گنجور

بخش ۶ - الحكایة و التمثیل

بوسعید مهنه در آغاز کار
پیش لقمان رفت روزی بی قرار
سنگ در یک دست می افراشت او
سوخته در دست دیگر داشت او
شیخ گفتش چیست سنگ و سوخته
گفت تا گردانمت آموخته
میزنم این سنگ بر سر محکمت
سوخته برمینهم چون مرهمت
زانکه این دردی که این ساعت تراست
این چنین درمانش خواهد گشت راست
گه ز ضرب او جراحت میرسد
گه ز مرهم نیز راحت میرسد
گر ز ضرب او جراحت نبودت
تا ابد اومید راحت نبودت
راحت خود را شدی پیوسته دوست
بی جراحت نیز فقرت آرزوست

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بوسعید مهنه در آغاز کار
پیش لقمان رفت روزی بی قرار
هوش مصنوعی: بوسعید مهنه در شروع کار، روزی بی‌تاب و ناآرام به لقمان مراجعه کرد.
سنگ در یک دست می افراشت او
سوخته در دست دیگر داشت او
هوش مصنوعی: او در یک دست سنگی را بلند کرده بود و در دست دیگرش چیزی سوخته را نگه داشته بود.
شیخ گفتش چیست سنگ و سوخته
گفت تا گردانمت آموخته
هوش مصنوعی: شیخ از او پرسید که سنگ چیست، و سوخته پاسخ داد که من برای آنکه تو را به گردش ببرم، این چیزها را یاد گرفته‌ام.
میزنم این سنگ بر سر محکمت
سوخته برمینهم چون مرهمت
هوش مصنوعی: من این سنگ را بر سرت می‌زنم، زیرا سوخته‌ام و آن را مانند مرهمی بر زخم‌هایت می‌گذارم.
زانکه این دردی که این ساعت تراست
این چنین درمانش خواهد گشت راست
هوش مصنوعی: این که دردی که اکنون تو را آزار می‌دهد، به همین روش درمان خواهد شد.
گه ز ضرب او جراحت میرسد
گه ز مرهم نیز راحت میرسد
هوش مصنوعی: گاهی از آسیب‌هایی که از او می‌خوریم رنج می‌کشیم و گاهی هم از درمان‌هایی که او برایمان فراهم می‌آورد آرامش می‌یابیم.
گر ز ضرب او جراحت نبودت
تا ابد اومید راحت نبودت
هوش مصنوعی: اگر ز ضربت او جراحتی بر تو نبود، تا همیشه امیدی به راحت و آسایش نداشتی.
راحت خود را شدی پیوسته دوست
بی جراحت نیز فقرت آرزوست
هوش مصنوعی: تو همیشه آرام و راحتی، ولی دوستت بی‌دردسر خواهان فقر توست.