گنجور

بخش ۸ - جدا شدن آدم و حوا از یكدیگر

چون جدا شد آدم خاکی ز جفت
یک زمان از درد تنهائی نخفت
روز و شب در ناله و در گریه بود
او چو سرگردان میان پرده بود
در سراندیب اوفتاده بیقرار
روز و شب گریان شده از عشق یار
زآب چشم او بسی دارو برست
ز آب چشم خود جهانی را بشست
حق تعالی ز آب چشمش کرد یاد
زنجبیل و سلسبیلش نام داد
بود حوّا نیز هم گریان شده
از فراق ودرد او بریان شده
بود سیصد سال آدم در گناه
ربّنا میزد میان خاک راه
یک شبی تاریک همچو پر زاغ
دید عالم را پر از نور چراغ
مصطفی در خواب او را، رخ نمود
میخرامید و برخ فرّخ نمود
رفت آدم نزد او کردش سلام
گفت ای فرزند، و ای صدرانام
ای شفاعت خواه مشتی تیره روز
لطف کن شمع دلم را بر فروز
جبرئیل اندر برش استاده بود
چشم بر روی نبی بگشاده بود
هر دو گیسو را بکف او بر نهاد
پس زبان را بر شفاعت برگشاد
گفت ای پروردگار بحر و بر
صانع لیل ونهار و ماه خور
کردهٔ آدم ببخش و در گذار
کردهٔ او پیش چشم او میار
در زمان آمد ندا کای صدر کل
مهدی اسلام وهادی سبل
از برای تو ببخشیدم همه
تو شبان خلق و عالم چون رمه
توبه آدم قبول آمد کنون
از برای نور تو ای رهنمون
در زمان آدم بجست از خوابگاه
دید حوا را عجب آن جایگاه
دست را در گردن او آورید
خونشان از هر دو دیده میچکید
از وصال یکدگر گریان شدند
زان فراق و زان بلا حیران شدند
کی بود تا جسم و جان در عین حال
از فراق آیند، در سوی وصال
یوسف گم گشته باز آید پدید
یک زمان این عین راز آید پدید
چون تو آوردی تو هم بیرون بری
بی چگونه آمدی، بی چون بری
هرچه کردی حاکمی و کارساز
کار این درویش را نیکو بساز
اول و آخر توئی در کلّ حال
پادشاه مطلقی و بی زوال
رایگانم آفریدی در جهان
رایگانم هم بیامرزی عیان

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چون جدا شد آدم خاکی ز جفت
یک زمان از درد تنهائی نخفت
هوش مصنوعی: وقتی آدم خاکی از همراه خود جدا شد، به خاطر درد تنهایی‌اش به هیچ وجه نتوانست بخوابد.
روز و شب در ناله و در گریه بود
او چو سرگردان میان پرده بود
هوش مصنوعی: او روز و شب در حال ناله و گریه بود، مانند کسی که در میان پرده سرگردان و گم شده است.
در سراندیب اوفتاده بیقرار
روز و شب گریان شده از عشق یار
هوش مصنوعی: در سراندیب، شب و روز به خاطر عشق محبوب در اضطراب و اشک هستم.
زآب چشم او بسی دارو برست
ز آب چشم خود جهانی را بشست
هوش مصنوعی: از اشک چشمان او درمان‌های زیادی به وجود آمد و از اشک خود، جهانی را شستشو داد.
حق تعالی ز آب چشمش کرد یاد
زنجبیل و سلسبیلش نام داد
هوش مصنوعی: خداوند از اشک خود یاد زعفران و چشمه‌های بهشتی را به یاد آورد و نام آن‌ها را گذاشت.
بود حوّا نیز هم گریان شده
از فراق ودرد او بریان شده
هوش مصنوعی: حوّا نیز از دوری و درد او به شدت گریان شده و غمگین است و در حالتی از ترو dryness قرار گرفته است.
بود سیصد سال آدم در گناه
ربّنا میزد میان خاک راه
هوش مصنوعی: انسان به مدت سیصد سال در گناه زندگی کرد و در این میان، به درگاه خداوند دعا می‌کرد و از او طلب بخشش می‌نمود.
یک شبی تاریک همچو پر زاغ
دید عالم را پر از نور چراغ
هوش مصنوعی: در یک شب تاریک که مانند پر زاغ بود، دیدم که جهان پر از نور چراغ‌هاست.
مصطفی در خواب او را، رخ نمود
میخرامید و برخ فرّخ نمود
هوش مصنوعی: در خواب مصطفی، چهره‌ای زیبا نمایان شد و او با وقار و طراوت خاصی به نمایش درآمد.
رفت آدم نزد او کردش سلام
گفت ای فرزند، و ای صدرانام
هوش مصنوعی: آدم به سوی او رفت و سلام کرد و گفت: ای فرزند و ای کسی که نامت بر همه مشهور است.
ای شفاعت خواه مشتی تیره روز
لطف کن شمع دلم را بر فروز
هوش مصنوعی: ای درخواست کننده‌ی شفاعت، به من که روزگار سختی را می‌گذرانم لطف کن و روشنایی دل مرا شعله‌ور کن.
جبرئیل اندر برش استاده بود
چشم بر روی نبی بگشاده بود
هوش مصنوعی: جبرئیل در کنار او ایستاده بود و چشم بر پیامبر گشوده بود.
هر دو گیسو را بکف او بر نهاد
پس زبان را بر شفاعت برگشاد
هوش مصنوعی: او هر دو گیسوی خود را به دست او گذاشت و سپس زبانش را به درخواست و شفاعت باز کرد.
گفت ای پروردگار بحر و بر
صانع لیل ونهار و ماه خور
هوش مصنوعی: ای پروردگار، خالق دریا و خشکی و سازنده شب و روز و ماه و خورشید!
کردهٔ آدم ببخش و در گذار
کردهٔ او پیش چشم او میار
هوش مصنوعی: گذشت و بخشش از اشتباهات انسان را فراموش کن و آن را در برابر چشمانش قرار نده.
در زمان آمد ندا کای صدر کل
مهدی اسلام وهادی سبل
هوش مصنوعی: در زمان ظهور، ندا می‌رسد که ای بزرگ‌ترین رهبر، مهدی، اسلام و راه‌های هدایت را برپا کن.
از برای تو ببخشیدم همه
تو شبان خلق و عالم چون رمه
هوش مصنوعی: برای تو همه چیز را رها کردم، زیرا تو مانند یک شبان هستی که بر خلق و موجودات عالم نظارت داری.
توبه آدم قبول آمد کنون
از برای نور تو ای رهنمون
هوش مصنوعی: توبه آدم به خاطر نور تو پذیرفته شد، ای راهنمای من.
در زمان آدم بجست از خوابگاه
دید حوا را عجب آن جایگاه
هوش مصنوعی: در زمان آدم، وقتی از خواب بیدار شد، مکان حوا را دید و با خود فکر کرد که آنجا چه مکان شگفت‌انگیزی است.
دست را در گردن او آورید
خونشان از هر دو دیده میچکید
هوش مصنوعی: دست را به دور گردن او بیندازید و اشک‌هایشان از هر دو چشم می‌ریزد.
از وصال یکدگر گریان شدند
زان فراق و زان بلا حیران شدند
هوش مصنوعی: از دیدار یکدیگر گریه کردند، به خاطر جدایی و مشکلاتی که داشتند، گیج و متعجب شدند.
کی بود تا جسم و جان در عین حال
از فراق آیند، در سوی وصال
هوش مصنوعی: چه کسی است که در یک زمان هم تن و هم جان از جدایی بیایند و به سوی پیوستن برگردند؟
یوسف گم گشته باز آید پدید
یک زمان این عین راز آید پدید
هوش مصنوعی: یوسف گمشده دوباره نمایان خواهد شد و در یک لحظه، این حقیقت به وضوح آشکار خواهد شد.
چون تو آوردی تو هم بیرون بری
بی چگونه آمدی، بی چون بری
هوش مصنوعی: زمانی که تو به این دنیا آمدی، باید به همان شکل که وارد شده‌ای، از آن خارج شوی. به عبارت دیگر، باید با همین روحیه و بی‌هیچ دلیلی، از دنیا بروی.
هرچه کردی حاکمی و کارساز
کار این درویش را نیکو بساز
هوش مصنوعی: هر کاری که کردی و قدرتی که داری، سعی کن زندگی این درویش را به خوبی سامان دهی.
اول و آخر توئی در کلّ حال
پادشاه مطلقی و بی زوال
هوش مصنوعی: تو آغاز و پایان تمامی هستی هستی، پادشاهی بی‌نهایت و جاودانه.
رایگانم آفریدی در جهان
رایگانم هم بیامرزی عیان
هوش مصنوعی: مرا بدون هیچ هزینه‌ای خلق کردی، پس در این جهان که بی‌هزینه‌ام، مرا نیز به راحتی ببخش.