بخش ۵ - الحكایة و التمثیل
بود در غزنی امامی از کرام
نام بودش میرهٔ عبدالسلام
چون سخن گفتی امام نامدار
خلق آنجا جمع گشتی بی شمار
هر کرا در شهر چیزی گم شدی
روز مجلس پیش آن مردم شدی
بانگ کردی آنچه گم کردی براه
پس نشان جستی ز خلق آنجایگاه
روز مجلس بود مردی سوگوار
زانکه خر گم کرده بود آن بیقرار
بر سر آن مردم مجلس نیوش
مرد خر گم کرده آمد در خروش
کای مسلمانان خری با جُل که یافت
چه خر و چه اسب آن دلدل که یافت
چون نداد آنجا کسی از خر نشان
مرد شد بر خاک از آن غم خون فشان
آن امام القصه حرف آغاز کرد
دفتر عشاق از هم باز کرد
وصف عشق و عاشقان گفتن گرفت
وز کمال عشق آشفتن گرفت
پس چنین گفت او که ذرات جهان
جمله در عشقند پیدا ونهان
در جهان کس بود کو عاشق نبود
یا کمال عشق را لایق نبود
هست در مجلس کسی اینجایگاه
کو بسر عشق کم بردست راه
غافلی برخاست پنداشت آن سلیم
کانکه عاشق نیست کاریست آن عظیم
گفت اگر چه یافتم عمری تمام
هرگزم عشقی نبودست ای امام
میره گفت آن مرد خرگم کرده را
روفساری آر و گیر این مرده را
کانچه تو در جستنش بشتافتی
منت ایزد را که اینجا یافتی
مرد را بی عشق کاری چون بود
این چنین خر بی فساری چون بود
هر که عاشق نیست او را خر شمر
خر بسی باشد ز خر کمتر شمر
عاشقی در چستی و چالاکیست
هرکه عاشق نیست کرمی خاکیست
عشق را گاهی نوازش باشدت
گاه چون شمعی گدازش باشدت
تا نخواهی دید در اول گداز
نیست درآخر ترا ممکن نواز
بخش ۴ - الحكایة و التمثیل: آن یکی قلاب را بگرفت شاهبخش ۶ - الحكایة و التمثیل: بوسعید مهنه در آغاز کار
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بود در غزنی امامی از کرام
نام بودش میرهٔ عبدالسلام
هوش مصنوعی: در شهر غزنی امام معتبری به نام میرهٔ عبدالسلام زندگی میکرد.
چون سخن گفتی امام نامدار
خلق آنجا جمع گشتی بی شمار
هوش مصنوعی: وقتی امام بزرگوار سخن میگوید، مردم به طور فراوان در آن مکان جمع میشوند.
هر کرا در شهر چیزی گم شدی
روز مجلس پیش آن مردم شدی
هوش مصنوعی: هر کس که در شهر چیزی را گم کند، در روز جمعه و در مجلسی که مردم دور هم هستند، به آن موضوع توجه میشود.
بانگ کردی آنچه گم کردی براه
پس نشان جستی ز خلق آنجایگاه
هوش مصنوعی: صدا و ندا کردی و آنچه را که گم کرده بودی، به راهی دیگر گام گذاشتی و از میان مردم، نشانهای برای آن مکان جستجو کردی.
روز مجلس بود مردی سوگوار
زانکه خر گم کرده بود آن بیقرار
هوش مصنوعی: در روزی که همه در مجلس بودند، مردی غمگین و نگران به خاطر گمشدن خرش به شدت بیتابی میکرد.
بر سر آن مردم مجلس نیوش
مرد خر گم کرده آمد در خروش
هوش مصنوعی: مردم در مجلس به صحبت و شنیدن مشغول بودند که ناگهان مردی نالان و آشفته وارد شد و از گم شدن خر خود شکایت کرد.
کای مسلمانان خری با جُل که یافت
چه خر و چه اسب آن دلدل که یافت
هوش مصنوعی: ای مسلمانان، اگر میخواهید به حقیقت برسید، در جستجوی چیزهای ظاهری نباشید. هر کس که به درک و بصیرت رسیده باشد، میداند که ارزشهای واقعی در باطن وجود دارند و نه در ظواهر.
چون نداد آنجا کسی از خر نشان
مرد شد بر خاک از آن غم خون فشان
هوش مصنوعی: زمانی که هیچ نشانهای از خر در آنجا دیده نشد، مرد از غم به زمین افتاد و خونریزی کرد.
آن امام القصه حرف آغاز کرد
دفتر عشاق از هم باز کرد
هوش مصنوعی: امام عشق داستان را شروع کرد و در نتیجه، دنیای عاشقانهها را به هم ریخت.
وصف عشق و عاشقان گفتن گرفت
وز کمال عشق آشفتن گرفت
هوش مصنوعی: در اینجا بیان میشود که وقتی صحبت از عشق و عاشقان به میان میآید، احساسات و هیجانات عمیقی به وجود میآید که منجر به آشفتگی و تلاطم در وجود عاشقان میشود. عشق آنقدر قوی و عمیق است که میتواند ذهن و دل عاشقان را تحت تاثیر قرار دهد.
پس چنین گفت او که ذرات جهان
جمله در عشقند پیدا ونهان
هوش مصنوعی: او گفت که همه نقاط جهان، چه آشکار و چه پنهان، در عشق غرق شدهاند.
در جهان کس بود کو عاشق نبود
یا کمال عشق را لایق نبود
هوش مصنوعی: در این دنیا، کسی وجود ندارد که عاشق نباشد یا شایستگی کامل عشق را نداشته باشد.
هست در مجلس کسی اینجایگاه
کو بسر عشق کم بردست راه
هوش مصنوعی: در این مجلس، کسی وجود دارد که به خاطر محبت و عشق، جایی را در دل خود خالی گذاشته و در مسیر عشق قدم برمیدارد.
غافلی برخاست پنداشت آن سلیم
کانکه عاشق نیست کاریست آن عظیم
هوش مصنوعی: شخصی بیخبر از واقعیات برمیخیزد و فکر میکند که کسی که عاشق نیست، کار کوچک یا بیاهمیتی انجام میدهد.
گفت اگر چه یافتم عمری تمام
هرگزم عشقی نبودست ای امام
هوش مصنوعی: میگوید که هرچند تمام عمر را به جستجوی عشق پرداخته و به دست آوردهام، اما هرگز عشق واقعی را تجربه نکردهام، ای معلم بزرگوار.
میره گفت آن مرد خرگم کرده را
روفساری آر و گیر این مرده را
هوش مصنوعی: مردی به فردی دیگر میگوید که خرگم کرده را به حال خود رها کند و به او بپردازد.
کانچه تو در جستنش بشتافتی
منت ایزد را که اینجا یافتی
هوش مصنوعی: هرچیزی که به دنبال آن بودی، به لطف خدا اینجا پیدا کردی.
مرد را بی عشق کاری چون بود
این چنین خر بی فساری چون بود
هوش مصنوعی: مرد بدون عشق مانند اسبی است که بدون افسار باشد؛ در واقع، او بیهدف و بیجهت به پیش میرود.
هر که عاشق نیست او را خر شمر
خر بسی باشد ز خر کمتر شمر
هوش مصنوعی: هر کسی که عاشق نیست، او را بیارزش و بیفایده تصور کن. اما باید توجه داشت که این فرد حتی از یک الاغ هم کمتر است، چرا که عشق و احساسات انسانی ارزش بیشتری دارند.
عاشقی در چستی و چالاکیست
هرکه عاشق نیست کرمی خاکیست
هوش مصنوعی: عاشق کسی است که از زندگی و احساساتش به خوبی لذت میبرد و در تحرک و سرزندگی به سر میبرد. اما کسی که عاشق نیست، مانند موجودی بیروح و بیتحرک به نظر میرسد.
عشق را گاهی نوازش باشدت
گاه چون شمعی گدازش باشدت
هوش مصنوعی: عشق میتواند گاهی آرامشبخش باشد و گاهی مانند شعلهای سوختن و درد را به همراه داشته باشد.
تا نخواهی دید در اول گداز
نیست درآخر ترا ممکن نواز
هوش مصنوعی: هر وقت که اراده نکنی، در ابتدا هیچ چیزی دیده نمیشود؛ اما در پایان ممکن است به تو نیکی و محبت برسد.
حاشیه ها
1402/01/02 08:04
غبار ره
این قصه را جامی بسیار شیرین تر و دلنشین تر تقریر کرده
جامی » هفت اورنگ » لیلی و مجنون » بخش ۵ - در معنی عشق صادقان و صدق عاشقان