گنجور

بخش ۲ - بسم الله الرحمن الرحیم

بلبلی از گلستان دور اوفتاد
وز غم گل سخت مهجور اوفتاد
شب همه شب ناله‌ها میکرد زار
صبر از وی کرد عزلت اختیار
هیچ آرامش نبودی روز و شب
روز و شب بودی میان تاب و تب
آه و فریادش بگردون میشدی
دم بدم از عشق محزون میشدی
عاشقی دل رفتهٔ دور از دیار
بیکس و بی مونس و بی غمگسار
درچنین حالت حدیثی گفت راست
کین همه سرگشتگی از بهر ماست
گفت با خود چون کنم از درد دل
من نیم با این ضعیفی مرد دل
از قضا را می‌گذشت آنجا صبا
تا رود سوی گلستان صفا
نالهٔ بشنید هنگام سفر
از زبان مرغکی بس مختصر
رفت پیشش گفت کین فریاد چیست
این همه شوریدگی از بهر کیست
تو چه مرغی نام خود برگوی راست
کز فغانت بر تنم شد موی راست
گفت ما را بلبلی کردند نام
عشق گل با جان مابسته مدام
من ز عشق روی گل نالم همی
روز و شب در نالشم بی همدمی
گفت ای دل داده میدانی مرا
من کیم کین نکته می‌پرسم ترا
گفت آری پیک راه عاشقان
هست لطفت دستگیر طالبان
تو صبائی در طلب در جستجوی
در حریم وصل گل در گفتگوی
کرد آغاز آن فقیر ناتوان
داستانی در فراق دوستان
بعد از آن بگریست بسیاری بدرد
با دلی پر خون و با رخسار زرد
دل بدرد آمد صبا را گفت پس
من ندیدم چون تو عاشق هیچکس
گر ز من کاری طلب داری بگوی
گفت دارم ای صبای مشکبوی
رحمتی کن بر دل مسکین من
شادگردان خاطر غمگین من
گر ترادر گلستان افتد گذر
این غزل را پیش گل از من ببر

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بلبلی از گلستان دور اوفتاد
وز غم گل سخت مهجور اوفتاد
هوش مصنوعی: یک بلبل از گلستان خود دور شده و به خاطر غم گل، به شدت احساس تنهایی و بی‌کسی می‌کند.
شب همه شب ناله‌ها میکرد زار
صبر از وی کرد عزلت اختیار
هوش مصنوعی: شب‌ها همیشه با ناله‌ها و دردها می‌گذشت و صبر از این وضعیت خسته شده و تنهایی را انتخاب کرد.
هیچ آرامش نبودی روز و شب
روز و شب بودی میان تاب و تب
هوش مصنوعی: هیچ آرامشی وجود نداشت، و روزها و شب‌ها فقط در حال گذر بودند، پر از تب و تابی که تنها نشانه‌ای از بی‌قراری بود.
آه و فریادش بگردون میشدی
دم بدم از عشق محزون میشدی
هوش مصنوعی: او به خاطر عشقش همیشه نگران و غمگین بود و این احساساتش را به جهان منتقل می‌کرد.
عاشقی دل رفتهٔ دور از دیار
بیکس و بی مونس و بی غمگسار
هوش مصنوعی: عاشقی که دلش از وطن دور افتاده و در جایی بی‌یار و بی‌دوست و بدون کسی برای همدردی زندگی می‌کند.
درچنین حالت حدیثی گفت راست
کین همه سرگشتگی از بهر ماست
هوش مصنوعی: در این شرایط، داستانی را به درستی بیان کردم که تمام این آشفتگی‌ها و مشکلات به خاطر ماست.
گفت با خود چون کنم از درد دل
من نیم با این ضعیفی مرد دل
هوش مصنوعی: به خودم می‌گویم که با این درد دل چه کنم، وقتی که خودم هم توان و قوتی ندارم.
از قضا را می‌گذشت آنجا صبا
تا رود سوی گلستان صفا
هوش مصنوعی: در آنجا نسیمی خوش در حال وزیدن بود که به سمت باغی پر از زیبایی و صفا می‌رفت.
نالهٔ بشنید هنگام سفر
از زبان مرغکی بس مختصر
هوش مصنوعی: صدای ناله‌ای کوتاه را در زمان سفر از زبان یک پرنده کوچک شنیدم.
رفت پیشش گفت کین فریاد چیست
این همه شوریدگی از بهر کیست
هوش مصنوعی: رفتم پیش او و پرسیدم: این فریاد و بیداد برای چه چیزی است؟ این همه شور و احساس از چه چیزی ناشی می‌شود؟
تو چه مرغی نام خود برگوی راست
کز فغانت بر تنم شد موی راست
هوش مصنوعی: تو چه پرنده‌ای هستی که نام خود را به راستی بگویی؛ چرا که صدایت باعث شد تا موی تنم بایستد.
گفت ما را بلبلی کردند نام
عشق گل با جان مابسته مدام
هوش مصنوعی: گفتند که ما را به مانند بلبلان کرده‌اند که همیشه به عشق گل دل بسته‌ایم.
من ز عشق روی گل نالم همی
روز و شب در نالشم بی همدمی
هوش مصنوعی: من به خاطر عشق به گل، روز و شب به ناله و زاری مشغولم و این اندوه را بی‌همدم تحمل می‌کنم.
گفت ای دل داده میدانی مرا
من کیم کین نکته می‌پرسم ترا
هوش مصنوعی: گفت: ای دل، آیا می‌دانی من کیستم؟ من چرا این موضوع را از تو می‌پرسم؟
گفت آری پیک راه عاشقان
هست لطفت دستگیر طالبان
هوش مصنوعی: او گفت که بله، فرستاده‌ای برای عاشقان وجود دارد. محبت تو می‌تواند یاری‌گر در طلب‌کاران باشد.
تو صبائی در طلب در جستجوی
در حریم وصل گل در گفتگوی
هوش مصنوعی: تو مثل یک صبح زیبا هستی که در جستجوی ورودی به دنیای عشق و وصال گل‌ها هستی و در حال گفتگو و دل‌ربایی از آن‌ها.
کرد آغاز آن فقیر ناتوان
داستانی در فراق دوستان
هوش مصنوعی: آن بیچاره ناتوان، قصه‌ای را در دوری از دوستانش شروع کرد.
بعد از آن بگریست بسیاری بدرد
با دلی پر خون و با رخسار زرد
هوش مصنوعی: پس از آن، او بسیار گریه کرد و دلش پر از درد بود، صورتش زرد و نشان‌دهنده‌ی ناراحتی‌اش بود.
دل بدرد آمد صبا را گفت پس
من ندیدم چون تو عاشق هیچکس
هوش مصنوعی: دل به درد آمده پیش نسیم گفت که من هیچ عاشق را مانند تو ندیده‌ام.
گر ز من کاری طلب داری بگوی
گفت دارم ای صبای مشکبوی
هوش مصنوعی: اگر از من خواسته‌ای داری، بگو. من آماده‌ام، ای نسیم معطر مانند مشک.
رحمتی کن بر دل مسکین من
شادگردان خاطر غمگین من
هوش مصنوعی: به من لطف کن و بر دل بی‌نوای من رحم کن، تا بتوانم اندکی شاداب شوم و غم را از خاطر خود دور کنم.
گر ترادر گلستان افتد گذر
این غزل را پیش گل از من ببر
هوش مصنوعی: اگر تو به گلستان بروی، این غزل را از طرف من به گل‌ها بده.