گنجور

بخش ۶ - بردن صبا نامۀ گل به پیش بلبل و نیاز بلبل بحضرت گل

چون صبا بشنید آن گفتار او
کرد تحسین بر چنان اشعار او
گفت ای گل راست گفتی این سخن
هست گفتار تو چون در عدن
شد منور از تو باغ و بوستان
بی‌جمال تو مبادا گلستان
پارهٔ زر در دهان گل نهاد
لاله آمد پیش و در پایش فتاد
لؤلؤ افشان کرد بر فرقش سحاب
کین غزل خوش گفتی ای در خوشاب
چون بگفت این بیتها را در صبوح
با صبا گفتا مرا در تن چو روح
این غزل را نزد آن دیوانه بر
که تو از عشق جمالم درگذر
تا نفرمایم ریاحین را به تیغ
سر ببرند از تو ایشان بی دریغ
این همه شور و شر و غوغات چیست
وین همه فریاد تو از بهر کیست
من ز تو بیزارم و آواز تو
من نخواهم شد دمی همراز تو
پادشاهی نیستی یا سروری
خواجهٔ یا مال و ملک و زیوری
تو گدائی عشق باشه باختن
جوز بر گنبد بود انداختن
لقمهٔ خود تا نماند در گلوت
ور نه آید سنگ خذلان برسبوت
گفت بسیاری از اینها با صبا
چون رسی پیشش بگو این ماجرا
گفت فرمان ترا من چاکرم
هرچه گوئی جمله پیش او برم

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چون صبا بشنید آن گفتار او
کرد تحسین بر چنان اشعار او
هوش مصنوعی: وقتی نسیم آن سخنان او را شنید، به تحسین آن اشعار پرداخت.
گفت ای گل راست گفتی این سخن
هست گفتار تو چون در عدن
هوش مصنوعی: ای گل، تو راست گفتی، این کلام تو شایسته است و درستی آن مانند سخنانی است که در باغ عدن گفته می‌شود.
شد منور از تو باغ و بوستان
بی‌جمال تو مبادا گلستان
هوش مصنوعی: باغ و بوستان به نور جمال تو روشن و پرنور شده است، بدون حضور تو حتی گلستان هم برایم بی‌معناست.
پارهٔ زر در دهان گل نهاد
لاله آمد پیش و در پایش فتاد
هوش مصنوعی: یک تکه طلا در دهان گلی گذاشتند، لاله به نزد او آمد و در برابرش به زمین افتاد.
لؤلؤ افشان کرد بر فرقش سحاب
کین غزل خوش گفتی ای در خوشاب
هوش مصنوعی: ابرهایی که کینه بر سر او افکنده‌اند، مانند مرواریدهایی بر سرش درخشیده‌اند. ای کسی که غزلی زیبا سرودی، در آبی خوش و دلپذیر!
چون بگفت این بیتها را در صبوح
با صبا گفتا مرا در تن چو روح
هوش مصنوعی: وقتی این اشعار را در صبح با نسیم صبحگاهی گفتم، نسیم به من گفت که در بدنم مانند روح هستم.
این غزل را نزد آن دیوانه بر
که تو از عشق جمالم درگذر
هوش مصنوعی: این شعر به شخصی اشاره می‌کند که از عشق و زیبایی معشوقش غافل شده و به او توصیه می‌کند که به دیوانه‌ای مراجعه کند که عشق او را بهتر درک می‌کند. در واقع، بیانگر این است که عشق و زیبایی فراتر از عقل و آگاهی است و بعضی افراد آن را بهتر می‌فهمند.
تا نفرمایم ریاحین را به تیغ
سر ببرند از تو ایشان بی دریغ
هوش مصنوعی: تا زمانی که من نگفته‌ام که گل‌ها را با شمشیر بزنید، تو این کار را بدون تردید انجام ندهید.
این همه شور و شر و غوغات چیست
وین همه فریاد تو از بهر کیست
هوش مصنوعی: این همه هیاهو و سر و صدا برای چیست؟ و این همه فریاد تو به خاطر چه کسی است؟
من ز تو بیزارم و آواز تو
من نخواهم شد دمی همراز تو
هوش مصنوعی: من از تو دل خوشی ندارم و نمی‌خواهم که صدای تو را بشنوم یا لحظه‌ای با تو هم‌دل شوم.
پادشاهی نیستی یا سروری
خواجهٔ یا مال و ملک و زیوری
هوش مصنوعی: بدون شک، تو نه پادشاهی هستی و نه سلطنتی، چه بر سر خواجه‌ای، چه بر دارایی و چه بر زینت‌ها.
تو گدائی عشق باشه باختن
جوز بر گنبد بود انداختن
هوش مصنوعی: اگر در عشق همچون گدایی باشی، به مانند این است که جوزی را بر گنبد انداختی و در واقع، چیزی را که ندارید، در دسترس نخواهید داشت.
لقمهٔ خود تا نماند در گلوت
ور نه آید سنگ خذلان برسبوت
هوش مصنوعی: تا زمانی که لقمهٔ خود را نخورده‌ای، ناامید و درگیر مشکلات نخواهی شد، اما اگر از آن غافل شوی، دردسرها و موانع بر سر راهت خواهند آمد.
گفت بسیاری از اینها با صبا
چون رسی پیشش بگو این ماجرا
هوش مصنوعی: بسیاری از این حرف‌ها را با باد صبا بگو، وقتی پیش او رسیدی، داستان را برایش تعریف کن.
گفت فرمان ترا من چاکرم
هرچه گوئی جمله پیش او برم
هوش مصنوعی: گفت: من به خاطر تو خدمتگزارم و هر چه بگویی، همه را با دل و جان انجام می‌دهم.