گنجور

بخش ۶ - فی التمثیل

بامدادی شهریار شاد کام
داد بهلول ستمکش را طعام
او بسگ داد آن همه تا سگ بخورد
آن یکی گفتش که هرگز این که کرد
از چنین شاهی نداری آگهی
چون طعام او سگان را میدهی
این چنین بی حرمتی کردن خطاست
کار بی حرمت نیاید هیچ راست
گفت بهلولش خموش ای جمله پوست
گر بدانندی سگان کاین آن اوست
سر بسوی او نبردندی بسنگ
یعلم اللّه گر بخوردندی ز ننگ

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بامدادی شهریار شاد کام
داد بهلول ستمکش را طعام
هوش مصنوعی: در صبح روزی، پادشاه با روحیه‌ای شاد، غذایی به بهلول، کسی که تحت ستم قرار گرفته بود، بخشید.
او بسگ داد آن همه تا سگ بخورد
آن یکی گفتش که هرگز این که کرد
هوش مصنوعی: او به کسی که در مورد رفتار سگ اعتراض کرد، گفت: "تو نباید نگرانی داشته باشی، چون او برای خوردن وعده‌های غذایی زیادی تلاش کرده است."
از چنین شاهی نداری آگهی
چون طعام او سگان را میدهی
هوش مصنوعی: تو از ویژگی‌های این پادشاه خبر نداری و به همین دلیل، به سگ‌ها غذا می‌دهی.
این چنین بی حرمتی کردن خطاست
کار بی حرمت نیاید هیچ راست
هوش مصنوعی: بی احترامی به دیگران اشتباه است و تنها افرادی که بی‌احترام هستند نمی‌توانند کار درستی انجام دهند.
گفت بهلولش خموش ای جمله پوست
گر بدانندی سگان کاین آن اوست
هوش مصنوعی: بهلول به او گفت: ای کسانی که فقط ظواهر را می‌بینید و در عمق چیزها نمی‌روید، اگر می‌دانستید که در پس این ظاهر، چه چیزهایی نهفته است، به ماهیت واقعی آن پی می‌بردید.
سر بسوی او نبردندی بسنگ
یعلم اللّه گر بخوردندی ز ننگ
هوش مصنوعی: اگر انسان‌ها با سر به سوی خداوند می‌رفتند و سنگ برمی‌داشتند تا به او بزنند، خدا می‌دانست که اگر به خاطر شرم از این عمل خودشان، دست از این کار برمی‌داشتند، چگونه بود.