گنجور

بخش ۱۹ - غزل

هی که را رنگی بود بی کر و فر
بیشکی هر کس برو دارد نظر
و آن کس را کاتشی در جان بود
آتشش در جان چه باشد کارگر
ترک چشمی هر کرا زد ناوکی
دارد از دست زمانه در جگر
هرچه من با عاشقان کردم بجور
گردش ایام آوردش بسر
من چنین در آتش از کردار خویش
بلبل بیچاره از من بی خبر
ای صبای خوش نسیم آخر بدم
باد سردی بر من و گرمی ببر
این بگفت و گشت خامش تا برفت
از وجود نازنینش جان بدر
گر تو داری خاطر عطاروش
باشی از فیض خدا صاحب نظر

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هی که را رنگی بود بی کر و فر
بیشکی هر کس برو دارد نظر
هوش مصنوعی: هر کسی که رنگ و رویی داشته باشد، برای دیگران جذاب و مورد توجه است و همه به او نگاه می‌کنند.
و آن کس را کاتشی در جان بود
آتشش در جان چه باشد کارگر
هوش مصنوعی: اگر کسی در درون خود آتش عشق یا احساسات قوی داشته باشد، این آتش برای او چه تأثیری می‌تواند داشته باشد؟
ترک چشمی هر کرا زد ناوکی
دارد از دست زمانه در جگر
هوش مصنوعی: هر کسی که از چشمانش زیبایی و جذابیتی دارد، به خاطر سختی‌هایی که از دنیا کشیده در دلش درد و زخم دارد.
هرچه من با عاشقان کردم بجور
گردش ایام آوردش بسر
هوش مصنوعی: هرچیزی که من با عاشقان انجام دادم، به خاطر چرخش روزگار به سرانجام رسید.
من چنین در آتش از کردار خویش
بلبل بیچاره از من بی خبر
هوش مصنوعی: من در آتش عذاب‌های ناشی از اعمال خودم گرفتارم، در حالی که بلبل بیچاره از همه اینها بی‌خبر است.
ای صبای خوش نسیم آخر بدم
باد سردی بر من و گرمی ببر
هوش مصنوعی: ای نسیم دل‌انگیز و خوشبو، آخرین بار گرمای وجودت را به من برسان و بگذار که سردی این روزها بر من بوزد.
این بگفت و گشت خامش تا برفت
از وجود نازنینش جان بدر
هوش مصنوعی: او این را گفت و تا زمانی که جانش از بدن نازنینش جدا شد، خاموش ماند.
گر تو داری خاطر عطاروش
باشی از فیض خدا صاحب نظر
هوش مصنوعی: اگر تو دل و نظر عطار را داری، پس باید از نعمت‌های خدا بهره‌مند باشی و آگاه باشی.