گنجور

بخش ۳ - الحكایة و التمثیل

دید طفلی را مگر سفیان پیر
بلبلی را در قفس کرده اسیر
بلبل آنجا خویشتن را ممتحن
در قفس میزد بسی بی خویشتن
هر زمانی میدوید از پیش و پس
عالمی میجست بیرون از قفس
با پریدن هر کرا بیگانگیست
نیست او بلبل که مرغ خانگیست
خواند سفیان کودک درویش را
داد یک دینار آن دلریش را
بلبل شوریده از کودک خرید
کرد از دستش رها تا بر پرید
روز آن بلبل سوی بستان شدی
بازگشتی شب بر سفیان شدی
کی بیاسودی بشب سفیان ز کار
زانکه بودی طاعت او بیشمار
در عبادت آمدی تا صبحگاه
خیره میکردی درو بلبل نگاه
مرغ را عمری برین هم برگذشت
تا که سفیانش ز عالم در گذشت
چون جنازه شد روان از کوی او
مرغ میزد خویشتن بر روی او
گرد او میگشت چون شوریدهٔ
بانگ میزد اینت صاحب دیدهٔ
عاقبت چون دفن کردندش بخاک
بر سر خاکش نشست آن مرغ پاک
یک زمان غایب نشد از خاک او
تا برآمد نیز جان پاک او
چون چنان مرغی ز دست آسان بداد
خون ز منقارش چکید و جان بداد
بیوفا مردا وفاداری ببین
چشم بگشای و نکوکاری ببین
کم نهٔ از مرغکی ای بینوا
پیش او تعلیم کن درس وفا
یادگیر این قصهٔ جانسوز ازو
گر نمیدانی وفا آموز ازو
رحمت سفیان چو آمد کارگر
سر نپیچید ازدرش مرغی بپر
کار مهرش تا بجان میساخت او
تا که جان در راه مهرش باخت او
جان اگر بر حلق میآید ترا
رحمتی بر خلق میناید ترا
هرکه از شفقت نگاهی میکند
شیوهٔ خلق الهی میکند
در ترازو هیچ چیز از هیچ جای
نیست بیش از خلق با خلق خدای

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دید طفلی را مگر سفیان پیر
بلبلی را در قفس کرده اسیر
هوش مصنوعی: یک کودک را دید که سفيان، آن پیر، بلبل را در قفس به اسیری گرفته است.
بلبل آنجا خویشتن را ممتحن
در قفس میزد بسی بی خویشتن
هوش مصنوعی: بلبل در قفس به سختی خود را آزمایش می‌کند و به شدت در آنجا تلاش می‌کند، انگار که بدون وجود خود در آنجا است.
هر زمانی میدوید از پیش و پس
عالمی میجست بیرون از قفس
هوش مصنوعی: او همیشه در جستجوی دنیایی تازه بود و از تمام محدودیت‌ها فرار می‌کرد.
با پریدن هر کرا بیگانگیست
نیست او بلبل که مرغ خانگیست
هوش مصنوعی: هر کسی که با پریدن و دور شدن از محیطش به بیگانگی می‌رسد، مانند بلبل نیست که به زادگاه خود تعلق دارد.
خواند سفیان کودک درویش را
داد یک دینار آن دلریش را
هوش مصنوعی: سفیان، کودک درویش را دید و یک دینار به او داد.
بلبل شوریده از کودک خرید
کرد از دستش رها تا بر پرید
هوش مصنوعی: بلبل پرشور از دستان یک کودک آزاد شد و به پرواز درآمد.
روز آن بلبل سوی بستان شدی
بازگشتی شب بر سفیان شدی
هوش مصنوعی: بلبل در روز به باغ رفت و در شب بازگشت.
کی بیاسودی بشب سفیان ز کار
زانکه بودی طاعت او بیشمار
هوش مصنوعی: کی به آرامش رسیدی در شب، ای سفیان، از کارهایی که انجام دادی؟ چون طاعت و بندگی تو بسیار و گسترده است.
در عبادت آمدی تا صبحگاه
خیره میکردی درو بلبل نگاه
هوش مصنوعی: تو در عبادت شبانه‌ات به قدری غرق بودی که تا صبح به زیبایی‌های آن خیره شده بودی و مانند بلبل به تماشا نشسته بودی.
مرغ را عمری برین هم برگذشت
تا که سفیانش ز عالم در گذشت
هوش مصنوعی: مرغ زندگی‌اش را بر این زمین گذراند تا اینکه سفیانش از دنیا رفت.
چون جنازه شد روان از کوی او
مرغ میزد خویشتن بر روی او
هوش مصنوعی: وقتی که جان از محله او مانند جنازه بیرون رفت، مرغ با شادی خود را بر زمین او می‌زند.
گرد او میگشت چون شوریدهٔ
بانگ میزد اینت صاحب دیدهٔ
هوش مصنوعی: او دور او می‌چرخید و چون دیوانه‌ای فریاد می‌زد که صاحب این چشم‌ها کیست؟
عاقبت چون دفن کردندش بخاک
بر سر خاکش نشست آن مرغ پاک
هوش مصنوعی: در نهایت، وقتی او را به خاک سپردند، آن پرنده‌ی پاک بر روی خاک او نشسته است.
یک زمان غایب نشد از خاک او
تا برآمد نیز جان پاک او
هوش مصنوعی: مدتی او از سرزمینش دور نبود تا اینکه روح پاکش به وجود آمد.
چون چنان مرغی ز دست آسان بداد
خون ز منقارش چکید و جان بداد
هوش مصنوعی: وقتی آن پرنده را به راحتی از دست داد، خونش از منقار او چکید و جانش را از دست داد.
بیوفا مردا وفاداری ببین
چشم بگشای و نکوکاری ببین
هوش مصنوعی: ای مردان بی وفا، وفاداری را تماشا کن، چشمانت را باز کن و نیکی و خوبکاری را ببین.
کم نهٔ از مرغکی ای بینوا
پیش او تعلیم کن درس وفا
هوش مصنوعی: ای بیچاره، از مرغ کوچکی کم یاد نگیر، پیش او درس وفاداری را بیاموز.
یادگیر این قصهٔ جانسوز ازو
گر نمیدانی وفا آموز ازو
هوش مصنوعی: این داستان پر غم را از او یاد بگیر؛ اگر نمی‌دانی چگونه وفادار باشی، از او یاد بگیر.
رحمت سفیان چو آمد کارگر
سر نپیچید ازدرش مرغی بپر
هوش مصنوعی: زمانی که رحمت سفیان در دسترس قرار گرفت، کارگر از در خانه‌اش خارج نشد و به پرواز مرغی هم اعتنا نکرد.
کار مهرش تا بجان میساخت او
تا که جان در راه مهرش باخت او
هوش مصنوعی: این بیت اشاره دارد به اینکه عشق و محبت تا چه اندازه می‌تواند عمیق و تاثیرگذار باشد. کسی که در عشق خود تا پای جان تلاش می‌کند و برای آن به جانش هم باید رضایت دهد، در واقع زندگی و وجود خود را وقف آن عشق کرده است. این نشان‌دهنده‌ وفاداری و جانفشانی در راه محبت است.
جان اگر بر حلق میآید ترا
رحمتی بر خلق میناید ترا
هوش مصنوعی: اگر جان تو به خطر بیفتد، رحمت و مهربانی تو بر خلق ظاهر می‌شود.
هرکه از شفقت نگاهی میکند
شیوهٔ خلق الهی میکند
هوش مصنوعی: هر کسی که با محبت و توجه به دیگران نگاهی بیاندازد، در واقع، راه و روش خداوند را در زندگی خود دنبال می‌کند.
در ترازو هیچ چیز از هیچ جای
نیست بیش از خلق با خلق خدای
هوش مصنوعی: هیچ چیز در سنجش و اندازه‌گیری برتر از انسان‌ها نیست، زیرا رابطه انسان‌ها با یکدیگر و با خداوند حائز اهمیت است.