بخش ۸ - الحكایة و التمثیل
یافت پیری یک درم سیم سیاه
گفت بر باید گرفت این را ز راه
هرکه او محتاجتر خواهد فتاد
این درم اکنون بدو خواهیم داد
کرد بسیاری ز هر سویی نگاه
کس نبُد محتاجتر از پادشاه
از قضا آن روز روز بار بود
پادشه در حکم گیر و دار بود
پیر رفت و پیش او بنهاد سیم
شاه شد در خشم و گفتش ای لئیم
چون منی را کی بدین باشد نیاز
گفت ای خسرو مکن قصه دراز
زانکه من بر کس نیفکندم نظر
در همه عالم ز تو محتاجتر
هیچ مسجد نی و بازار ای سلیم
کز برای تو نمیخواهند سیم
هر زمانت قسمتی دیگر بود
هر دمت چیزی دگر درخور بود
از همه درها گدایی میکنی
تا زمانی پادشاهی میکنی
با خود آی آخر دلت از سنگ نیست
خود تو را زین نامداری ننگ نیست
بخش ۷ - الحكایة و التمثیل: رفت سنجر پیش زاهر ناگهیبخش ۹ - الحكایة و التمثیل: خواجهٔ اکافی آن برهان دین
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
یافت پیری یک درم سیم سیاه
گفت بر باید گرفت این را ز راه
هوش مصنوعی: پیری یک سکه نقره مشکی پیدا کرد و گفت باید این را از مسیر برداشت.
هرکه او محتاجتر خواهد فتاد
این درم اکنون بدو خواهیم داد
هوش مصنوعی: هر کسی که بیشتر نیازمند باشد، این درم به او داده میشود، بنابراین به زودی به دستش میرسد.
کرد بسیاری ز هر سویی نگاه
کس نبُد محتاجتر از پادشاه
هوش مصنوعی: از هر طرف نگاه کردم، دیدم کسی بیشتر از پادشاه به کمک و نیاز نیازمند نیست.
از قضا آن روز روز بار بود
پادشه در حکم گیر و دار بود
هوش مصنوعی: در آن روز بارانی، پادشاه مشغول حل و فصل امور و تصمیمگیری بود.
پیر رفت و پیش او بنهاد سیم
شاه شد در خشم و گفتش ای لئیم
هوش مصنوعی: پیر به سراغ او رفت و سکهای به او داد. شاه در حال ناراحتی به او گفت: ای بیشرم!
چون منی را کی بدین باشد نیاز
گفت ای خسرو مکن قصه دراز
هوش مصنوعی: وقتی که کسی مثل من وجود دارد، دیگر نیاز به صحبتهای طولانی نیست. بگذارید این موضوع تمام شود و بیشتر از این ادامه ندهید.
زانکه من بر کس نیفکندم نظر
در همه عالم ز تو محتاجتر
هوش مصنوعی: زیرا من به هیچ کس دیگر توجه نکردهام و در تمام عالم از تو نیازمندتر هستم.
هیچ مسجد نی و بازار ای سلیم
کز برای تو نمیخواهند سیم
هوش مصنوعی: هیچ محلی، چه مسجد باشد و چه بازار، نیست که به خاطر تو چیزی نخواهند.
هر زمانت قسمتی دیگر بود
هر دمت چیزی دگر درخور بود
هوش مصنوعی: هر لحظه از تو حال و هوایی متفاوت دارد و هر دم چیزی تازه و نو ارائه میدهد.
از همه درها گدایی میکنی
تا زمانی پادشاهی میکنی
هوش مصنوعی: تو برای به دست آوردن هر چیزی دست نیاز به سوی دیگران دراز میکنی و گدایی میکنی، اما روزی فرا خواهد رسید که خودت در مقام پادشاهی قرار میگیری و بر دیگران حکومت میکنی.
با خود آی آخر دلت از سنگ نیست
خود تو را زین نامداری ننگ نیست
هوش مصنوعی: دل تو که از سنگ نیست، پس چرا خودت را به حبس انداختهای؟ تو که به نیکی و بزرگی مشهور هستی، جای نگرانی برایت نیست.