گنجور

بخش ۱۳ - آوردن باد صبا مژدۀ بلبل از گل و بر سر پیمان آمدن او

گفت با بلبل که شادی کن کنون
زانکه دولت مر ترا شد رهنمون
چون بسی گفتیم از دستان تو
گل بیامد بر سر پیمان تو
بعد ازین شکرانه می‌باید مرا
زانکه کردم درد جانت را دوا
گفت معشوقت که از رفته مگوی
هرچه ماگفتمم از گفته مگوی
کز برای عذر تو گفتم غزل
از صبا بشنو که دارد در بغل
کرد آغاز آن سخن را کارساز
آن سخن‌هائی که گفته بد براز
سر بسر تفسیر کن در پیش او
تیرها انداخت پر از کیش او
کانتظارت می‌کشد برخیز زود
تا بمیرد هر که باشد از حسود
مرهمی کن با من دلداده مرد
گر همی خواهن خلاصی دل ز درد
گفت بلبل ای برادر راست گوی
تا در اندازم بپایت سر چو گوی
زانکه او شاهیست با خیل و حشم
پیش او مانند من صد کالعدم
بارها رفتم براهش در حضور
تا رسد از پرتو رویش چه نور
ناله‌های صبح آخر کار کرد
بر دل و جان فتنهٔ بسیار کرد
هیچ روزی یاد این غمگین نکرد
گوش بر آواز این مسکین نکرد
گر مرا باور بود از خواندنش
با تو گویم سعی کن آوردنش
گر بدانم یک دلست با من بجان
بر سرش بازم من این جان را روان
کس چه می‌داند که آن عیار چیست
خندهٔ او صبحدم از بهر کیست
تا به دام خود درآرد خاطری
خون کند جان و دل هر ناظری
ناله از طنازی او دل بداغ
ارغوان خون در جگر در صحن باغ
سنبل سیراب ازو با داغ و درد
شنبلید از جور او رخسار زرد
طوطی سازنده قمری پیش او
هست در شهر مطوق خویش او
این همه گویندگان دارد ندیم
کی کند باد من مرد سلیم
من نه آنم کو مرا بازی دهد
چون مرا در دام آرد واجهد
من ازین بازی بسی دیدم ز دهر
شهد شیرین را شناسایم ز زهر
نیر می‌گوئی بیا با من به راه
کانتظارت میکشد گلچهره ماه
من بقول او نیایم پیش او
زانکه من هستم قوی دلریش او
راست می‌گوئی نشان او بیار
تا کنم پیش نشانش جان نثار
گر نشان او بیاری بشنوم
بر چنین کردار تو من بگردوم
چون صبا بشنید از جا برجهید
از فرح آمد در آن گفت و شنید

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گفت با بلبل که شادی کن کنون
زانکه دولت مر ترا شد رهنمون
هوش مصنوعی: با بلبل گفت که اکنون وقت شادی است، زیرا خوشبختی به تو راه نشان داده است.
چون بسی گفتیم از دستان تو
گل بیامد بر سر پیمان تو
هوش مصنوعی: چون بارها از توانایی‌هایت صحبت کردیم، نتیجه‌اش این شد که زیبایی و شکوفایی به خاطر وفاداری‌ات به قول و قرارهایت به وجود آمد.
بعد ازین شکرانه می‌باید مرا
زانکه کردم درد جانت را دوا
هوش مصنوعی: بعد از این، باید شکرگزاری کنم، چرا که درد جانت را درمان کردم.
گفت معشوقت که از رفته مگوی
هرچه ماگفتمم از گفته مگوی
هوش مصنوعی: معشوقه‌ات به تو گفته که از گذشته حرف نزن و هر آنچه که من در گذشته گفتم، دیگر تکرار نکن.
کز برای عذر تو گفتم غزل
از صبا بشنو که دارد در بغل
هوش مصنوعی: به خاطر عذرت، گفتم غزل را بشنو از نسیم، که نسیم در آغوش خود دارد.
کرد آغاز آن سخن را کارساز
آن سخن‌هائی که گفته بد براز
هوش مصنوعی: آغاز این گفتگو شگفت‌انگیز است، مانند سخنانی که به خوبی و شایستگی گفته می‌شود.
سر بسر تفسیر کن در پیش او
تیرها انداخت پر از کیش او
هوش مصنوعی: هر جا که او می‌رود، همه چیز را زیر نظر دارد و به طور کامل به بررسی و تحلیل می‌پردازد و در این فرآیند، هر کسی که با او روبرو شود، دچار چالش و آزمایش می‌شود.
کانتظارت می‌کشد برخیز زود
تا بمیرد هر که باشد از حسود
هوش مصنوعی: در حالتی که حسادت در بین مردم وجود دارد، وقت آن است که با اقداماتی سریع و اقداماتی شجاعانه، از پیشرفت حسودان جلوگیری کنیم و بگذاریم آنها شکست بخورند.
مرهمی کن با من دلداده مرد
گر همی خواهن خلاصی دل ز درد
هوش مصنوعی: ای کسی که دل من را به درد آورده‌ای، با من مهربانی کن و مرحم بگذار، چرا که اگر می‌خواهی دل من از این دلتنگی رها شود، به من محبت کن.
گفت بلبل ای برادر راست گوی
تا در اندازم بپایت سر چو گوی
هوش مصنوعی: بلبل به برادرش می‌گوید: راست و درست صحبت کن تا من نیز بتوانم سرم را به پای تو بیندازم مثل یک توپ.
زانکه او شاهیست با خیل و حشم
پیش او مانند من صد کالعدم
هوش مصنوعی: زیرا او یک پادشاه است که با لشکر و خدمتکارانش در کنار او به تعداد بسیار افرادی وجود دارند که هیچ ارزشی ندارند و من نیز یکی از آن‌ها هستم.
بارها رفتم براهش در حضور
تا رسد از پرتو رویش چه نور
هوش مصنوعی: بارها برای دیدن او به حضورش رفته‌ام تا از نور چهره‌اش بهره‌مند شوم.
ناله‌های صبح آخر کار کرد
بر دل و جان فتنهٔ بسیار کرد
هوش مصنوعی: ناله‌های صبح در نهایت تأثیری عمیق بر دل و روح گذاشت و باعث به‌وجود آمدن آشفتگی‌های زیادی شد.
هیچ روزی یاد این غمگین نکرد
گوش بر آواز این مسکین نکرد
هوش مصنوعی: هیچ روزی به یاد این غم نپرداخته و گوش به صدای این بیچاره نکرده است.
گر مرا باور بود از خواندنش
با تو گویم سعی کن آوردنش
هوش مصنوعی: اگر به من اعتماد داشته باشی، از خواندن او به تو می‌گویم، تلاش کن تا او را به دست بیاوری.
گر بدانم یک دلست با من بجان
بر سرش بازم من این جان را روان
هوش مصنوعی: اگر بدانم که کسی با من صمیمی است، جانم را برای او فدای می‌کنم و دوباره جانم را برایش نثار می‌کنم.
کس چه می‌داند که آن عیار چیست
خندهٔ او صبحدم از بهر کیست
هوش مصنوعی: هیچ‌کس نمی‌داند که آن شخص باوقار چه ویژگی‌ای دارد و چرا در سپیده‌دم می‌خندد.
تا به دام خود درآرد خاطری
خون کند جان و دل هر ناظری
هوش مصنوعی: او با فریب و جذابیتش، دل‌ها را به درد می‌آورد و جان و روح هر بیننده‌ای را تحت تأثیر قرار می‌دهد.
ناله از طنازی او دل بداغ
ارغوان خون در جگر در صحن باغ
هوش مصنوعی: ناله‌ای از زیبایی‌های او به دل می‌نشیند، گویی که دلی به درد آمده از خون غم در میان باغی پر از گل‌های ارغوانی است.
سنبل سیراب ازو با داغ و درد
شنبلید از جور او رخسار زرد
هوش مصنوعی: سنبل که به آب سیراب شده، به خاطر عشق و غم، دچار حسرت و درد شده و از ظلم و بی‌رحمی او، رنگ رخسارش زرد و بی‌روح شده است.
طوطی سازنده قمری پیش او
هست در شهر مطوق خویش او
هوش مصنوعی: در شهر خود، طوطی که سازنده‌ای است، پیش قمر وجود دارد.
این همه گویندگان دارد ندیم
کی کند باد من مرد سلیم
هوش مصنوعی: این همه افرادی که سخن می‌گویند، مگر دوست من چگونه می‌تواند مانند باد مرا به خود برساند؟ من کسی هستم که در مسیر درست و صحیح حرکت می‌کنم.
من نه آنم کو مرا بازی دهد
چون مرا در دام آرد واجهد
هوش مصنوعی: من آن شخصی نیستم که دیگران بتوانند مرا به بازی بگیرند، چرا که اگر مرا به دام بیندازند، شور و شوق مبارزه در من بیدار می‌شود.
من ازین بازی بسی دیدم ز دهر
شهد شیرین را شناسایم ز زهر
هوش مصنوعی: من در طول زندگی خود تجربیات زیادی را پشت سر گذاشته‌ام و به خوبی می‌توانم تفاوت میان چیزهای خوب و خوشایند را با چیزهای بد و تلخ درک کنم.
نیر می‌گوئی بیا با من به راه
کانتظارت میکشد گلچهره ماه
هوش مصنوعی: می‌گویی بیا با من به راهی برویم که زیبای ماه در انتظار ماست.
من بقول او نیایم پیش او
زانکه من هستم قوی دلریش او
هوش مصنوعی: من به گفته او به پیش او نمی‌روم، زیرا من خودم شخصیتی قوی و دلیر دارم.
راست می‌گوئی نشان او بیار
تا کنم پیش نشانش جان نثار
هوش مصنوعی: راست می‌گویی، نشانه‌اش را بیاور تا جانم را در مقابل آن نثار کنم.
گر نشان او بیاری بشنوم
بر چنین کردار تو من بگردوم
هوش مصنوعی: اگر نشانه‌ای از او بیاوری، من به خاطر چنین رفتاری از تو گوش می‌سپارم و به تو توجه می‌کنم.
چون صبا بشنید از جا برجهید
از فرح آمد در آن گفت و شنید
هوش مصنوعی: هنگامی که نسیم بهار از جایش برخاست، شادی و نشاطی در فضا جریان یافت و همه چیز را زنده کرد.

حاشیه ها

1389/12/23 14:02
محسن...

هست طومار دل من به درازای ابد
بر نوشته ز سرش تا سوی پایان تو مرو