بخش ۱۰ - آغاز كتاب اشترنامه
یک دمی ای ساربان عاشقان
در چرا آور زمانی اشتران
اندرین صحرای بی پایان درآی
تا درین ره بشنوی بانگ درای
تا در آنجا جمع گردد قافله
سوی حج رانیم ما بی مشغله
کعبهٔ مقصود را حاصل کنیم
در تجلّی خویش را واصل کنیم
عقبهٔ بر شیمهٔ این ره زنیم
حلقه بر سندان داراللّه زنیم
روی در صحرای عشّاق آوریم
یاد از گفتار مشتاق آوریم
باز سرگردان این صحرا شویم
در درون کعبه ناپروا شویم
این چنین ره راه مشتاقان بود
تا ابد این راه بی پایان بود
ای دل آخر جان خود ایثار کن
یک دمی آهنگ کوی یار کن
ره روان رفتند و تو درماندهٔ
حلقهٔ در زن،که بر درماندهٔ
اشتران جسم در صحرای عشق
مست میآیند در سودای عشق
همچو ایشان گرم رو باش و مترس
اندرین ره سیر کن فاش و مترس
هر کجا آیی فرود آنجا مباش
این دویی بگذار و جز یکتا مباش
بعد از آن در گرد این صورت مگرد
همچو درّی باش در دریاش فرد
تا که از ملک معانی برخوری
از سر سررشتهٔ خود بگذری
پس مهار عشق در بینی کنی
بعد از آن آهنگ یک بینی کنی
بر قطار اشتران عاشق شوی
در درون کعبه صادق شوی
دیر صورت زود گردانی خراب
تا بتابد از درونت آفتاب
در محبّت تا که غیری باشدت
در درون کعبه دیری باشدت
بحث با رهبان دیری بر فکن
طیلسان لم یکن در سر فکن
تا ترا معلوم گردد حالها
باز دانی زو همه احوالها
در بن این بحر بی پایان بسی
غرق کشتند و نیامد خود کسی
کس چه داند تا درین دیر کهن
چند تقدیر آوریدند از سخن
جایگاهی خوفناکست این مکان
وامایست و اشتران زینجا بران
تامگر در کعبهٔ جانان روی
در مقام ایمنی خوش بغنوی
کعبهٔ جانها مکانی دیگرست
این زمان آنجا زمانی دیگرست
این رهی بس بینهایت آمدست
تا ابد بیحدّ وغایت آمدست
پای دل در پیچ و بس مردانه باش
در جنون عشق کل دیوانه باش
راه اینست و دگر خود راه نیست
هیچ دل زین راه ما آگاه نیست
ره روان دانند راه عشق را
کز دو عالم هست این ره برترا
راه عشقست این و راه کوی دوست
راه رو تا در رسی در کوی دوست
کعبهٔ عشّاق را دریاب زود
جملهٔ ذرّات شان این راه بود
این ره اندر نیستی پیدا شدست
این چنین ره راه پرغوغا شدست
راه دورست و دمی منشین و رو
ره یکی است و تو ره میبین و رو
جهد کن تا اندرین راه دراز
گرم رو باشی نمانی مانده باز
جهد کن تا هیچ غیری ننگری
تا ز فضل جاودانی برخوری
جهد کن تا تو بمانی برقرار
زانکه بسیارست گل بازخم خار
سالکان پخته و مردان دین
عاشقان بردبار راه بین
اندرین ره رازها برگفته اند
درّ معنی را بمعنی سفته اند
گم شدند اول ز خود پس از وجود
لاجرم دیگر ره رفتن نبود
باز بعضی در صور یک بین شدند
باز بعضی مانده و خودبین شدند
باز بعضی در گمان و در یقین
همچو بلعم مانده نه کفر و نه دین
باز بعضی خوار مانده در جنون
باز بعضی گفتشان آمد فنون
باز بعضی در زمین، خوار از تعب
باز ماندند از صورها در عجب
باز بعضی از کتبها دم زدند
داد خود از صورت حس بستدند
باز بعضی در شراب و در قمار
بازماندند اندرین پنج و چهار
باز بعضی خوارو ناپروا شدند
درمیان خلق، تن رسوا شدند
باز بعضی تن ضعیف و جان نزار
خرقهٔ در فقر کردند اختیار
باز بعضی در عجایبهای راه
باز استادند در جنب گناه
باز بعضی کنج بگزیدندو درد
تا فنای شوق آید در نبرد
باز بعضی غرقهٔ آتش شدند
باز افتادند و دل ناخوش شدند
باز بعضی باد کبر از سر برون
آوریدند وشدند ایشان زبون
باز بعضی آبروی خویشتن
عرضه دادند از میان انجمن
باز بعضی زرق وسالوس آمدند
اندرین ره بس بناموس آمدند
باز بعضی عالم منطق شدند
از مقام الکنی ناطق شدند
باز بعضی ناطق وپر گو شدند
در بر چوگان تن،چون گوشدند
باز بعضی در جدل جهّال وار
آمدند و قیل کردند اختیار
باز بعضی حاکم دنیا شدند
فارغ ازدانستن عقبی شدند
باز بعضی عدل کردند از یقین
آنچه حق فرموده است از راه دین
باز بعضی دزد و هم رهزن شدند
عاقبت اندر سر این فن شدند
باز بعضی کنج کردند اختیار
تن فرو دادند در صبر و قرار
باز بعضی عقل را عاشق شدند
در مقام عقل خود صادق شدند
باز بعضی در مقام بیخودی
عشق آوردند در الّا الذی
باز بعضی عاشق و حیران شدند
در ره توحید، بی برهان شدند
این ره کل دان و باقی هیچ دان
این ره جدّست و باقی پیچ دان
گردرین راه اندر آیی یکدمی
حیرت جان سوز بینی عالمی
چند خفسی خیز و ره را ساز کن
یک زمان اندر یقین پرواز کن
برگذر زین چار طبع و شش جهت
تا به بینی کل جان، در عافیت
کعبهٔ عشاق یزدانست آن
ره نداند برد جسم، الا بجان
گر درین رهها، نهٔ تو راه بین
بازمانی دور افتی از یقین
هرکسی در مذهب و راهی دگر
هر کسی چون دلو در چاهی دگر
آن کسان که دیگ سودا میپزند
هر یکی اندر هوای دیگرند
آنکه او در قید دنیا مبتلاست
او کجا مستوجب راه بقاست
آنکه در تحصیل دنیا باز ماند
در میان چار طبع آز ماند
آنکه او مستغرق عرفان بود
بر سر خلق جهان سلطان بود
آنکه او شایسته آید پیش شاه
کی تواند کرد در غیری نگاه
آنکه او در صحبت سلطان بود
هرچه گوید پادشه را آن بود
آرزویی نکندت تا جان شوی
بعد از آن شایستهٔ جانان شوی
راز سلطان گوش داری در دلست
حل شود اینجایگه هر مشکلست
هرکه او در پیش شه شد راز دار
زان توان دانست هر ترتیب کار
راه کن تا بر در سلطان شوی
ورنه تو چون چرخ سرگردان شوی
راه کن در گفت و گوی تن ممان
سرّ اسرار حرم را باز دان
چارهٔ در رفتن این ره بجوی
قافله رفتند و ما در گفت و گوی
قافله رفتند و تو در خوابگاه
کی تواند کرد،مرد خفته راه
بخش ۹ - در صفت كتاب گوید: گوش کن ای هوشمند راز بینبخش ۱۱ - حكایت مرد كر و قافله: بود وقتی در ره حج قافله
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
یک دمی ای ساربان عاشقان
در چرا آور زمانی اشتران
هوش مصنوعی: ای ساربان، لحظهای درنگ کن و عاشقان را به چریدن در چراگاهی مناسب ببریم.
اندرین صحرای بی پایان درآی
تا درین ره بشنوی بانگ درای
هوش مصنوعی: در این بیابان وسیع و بی انتها وارد شو تا در این مسیر صدای آمدن را بشنوی.
تا در آنجا جمع گردد قافله
سوی حج رانیم ما بی مشغله
هوش مصنوعی: ما باید به مکان مشخصی برویم و بیهیچ دغدغهای به سوی حج حرکت کنیم تا همه در آنجا گرد هم بیایند.
کعبهٔ مقصود را حاصل کنیم
در تجلّی خویش را واصل کنیم
هوش مصنوعی: بیایید به هدف اصلی خود، که کعبهٔ مقصود است، دست یابیم و در نور تجلی خود، به حقیقت وجودمان وصل شویم.
عقبهٔ بر شیمهٔ این ره زنیم
حلقه بر سندان داراللّه زنیم
هوش مصنوعی: ما در انتهای این راه، به دور هم جمع میشویم و حلقهای به دور نشانههای سرزمین خدا میزنیم.
روی در صحرای عشّاق آوریم
یاد از گفتار مشتاق آوریم
هوش مصنوعی: ما در دل بیابان عشق به یاد حرفهای عاشقانه خواهیم پرداخت و از آنها سخن خواهیم گفت.
باز سرگردان این صحرا شویم
در درون کعبه ناپروا شویم
هوش مصنوعی: دوباره در این بیابان گم میشویم و در دل کعبه، بیپروا خواهیم بود.
این چنین ره راه مشتاقان بود
تا ابد این راه بی پایان بود
هوش مصنوعی: این مسیر همیشه برای عاشقان باز خواهد بود و تا ابد ادامه خواهد داشت.
ای دل آخر جان خود ایثار کن
یک دمی آهنگ کوی یار کن
هوش مصنوعی: ای دل، در نهایت جان خود را فدای عشق کن و لحظهای به یاد محبوب خود بپرداز.
ره روان رفتند و تو درماندهٔ
حلقهٔ در زن،که بر درماندهٔ
هوش مصنوعی: در اینجا به شخصی اشاره شده که در حال حرکت به سمت مقصد است، اما او در مقابل در مانده و نمیتواند به جلو برود. در حالی که دیگران از آنجا عبور میکنند، او احساس ناامیدی میکند و نمیداند چگونه باید وارد یا از در عبور کند. این تصویر نشاندهنده وضعیتی است که فرد باید با چالشها و موانع روبرو شود، در حالی که دیگران به راحتی به راه خود ادامه میدهند.
اشتران جسم در صحرای عشق
مست میآیند در سودای عشق
هوش مصنوعی: در دشت عشق، شتران جسم به حالت مستی در حرکتند و همه چیز را در آرزوی عشق جستجو میکنند.
همچو ایشان گرم رو باش و مترس
اندرین ره سیر کن فاش و مترس
هوش مصنوعی: همچون آنان با انگیزه و شور و شوق به پیش برو و از هیچ چیز نترس، در این مسیر به راحتی و بدون ترس حرکت کن.
هر کجا آیی فرود آنجا مباش
این دویی بگذار و جز یکتا مباش
هوش مصنوعی: هر جا که میروی، در آنجا مسکن نکن. این دوگانگی را رها کن و فقط به یک حقیقت بچسب.
بعد از آن در گرد این صورت مگرد
همچو درّی باش در دریاش فرد
هوش مصنوعی: بعد از آن در دور و بر این چهره نچرخ، مانند مرواریدی در دریا تنها نباش.
تا که از ملک معانی برخوری
از سر سررشتهٔ خود بگذری
هوش مصنوعی: برای آنکه از دنیای معانی بهرهمند شوی، باید از اصل و ریشهٔ خود فراتر بروی.
پس مهار عشق در بینی کنی
بعد از آن آهنگ یک بینی کنی
هوش مصنوعی: عشق را کنترل میکنی و بعد به سمت آن جذب میشوی.
بر قطار اشتران عاشق شوی
در درون کعبه صادق شوی
هوش مصنوعی: اگر به عشق و دوستی عمیق دل ببندی، در نهایت به حقیقت و صداقت در درون خود دست خواهی یافت.
دیر صورت زود گردانی خراب
تا بتابد از درونت آفتاب
هوش مصنوعی: به زمان طولانی نیاز است تا تغییرات عمیق درونی و زیبایی واقعی در وجود انسان ظاهر شود. اگرچه شکل ظاهری ممکن است به سرعت تغییر کند، اما روشنایی و درخشش واقعی از عمق وجود انسان میجوشد.
در محبّت تا که غیری باشدت
در درون کعبه دیری باشدت
هوش مصنوعی: در عشق، اگر شخص دیگری در دل تو باشد، جای تو در کعبه خالی خواهد بود.
بحث با رهبان دیری بر فکن
طیلسان لم یکن در سر فکن
هوش مصنوعی: با روحانیانی که سالها در دل خود دینی ندارند، بحث و جدل نکن. چون آنها هیچ درکی از حقیقت ندارند و نظراتشان خالی از حقیقت است.
تا ترا معلوم گردد حالها
باز دانی زو همه احوالها
هوش مصنوعی: تا زمانی که حال و اوضاع تو روشن شود، میتوانی از اوضاع و احوال دیگران نیز آگاه شوی.
در بن این بحر بی پایان بسی
غرق کشتند و نیامد خود کسی
هوش مصنوعی: در عمق این دریاى بیانتهایی، بسیاری غرق شدهاند، اما هیچکس به کمک نیامده است.
کس چه داند تا درین دیر کهن
چند تقدیر آوریدند از سخن
هوش مصنوعی: هیچکس نمیداند در این معبد قدیمی چه برنامههایی برای سرنوشت انسانها از کلمات شکل گرفته است.
جایگاهی خوفناکست این مکان
وامایست و اشتران زینجا بران
هوش مصنوعی: این جا مکانی ترسناک و خطرناک است، و اگر توقف کنی، شترها هم باید از اینجا دور شوند.
تامگر در کعبهٔ جانان روی
در مقام ایمنی خوش بغنوی
هوش مصنوعی: اگر در کعبهٔ عشق محبوب، با رویکرد ایمن و آرامش قرار بگیری، خوشحال و خرسند خواهی بود.
کعبهٔ جانها مکانی دیگرست
این زمان آنجا زمانی دیگرست
هوش مصنوعی: جایگاه اصلی روحها جایی متفاوت است، اکنون آن مکان در زمانی دیگر قرار دارد.
این رهی بس بینهایت آمدست
تا ابد بیحدّ وغایت آمدست
هوش مصنوعی: این مسیر به اندازهای وسیع و بیپایان است که برای همیشه و بدون هیچ حد و مرزی ادامه دارد.
پای دل در پیچ و بس مردانه باش
در جنون عشق کل دیوانه باش
هوش مصنوعی: دل خود را به دقت و احتیاط کنترل کن و در عشق، با شجاعت و فداکاری کامل، دیوانهوار عمل کن.
راه اینست و دگر خود راه نیست
هیچ دل زین راه ما آگاه نیست
هوش مصنوعی: این مسیر همان است و هیچ راه دیگری وجود ندارد. هیچ کس از این مسیر که ما در آن هستیم، خبر ندارد.
ره روان دانند راه عشق را
کز دو عالم هست این ره برترا
هوش مصنوعی: عاشقان میدانند که مسیر عشق چگونه است، زیرا این راه از همه چیز در عالم برتر و بالاتر است.
راه عشقست این و راه کوی دوست
راه رو تا در رسی در کوی دوست
هوش مصنوعی: این مسیر، راه عشق و دوستی است. تو باید ادامه دهی تا به مکان دوست برسی.
کعبهٔ عشّاق را دریاب زود
جملهٔ ذرّات شان این راه بود
هوش مصنوعی: به زودی به کمک عاشقان برو و به آنها توجه کن، زیرا تمام اجزای وجودشان همین مسیر را میپیمایند.
این ره اندر نیستی پیدا شدست
این چنین ره راه پرغوغا شدست
هوش مصنوعی: این مسیر در عدم به وضوح نمایان شده است و به این ترتیب، این راه پر از سر و صدا و هیاهو گردیده است.
راه دورست و دمی منشین و رو
ره یکی است و تو ره میبین و رو
هوش مصنوعی: راه دشوار است و در این مدت توقف نکن و به راه ادامه بده. فقط یک مسیر وجود دارد و تو باید به آن مسیر نگاه کنی و به پیش بروی.
جهد کن تا اندرین راه دراز
گرم رو باشی نمانی مانده باز
هوش مصنوعی: سخت کوشش کن تا در این راه طولانی به پیش بروی و از حرکت نایستی.
جهد کن تا هیچ غیری ننگری
تا ز فضل جاودانی برخوری
هوش مصنوعی: تلاش کن که به غیر از خداوند هیچ کس را ننگری، تا بتوانی از فضل و نعمت دائمی او بهرهمند شوی.
جهد کن تا تو بمانی برقرار
زانکه بسیارست گل بازخم خار
هوش مصنوعی: تلاش کن تا همیشه استوار و پایدار بمانی، زیرا در زندگی اغلب زیباییها همراه با درد و رنج وجود دارند.
سالکان پخته و مردان دین
عاشقان بردبار راه بین
هوش مصنوعی: زائران با تجربه و مردان دین، عاشقانی هستند که در سر راه خود صبوری و فهم درستی دارند.
اندرین ره رازها برگفته اند
درّ معنی را بمعنی سفته اند
هوش مصنوعی: در این مسیر، اسراری را آشکار کردهاند و در حقیقت، مفهوم عمیق آن را به گونهای تفسیر کردهاند که به نظر میرسد پیچیده و مبهم است.
گم شدند اول ز خود پس از وجود
لاجرم دیگر ره رفتن نبود
هوش مصنوعی: ابتدا آنها از خودشان گم شدند و بعد از اینکه وجودشان را از دست دادند، دیگر راهی برای ادامه راه باقی نماند.
باز بعضی در صور یک بین شدند
باز بعضی مانده و خودبین شدند
هوش مصنوعی: بعضی از مردم به درک عمیق و نیکی از حقیقت رسیدهاند و دچار خودپسندی نشدهاند، اما برخی دیگر به خودمشغولی و غفلت از واقعیت ادامه میدهند.
باز بعضی در گمان و در یقین
همچو بلعم مانده نه کفر و نه دین
هوش مصنوعی: برخی افراد در حالت شک و تردید باقی ماندهاند و نه به کفر میگرایند و نه به ایمان، مانند بلعم که به سمت هیچیک از این دو سوق پیدا نمیکند.
باز بعضی خوار مانده در جنون
باز بعضی گفتشان آمد فنون
هوش مصنوعی: برخی هنوز در حال سرگشتگی و جنون هستند، در حالی که دیگران به دانشی رسیدهاند و مهارتهای خاصی پیدا کردهاند.
باز بعضی در زمین، خوار از تعب
باز ماندند از صورها در عجب
هوش مصنوعی: برخی افراد در زندگی به دلیل آشفتگی و دردسرها با مشکلاتی مواجه شدهاند و از زیباییهای دنیا و حالتهای مختلف آن به شگفتی افتادهاند.
باز بعضی از کتبها دم زدند
داد خود از صورت حس بستدند
هوش مصنوعی: برخی از کتابها به جاهای مختلف اشاره کرده و از هیچکدام به درستی بهرهبرداری نکردند و فقط در ظاهر به مسائل پرداختهاند.
باز بعضی در شراب و در قمار
بازماندند اندرین پنج و چهار
هوش مصنوعی: برخی از افراد همچنان در دنیای شراب و قمار گرفتار ماندند و نتوانستند از آن بیزار شوند.
باز بعضی خوارو ناپروا شدند
درمیان خلق، تن رسوا شدند
هوش مصنوعی: برخی از افراد دوباره بیاعتنا و حقیر شدند و در میان مردم رسوا گشتند.
باز بعضی تن ضعیف و جان نزار
خرقهٔ در فقر کردند اختیار
هوش مصنوعی: برخی از افراد با بدنهای ضعیف و روحهای ناتوان، به اختیار خود در فقر و زندگی سخت، پوشش یا لباس خاصی را انتخاب کردند.
باز بعضی در عجایبهای راه
باز استادند در جنب گناه
هوش مصنوعی: برخی از افراد در شگفتیهای مسیر زندگی همچنان در کنار گناه ایستادهاند.
باز بعضی کنج بگزیدندو درد
تا فنای شوق آید در نبرد
هوش مصنوعی: برخی از افراد باز هم به گوشهای پناه بردند و درد عشق و شوق آنها را در نبردی بیپایان درگیر کرد.
باز بعضی غرقهٔ آتش شدند
باز افتادند و دل ناخوش شدند
هوش مصنوعی: برخی دیگر دوباره در آتش گرفتار شدند و باز هم از این وضعیت ناراضی و دلشان ناخوش است.
باز بعضی باد کبر از سر برون
آوریدند وشدند ایشان زبون
هوش مصنوعی: عدهای دوباره با خودخواهی و تکبر خود را نشان دادند و به همین دلیل، در نهایت به ذلت و خفت افتادند.
باز بعضی آبروی خویشتن
عرضه دادند از میان انجمن
هوش مصنوعی: برخی از افراد در میان جمع، اعتبار و شخصیت خود را به نمایش گذاشتند.
باز بعضی زرق وسالوس آمدند
اندرین ره بس بناموس آمدند
هوش مصنوعی: برخی دیگر با ظاهر و فریب به این مسیر وارد شدند و با ادعای پاکی و نجابت به آنجا آمدند.
باز بعضی عالم منطق شدند
از مقام الکنی ناطق شدند
هوش مصنوعی: برخی از افراد، با اینکه در زمینه منطق و استدلال دانش دارند، اما از مقام و جایگاه واقعی خود درک درستی ندارند و به جای آنکه سخنانی اصولی و منطقی بگویند، تنها به حرف زدن و جنجال آفرینی میپردازند.
باز بعضی ناطق وپر گو شدند
در بر چوگان تن،چون گوشدند
هوش مصنوعی: برخی افراد وقتی در جمعی قرار میگیرند و از خود صحبت میکنند، به شدت شلوغگو و پرحرف میشوند، مانند اینکه در دنیای واقعی خود را گم میکنند.
باز بعضی در جدل جهّال وار
آمدند و قیل کردند اختیار
هوش مصنوعی: برخی از افراد به طرز نادانی در بحث و جدلها شرکت کردند و درباره انتخاب و اختیار سخن گفتند.
باز بعضی حاکم دنیا شدند
فارغ ازدانستن عقبی شدند
هوش مصنوعی: برخی از حاکمان دنیا به قدرت و ثروت خود مشغول شدند و از توجه به زندگی پس از مرگ غافل شدند.
باز بعضی عدل کردند از یقین
آنچه حق فرموده است از راه دین
هوش مصنوعی: برخی به طور قطع و بدون تردید، آنچه را که حق در دین بیان کرده است، با عدالت انجام دادند.
باز بعضی دزد و هم رهزن شدند
عاقبت اندر سر این فن شدند
هوش مصنوعی: برخی از افراد در نهایت به دزدی و راهزنی روی آوردهاند و به این کار عادت کردهاند.
باز بعضی کنج کردند اختیار
تن فرو دادند در صبر و قرار
هوش مصنوعی: برخی از افراد، در زندگی خود به گوشهنشینی روی آوردهاند و برای آرامش و تحمل مشکلات، از صبر و استقامت کمک میگیرند.
باز بعضی عقل را عاشق شدند
در مقام عقل خود صادق شدند
هوش مصنوعی: برخی از افراد عقل و خرد خود را دوست دارند و در جایگاه عقل، به خودشان ایمان دارند و صادقانه عمل میکنند.
باز بعضی در مقام بیخودی
عشق آوردند در الّا الذی
هوش مصنوعی: برخی از افراد در حالت بیخودی و دیوانگی، عشق را به چیزی فراتر از علم و دانش تشبیه کردند.
باز بعضی عاشق و حیران شدند
در ره توحید، بی برهان شدند
هوش مصنوعی: برخی از مردم به عشق و شگفتی در راه یکتاپرستی روی آوردند و بدون دلیل و توجیهی به این حالت درآمدند.
این ره کل دان و باقی هیچ دان
این ره جدّست و باقی پیچ دان
هوش مصنوعی: این مسیر به علم و دانش ختم میشود و بقیه راه به هیچ چیز نمیرسد. این مسیر جدی و راست است، در حالی که دیگر مسیرها پیچ و خم دارند.
گردرین راه اندر آیی یکدمی
حیرت جان سوز بینی عالمی
هوش مصنوعی: اگر به این راه قدم بگذاری، لحظهای در حیرت خواهی ماند که روح و جانت را خواهد سوزاند و جهانی را خواهی دید.
چند خفسی خیز و ره را ساز کن
یک زمان اندر یقین پرواز کن
هوش مصنوعی: چند بار بلند شو و مسیر را آماده کن، یک لحظه در یقین پرواز کن.
برگذر زین چار طبع و شش جهت
تا به بینی کل جان، در عافیت
هوش مصنوعی: از چهار خصلت و شش جهت عبور کن تا بتوانی تمام وجودت را در آرامش و سلامت ببینی.
کعبهٔ عشاق یزدانست آن
ره نداند برد جسم، الا بجان
هوش مصنوعی: عاشقان حقیقت و زیبایی، کعبهای چونان کعبهٔ یزدان دارند، اما تنها کسانی که جان و عشق را درک کردهاند، میتوانند راه آن را بشناسند و پی بگیرند. آنها که تنها جسم دارند، به این مسیر آگاهی ندارند.
گر درین رهها، نهٔ تو راه بین
بازمانی دور افتی از یقین
هوش مصنوعی: اگر در این مسیرها، رهنمائی نداشته باشی، به زودی از یقین و حقیقت دور خواهی شد.
هرکسی در مذهب و راهی دگر
هر کسی چون دلو در چاهی دگر
هوش مصنوعی: هر فردی در زندگی خود، باورها و اعتقادات متفاوتی دارد، مانند اینکه هر کسی در چاهی متفاوت آب میکشد.
آن کسان که دیگ سودا میپزند
هر یکی اندر هوای دیگرند
هوش مصنوعی: آن کسانی که در حال تهیه و پختن احساسات و هیجانات درونی هستند، هر کدام به دنبال تمایلات و آرزوهای متفاوتی هستند.
آنکه او در قید دنیا مبتلاست
او کجا مستوجب راه بقاست
هوش مصنوعی: کسی که در گرفتارهای دنیایی دام افتاده، چگونه میتواند شایستهی مسیر جاودانگی باشد؟
آنکه در تحصیل دنیا باز ماند
در میان چار طبع آز ماند
هوش مصنوعی: کسی که در تلاش برای به دست آوردن دنیا ناکام بماند، در برابر چهار ویژگی انسانی همچنان گرفتار و آزمایش شده خواهد ماند.
آنکه او مستغرق عرفان بود
بر سر خلق جهان سلطان بود
هوش مصنوعی: کسی که در عمیقترین حالت عرفان و درک معنوی غرق شده است، بر زندگی مردم و حاکمیت بر جهان تسلط دارد.
آنکه او شایسته آید پیش شاه
کی تواند کرد در غیری نگاه
هوش مصنوعی: کسی که در چشم شاه شایسته و محبوب است، چگونه میتواند به دیگران توجه کند و نگران آنها باشد؟
آنکه او در صحبت سلطان بود
هرچه گوید پادشه را آن بود
هوش مصنوعی: کسی که در محضر پادشاه صحبت میکند، هر چه بگوید، همان حرف پادشاه محسوب میشود.
آرزویی نکندت تا جان شوی
بعد از آن شایستهٔ جانان شوی
هوش مصنوعی: به هیچ چیز جز دلباختگی و عشق به معشوق فکر نکن و آرزوی چیزی جز محبوب را نداشته باش؛ بعد از اینکه جانت را به او اهدا کردی، لایق او خواهی شد.
راز سلطان گوش داری در دلست
حل شود اینجایگه هر مشکلست
هوش مصنوعی: راز پادشاهی در دل نهفته است و اگر در اینجا به آن توجه کنیم، هر مشکلی قابل حل خواهد بود.
هرکه او در پیش شه شد راز دار
زان توان دانست هر ترتیب کار
هوش مصنوعی: هر کسی که پیش پادشاه قرار گرفت و رازها را حفظ کرد، میتواند بداند که چگونه کارها را به درستی سامان دهد.
راه کن تا بر در سلطان شوی
ورنه تو چون چرخ سرگردان شوی
هوش مصنوعی: اگر میخواهی به مقام و منزلت برسی، باید تلاش کنی و مسیر را هموار کنی؛ وگرنه در زندگی بیهدف و سردرگم خواهی بود.
راه کن در گفت و گوی تن ممان
سرّ اسرار حرم را باز دان
هوش مصنوعی: در گفتگوهای جسمی خود گشادهرو باش، رازهای خاص و درونی خود را فاش نکن.
چارهٔ در رفتن این ره بجوی
قافله رفتند و ما در گفت و گوی
هوش مصنوعی: برای پیدا کردن راهی برای خروج از این مسیر، باید بکوشی؛ چون کاروانها به راه افتادهاند و ما هنوز در حال صحبت و گفتگو هستیم.
قافله رفتند و تو در خوابگاه
کی تواند کرد،مرد خفته راه
هوش مصنوعی: کاروان به راه خود ادامه داد و تو در خواب غفلت به سر میبری. چه کسی میتواند با کسی که خوابیده، به راهی برود؟
حاشیه ها
1393/02/02 06:05
علی
بیت 10 بایستی اینگونه نوشته شود:
ره روان رفتند و تو درمانده ای
حلقهٔ در زن، که بر درمانده ای
بیت 22 نیز «گشتند» به اشتباه «کشتند» نوشته شده
در بن این بحر بی پایان بسی
غرق گشتند و نیامد خود کسی
بیت 39
اندرین ره رازها برگفته اند
درّ معنی را بمعنی سفته اند
بیت 48
باز بعضی تن ضعیف و جان نزار
خرقه ای در فقر کردند اختیار
بیت 68
برگذر زین چار طبع و شش جهت
تا ببینی کل جان، در عافیت
بیت 70
گر درین رهها، نهی تو راه بین
بازمانی دور افتی از یقین
بیت 83 (ماقبل آخر)
چاره ای در رفتن این ره بجوی
قافله رفتند و ما در گفت و گوی