گنجور

بخش ۹ - الحكایة و التمثیل

خواجهٔ اکافی آن برهان دین
گفت سنجر را که ای سلطان دین
واجبم آید بتو دادن زکات
زانکه تو درویش حالی در حیات
گر ترا ملک وزری هست این زمان
هست آن جمله ازان مردمان
کردهٔ از خلق حاصل آن همه
بر تو واجب میشود تاوان همه
چون از آن خود نبودت هیچ چیز
زین همه منصب چه سودت هیچ نیز
از همه کس گرچه داری بیشتر
میندانم کس ز تو درویشتر

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خواجهٔ اکافی آن برهان دین
گفت سنجر را که ای سلطان دین
هوش مصنوعی: خواجهٔ اکافی، که در مسائل دینی و فلسفی بسیار مهارت داشت، به سنجر، پادشاه بزرگ، گفت: ای سلطان، تو باید به مسائل دین توجه و توجه بیشتری داشته باشی.
واجبم آید بتو دادن زکات
زانکه تو درویش حالی در حیات
هوش مصنوعی: به نظر من، ضروری است که بخشی از دارایی‌ام را به تو که در حال حاضر نیازمندی و در تنگدستی به سر می‌بری، بپردازم.
گر ترا ملک وزری هست این زمان
هست آن جمله ازان مردمان
هوش مصنوعی: اگر در این زمان تو را سلطنت و قدرتی هست، بدان که همه آن به برکت و از آن مردم است.
کردهٔ از خلق حاصل آن همه
بر تو واجب میشود تاوان همه
هوش مصنوعی: هزینه و عواقب تمام کارهایی که از دیگران گرفته‌ای، بر عهده‌ی توست و باید پاسخگوی آنها باشی.
چون از آن خود نبودت هیچ چیز
زین همه منصب چه سودت هیچ نیز
هوش مصنوعی: اگر چیزی از آنِ تو نیست، هیچ فایده‌ای از این همه مقام و موقعیت نخواهی داشت.
از همه کس گرچه داری بیشتر
میندانم کس ز تو درویشتر
هوش مصنوعی: هرچقدر هم که از دیگران برخوردارتر باشی، من می‌دانم که هیچ‌کس به اندازه تو درویش و بی‌نیاز نیست.

حاشیه ها

1396/05/25 13:07
آرین

فکر میکنم بیت چهارم مصرع دوم (تا وان) صحیح نیست و بایست (تاوان) نوشته شود