بخش ۲ - الحكایة و التمثیل
در رهی میرفت هارون الرشید
بود تابستان و آبی ناپدید
تشنگی غالب شد و در تف و تاب
چشم را بود ای عجب گربود آب
عابدی گفتش که ای شاه جهان
تشنگی چون برتو افتاد این زمان
گر دلت از تشنگی گردد خراب
ور نیابی فی المثل ده روز آب
گر کسی یک نیمه خواهد ملک شاه
تاترا یک شربت آب ارد براه
از سر آن بر توانی خاست تو
کژنشین با من بگو این راست تو
گفت ملک خود کنم نیمی نثار
تا رسد جانم بآب خوشگوار
گفت اگر آن شربت آبت در درون
ره نیابد تا بزیر آید برون
گر طبیبی خواهد آن نیمی دگر
تا دهد آن آب را در تو گذر
آن دگر نیمه توانی داد خوش
برتوانی خاست زان آزاد خوش
گفت چون در من بود صد پیچ پیچ
ملک با آن درد نبود هیچ هیچ
من بگویم ترک ملک و مرد خویش
تا خلاصی باشدم از درد خویش
گفت آن ملکت که در دفع عذاب
میتوان کردن عوض با یک من آب
دل درو بیهوده چندینی مبند
وز کفی دو آب چندینی مخند
ملکتی کان یک من آب ارزد ترا
دل برو چندین چرا لرزد ترا
ملک عقبی خواه تا خرم بود
ذرهٔ زان ملک صد عالم بود
عدل کن تادر میان این نشست
ذرهٔ زان مملکت آری بدست
عدل نبود این که بنشینی خوشی
میزنی در هر سرائی آتشی
گر چو خود خواهی رعیت را مدام
مملکت را عادلی باشی تمام
بخش ۱ - المقالة السابعه: سالک آمد پیش کرسی دل شدهبخش ۳ - الحكایة و التمثیل: رفت نوشروان درآن ویرانهٔ
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
در رهی میرفت هارون الرشید
بود تابستان و آبی ناپدید
هوش مصنوعی: هارون الرشید در مسیری در حال حرکت بود، و در آن هنگام تابستان بود و آب در دسترس نبود.
تشنگی غالب شد و در تف و تاب
چشم را بود ای عجب گربود آب
هوش مصنوعی: تشنگی بر من غلبه کرده و در خستگی و بیتابی چشمانم به دنبال آب است. چه عجیب که آب در دسترس نیست.
عابدی گفتش که ای شاه جهان
تشنگی چون برتو افتاد این زمان
هوش مصنوعی: عابدی به شاه جهان گفت که چرا در این زمان تشنگی بر تو سایه افکنده است؟
گر دلت از تشنگی گردد خراب
ور نیابی فی المثل ده روز آب
هوش مصنوعی: اگر دلات از تشنگی به تنگ آید و نتوانی حتی برای مثال به مدت ده روز آب پیدا کنی، وضعیت بدی برایت پیش خواهد آمد.
گر کسی یک نیمه خواهد ملک شاه
تاترا یک شربت آب ارد براه
هوش مصنوعی: اگر کسی بخواهد نیمهای از سلطنت شاه تاتار را به دست آورد، باید یک لیوان آب گوارا بنوشد.
از سر آن بر توانی خاست تو
کژنشین با من بگو این راست تو
هوش مصنوعی: از اولِ موضوع، تو میتوانی بگویی که آیا آنچه از سمت تو به من میرسد درست است یا نه. پس با من راست و مستقیم سخن بگو.
گفت ملک خود کنم نیمی نثار
تا رسد جانم بآب خوشگوار
هوش مصنوعی: میگوید که نیمی از سلطنت و داراییام را فدای عشق میکنم تا جانم به آب خوشگوار برسد و آرامش یابد.
گفت اگر آن شربت آبت در درون
ره نیابد تا بزیر آید برون
هوش مصنوعی: اگر آن شربت شیرین تو نتواند در دل راهی پیدا کند، پس نمیتواند از وجودت خارج شود.
گر طبیبی خواهد آن نیمی دگر
تا دهد آن آب را در تو گذر
هوش مصنوعی: اگر طبیبی بخواهد آن نیمه دیگر را، تا بتواند آن آب را به درون تو وارد کند.
آن دگر نیمه توانی داد خوش
برتوانی خاست زان آزاد خوش
هوش مصنوعی: دیگری تواناییات را به تو بخشید و خوشحال شدی، بنابراین از آن آزادی خوش حسرتی به جانت افتاد.
گفت چون در من بود صد پیچ پیچ
ملک با آن درد نبود هیچ هیچ
هوش مصنوعی: اگر به من Thousands از پیچ و تابهای زندگی و مشکلات برسد، اما دردی در درونم نباشد، همه آنها بیمعنا و بیفایده هستند.
من بگویم ترک ملک و مرد خویش
تا خلاصی باشدم از درد خویش
هوش مصنوعی: من تصمیم دارم از کشور و مردم خودم جدا شوم تا از درد و رنجی که دارم، رها شوم.
گفت آن ملکت که در دفع عذاب
میتوان کردن عوض با یک من آب
هوش مصنوعی: کسی گفت زمانی که میتوان با یک من آب، عذابی را دفع کرد، به آن سرزمین میگویند.
دل درو بیهوده چندینی مبند
وز کفی دو آب چندینی مخند
هوش مصنوعی: دل خود را به بیهوده بستن و به چیزهای کم اهمیت دلخوش کردن، کار درستی نیست. از کمترین چیزها شاد نباش و به دنبال اموری که ارزش بیشتری دارند، برو.
ملکتی کان یک من آب ارزد ترا
دل برو چندین چرا لرزد ترا
هوش مصنوعی: کشوری که یک من آبش ارزش تو را دارد، چرا دل تو از آن همه چیزها میلرزد؟
ملک عقبی خواه تا خرم بود
ذرهٔ زان ملک صد عالم بود
هوش مصنوعی: اگر بخواهی به خوشبختی و سروری دست یابی، باید دنیای خویش را از کوچکترین چیزها پر کنی و فهمی عمیق از عالم بالاتر داشته باشی؛ چرا که حتی یک ذره از آن دنیا میتواند برای تو ارزشمندتر از تمام جهان باشد.
عدل کن تادر میان این نشست
ذرهٔ زان مملکت آری بدست
هوش مصنوعی: در این جلسه باید عادلانه رفتار کنی، زیرا در این سرزمین، ذرهای از آن حاکمیت به دست توست.
عدل نبود این که بنشینی خوشی
میزنی در هر سرائی آتشی
هوش مصنوعی: این ناعدالتی است که در هر مکانی به راحتی خوشی را تجربه کنی و در عین حال آتشی به پا کنی.
گر چو خود خواهی رعیت را مدام
مملکت را عادلی باشی تمام
هوش مصنوعی: اگر میخواهی همچون خودت زندگی کنی، باید همیشه به رعیت و مردم عدالت را بهطور کامل برسانی.