز اول ده جنازه برگرفتند، و روز دوم بیست و پنج جنازه برگرفتند، و روز سیم چهل جنازه، و روز چهارم هفتاد جنازه و پس روز پنجم از هری برفت با هفت شتروار نقره. چون به بلهم رسید پسربا او بود و آن مال می‌آورد. گفت: نباید که چون به شهر رسد حالی به غرما و فقرا دهد و مرا بی نصیب بگذارد. هنگام سحر مناجات می‌کرد. سر به سجده نهاد، ناگهان سنگی بر سر او آمد. یحیی گفت: مال را به غریمان دهید.

و جان بداد. اهل طریقت او را بر گردن نهادند و به نیشابور آوردند و به گورستان معمر دفن کردند. رحمةالله علیه.

بخش ۳۳ - ذکر ابوتراب نخشبی قدس الله روحه: آن مبارز صف بلا، آن عارف صدق و صفا، آن مرد میدان معنی، آن فرد ایوان تقوی، آن محقق حق و نبی، قطب وقت ابوتراب نخشبی رحمةالله علیه، از عیار پیشگان طریقت بود، و از مجردان راه بلا بود و از سیاحان بادیه فقر بود، و از سیدان این طایفه بود، و از اکابر مشایخ خراسان بود، و درمجاهده و تقوی قدمی راسخ داشت، و در اشارات و کلمات نفسی عالی داشت. چهل موقف ایستاده بود و در چندین سال هرگز سر بر بالین ننهاده بود، مگر در حرم. بخش ۳۵ - ذکر شاه شجاع کرمانی قدس الله روحه: آن تیز چشم بصیرت، آن شاه باز صورت و سیرت، آن صدیق معرفت، آن مخلص بی صفت، آن نور چراغ روحانی، شاه شجاع کرمانی، رحمةالله علیه، بزرگ عهد بود و محتشم روزگار و از عیاران طریقت و از صعلوکان سبیل حقیقت و تیزفراست. و فراست او البته خطا نیوفتادی و از ابناء ملوک بود و صاحب تصنیف. او کتابی ساخته است نام او مرآة الحکما و بسیار مشایخ را دیده بود، چون بوتراب و یحیی معاذ و غیر ایشان. و او قبا پوشیدی. چون به نشابور آمد بوحفص حداد با عظمه خود - چون او را دید - خاست و پیش او آمد و گفت: وجدت فی القباء ماطلبت فی العباء. یافتیم در قبا آنچه در گلیم می‌طلبیدیم.

اطلاعات

منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آن چشمه روضه رضا، آن نقطه کعبه رجا، آن ناطق حقایق، آن واعظ خلایق، آن مرد مراد؛یحیی معاذ رحمة الله علیه، لطیف روزگار بود و خلقی عجب داشت و بسطی با قبض آمیخته و رجائی غالب. کار خایفان پیش گرفته و زبان طریقت و محبت بود، و همتی عالی داشت و گستاخ درگاه بود، و وعظی شافی داشت - چنانکه او را یحیی واعظ گفتندی - و در علم و عمل قدمی راسخ او را بود، و به لطایف و حقایق مخصوص بود و به مجاهده و مشاهده موصوف و صاحب تصنیف بود، و سخنی موزون و نفسی گیرا داشت تا به حدی که مشایخ گفته اند: خداوند را دو یحیی بود، یکی از انبیا و یکی از اولیا. یحیی زکریا صلوات الله علیهما طریق خوف را چنان سپرد که همه صدیقان به خوف او از فلاح خود نومید شدند؛ و یحیی معاذ طریق رجا را چنان سلوک کرد که دست همه مدعیان رجا را در خاک مالید.
هوش مصنوعی: یحیی معاذ، انسان بزرگی بود که در زمان خود تأثیر زیادی داشت. او به عنوان یک واعظ و راهنمای مردم، با لطافت و ظرافت، عمیق‌ترین حقایق را بیان می‌کرد. او ترکیبی از محبت و خشیت داشت و همواره به دنبال ارتقاء معنویت دیگران بود. یحیی معاذ، با زبانی شیوا و دلنشین سخن می‌گفت و در مباحث علمی و عملی بسیار راسخ و استوار بود. او با مجاهدت و مشاهده حقایق به مقام‌های والایی دست یافته بود و آثار نوشتاری از خود به جا گذاشته بود. افراد با اخلاص بسیاری از طریق او به خدا نزدیک می‌شدند و او راهنمایی مؤثر در هدایت مؤمنان به سوی امید و فلاح بود.
گفتند: حال یحیی زکریا معلوم است حال این یحیی چگونه بود؟
هوش مصنوعی: گفتند: وضعیت یحیی زکریا مشخص است. حال این یحیی چگونه بوده است؟
گفت: چنین رسیده است که هرگز او را در طاعت ملالت نبوده، و بر وی کبیره ای نرفت، و در معاملت و ورزش از خدای خطری عظیم داشت که کس طاقت آن نداشتی.
هوش مصنوعی: او گفت: چنین اتفاق افتاده که هرگز در انجام عبادت خسته نشده و مرتکب گناه بزرگ نشده و در رفتار و تمرین خود ترسی بزرگ از خداوند داشت که هیچ کس توانایی تحمل آن را نداشت.
از اصحاب او گفتند: ای شیخ! معاملت رجا و معاملت خایفان چیست؟
هوش مصنوعی: برخی از یاران او پرسیدند: ای استاد! تفاوت بین معامله‌ی امیدوار و معامله‌ی ترسناک چیست؟
گفت: بدانکه ترک عبودیت ضلالت بود و خوف و رجا دو قایمه ایمانند. محال باشد که کسی به ورزش رکنی از ارکان ایمان به ضلالت افتد. خایف عبادت کند - ترس قطیعت را -وراجی امید دارد وصلت را تا عبادت حاصل نباشد نه خوف درست آید و نه رجا، و چون عبادت حاصل بود بی خوف و رجا نبود.
هوش مصنوعی: بدان که ترک عبودیت به معنای دوری از بندگی خدا، به گمراهی می‌انجامد و ترس و امید دو پایه اصلی ایمان هستند. غیرممکن است که کسی به واسطه ترک یکی از ارکان ایمان گمراه شود. اگر کسی عبادت کند، یعنی از ترس عذاب الهی، و با امید به وصال و نزدیکی به خدا، به عبادت مشغول است. وقتی عبادت صورت نگیرد، ترس و امید معنا نخواهد داشت و هنگامی که عبادت انجام شود، بی‌هیچ ترس و امیدی امکان‌پذیر نیست.
و نخست کس از مشایخ این طایفه از پس خلفای راشدین که بر منبر شد او بود.
هوش مصنوعی: او اولین کسی از بزرگان این طایفه بود که پس از خلفای راشدین بر منبر رفت.
نقل است که یکی روز بر منبر آمد. چهارهزار مرد حاضر بودند. بنگریست نیکو، و از منبر فرود آمد. گفت: از برای آنکس که بر منبر آمدیم حاضر نیست.
هوش مصنوعی: روزی شخصی بر منبر رفت و چهار هزار مرد در جمع بودند. او خوب به جمعیت نگاه کرد و سپس از منبر پایین آمد و گفت: دلیلی برای آمدن به منبر وجود ندارد.
نقل است که برادری داشت. به مکه رفت و به مجاوری بنشست و به یحیی نامه ای نوشت که مرا سه چیز آرزو بود. دو یافتم، یکی مانده است. دعا کن تا خداوند آن یکی نیز کرامت کند. مرا آرزو بود که آخر عمر خویش به بقعه فاضلتر بگذارم، به حرم آمدم، که فاضلتر بقاع است؛ و دوم آرزو بود که مرا خادمی باشد تا مرا خدمت کند و آب وضوی من آماده دارد، کنیزکی شایسته خدای مرا عطا داد، سوم آرزوی من آن است که پیش از مرگ تو را ببینم. بود که خداوند این روزی کند.
هوش مصنوعی: روایتی وجود دارد که شخصی برادری داشته که به مکه سفر کرده و در آنجا به نوعی زیارت نشسته است. در این سفر، نامه‌ای به یحیی نوشته و در آن بیان کرده که سه آرزو دارد. از این سه آرزو، دو مورد را به دست آورده و یک مورد هنوز باقی مانده است. او از یحیی خواسته که دعا کند تا خداوند این آرزوی باقی‌مانده‌اش نیز برآورده شود. آرزوی اول او این بوده که در آخر عمرش در جایی با فضیلت‌تر از دیگر مکان‌ها دفن شود و او به حرم آمده چون آن را بهترین و بافضیلت‌ترین مکان می‌داند. آرزوی دومش این بود که خادمی داشته باشد که به او خدمت کند و آب وضویش را آماده کند که خداوند دختر کنیزی شایسته را برای او عطا کرده است. همچنین آرزوی سوم او این است که قبل از مرگ یحیی، او را ببیند و امیدوار است خداوند این روز را برای او فراهم کند.
یحیی جواب نوشت که: آنکه گفتی آرزوی بهترین بقعه بود تو، بهترین خلق باش و به هر بقعه که خواهی باش، که بقعه به مردان عزیز است نه مردان به بقعه - و اما آنکه گفتی: مرا خادمی آرزو بود یافتم، اگر تو را مروت بودی و جوانمردی بودی، خادم حق را خادم خویش نگردانیدی و از خدمت حق بازنداشتی و به خدمت خویش مشغول نکردی. تو را خادمی باید بود، مخدومی آرزو می‌کنی؟ مخدومی از صفات حق است و خادمی از صفات بنده. بنده را بنده باید بودن. چون بنده را مقام حق آرزو کرد فرعونی بود. و اما آنکه گفتی مرا آرزوی دیدار توست، اگر تو را از خدای خبر بودی از من تو را یاد نیامدی. با حق صحبت چنان کن که تو را هیچ جا از برادر یاد نیاید - که آنجا فرزند قربان باید کرد - تا به برادر چه رسد. اگر او رایافتی من تو را به چه کار آیم؟ و اگر نیافتی از من تو را چه شود؟
هوش مصنوعی: یحیی نوشت که: آنچه درباره آرزوی بهترین مکان گفتی، تو باید از بهترین خلق باشی و در هر جایی که خواستی باش. زیرا ارزش مکان به مردان بزرگ است نه برعکس. درباره خواسته‌ای که داشتی که خادم باشی، اگر جوانمردی و مروت در تو بود، نباید خادم حق را به خادمی خود مشغول می‌کردی و او را از خدمت حق باز می‌داشتی. اگر تو خادمی می‌خواهی، آیا به دنبال مخدومی هستی؟ مخدوم ویژگی‌های خداوند است و خادم ویژگی‌های بنده. بنده باید بنده بماند. اگر بنده به مقام حق فکر کند، در واقع به فرعونیت نزدیک شده است. و درباره دیدار من که آرزو کردی، اگر به خدا آگاه بودی، به یاد من نمی‌افتادی. باید با حق به گونه‌ای صحبت کنی که هیچ جا یادی از برادر نداشته باشی، زیرا در آنجا باید فرزند را قربانی کنی، پس چه رسد به برادر. اگر او را یافتنی، من به چه کار تو می‌آیم؟ و اگر نیافتی، از من چه می‌خواهی؟
نقل است که یکبار دوستی را نامه ای نوشت که دنیا چون خواب است و آخرت چون بیداری. هرکه به خواب بیند که می‌گرید، تعبیرش آن بود که در بیداری بخندد و شاد گردد، و تو در خواب دنیا بگری تا در بیداری آخرت بخندی و شاد باشی.
هوش مصنوعی: روزی کسی نامه‌ای نوشت و در آن گفت که دنیا مانند خواب است و آخرت مانند بیداری. او بیان کرد که اگر کسی در خواب ببیند که گریه می‌کند، این خواب نشانه‌ای از شادی و خنده در بیداری است. او به دوستش توصیه کرد که در خواب این دنیا گریه کند تا در بیداری عالم آخرت بتواند بخندد و شاد باشد.
نقل است که یحیی دختری داشت. روزی مادر راگفت: مرا فلان چیز می‌باید. مادر گفت: از خدای خواه.
هوش مصنوعی: یحیی دختری داشت که یک روز از مادرش خواسته بود چیزی را برایش بیاورد. مادر به او گفت که بهتر است از خداوند درخواست کند.
گفت: ای مادر! شرم می‌دارم که بایست نفسانی خواهم از خدای. بیا تو بده که آنچه بدهی از آن او بود.
هوش مصنوعی: گفت: ای مادر! از این که بخواهم خواسته‌ای از خدا داشته باشم، شرمنده‌ام. بیا تو چیزی به او بده که آنچه تو می‌دهی از آنِ او باشد.
نقل است که یحیی با برادری به در دهی بگذشت. برادرش گفت: خوش دهی است.
هوش مصنوعی: چنین گفته شده که یحیی و برادرش از جایی عبور می‌کردند. برادرش گفت: این ده خیلی زیبا است.
یحیی گفت: خوشتر از این ده، دل آنکس است که ازین ده فارغ است. استغنی بالمَلِک عن المُلک.
هوش مصنوعی: یحیی گفت: خوشحال‌تر از کسی نیست که دلش از این دنیا آزاد است. کسی که به فرمانروایی و دارایی‌های دنیوی نیازی ندارد.
نقل است که یحیی را به دعوتی بردند - او مردی بود که کم خوردی - چیزی نمی‌خورد. الحاح کردندش. گفت: یک درم تازیانه ریاضت از دست ننهیم که این هوای نفس ما در کمینگاه مکر خود نشسته است که اگر یک لحظه عنان به وی رها کنیم ما را در ورطه هلاک اندازد.
هوش مصنوعی: روزی، یحیی را به میهمانی دعوت کردند. او فردی بود که به ندرت غذا می‌خورد و چیزی نمی‌خورد. به او اصرار کردند که بخورد، اما او پاسخ داد که نمی‌خواهد حتی یک درم از هزینه ریاضت را بپردازد. او گفت که نفس او در کمین است و اگر لحظه‌ای غافل شود، ممکن است به ورطه‌ی هلاکت بیفتد.
شبی شمعی پیش او نهاده بودند. بادی درآمد و شمع را بنشاند. یحیی در گریستن آمد. گفتند: چرا می‌گریی؟ هم این ساعت بازگیریم.
هوش مصنوعی: یک شب شمعی در برابر او گذاشته بودند. ناگهان وزش بادی باعث شد که شمع خاموش شود. یحیی آغاز به گریه کرد. از او پرسیدند: چرا گریه می‌کنی؟ همین حالا می‌توانیم دوباره شمع را روشن کنیم.
گفت: از این نمی‌گریم. از آن می‌گریم که شمعهای ایمان و چراغهای توحید در سینه های ما افروخته اند. می‌ترسم که نباید که از مهبّ بی نیازی بادی درآید - همچنین و آن همه را فرونشاند.
هوش مصنوعی: او گفت: من از این موضوع ترسی ندارم. من از این می‌ترسم که شمع‌های ایمان و چراغ‌های توحید در دل‌های ما روشن‌اند. می‌ترسم که بادی از جانب بی‌نیازی بوزد و همه این نورها را خاموش کند.
روزی به پیش او می‌گفتند که : دنیا با ملک الموت به حبه ای نیرزد.
هوش مصنوعی: روزی کسی به او گفت که: دنیا با فرشته مرگ ارزشی ندارد.
گفت: غلط کرده اید! اگر ملک الموت نیست نیرزدی. گفتند: چرا؟
هوش مصنوعی: او گفت: شما اشتباه می‌کنید! اگر ملک الموت نیستید، پس چه ارزشی دارید؟ پرسیدند: چرا؟
الموت جسر یوصل الحبیب الی الحبیب. گفت مرگ جسری است که دوست را به دوست می‌رساند.
هوش مصنوعی: مرگ پلی است که دوستی را به دوست دیگر می‌رساند.
و یک روز بدین آیت برسید که: آمنا برب العالمین. گفت: ایمان یک ساعته از محو کردن کفر دویست ساله عاجز نیامد. ایمان هفتاد ساله از محو کردن گناه هفتاد ساله کی عاجز آید؟
هوش مصنوعی: روزی به این حقیقت رسید که: ما به پروردگار جهانیان ایمان آورده‌ایم. او گفت: ایمان یک ساعته می‌تواند کفر دویست ساله را از بین ببرد. پس ایمان هفتاد ساله چگونه می‌تواند گناهی که هفتاد سال ادامه داشته را از بین ببرد؟
و گفت: اگر خدای تعالی روز قیامت گوید: چه چیز خواهی؟ گویم: خداوندا! آن خواهم که مرا به قعر دوزخ فرستی وبفرمایی تا از بهر من سراپرده های آتشین بزنند و در آن سراپرده تختی آتشین بنهند تا چون ما در قعر دوزخ بر سریر مملکت نشینیم دستوری فرمایی تا یک نفس بزنیم از آن آتش که در سر من ودیعت نهاده ای، تا مالک را و خزنه دوزخ را با دوزخ جمله را به یکبار به کتم عدم برم و اگر این حکایت را از نص مسندی خواهی خبر یا مومن فان نورک اطفا لهبی تمام است.
هوش مصنوعی: و او گفت: اگر خداوند در روز قیامت بفرماید: چه خواسته‌ای؟ می‌گویم: پروردگارا! من خواهان اینم که مرا به عمق دوزخ بفرستی و به من فرمان دهی تا برایم چادرهایی از آتش برپا کنند و در آن چادر تختی آتشین قرار دهند. تا وقتی که ما در عمق دوزخ بر آن تخت سلطنت کنیم، دستور دهی که یک نفس از آن آتش که در سرم نهاده‌ای، بزنیم، تا مالک و خزانه‌دار دوزخ و همه دوزخیان را به یکباره به عدم ببرم. و اگر بخواهی این داستان را از منبع معتبری بشنوی، باید بگویم که نور تو، آتش را خاموش می‌سازد.
و گفت: اگر دوزخ مرا بخشند هرگز هیچ عاشق را نسوزم از بهر آنکه عشق خود او را صدبار سوخته است.
هوش مصنوعی: او گفت: اگر مرا به جهنم ببخشند، هرگز هیچ عاشق را نمی‌سوزانم، چرا که عشق خودش او را بارها سوزانده است.
سایلی گفت: اگر آن عاشق را جرم بسیار بود او را نسوزی؟
هوش مصنوعی: سایلی گفت: اگر آن عاشق گناه‌های زیادی داشته باشد، آیا باز هم او را نمی‌سوزانی؟
گفت: نی، که آن جرم به اختیار نبوده است، که کار عاشقان اضطراری بود نه اختیاری.
هوش مصنوعی: گفت: نه، آن عمل از روی اختیار نبوده است، بلکه کار عاشقان به صورت ضروری و ناخواسته انجام شده است، نه به انتخاب خودشان.
و گفت: هرکه شاد شود به خدمت خدای عزوجل جمله اشیا، به خدمت او شاد شود و هرکه چشم روشن بود به خدای جمله اشیا به نظر کردن در او روشن شود.
هوش مصنوعی: او گفت: هر کسی که به خدمت خداوند متعال شاد باشد، تمام مخلوقات نیز به خدمت او خوشحال خواهند شد و هر کس که دلش شاد و روشن باشد، در نظر کردن به خداوند متعال روشنایی خواهد یافت.
و گفت: نیست کسی که در خدای متحیر شود همچون کسی که متحیر شود در عجایبی که بر او می‌گذرد.
هوش مصنوعی: او گفت: هیچ‌کس نیست که در وجود خداوند به اندازه کسی که در شگفتی‌هایی که بر او می‌گذرد دچار حیرت شود.
و گفت: خدای تعالی از آن کریمتر است که عارفان را دعوت کند به طعام بهشت، که ایشان راهمتی است که جز به دیدار خدای سر فرو نیارد.
هوش مصنوعی: خداوند به قدری بخشنده است که عارفان را به مهمانی بهشتی دعوت می‌کند، در حالی که این عارفان آنچنان شوق و اراده‌ای دارند که تنها با دیدار خداوند راضی و سیراب می‌شوند.
و گفت: بر قدر آنکه خدای را دوست داری خلق تو را دوست دارند؛ و بر قدر آنکه از خدای ترس داری خلق از تو ترس دارند؛ و بر قدر آنکه به خدای مشغول باشی خلق به کار تو مشغول باشند و هرکه شرم داشته باشد از خدای در حال طاعت خدای عزوجل، شرم کرم دارد که او را عذاب کند از بهر گناه.
هوش مصنوعی: او گفت: به اندازه‌ای که خدا را دوست داری، مردم هم تو را دوست خواهند داشت؛ و به اندازه‌ای که از خدا می‌ترسی، مردم هم از تو می‌ترسند؛ و به انجایی که به یاد خدا هستی، مردم هم به کار تو توجه خواهند کرد. هر کس در حال اطاعت از خدا از او شرم کند، خدا نیز از عذاب کردن او به خاطر گناهانش شرم خواهد داشت.
و گفت: حیای بنده حیای ندم بود و حیای خدای حیای کرم بود.
هوش مصنوعی: او گفت: حیای من ناشی از بندگی‌ام است و حیای خداوند ناشی از کرمش و بزرگواری‌اش.
و گفت: گمان نیکوی بنده به خدای بر قدر معرفت بود به کرم خدای، و نبود هرگز کسی که ترک گناه کند برای نفس خویش که بر نفس خویش ترسد. چون کسی که ترک گناه کند از شرم خدای که می‌داند که خدای او را می‌بیند در چیزی که نهی کرده است. پس او از آن جهت اعراض کند نه از جهت خود.
هوش مصنوعی: او گفت: من به خداوند امید خوبی دارم به اندازه معرفتی که نسبت به رحمت او دارم و هیچ‌کس هرگز نمی‌تواند به خاطر خود و برای خود گناه را ترک کند، مگر اینکه از خدای خود بترسد. ترک گناه از روی شرم از خداوندی است که می‌داند او در چه چیزهایی نهی کرده است و همین باعث می‌شود فرد از گناه دوری کند، نه اینکه تنها به خاطر خودش باشد.
و گفت: گمان نیکو به خدای نیکوترین گمانهاست چون به اعمال شایسته و مراقبت به هم بود، و اما اگر با غفلت و معاصی بود آن آرزو بود که او را در خطر اندازد.
هوش مصنوعی: او گفت: داشتن گمان خوب درباره خداوند، بهترین نوع باورهاست وقتی که به کارهای نیک و مراقبت از آنها توجه شود. اما اگر این باور با غفلت و گناهان همراه باشد، می‌تواند آرزویی باشد که انسان را در خطر قرار دهد.
و گفت: از عمل نیکو گمان نیکو خیزد و از عمل بد گمان بد.
هوش مصنوعی: او گفت: کارهای خوب باعث می‌شود که افکار و احساسات مثبت شکل بگیرد و از کارهای بد، افکار و احساسات منفی بر می‌خیزد.
و گفت: مغبون آن کسی است که مهمل گذارد روزگار خویش به بطالت، و مسلط گرداند جوارح خود را بر هلاکت؛ و بمیرد پیش از آنکه به هوش آید از جنایت.
هوش مصنوعی: او گفت: فردی که وقت خود را به بطالت و بی‌کششی می‌گذراند، در واقع متضرر و زیان‌دیده است. زیرا او اجازه می‌دهد که اعضای بدنش به سمت هلاکت و نابودی بروند و در نهایت پیش از آنکه متوجه عواقب اعمالش شود، از دنیا می‌رود.
و گفت: عبرت به خروار است و کسی که به عبرت نگرد به مثقال. . .
هوش مصنوعی: او گفت: عبرت و پندها به اندازه‌ی زیادی وجود دارد، اما کسی که به این پندها توجه نکند، تنها به مقدار کم و ناچیزی به آنها می‌پردازد.
و گفت: هرکه اعتبار نگیرد به معاینه پند نپذیرد به نصیحت، و هرکه اعتبار گیرد به معاینه مستغنی گردد از نصیحت.
هوش مصنوعی: او گفت: کسی که از تجربه و مشاهده مستقیم درس نگیرد، به نصیحت‌ها توجه نمی‌کند. در حالی که کسی که از تجربیات خود بهره‌برداری کند، دیگر نیازی به نصیحت دیگران نخواهد داشت.
و گفت: دورباش از صحبت سه قوم. یکی علمای غافل؛ دوم قرای مداهن، سوم متصوف جاهل.
هوش مصنوعی: او گفت: از صحبت سه گروه دوری کن. نخست، علمای بی‌خبر؛ دوم، قاریان ریاکار؛ و سوم، صوفیان نادان.
و گفت: تنهایی آرزوی صدیقان است. و انس گرفتن به خلق وحشت ایشان است.
هوش مصنوعی: او گفت: تنهایی آرزوی افرادی است که پاک و صادق هستند و ارتباط با دیگران باعث نگرانی و ترس آنها می‌شود.
و گفت: سه خصلت از صفت اولیا است. اعتماد کردن بر خدای در همه چیزها؛ و بی نیاز بودن بدو از همه چیزها؛ و رجوع کردن بدو در همه چیزها.
هوش مصنوعی: او گفت: سه ویژگی از صفات اولیا وجود دارد: اعتماد کردن به خداوند در همه امور، وابسته نبودن به هیچ چیز جز او، و بازگشت به سوی او در تمامی امور.
و گفت: اگر مرگ را در بازار فروختندی و بر طبق نهادندی سزاوار بودی اهل آخرت را که هیچشان آرزو نیامدی و نخریدندی جز مرگ.
هوش مصنوعی: او گفت: اگر مرگ را در بازار می‌فروختند و مانند دیگر کالاها به فروش می‌رسانیدند، سزاوار بود که مردم آخرت هیچ آرزویی نداشته باشند و تنها چیزی که خریداری می‌کردند، مرگ باشد.
و گفت: اصحاب دنیا را خدمت پرستاران و بندگان کند و اصحاب آخرت را خدمت احرار و ابرار و زهاد و بزرگواران کنند.
هوش مصنوعی: او گفت که افراد دنیا باید به خدمت پرستاران و بندگان بپردازند، در حالی که افراد آخرت باید به خدمت آزادگان، نیکان، زهاد و افراد بزرگوار بپردازند.
و گفت: مرد حکیم نبود چون تا جمع نبود در او سه خصلت. یکی آنکه به چشم نصیحت در توانگر نگرد، نه به چشم حسد؛ دوم آنکه به چشم شفقت در زنان نگرد، نه به چشم شهوت، سوم آنکه به چشم تواضع در درویشان نگرد، نه به چشم تکبر.
هوش مصنوعی: او گفت: مردی حکیم نیست چون اگر سه ویژگی در او جمع نشود. یکی اینکه به ثروتمندان از روی نصیحت نگاه نکند، نه از روی حسد؛ دوم اینکه به زنان از روی محبت و شفقت نگاه کند، نه از روی شهوت؛ و سوم اینکه به درویشان با تواضع نگریسته شود، نه با تکبر.
و گفت: هر که خیانت کند خدای را در سر، خدای پرده او را بدراند به آشکارا.
هوش مصنوعی: او گفت: هر کسی که به خدا خیانت کند، خداوند پرده‌اش را برمی‌دارد و رسوا می‌شود.
و گفت: چون بنده انصاف خدا بدهد از نفس خویش خدای او را بیامرزد.
هوش مصنوعی: او گفت: وقتی بنده به انصاف خدا برسد، از دل خودش از خداوند برای او طلب آمرزش می‌کند.
و گفت: با مردمان سخن اندک گویید و با خدای سخن بسیار گویید.
هوش مصنوعی: او گفت: با مردم کم صحبت کنید و با خداوند زیاد صحبت کنید.
و گفت: چون عارف با خدای دست از ادب بدارد هلاک شود با هلاک شدگان.
هوش مصنوعی: او گفت: وقتی عارف به خاطر نزدیکی با خدا، از ادب و احترام سرپیچی کند، دچار هلاکت خواهد شد و به سرنوشت هلاکت‌زدگان دچار می‌شود.
و گفت: هرکه را توانایی به خدای بود همیشه توانگر است و هرکه را توانگری به کسب خویش بود همیشه فقیر بود. به اول مجذوبان را می‌خواهد و به آخر مجاهدان را، چنانکه گفت خدای را در سرا نعمت فضل است و در ضرا نعمت تطهیر. تو اگر بنده باشی در سرا باش.
هوش مصنوعی: او گفت: هر کس که به خداوند از نظر توانایی نزدیک باشد، همیشه بی‌نیاز است و هر کس که به تلاش و کوشش خود وابسته باشد، همیشه فقیر خواهد بود. او از ابتدا مجذوبان را می‌طلبد و در انتها مجاهدان را، چنانکه گفته شده است که در نعمت‌های الهی، فضل و برکت وجود دارد و در مشکلات و سختی‌ها، پاکسازی و تصفیه روح. اگر تو بنده او باشی، در این دنیای مادی زندگی کن.
و گفت: عجب دارم از آن موحدان در دوزخ زبانه زن که چگونه می‌سوزد آتش از صدق توحید او.
هوش مصنوعی: او گفت: تعجب می‌کنم از آن افرادی که در دوزخ به آتش می‌سوزند، ولی با ایمان به وحدانیت خداوند، چطور آتش با صداقت توحیدشان می‌سوزاند.
و گفت: سبحان آن خدایی که بنده گناه می‌کند و حق شرم از او دارد.
هوش مصنوعی: او گفت: پاک و منزه است خدایی که بنده‌اش گناه می‌کند و از او شرم دارد.
و گفت: گناهی که تو را محتاج گرداند بدو، دوست تر دارم از عملی که بدو نازند.
هوش مصنوعی: او گفت: من گناهی را که تو را به خداوند نیازمند کند، بیشتر از عملی که به خودت مباهات کنی، دوست دارم.
و گفت: هرکه خدای را دوست دارد نفس را دشمن دارد.
هوش مصنوعی: او گفت: هر کسی که خدا را دوست داشته باشد، باید بر نفس و هواهای نفسانی خود غلبه کند و آن‌ها را دشمن بداند.
و گفت: ولی مرائی و منافقی نکند و چنین کس را دوست کم بود.
هوش مصنوعی: او گفت: اما کسی که دلسوز و ریاکار نباشد، دوست کمیاب است.
و گفت: بد دوستی باشد که تو را حاجت آید چیزی از او پرسیدن، یا او را گفتن مرا به دعا یاد دار یا در زندگانی که با او کنی حاجت آید مدارا کردن، یا حاجت آید به عذر خواستن از وی در زلتی که از تو ظاهر شود.
هوش مصنوعی: دوستی بد است که در مواقعی نیاز داشته باشی از او چیزی بپرسی، یا از او بخواهی که برایت دعا کند. همچنین، اگر بخواهی با او زندگی کنی، نیاز به مدارا کردن با او خواهی داشت و گاهی نیز لازم می‌شود که از او عذرخواهی کنی وقتی که اشتباهی از تو سر بزند.
و گفت: نصیب مومن از تو سه چیز باید که بود. یکی آنکه اگر منفعتی نتوانی رسانید مضرتی نرسانی؛ و اگر شادش نتوانی گردانید باری اندوهگن نکنی؛ و اگر مدحش نگویی باری نکوهش نکنی.
هوش مصنوعی: او گفت: حقوق مؤمن بر تو سه چیز است. اول این که اگر نمی‌توانی منفعتی به او برسانی، ضرری نیز نباید به او برسانی؛ و اگر نمی‌توانی او را شاد کنی، لااقل باعث اندوهش نشوی؛ و اگر نمی‌توانی او را ستایش کنی، لااقل او را سرزنش نکن.
و گفت: هیچ حماقت بیش از آن نیست که تخم آتش می‌اندازد و بهشت طمع می‌دارد.
هوش مصنوعی: و گفت: هیچ احمقانه‌تر از این نیست که انسانی آتش را به راه بیندازد و به بهشت که آرزویش را دارد، چشم بدوزد.
و گفت: یکی گناه بعد از توبه زشت تر بود از هفتاد گناه پیش از توبه.
هوش مصنوعی: او گفت: اینکه کسی پس از توبه دوباره گناه کند، زشت‌تر از هفتاد گناهی است که قبل از توبه انجام داده است.
و گفت: گناه مومن که میان بیم و امید بود چون روباهی بود میان دو شیر.
هوش مصنوعی: و گفت: گناه مؤمن که در حالتی میان ترس و امید قرار دارد مانند روباهی است که میان دو شیر گیر کرده است.
و گفت: بسنده است شما را از داروها ترک گناه.
هوش مصنوعی: و گفت: کافی است که شما از داروها دست بردارید و گناه نکنید.
و گفت: عجب دارم از کسی که پرهیز کند از طعام از بیم بیماری. پس چرا پرهیز نکند از گناه از بیم عقوبت.
هوش مصنوعی: او گفت: عجیب است کسی که از خوردن غذا به دلیل ترس از بیماری پرهیز می‌کند، اما از گناه به خاطر ترس از عذاب خودداری نمی‌کند.
و گفت: کرم خدای در آفریدن دوزخ ظاهرتر است از آنکه در آفریدن بهشت. از بهر آنکه هرچند بهشت وعده کرده است اگر بیم دوزخ نبودی یک تن به طاعت نباشدی.
هوش مصنوعی: او گفت: نشان خلق دوزخ در پیشگاه خداوند بیشتر از نشان خلق بهشت است. زیرا اگر ترس از دوزخ وجود نداشت، هیچ کس به بندگی و طاعت خداوند نمی‌پرداخت.
و گفت: دنیا جایگاه اشغال است و پیوسته بنده میان مشغولی و بیم است تا برچه قرار گیرد؟ اماء بهشت و اما دوزخ.
هوش مصنوعی: او گفت: دنیا مکانی پر از دغدغه و نگرانی است و همیشه بنده در حالتی بین مشغولیت و ترس به سر می‌برد که نمی‌داند کجا خواهد رفت، به بهشت یا به جهنم.
و گفت: : جمله دنیا از اول تا آخر در برابر یک ساعت غم نیرزد. پس چگونه بود جمله عمر در غم بودن از او با نصیب اندک از او دنیا دکان شیطان است. زنهار که از دکان او چیزی ندزدی که از پس درآید و از تو بازستاند. .
هوش مصنوعی: او گفت: زندگی دنیا از آغاز تا پایانش حتی به یک ساعت غم نمی‌ارزد. پس چگونه می‌توان عمر را در اندوه سپری کرد در حالی که از دنیا فقط اندکی نصیب می‌بریم؟ دنیا به مانند مغازه‌ای است که شیطان در آن فعالیت می‌کند. پس مراقب باش که از این مغازه چیزی نگیری، زیرا ممکن است بعداً آن را از تو بازپس بگیرند.
و گفت: دنیا خمر شیطان است. هرکه از آن مست شد هرگز به هوش بازنیاید مگر -در میان لشگر خدای- روز قیامت، در ندامت و خسران.
هوش مصنوعی: او گفت: دنیا مانند شراب شیطان است. هرکسی که از آن مست شود، هرگز به حالت طبیعی خود بازنمی‌گردد، مگر اینکه در روز قیامت و در میان لشکر خداوند، با حسرت و پشیمانی روبه‌رو شود.
و گفت: دنیا چون عروسی است و جوینده او چون مشاطه او و زاهد در او کسی بود که روی وی سیاه کند و موی او بکند و جامه او بدرد.
هوش مصنوعی: او گفت: دنیا مانند یک عروسی است و کسی که به دنبال آن است مانند آرایشگری است که به زیبایی عروسی می‌پردازد. زاهد کسی است که به دنیا بی‌توجه است و به طرزی با آن برخورد می‌کند که به گونه‌ای آن را زشت و خراب می‌کند.
و گفت: در دنیا اندیشه است و غم؛ و در آخرت عذاب و عقاب. پس از او راحت کی خواهد بود.
هوش مصنوعی: او گفت: در این دنیا فقط فکر و اندیشه وجود دارد و غم و ناراحتی؛ و در زندگی پس از مرگ، عذاب و مجازات انتظار ما را می‌کشد. پس چه زمانی می‌توانیم آرامش پیدا کنیم؟
و گفت: خداوند می‌گوید از من شکایت مکنید. از غم دنیا شما را این پوشیده نیست که هردو جهان مراست و من شما را.
هوش مصنوعی: او گفت: خداوند فرمود که از من گله نکنید. شما از غم و اندوه این دنیا آگاهید و بدانید که هر دو جهان از آن من است و من متعلق به شما هستم.
و گفت: در کسب کردن دنیا ذل نفوس است و در کسب کردن بهشت عز نفوس است ای عجب از کسی که اختیار کند خواری و مذلت در طلب چیزی که جاوید و باقی نخواهد ماند.
هوش مصنوعی: او گفت: در به دست آوردن چیزهای دنیوی، مایه ذلت و خفت نفس است، اما در به دست آوردن بهشت، نیکویی و عزت نفس وجود دارد. شگفت‌آور است که فردی انتخاب کند ذلت و خواری را برای دستیابی به چیزی که هرگز پایدار نخواهد بود.
و گفت: شومی دنیا تو را بدان درجه است که آرزوی آن تو رااز خدای مشغول کند تا به یافت چه رسد؟
هوش مصنوعی: او گفت: درد و رنج‌های دنیا به قدری زیاد است که آرزوهایت آنقدر تو را مشغول می‌کند که فراموش می‌کنی به خدا فکر کنی و در پی یافتن حقیقت باشی.
و گفت: عاقل سه تن است. یکی آنکه ترک دنیا کند بیش از آنکه دنیا ترک وی کند؛ و آنکه گور را عمارت کند پیش از آنکه در گور رود؛ و آنکه خدای را راضی گرداند پیش از آنکه بدو برسد.
هوش مصنوعی: عاقل سه نوع است: یکی کسی که بیشتر از آنکه دنیا او را ترک کند، خود از دنیا جدا شود؛ دیگری کسی که قبل از اینکه به خاک رود، قبری را برای خود آماده کند؛ و سومی کسی است که پیش از رسیدن به خدا، تلاش کند تا رضایت او را جلب کند.
و گفت: دو مصیبت است بنده را، که اولین و آخرین سخت تر از آن نشنوده اند، و آن وقت مرگ بود. گفتند: آن کدام بود؟ گفت: یکی آنکه مالی جمع کرده است از او بستانند؛ دوم آنکه از یک یک چیز - از مال او –سوال کنند.
هوش مصنوعی: او گفت: من دو مشکل بزرگ دارم که هیچ‌کس قبل و بعد از من، چیزی به این سنگینی تجربه نکرده است و آن زمان مرگ است. پرسیدند: این مشکلات کدامند؟ او گفت: یکی این است که از من مالی که جمع کرده‌ام بگیرند؛ و دیگری این است که از هر یک از possessions من سوال کنند.
و گفت: دینار و درم کژدم است. دست بدان مکن تا افسون آن نیاموزی و اگر نه زهر آن تو را هلاک کند. گفتند: افسون او چیست؟ گفت: آنکه دخل او از حلال بود و خرج او به حق بود.
هوش مصنوعی: او گفت: دینار و درم مانند کژدم هستند. به آنها دست نزن زیرا که ممکن است تاثیر منفی آنها را یاد بگیری و اگر اینگونه شود، زهر آنها تو را از پا در می‌آورد. سپس پرسیدند: تاثیر منفی آنها چیست؟ او جواب داد: اگر درآمدت از راه حلال باشد و خرجت هم به صورت درست و با حق باشد.
و گفت: طلب دنیا عاقل را نیکوتر از ترک آوردن دنیا جاهل را.
هوش مصنوعی: او گفت: طلب کردن دنیا برای یک فرد عاقل بهتر از رها کردن دنیا توسط یک ناآگاه است.
و گفت: ای خداوندان علم و اعتقاد!قصرهاتان قیصری است و خانه هاتان کسروی است و عمارتهاتان شدادی است و کبرتان عادی است. این همه تان هیچ احدی نیست.
هوش مصنوعی: او گفت: ای صاحبان علم و ایمان! کاخ‌های شما شبیه کاخ‌های قیصر است و خانه‌های شما مانند خانه‌های کسری است و بناهایتان مثل بناهای شداد است و بزرگ‌منشی‌تان مانند عادی‌هاست. همه شما هیچ کسی نیستید.
و گفت: جوینده این جهان همیشه در ذل معصیت است، و جوینده آن جهان همیشه در عزو طاعت است، و جوینده حق همیشه در روح و راحت است.
هوش مصنوعی: او گفت: کسی که به دنبال دنیا باشد همیشه در ذلت گناه زندگی می‌کند، اما کسی که به دنبال آخرت باشد همیشه در عظمت اطاعت و بندگی قرار دارد. همچنین، کسی که به دنبال حقیقت است، همیشه در آرامش و شادی روحی خواهد بود.
و گفت: صوف پوشیدن دکانی است و سخن گفتن در زهد پیشة او است، و خداوند نافله عرضه کننده است. این همه نشانه ها است.
هوش مصنوعی: او گفت: پوشیدن صوف نشانهٔ پرهیزکاری است و صحبت درباره زهد در دستور کار او قرار دارد، و خداوند نوافل را به او هدیه می‌دهد. این همه نشانه‌هایی هستند از حال و احوال او.
و گفت: هرکه در توکل طعن کند در ایمان طعن کرده است.
هوش مصنوعی: او گفت: هر کسی که به توکل ایراد بگیرد، در واقع به ایمان ایراد گرفته است.
و گفت: تکبر کردن بر آنکس که بر تو به مال تکبر کند تواضع بود.
هوش مصنوعی: او گفت: اگر کسی به خاطر مال خود بر تو تکبر کند، تو با تواضع کردن در برابر او می‌توانی به نوعی بر او برتری یابی.
و گفت: از پایگاه افتادن مردان آن باشد که در خویشتن به غلط افتند.
هوش مصنوعی: او گفت: دلایل شکست مردان این است که در درون خود به اشتباه می‌افتند.
و گفت: مرید را از سه چیز گریز نیست. خانه ای که در آنجا متواری بود؛ و کفایتی که بدان توان زیستن؛ و عملی که بدان حرفتی تواند کرد. و خانه او خلوت است، و کفایت او توکل است، و حرفت او عبادت است.
هوش مصنوعی: او گفت: مرید نمی‌تواند از سه چیز فرار کند. اولین چیز خانه‌ای است که در آن زندگی می‌کند؛ دوم کفایتی که به او امکان زندگی می‌دهد؛ و سوم عملی که به او اجازه می‌دهد حرفه‌ای را دنبال کند. خانه او، مکانی خلوت است، کفایت او به توکل وابسته است و حرفه‌اش، عبادت محسوب می‌شود.
و گفت: چون مرید مبتلا گردد به بسیار خوردن، ملایکه بر او بگریند. و هرکه را به حرص برخوردن مبتلا کردند زود بود که به آتش شهوت سوخته گردد.
هوش مصنوعی: او گفت: وقتی که مرید به افراط در خوردن دچار شود، ملائکه بر او گریه می‌کنند. و هر کسی که به طمع و حرص برای خوردن گرفتار شود، به زودی به آتش شهوت خواهد سوخت.
و گفت: در تن فرزند آدم هزار عضو است. جمله از شر و آن همه در دست شیطان است. چون مرید را گرسنه بود، نفس را ریاضت دهد، آن جمله اعضا خشک شود و به آتش گرسنگی جمله سوخته گردد.
هوش مصنوعی: او گفت: بدن انسان از هزار عضو تشکیل شده است. تمام این اعضا تحت تأثیر شر و در کنترل شیطان هستند. وقتی شخصی که پیرو است، گرسنه باشد، اگر به نفس خود سختی و ریاضت بدهد، تمام اعضای او خشک می‌شوند و در آتش گرسنگی از بین می‌روند.
و گفت: گرسنگی نوری است و سیر خوردگی ناری است و شهوت هیزم آن، که از او آتش زاید. آن آتش فروننشیند تا خداوند آن را نسوزد.
هوش مصنوعی: او گفت: گرسنگی مانند نوری است و احساس سیری مانند آتش است، و هرزگی نیز مانند هیزم برای آتش است که از آن شعله ایجاد می‌شود. این آتش نخواهد سوخت مگر اینکه خداوند آن را خاموش کند.
و گفت: هیچ بنده سیر نخورد که خداوند از او نبرد چیزی که هرگز بعد از آن، آن را نتواند یافت.
هوش مصنوعی: و گفت: هیچ بنده‌ای نمی‌تواند به اندازه‌ای غذا بخورد که خداوند از او چیزهایی را که هرگز نتواند دوباره پیدا کند، کنار بگذارد.
و گفت: گرسنگی طعام خدای است در زمین، که تنهای صادقان بان قوت یابد.
هوش مصنوعی: و گفت: گرسنگی Nourishment خداوند در زمین است که تنها انسان‌های صادق از آن استفاده می‌کنند و بر آن قوت می‌یابند.
و گفت: گرسنگی مریدان را ریاضت است، تایبان را تجربت است، و زاهدان را سیاست است، و عارفان را مکرمت است.
هوش مصنوعی: او گفت: مریدان با گرسنگی خود به تمرین و ریاضت می‌پردازند، طالبان علم از تجربه بهره می‌برند، زاهدان با تدبیر و سیاست راه را می‌شناسند، و عارفان به فضیلت و بزرگواری می‌پردازند.
و گفت: پناه می‌گیرم به خدای تعالی از زاهدی که فاسد گرداند معده خود را از بسیار خوردن طعامهای لون به لون توانگران.
هوش مصنوعی: او گفت: من به خداوند بزرگ پناه می‌برم از زاهدانی که به خاطر خوردن زیاد غذاهای مختلف، بدن خود را فاسد می‌کنند.
و گفت: ایشان سه قوم اند. زاهد؛ و مشتاق، و واصل. زاهد معالجه به صبر کند؛ و مشتاق معالجه به شکر، و واصل معالجه به ولایت کند.
هوش مصنوعی: او گفت: این افراد به سه دسته تقسیم می‌شوند: زاهد، مشتاق و واصل. زاهد با صبر خود را درمان می‌کند؛ مشتاق با شکرگزاری و واصل با ولایت به درمان می‌پردازد.
و گفت: چون بینی که مرد اشارت به عمل کند بدانکه طریقت او ورع است، و چون بینی که اشارت به آیات ‌کند بدانکه طریق او طریق ابد الست و چون بینی که اشارت به آلامی کند بدانکه طریق او طریق محبان است، و چون بینی که تعلق به ذکر کند بدانکه طریق او طریق عارفان است.
هوش مصنوعی: وقتی ببینی که فردی به عمل خاصی اشاره می‌کند، بدان که روش او پرهیزکاری است. اگر ببینی که به آیات اشاره می‌کند، این نشان می‌دهد که راه او مسیر ابدی است. اگر اشاره‌اش به دردها و رنج‌ها باشد، پس راه او راه عاشقان است. و اگر شخص به ذکر و یاد خدا توجه داشته باشد، بدان که مسیر او مسیر عارفان است.
و گفت: مادام که تو شکر می‌کنی شاکر نه ئی و غایت شکر تحیر است.
هوش مصنوعی: او گفت: هرگاه تو شکر می‌کنی، شاکر واقعی نیستی و بالاترین نوع شکرگزاری در حیرت و شگفتی است.
و گفت: مرید آخرت را در دل ساکن نشود، مگر در چهار موضع. یا گوشه خانه ای، یا مسجدی، یا گورستانی، یا موضعی که هیچ کس او را نتواند دید. پس با کی نشستن او؟ مگر با کسی که سیر نگردد از ذکر خدای تعالی.
هوش مصنوعی: او گفت: مرید (پیرو) نباید دلش در اوضاع دنیا بماند، مگر در چهار جای خاص. یا در گوشه‌ای از خانه، یا در مسجد، یا در گورستان، یا در جایی که هیچ کس نتواند او را ببیند. پس با چه کسی باید نشست؟ جز با کسی که از ذکر خداوند خسته نشود.
گفتند: بر مرید چه سخت تر؟ گفت: هم نشینی اضداد.
هوش مصنوعی: گفتند: برای مرید سخت‌ترین چه چیزی است؟ پاسخ داد: نشستن در کنار افرادی که در تضاد با یکدیگر هستند.
و گفت: بنگر انس خویش به خلوت و انس به حق در خلوت. اگر انس تو به خلوت بود چون از خلوت بیرون آیی انس تو برود و اگر انس تو به خداوند بود همه جهان تو را یکی بود - دشت و کوه و بیابان.
هوش مصنوعی: وی گفت: به انس خود در خلوت نگاه کن و همچنین به انس به حق در خلوت. اگر انس تو تنها به خلوت باشد، وقتی از آنجا خارج شوی، آن انس نیز از تو خواهد رفت. اما اگر انس تو به خداوند باشد، در آن صورت همه دنیا برای تو یکی خواهد بود؛ خواه دشت باشد، کوه باشد یا بیابان.
و گفت: تنهایی، هم نشین صدیقان است.
هوش مصنوعی: او گفت: تنهایی، همراه صادقان و راست‌گویان است.
و گفت: در وقت نزول بلا حقایق صبر آشکارا گردد و در وقت مکاشفه مقدور حقایق رضا روی نماید.
هوش مصنوعی: او گفت: در هنگام بروز مشکلات، حقیقت صبر نمایان می‌شود و در زمان ظهور پرده‌های حقیقت، رضای الهی خود را نشان می‌دهد.
و گفت: هرکه امروز دوست دارد آنچه دشمن دارد فردا از پس در آیدش، و هرکه امروز دشمن دارد آنچه دوست دارد فردا آن چیز بدو رسد.
هوش مصنوعی: او گفت: هر کس امروز چیزی را که دشمنش دارد دوست داشته باشد، در آینده با عواقب آن روبرو خواهد شد، و هر کس امروز با چیزی که دوست دارد دشمنی کند، در آینده با آن چیز مواجه خواهد شد.
و گفت: ضایع شدن دین از طمع است وباقی ماندن دین در ورع.
هوش مصنوعی: او گفت: دین انسان به خاطر طمع از دست می‌رود، اما اگر انسان زهد و پرهیزگاری داشته باشد، دینش باقی می‌ماند.
و گفت: با خوی نیک معصیت زیان ندارد.
هوش مصنوعی: او گفت: داشتن خوی نیک باعث می‌شود که انجام گناه ضرر نداشته باشد.
و گفت: مقدار یک سپندان دانه از دوستی نزدیک من دوست تر از آن است که هفتاد ساله عبادت بی دوستی.
هوش مصنوعی: او گفت: ارزش یک دانه محبت از دوستی نزدیک برای من بیشتر از هفتاد سال عبادت بدون دوستی است.
و گفت: اعمال محتاج است به سه خصلت: علم؛و نیت، و اخلاص.
هوش مصنوعی: او گفت: برای اینکه اعمال انسانی ارزشمند و پذیرفته شوند، نیاز به سه ویژگی دارند: دانش، نیت صحیح و اخلاص.
و گفت: به صدق توکل آزادی توان یافت از بندگی، و به اخلاص استخراج جزا توان کرد، و به رضا دادن به قضا عیش را خوش توان گردانید.
هوش مصنوعی: او گفت: با توکل واقعی می‌توان از بندگی رهایی یافت و با صداقت، پاداش را به دست آورد. همچنین با پذیرش قضا و قدر، می‌توان زندگی را لذت‌بخش کرد.
و گفت: ایمان سه چیز است: خوف و رجا و محبت. و در ضمن خوف ترک گناه تا از آتش نجات یابی، و در ضمن رجا در طاعت خوض کردن است تا بهشت یابی، و در ضمن محبت احتمال مکروهات کردن است تا رضای حق به حاصل آید.
هوش مصنوعی: ایمان شامل سه عنصر اصلی است: ترس، امید و محبت. ترس به معنای دوری از گناه است تا بتوانیم از آتش جهنم نجات یابیم. امید به این معناست که با انجام کارهای خوب و اطاعت، به رویای ورود به بهشت نزدیک شویم. محبت نیز به این اشاره دارد که با اجتناب از کارهای ناپسند و جستجوی رضایت خداوند به اهداف خود دست یابیم.
و گفت: عارف آن بود که هیچ چیز دوست تر از ذکر خدای ندارد.
هوش مصنوعی: او گفت: عارف کسی است که هیچ چیز برایش محبوب‌تر از یاد خدا نیست.
و گفت: معرفت به دل تو راه نیابد تا معرفت را به نزدیک تو حقی مانده است تا گزارده نگردد.
هوش مصنوعی: او گفت: شناخت در دل تو راه پیدا نمی‌کند مگر اینکه شناخت، در نزد تو حقی داشته باشد تا به درستی منتقل شود.
و گفت: خوف درختی است در دل و ثمره آن دعا و تضرع است. چون دل خایف گردد جمله جوارح به طاعت اجابت کند و از معاصی اجتناب نماید.
هوش مصنوعی: او گفت: ترس مانند درختی است که در دل انسان می‌روید و میوه آن دعا و زاری است. وقتی دل انسان ترسان می‌شود، تمامی اعضای بدن به اطاعت از آن پاسخ می‌دهند و از گناه دوری می‌کنند.
و گفت: بلندترین منزل طالبان خوف است، و بلندترین منزل واصلان حیاست.
هوش مصنوعی: او گفت: بالاترین مقام افرادی که در جستجوی علم و کمال هستند، ترس و اضطراب است، در حالی که بالاترین مقام کسانی که به حقیقت رسیده‌اند، دارای ویژگی حیاء و شرم است.
و گفت: هرچیزی را زینتی است، و زینت عبادت خوف است و علامت خوف کوتاهی امل است.
هوش مصنوعی: او گفت: هر چیز زینتی دارد و زینت عبادت، ترس است و نشانه ترس، کوتاه‌مدتی در عمل است.
و گفت: علامت فقر خوف فقر است. و گفت بلندترین پرهیز گاری تواضع است.
هوش مصنوعی: او گفت که نشانه فقر، ترس از فقر است. همچنین افزود که بزرگ‌ترین پرهیز از گناه، فروتنی است.
و گفت: اخلاص خدای را پاک کردن عمل است از عیوب.
هوش مصنوعی: او گفت که اخلاص به معنی پاک کردن عمل از هرگونه عیب و ناپاکی است.
و گفت: علامت شوق آن است که جوارح از شهوات نگاه داری و علامت شوق به خدای دوستی حیوه است با راحت به هم. یعنی چون حیات بود و رنج نبود که بسوزاند شوقش زیادت شود.
هوش مصنوعی: او گفت: نشانه‌ی شوق این است که اعضای بدن از تمایلات نفسانی دور بمانند و نشانه‌ی دوستی با خدا این است که زندگی به طور راحت و خوشایند سپری شود. یعنی وقتی که زندگی وجود دارد و رنجی وجود ندارد، شوق و اشتیاق انسان بیشتر می‌شود.
و گفت: طاعت خزانه خدای است و کلید آن دعا.
هوش مصنوعی: او گفت: پیروی از خداوند ثروتی است و کلید آن دعا کردن است.
و گفت: توحید نور است و شرک نار است. نور توحید جمله سیئات موحدان را بسوزاند و نار شرک جمله حسنات مشرکان را خاکستر گرداند.
هوش مصنوعی: او بیان کرد که توحید مانند نور است و شرک همچون آتش. نور توحید تمام گناهان افرادی را که به توحید معتقدند، از بین می‌برد و آتش شرک، تمام اعمال نیک افرادی را که شرک ورزیده‌اند، نابود می‌کند.
و گفت: چون توحید عاجز نیست از هرچه در پیش رفته است، از کفر و طغیان همچنین نیز عاجز نبود که محو گرداند هرچه بعد از آن رفته است از گناه و عصیان و گفت ورع ایستادن بود بر حد علم بی تأویل
هوش مصنوعی: او گفت: چون توحید قدرت ندارد که از هرچه که در گذشته واقع شده، مانند کفر و طغیان نیز ناتوان بوده و نمی‌تواند هرچه بعد از آن از گناه و عصیان به وجود می‌آید را محو کند. همچنین افزود که ورع به معنای ایستادن بر روی مرز دانش بدون تأویل است.
و گفت: ورع دو گونه باشد. ورعی بود در ظاهر که نجنبد، مگر به خدای، و ورعی بود در باطن، و آن آن بود که در دلت به جز خدای درنیاید.
هوش مصنوعی: او گفت: ورع به دو نوع تقسیم می‌شود. نوعی ورع وجود دارد که در ظاهر است و تنها به خاطر خداوند انجام می‌شود، و نوع دیگری هم هست که در باطن جای می‌گیرد و آن این است که در دل انسان هیچ چیز جز خداوند نیاید.
و گفت: زهد سه حرف است «زا» و «ها» و «دال». اما «زا» ترک زینت است و «ها» ترک هوا و «دال »ترک دنیا.
هوش مصنوعی: او گفت که زهد شامل سه حرف است: «زا»، «ها» و «دال». حرف «زا» به معنای ترک زینت و زیبایی‌های ظاهری است، حرف «ها» به معنی ترک خواسته‌ها و تمایلات نفس است و حرف «دال» به معنای ترک دنیا و وابستگی‌های مادی است.
و گفت: از زهد سخاوت خیزد به ملک و از حب سخاوت به نفس و روح.
هوش مصنوعی: او گفت: زهد و پارسایی باعث روی آوردن به حکمت و دانش می‌شود، در حالی که محبت و عشق به افراد، به نوعی انسان را به سخاوت و بخشش روحی هدایت می‌کند.
و گفت: زهد آن است که به ترک دنیا حریصتر بود از حرص بر طلب دنیا.
هوش مصنوعی: او گفت: زهد به این معناست که انسان بیشتر از اینکه به دنبال دنیا برود، از آن دل بکند.
و گفت: زاهد به ظاهر صافی است و به باطن آمیخته و عارف به باطن صافی است و به ظاهر آمیخته .
هوش مصنوعی: او گفت: زاهد در ظاهر پاک و ساده به نظر می‌رسد، اما در باطن دارای پیچیدگی‌هایی است. در مقابل، عارف در باطن از هر گونه آلودگی پاک است، اما در ظاهر ممکن است پیچیده به نظر برسد.
و گفت: فوت سخت تر است از موت زیرا که موت انقطاع است از خلق و فوت انقطاع است از حق تعالی.
هوش مصنوعی: او گفت: فوت از مرگ دشوارتر است، زیرا مرگ جدایی از مخلوقات است، در حالی که فوت جدایی از حق تعالی است.
و گفت: هرکه سخن گوید پیش از آنکه بیندیشد پشیمانیش بار آرد و هرکه بیندیشد پیش از آنکه سخن گوید سلامت یابد.
هوش مصنوعی: او گفت: هر کس قبل از اینکه فکر کند صحبت کند، مجبور به پشیمانی خواهد شد و هر کس قبل از صحبت کردن خوب فکر کند، از دردسرها دور خواهد ماند.
و گفت: علامت توبه نصوح سه چیز است. کم خوردن از بهر روزه؛ و کم خفتن از بهر نماز؛ و کم گفتن از بهر ذکر خدای تعالی.
هوش مصنوعی: او بیان کرد که نشانه توبه واقعی سه چیز است: کمتر غذا خوردن به خاطر روزه، کمتر خوابیدن به دلیل نماز، و کمتر صحبت کردن به خاطر ذکر خداوند متعال.
و گفت: ذکر او جمله گناه را غرقه گرداند. خود رضای او چگونه بود؟ و رضای او غرقه گرداند آمال را. خود حب او چگونه بود؟ و حب او در دهشت اندازد عقول را. خود ود او چگونه بود؟ و ود او فراموش گرداند هرچه دون اوست. خود لطف چگونه بود؟
هوش مصنوعی: و گفت: یاد او تمام گناهان را از بین می‌برد. حال رضایت او چگونه بود؟ و رضایت او آرزوها را زیر آب می‌برد. عشق او چگونه بود؟ و عشق او عقل‌ها را به حیرت می‌انداخت. دوستی او چگونه بود؟ و دوستی او هرچه که کمتر از اوست را فراموش می‌کند. لطف او چگونه است؟
پرسیدند که به چه توان شناخت که خدای تعالی از ما راضی است یا نی؟ گفت : اگر تو راضی باشی از او نشان است که از تو راضیست
هوش مصنوعی: سؤال کردند که چگونه می‌توان فهمید که خدا از ما راضی است یا نه؟ پاسخ داد: اگر تو از او راضی باشی، این نشان‌دهنده رضایت او از توست.
گفتند: آنگاه کسی بودکه از او راضی نبود و دعوی معرفت او کند؟
هوش مصنوعی: گفتند: آیا کسی وجود دارد که از او راضی نباشد و در عین حال ادعای شناخت او را داشته باشد؟
گفت: آری! هرکه غافل ماند از انعام او و در خشم به سبب مقدوری چه از نعمت و چه از محنت و چه از مصیبت.
هوش مصنوعی: او گفت: بله! هر کسی که از نعمت‌ها و پاداش‌های او غافل بماند و به خاطر مقدراتش، چه نعمت، چه مصیبت و چه مشکلات، خشمگین شود، در واقع دچار اشتباه است.
و کسی گفت: کی بود که به مقام توکل رسم و ردای آز برافگنم و با زاهدان بنشینم؟
هوش مصنوعی: و کسی پرسید: چه کسی بود که به سطح توکل رسید و لباسی از آزمایش را بر تن کرد و با زاهدان نشست؟
گفت: آنگاه که نفس را در سر ریاضت دهی تا آنگاه که اگر سه روز تو را حق روزی ندهد ضعیف نگردی - در نفس خود - و اگر بدین درجه نرسیده باشی نشست توبر بساط زاهدان جهل بود و از فضیحت شدن تو ایمن نباشم.
هوش مصنوعی: او گفت: زمانی که نفس را در شرایط سختی قرار می‌دهی، باید به حدی مقاوم شوی که حتی اگر به مدت سه روز نیز روزی نگیری، باز هم ضعیف نشوی. اگر به این سطح از توانایی نرسیده‌ای، نشستن بر جایگاه زاهدان فقط بی‌خبری خواهد بود و نمی‌توانم از ناپاکی و ضعف تو مطمئن باشم.
گفتند: فردا که ایمنتر بود؟
هوش مصنوعی: آنها گفتند: آیا فردا امن‌تر خواهد بود؟
گفت: آنکه امروز بیشتر ترسد.
هوش مصنوعی: او گفت: آن کسی که امروز بیشتر می‌ترسد.
گفتند: مرد به توکل کی رسد؟ گفت: آنگاه که خدای تعالی را به وکیلی رضا دهد.
هوش مصنوعی: گفتند: مردی که به توکل می‌رسد کیست؟ او پاسخ داد: زمانی که خداوند بلندمرتبه را به وکیلی راضی کند.
گفتند: توانگری چه باشد؟ گفت: ایمن بودن به خدای.
هوش مصنوعی: گفتند: ثروت واقعی چیست؟ پاسخ داد: در امان بودن به خداوند.
گفتند: عارف کی باشد؟ گفت: هست نیست بود.
هوش مصنوعی: سؤال کردند که عارف چه کسی است؟ او پاسخ داد: وجود دارد، اما همزمان هم نیست و هم بوده.
گفتند: درویشی چیست؟ گفت: آنکه به خداوند خویش از جمله کاینات توانگری شوی مگر که یک روز در پیش او سخن توانگری و درویشی می‌رفت. گفت فردا نه توانگری وزنی خواهد داشت و نه درویشی صبر و شکر وزن خواهد داشت. باید که شکر آری و صبر کنی.
هوش مصنوعی: از درویشی پرسیدند که چیست؟ او پاسخ داد: درویش کسی است که در مقابل خداوند خود را از دیگر مخلوقات بی‌نیاز می‌بیند. اما او گفت که یک روز در پیش خداوند، نه شخص ثروتمند و نه درویش هیچ‌کدام ارزشی نخواهند داشت. در آن زمان، باید شکرگزار باشی و صبر کنی.
گفتند: ا زخلق در زهد که ثابت قدمتر؟ گفت: آنکه یقین او بیشتر بود.
هوش مصنوعی: گفتند: در میان زهد و رهبانیت، چه کسی ثابت قدم‌تر است؟ او پاسخ داد: کسی که یقین و ایمان بیشتری داشته باشد.
گفتند: محبت را نشان چیست؟ گفت: آنکه به نکویی زیادت نشد و به جفا نقصان نگیرد.
هوش مصنوعی: گفتند: نشانه محبت چیست؟ او پاسخ داد: محبت آن است که در خوبی‌ها افزون شود و در بدی‌ها کم نشود.
یکی گفتش: مرا وصیتی کن. گفت: سبحان الله! چون نفس من از من قبول نمی کند دیگری از من قبول چگونه کند؟
هوش مصنوعی: یکی گفت: برایم وصیتی کن. او پاسخ داد: به خدای بزرگ قسم! چون نفس من از من پذیرش ندارد، چگونه ممکن است دیگری از من بپذیرد؟
گفتند: جماعتی را می‌بینیم که تو را غیبت می‌کنند. گفت: اگر خدای مرا بخواهد آمرزید هیچ زیان ندارد مرا آنچه ایشان گویند، و اگر نخواهد آمرزید پس من سزای آنم که ایشان می‌گویند.
هوش مصنوعی: گفتند: افرادی را مشاهده می‌کنیم که پشت سر تو حرف می‌زنند. او پاسخ داد: اگر خدا بخواهد که من را ببخشد، حرف‌های آن‌ها برای من ضرری ندارد، و اگر بخواهد که من را نبخشد، پس سزاوار آنچه آنها می‌گویند هستم.
گفتند: تو چرا همه از رجا سخن می‌گویی و همه از کرم و لطف او شرح می‌دهی؟
هوش مصنوعی: آنها گفتند: چرا تو همیشه در مورد امید و انتظار صحبت می‌کنی و درباره‌ی generosity و محبت او توضیح می‌دهی؟
گفت: لابد سخن چو منی با جوانمردی به جز از کرم و لطف نبود.
هوش مصنوعی: گفت: به نظر می‌رسد که صحبت کردن با کسی مانند من، جز از روی بزرگواری و مهربانی نیست.
و او را مناجات است. و گفت: خداوندا! امید من به توبه سیئات بیش از آن است که امید من به توبه حسنات. از بهر آنکه من خویشتن چنان می‌یابم که اعتماد کنم بر طاعت به اخلاص، ومن چگونه طاعت به اخلاص توانم کرد، و من به آفات معروف. ولکن خود را در گناه چنان می‌یابم که اعتماد دارم بر عفو تو و تو چگونه گناه من عفو نکنی و توبه جود موصوف.
هوش مصنوعی: او در حال راز و نیاز بود و گفت: خداوندا! امید من به اینکه گناهانم را ببخشی بیشتر از امیدم به پذیرش اعمال نیکم است. زیرا خود را این‌گونه می‌بینم که بر انجام کارهای خوب با اخلاص اعتماد کنم، اما این کار را چگونه می‌توانم انجام دهم در حالی که به آفت‌های شناخته شده گرفتارم. اما در مورد گناهانم، به گونه‌ای احساس می‌کنم که به عفو تو اعتماد دارم؛ و چگونه ممکن است تو گناهانم را نبخشی در حالی که توبه و بخشش تو شناخته شده و وصف‌ناپذیر است.
و گفت: الهی! مر موسی کلیم را و هارون عزیز را به نزدیک فرعون طاغی باغی فرستادی و گفتی سخن با او آهسته بگویید. الهی! این لطف تو است با کسی که دعوی خدایی می کند. خود لطف تو چگونه بود با کسی که بندگی تو را از میان جان می‌کند.
هوش مصنوعی: گفت: خدایا! تو موسی، پیامبر مختار و هارون عزیز را به سمت فرعون طاغی فرستادی و به آن‌ها فرمودی که با او با آرامی صحبت کنند. خدایا! این محبت تو به کسی است که ادعای خداوندی دارد. پس محبت تو نسبت به کسی که بندگی تو را از دل خود می‌زداید، چگونه خواهد بود؟
و گفت: الهی! لطف و حلم تو با کسی که انا ربکم الاعلی گوید این است. لطف و کرم تو با کسی که سبحان ربی الاعلی گوید که داند که چه خواهد بود؟
هوش مصنوعی: و گفت: خدایا! رحمت و شکیبایی تو با کسی که بگوید من پروردگار بلند مرتبه شما هستم، چگونه خواهد بود؟ و رحمت و فضل تو با کسی که بگوید پاک است پروردگارم بلند مرتبه، چه سرنوشتی خواهد داشت؟
وگفت: الهی!در جمله مال و ملک من جز گلیمی کهنه نیست. با این همه اگر کسی از من بخواهد - اگر چه محتاجم - از او باز ندارم. تو را چندین هزار رحمت است و به ذره ای محتاج نیی و چندین درمانده رحمت از ایشان دریغ داشتن چون بود؟
هوش مصنوعی: او گفت:‌ ای خدا! در تمام اموال و دارایی‌ام تنها یک گلیم کهنه وجود دارد. با این حال اگر کسی به من نیاز داشته باشد، حتی اگر خودم به آن نیازمند باشم، دست او را خالی نخواهم گذاشت. تو رحمت‌های فراوانی داری و به هیچ کس نیازی نداری، پس چگونه می‌توانم از درماندگان، که از این رحمت‌ها بی‌بهره‌اند، دریغ کنم؟
و گفت: الهی! تو فرموده ای که من جاء بالحسنة فله خیر منها. هرکه نیکویی به ما آرد بهتر از آن بدو باز دهم. هیچ نیکوتر از ایمان نیست که به ما داده ای چه بهتر از آن به ما دهی جز لقای تو خداوندا!
هوش مصنوعی: و گفت: خداوندا! تو فرموده‌ای که هر کسی نیکی به ما بیاور، بهتر از آن را به او می‌دهیم. هیچ چیزی بهتر از ایمانی که به ما داده‌ای وجود ندارد، پس جز ملاقات خودت، چه چیزی می‌تواند بهتر از آن باشد؟
و گفت: الهی! چنانکه تو به کس نمانی کارهای توبه کار کس نماند. هرکسی که هر کسی را دوست دارد همه راحت آنکس جوید. تو چون مر کسی را دوست داری بلا بر سر او بارانی.
هوش مصنوعی: او گفت: خدایا! همانطور که تو هیچ کس را رها نمی‌کنی، کارهای توبه‌کاران هم به کسی واگذار نمی‌شود. هر کسی که دیگری را دوست داشته باشد، در پی راحتی آن شخص می‌رود. اما تو وقتی که کسی را دوست داری، سختی‌ها و مشکلات را برای او می‌فرستی.
و گفت: خداوندا! هرچه از دنیا مراخواهی داد به کافران ده و هرچه از عقبی مرا خواهی داد به مومنان ده، که مرا بسنده است در دنیا یاد کرد تو و در عقبی دیدار تو.
هوش مصنوعی: او گفت: ای خدا! هر چیزی از دنیا را که می‌خواهی به کافران بده و هر چیزی از آخرت را که می‌خواهی به مؤمنان عطا کن، زیرا یاد تو در دنیا برای من کافی است و در آخرت دیدار تو برایم ارزشمندتر است.
و گفت: الهی!چگونه امتناع نمایم به سبب گناه از دعا که نمی‌بینم تو را که امتناع نمایی به سبب گناه از من عطا. اگر چه گناه می‌کنم تو همچنان عطا می‌دهی. پس من نیز اگر چه گناه می‌کنم از دعا باز نتوانم ایستاد.
هوش مصنوعی: او گفت: خدایا! چگونه می‌توانم به خاطر گناهم از دعا کردن خودداری کنم، در حالی که تو به خاطر گناهان من از دادن نعمت‌هایت دریغ نمی‌کنی. حتی اگر دچار گناه شوم، تو همچنان به من عطا می‌کنی. پس من هم، حتی با وجود گناهانم، نمی‌توانم از دعا کردن دست بکشم.
و گفت: الهی!اگر من نتوانم که از گناه باز ایستم تو می‌توانی که گناهم بیامرزی.
هوش مصنوعی: او گفت: خداوندا! اگر نتوانم از گناه پرهیز کنم، تو می‌توانی گناهانم را ببخشایی.
و گفت: الهی! هرگناه که از من در وجود می‌آید دو روی دارد. یکی روی به لطف تو دارد؛ و یکی روی به ضعف من. یا بدان روی گناهم عفو کن که به لطف تو دارد، یا بدان روی بیامرز که به ضعف من دارد.
هوش مصنوعی: او گفت: خدایا! هر گناهی که از من سر می‌زند دو جنبه دارد. یک جنبه آن به رحمت تو وابسته است و جنبه دیگر به ناتوانی من. یا به خاطر جنبه‌ای که به رحمت تو مربوط می‌شود، مرا ببخش، یا به خاطر جنبه‌ای که به ضعف من مربوط است، عذر مرا بپذیر.
و گفت: الهی! به بدکرداری که مراست از تو می‌ترسم، و به فضلی که توراست به تو امید می‌دارم. پس از من باز مدار فضلی که توراست به سبب بدکرداری که مراست.
هوش مصنوعی: و گفت: خدایا! از بدی‌هایی که در وجود من هست از تو می‌ترسم و به خوبی‌ها و لطف‌های تو امیدوارم. پس به خاطر بدی‌هایم، مرا از لطف و رحمتت دور نکن.
و گفت: الهی! بر من بخشای زیرا منا ز آن توام.
هوش مصنوعی: او گفت: خدای من! بر من رحم کن؛ زیرا من از تو هستم.
و گفت: الهی! چگونه ترسم از تو؟ و تو کریمی. و چگونه نترسم از تو؟ و تو عزیزی.
هوش مصنوعی: او گفت: خدایا! چگونه از تو بترسم در حالی که تو بخشنده هستی؟ و چگونه نترسم از تو در حالی که تو عزیز هستی؟
و گفت: الهی! چگونه خوانم تو را؟ و من بنده عاصی. و چگونه نخواهم تو را؟ و تو خداوند کریم.
هوش مصنوعی: گفت: خدایا! چگونه می‌توانم تو را بخوانم در حالی که بنده‌ای نافرمان هستم؟ و چگونه می‌توانم از تو دوری جسته و توبیخ کنم با وجود اینکه تو خداوند بخشنده‌ای؟
و گفت: الهی! زهی خداوند پاک که بنده گناه کند و تو را شرم کرم بود.
هوش مصنوعی: و گفت: خدایا! سپاس و ستایش برای تو که بنده‌ات خطا می‌کند و تو به خاطر رحمت و مهربانی‌ات خجالت می‌کشی.
و گفت: الهی! ترسم از تو زیرا که بنده ام و امید می‌دارم به تو. زیرا که تو خداوندی.
هوش مصنوعی: او گفت: خدایا! من از تو می‌ترسم چون بنده تو هستم و به تو امید دارم؛ زیرا تو خدای همه هستی.
و گفت: الهی! تو دوست می‌داری که من تو را دوست دارم، با آنکه بی نیازی از من. پس من چگونه دوست ندارم که تو مرا دوست داری بااین همه احتیاج که به تو دارم؟
هوش مصنوعی: او گفت: خدایا! تو دوست داری که من تو را دوست داشته باشم در حالی که نیازی به من نداری. پس چگونه می‌توانم نخواهم که تو هم مرا دوست داشته باشی در حالی که من به تو نیاز زیادی دارم؟
و گفت: الهی! من غریبم و ذکر تو غریب و من با ذکر تو الفت گرفته ام زیرا که غریب با غریب الفت گیرد.
هوش مصنوعی: او گفت: خداوندا! من بیگانه‌ام و یاد تو نیز بیگانه است، و من به یاد تو انس و الفت پیدا کرده‌ام، چونکه بیگانه به بیگانه انس می‌گیرد.
و گفت: الهی! شیرینترین عطاها در دل من رجای توست و خوشترین سخنان بر زبان من ثنای توست و دوست ترین وقتها بر من وقت لقای توست.
هوش مصنوعی: او گفت: پروردگارا! بزرگترین بخشش‌ها در دل من امید به توست و زیباترین کلمات بر زبان من مدح و ستایش توست و بهترین لحظات برای من زمانی است که به دیدارت نائل شوم.
و گفت: الهی! مرا عمل بهشت نیست و طاقت دوزخ ندارم. اکنون کار با فضل تو افتاد.
هوش مصنوعی: او گفت: خداوندا! من نمی‌توانم بهشتی عمل کنم و تاب دوزخ را نیز ندارم. اکنون فقط به لطف تو امید دارم.
و گفت: اگر فردا مرا گوید چه آوردی؟ گویم: خداوند ا! از زندان موی بالیده و جامه شوخگن و عالمی اندوه و خجلت برهم بسته چه توان آورد؟ مرا بشوی و خلعتی فرست و مپرس.
هوش مصنوعی: او گفت: اگر فردا از من بپرسند چه چیزی آورده‌ام، خواهم گفت: ای پروردگار! با موهای پریشان و لباسی ژنده و باری از اندوه و شرمندگی که بر دوش دارم، چه چیزی می‌توانم بیاورم؟ فقط مرا پاک کن و لباسی مرواریدی بفرست و دیگر نپرس.
نقل است که یحیی صدهزار درم وام داشت - بر غازیان و حاجیان و فقرا و علما و صوفیان صرف کرده بود - و عرفا تقاضا می‌کردند و دل او بدان مشغول بود. شب آدینه پیغمبر را صلی الله علیه و علی آله و سلم به خواب دید که گفت: ای یحیی! دلتنگ مشو که از دلتنگی تو من رنجورم. برخیز و به خراسان رو که آن صدهزار درم که تو وام داری، آن جایگه زنی از بهر تو سیصد هزار درم که تو وام داری نهاده است. گفت: یا رسول الله آن شهر کدام و آن شخص کیست؟ گفت: شهر به شهر می‌رو، و سخن می‌گوی، که سخن تو شفای دلهاست، که من خود چنانکه به خواب تو آمده ام به خواب آنکس روم.
هوش مصنوعی: یحیی مبلغی معادل صدهزار درم قرض کرده بود که آن را بین غازیان، حاجیان، فقرا، علما و صوفیان توزیع کرده بود. عرفا از او درخواست می‌کردند و او به این درخواست‌ها توجه داشت. در شب جمعه، او خواب پیامبر اسلام را دید که به او گفت: ای یحیی! نگران نباش، زیرا از ناراحتی تو من نیز رنجیده‌ام. بلند شو و به خراسان برو، زیرا کسی در آنجا برای تو سیصد هزار درم گذاشته است که همان بدهی توست. یحیی پرسید: ای رسول خدا، آن شهر کجا و آن فرد کیست؟ پیامبر فرمود: به شهرهای مختلف برو و صحبت کن، زیرا سخنان تو مایه شفای دل‌هاست. من نیز مانند آنچه که در خواب به تو گفتم، به خواب آن فرد می‌روم.
پس یحیی به نشابور آمد و او را در پیش طاق منبر نهادند. گفت: ای مردمان نشابور!من اینجا به اشارت پیغامبر علیه السلام آمده ام که فرموده استکه : وام تو یک کس بگزارد. و من صد هزار درم نقره وام دارم و بدانید که سخن ما را به هروقت جمالی بود اکنون این وام حجاب آمد.
هوش مصنوعی: یحیی به نشابور آمد و او را در جلو طاق منبر قرار دادند. او گفت: ای مردم نشابور! من به دستور پیامبر (ص) اینجا آمده‌ام و ایشان فرموده‌اند که وام شما بر دوش کسی است. من صد هزار درم نقره وام دارم و بدانید که ما هر زمان که بخواهیم زیبایی سخن را بیان کنیم، اکنون این وام مانع شده است.
یکی گفت: من پنجاه هزار درم بدهم. دیگری گفت: چهل هزار درم بدهم. یحیی نگرفت و گفت: سید علیه السلام به یک کس اشارت کرده است.
هوش مصنوعی: یکی گفت که من پنجاه هزار درم می‌دهم. دیگری گفت که من چهل هزار درم می‌دهم. یحیی قبول نکرد و گفت: سید علیه‌السلام به یک نفر اشاره کرده است.
پس در سخن آمد. روز اول هفت جنازه از مجلس او برداشتند. پس چون در نشابور وام گزارده نشد عزم بلخ کرد. چون آنجا رسید مدتی بازداشتند تا سخن گفت؛ و توانگری را فضل نهاد بر درویشی. صدهزار درمش بدادند. شیخی در آن ناحیت بود. مگر این سخن خوش نیامد توانگری را فضل نهادن. گفت: خدای برکت مکناد بر وی.
هوش مصنوعی: در روز اول، هفت جنازه از محفل او بیرون بردند. وقتی که در نشابور به او وامی اعطا نشد، تصمیم گرفت به بلخ برود. وقتی که به آنجا رسید، مدتی را در انتظار ماند تا صحبت کند. او ثروتمندی را به درویشی ترجیح داد و صد هزار درم به او داد. در آن منطقه مردی عاقل بود که این صحبت خوشایند ثروتمند نبود. او گفت: "خدا برکت ندهد بر او."
چون از بلخ بیرون آمد راهش بزدند و مالش ببردند. گفتند: اثر دعای آن پیر بود. پس عزم هرا کرد و گویند که به مرو رفت. پس به هرا آمد و خواب بازگفت. دختر امیر هرا در مجلس بود. کس فرستاد که: ای امام! دل از وام فارغ دار که آن شب که سید عالم علیه السلام در خواب به تو گفت، با من نیز گفت. گفتم: یا رسول الله من پیش او روم؟ فرمود که او خود آید و من انتظار تو می‌کردم. چون پدر مرا به شوهر داد آنچه دیگران را روی و مس باشد مرا از نقره و زر ساخت. آنچه نقره است سیصد هزار درم است. جمله به تو ایثار کردم، ولکن یک حاجت دارم و آن آن است که چهار روز دیگر مجلس بگویی.
هوش مصنوعی: پس از خروج از بلخ، راهش را بسته و اموالش را دزدیدند. گفتند: این ناشی از دعای آن پیر بود. سپس راهی هرا شد و در آنجا خواب خود را تعریف کرد. دختر امیر هرا در مجلس حضور داشت. پیامی فرستاد که: ای امام! دل خود را از ناراحتی رها کن، زیرا آن شب که سید عالم در خواب به تو گفت، او نیز به من گفته بود. گفتم: یا رسول الله، آیا می‌توانم به پیش او بروم؟ فرمود: او خود خواهد آمد و من در انتظار تو بودم. وقتی پدرم مرا به شوهری داد، آنچه را که برای دیگران به عنوان پاداش می‌دادند، برای من به صورت نقره و طلا ساخت. ارزش نقره‌ای که برای من فراهم کردند، سیصد هزار درم است. من همه آن را به تو بخشیدم، اما یک خواسته دارم و آن این است که چهار روز دیگر مجلس بگویی.
یحیی چهار روز مجلس بگفت. روز اول ده جنازه برگرفتند، و روز دوم بیست و پنج جنازه برگرفتند، و روز سیم چهل جنازه، و روز چهارم هفتاد جنازه و پس روز پنجم از هری برفت با هفت شتروار نقره. چون به بلهم رسید پسربا او بود و آن مال می‌آورد. گفت: نباید که چون به شهر رسد حالی به غرما و فقرا دهد و مرا بی نصیب بگذارد. هنگام سحر مناجات می‌کرد. سر به سجده نهاد، ناگهان سنگی بر سر او آمد. یحیی گفت: مال را به غریمان دهید.
هوش مصنوعی: یحیی به مدت چهار روز درباره موضوعی صحبت کرد. در روز اول، ده جنازه را گرفتند، در روز دوم بیست و پنج جنازه، در روز سوم چهل جنازه و در روز چهارم هفتاد جنازه را تحویل گرفتند. سپس در روز پنجم از هر جا به سمت بلخ حرکت کرد و هفت شتر نقره را با خود حمل می‌کرد. وقتی به بلخ رسید، پسری با او بود که آن مال را به همراه داشت. یحیی گفت باید وقتی به شهر رسید، مقداری از آن را به نیازمندان و فقرا بدهد و خودش بی‌نصیب نماند. او در هنگام سحر در حال مناجات بود و وقتی سرش را به سجده گذاشت، ناگهان سنگی بر سرش افتاد. یحیی گفت باید مال را به نیازمندان بدهند.
و جان بداد. اهل طریقت او را بر گردن نهادند و به نیشابور آوردند و به گورستان معمر دفن کردند. رحمةالله علیه.
هوش مصنوعی: او جان خود را فدای راه خود کرد. پیروانش او را بر دوش گرفته و به نیشابور آوردند و در گورستان معمر دفن کردند. رحمت خدا بر او باد.

حاشیه ها

1397/03/23 21:05
امین افشار

و گفت: اگر دوزخ مرا بخشند هرگز هیچ عاشق را نسوزم از بهر آنکه عشق خود او را صدبار سوخته است.
سایلی گفت: اگر آن عاشق را جرم بسیار بود او را نسوزی؟
گفت: نی، که آن جرم به اختیار نبوده است، که کار عاشقان اضطراری بود نه اختیاری.

1397/03/23 21:05
امین افشار

گفتند: محبت را نشان چیست؟ گفت: آنکه به نکویی زیادت نشد و به جفا نقصان نگیرد.

1397/03/23 21:05
امین افشار

و گفت: اگر فردا مرا گوید چه آوردی؟ گویم: خداوندا! از زندان موی بالیده و جامه شوخگن و عالمی اندوه و خجلت برهم بسته چه توان آورد؟ مرا بشوی و خلعتی فرست و مپرس.