گنجور

بخش ۸ - الحكایة و التمثیل

آن یکی بستد ز حیدر ذوالفقار
می نیارستش همی فرمود کار
عاقبت آن ذوالفقارش آورد باز
کرد برخود عیب او کردن دراز
حیدرش گفتا برای ذوالفقار
بازوی کرار باید وقت کار
تا نباشد نقد زور حیدری
نسیه باشد کار تیغ گوهری
کی شود از ذوالفقارت کار راست
تو ز من زور علی بایست خواست
هرکه پندارد که مثل این کتاب
دیگری درجلوه آرد از حجاب
گو مبر خود را بغفلت روزگار
زانکه خواهد زور حیدر ذوالفقار
بر سر آب ای عجب عرش مجید
شد بلند از شعر چون آب فرید
هیچکس را تا ابد این شیوه نیست
طوبی فردوس را این میوه نیست
آب هر معنی چنانم روشنست
کانچه خواهم جمله در دست منست
می نباید شد بحمداللّه بزور
همچو فردوسی ز بیتی در تنوز
همچو نوح آبی بزور آید مرا
زانکه طوفان از تنور آید مرا
از تنورم چون رسد طوفان بزور
هیچ حاجت نیست رفتن در تنور
همچو فردوسی فقع خواهم گشاد
چون سنائی بی طمع خواهم گشاد
زین سخن کامروز آنختم منست
نیست کس همتای من این روشنست
ترک خور کاین چشمهٔ روشن گرفت
از زبور پارسی من گرفت
باد محروم از زبورم جز سه خلق
خرده دان و خوش خط و داود حلق
گر خوش آوازی جهان آور بجوش
ورنه میدانی چه کن بنشین خموش
ور نکو دانی شدی پیروز تو
ورنهٔ جولاهگی آموز تو
ور تو زیبا مینویسی مینویس
ورنه زان انگشت بنشین کاسه لیس
نیست کس را تا قیامت این طریق
فکر کن خوش خوان و مشتاب ای رفیق
گرچه هر مرغی زند این شیوه لاف
نیست هر پرندهٔ سیمرغ قاف
هرکسی در گوشهٔ دم میزنند
لیک چون عیسی دمی کم میزنند
هرکسی در روی خود دارد سری
لیک یوسف دیگرست او دیگری
هرکسی ز آواز خوش شد پرغرور
لیک این ختمست بر صاحب زبور
آنچه آن را صوفی آن گوید بنام
ختم شد آن بر محمد والسلام
من محمد نامم و این شیوه نیز
ختم کردم چون محمد ای عزیز
حکمت و نظمی که نه ذاتی بود
نیک ناید حرف طاماتی بود
ذوق اگر با شیر مادر باشدت
شعر شیرین تر ز شکر باشدت
ور نداری و تکلف میکنی
هم تو خود خود را تعرف میکنی

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آن یکی بستد ز حیدر ذوالفقار
می نیارستش همی فرمود کار
هوش مصنوعی: یکی از شخصیت‌ها، شمشیر ذوالفقار را از حیدر (علی) گرفت و جرأت نداشت که به او دستور دهد یا کاری بکند.
عاقبت آن ذوالفقارش آورد باز
کرد برخود عیب او کردن دراز
هوش مصنوعی: در نهایت، آن کسی که شمشیری بر دوش دارد، به خود متوجه عیوبش می‌شود و آنها را برای دیگران به تفصیل مطرح می‌کند.
حیدرش گفتا برای ذوالفقار
بازوی کرار باید وقت کار
هوش مصنوعی: حیدر گفت که برای استفاده از شمشیر ذوالفقار، نیاز به بازوی قوی و آماده‌ای است که در زمان انجام کار، شجاعت و قدرت نشان دهد.
تا نباشد نقد زور حیدری
نسیه باشد کار تیغ گوهری
هوش مصنوعی: تا زمانی که قدرت و قوت حیدری به طور عیان وجود نداشته باشد، کار شمشیر گوهری به صورت ناپیدا و غیرقابل دسترس خواهد بود.
کی شود از ذوالفقارت کار راست
تو ز من زور علی بایست خواست
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که وقتی کارها به درستی پیش می‌رود که از قدرت و توانمندی تو بهره‌برداری شود، و من باید از نیروی علی(ع) کمک بگیرم تا به خواسته‌هایم برسم.
هرکه پندارد که مثل این کتاب
دیگری درجلوه آرد از حجاب
هوش مصنوعی: هرکس فکر کند که کتابی مانند این وجود دارد و می‌تواند به همان زیبایی و عمق بیان شود، در واقع دچار اشتباه است و از حقیقت دور است.
گو مبر خود را بغفلت روزگار
زانکه خواهد زور حیدر ذوالفقار
هوش مصنوعی: بگو که خودت را به غفلت از روزگار مخوان، زیرا که قدرت حیدر (علی) با ذوالفقار در کمین است.
بر سر آب ای عجب عرش مجید
شد بلند از شعر چون آب فرید
هوش مصنوعی: در کنار آب، شگفتا که آسمان با عظمت به ارتفاع بلندی رسیده است، همچون شعری که به زیبایی جاری شده است.
هیچکس را تا ابد این شیوه نیست
طوبی فردوس را این میوه نیست
هوش مصنوعی: هیچ‌کس نمی‌تواند همیشه به این شیوه زندگی کند، چرا که میوه‌ی طوبی در بهشت در دسترس همه نیست.
آب هر معنی چنانم روشنست
کانچه خواهم جمله در دست منست
هوش مصنوعی: هر معنایی برای من به قدری واضح و روشن است که هر چیزی که بخواهم، به راحتی در دسترس من قرار دارد.
می نباید شد بحمداللّه بزور
همچو فردوسی ز بیتی در تنوز
هوش مصنوعی: نمی‌توان به زور و تحمیل، مانند فردوسی، به سراغ نوشیدن می رفت؛ بلکه باید با آرامش و بی‌زحمت به این کار پرداخت.
همچو نوح آبی بزور آید مرا
زانکه طوفان از تنور آید مرا
هوش مصنوعی: مانند نوح، آب به زور به سوی من می‌آید، زیرا طوفان از دل تنور برمی‌خیزد.
از تنورم چون رسد طوفان بزور
هیچ حاجت نیست رفتن در تنور
هوش مصنوعی: وقتی که طوفانی از تنور به بیرون بیاید، دیگر نیازی به رفتن به داخل تنور نیست.
همچو فردوسی فقع خواهم گشاد
چون سنائی بی طمع خواهم گشاد
هوش مصنوعی: من مانند فردوسی بدون هیچگونه طمعی، به گسترش دانش و هنر خواهم پرداخت.
زین سخن کامروز آنختم منست
نیست کس همتای من این روشنست
هوش مصنوعی: از این کلام امروز به پایان می‌رسانم، هیچ‌کس همتای من نیست و این یک حقیقت روشن است.
ترک خور کاین چشمهٔ روشن گرفت
از زبور پارسی من گرفت
هوش مصنوعی: چشمهٔ زلال و روشنی که از زبور فارسی من جاری شده، دچار تغییر و ترک‌هایی شده است.
باد محروم از زبورم جز سه خلق
خرده دان و خوش خط و داود حلق
هوش مصنوعی: باد بی‌صدا و بی‌واژه‌ام، تنها سه چیز را می‌داند: خنکای زندگی، نیک‌خطی و داود را در حلقه‌اش.
گر خوش آوازی جهان آور بجوش
ورنه میدانی چه کن بنشین خموش
هوش مصنوعی: اگر صدای خوشی داری و می‌خواهی دنیا را به خود جذب کنی، بگذار خودت را نشان بده؛ وگرنه، اگر نمی‌دانی چه کار کنی، بهتر است خاموش بمانی و سکوت کنی.
ور نکو دانی شدی پیروز تو
ورنهٔ جولاهگی آموز تو
هوش مصنوعی: اگر دانش خوبی داشته باشی، به موفقیت می‌رسی، در غیر این صورت تنها مهارت‌های سطحی را یاد خواهی گرفت.
ور تو زیبا مینویسی مینویس
ورنه زان انگشت بنشین کاسه لیس
هوش مصنوعی: اگر تو به زیبایی می‌نویسی، بنویس، وگرنه از نوشتن دست بکش و فقط بگذار دیگران از آن بهره‌مند شوند.
نیست کس را تا قیامت این طریق
فکر کن خوش خوان و مشتاب ای رفیق
هوش مصنوعی: هیچ‌کس تا قیامت نمی‌تواند این راه را درک کند، پس خوش باشید و به آرامی فکر کنید، ای دوست.
گرچه هر مرغی زند این شیوه لاف
نیست هر پرندهٔ سیمرغ قاف
هوش مصنوعی: گرچه هر پرنده‌ای ممکن است از خود بزرگ‌نمایی کند، اما تنها پرنده‌ای که واقعاً به قاف سیمرغ تعلق دارد، استثنایی است.
هرکسی در گوشهٔ دم میزنند
لیک چون عیسی دمی کم میزنند
هوش مصنوعی: هر کسی در گوشه‌ای آواز می‌خواند و دم می‌زند، اما مانند عیسی، بسیار کم و با احتیاط این کار را انجام می‌دهد.
هرکسی در روی خود دارد سری
لیک یوسف دیگرست او دیگری
هوش مصنوعی: هر کسی در زندگی خود ویژگی‌ها و خصوصیات خاصی دارد، اما یوسف یک شخص ویژه و متفاوت است که از دیگران متمایز می‌شود.
هرکسی ز آواز خوش شد پرغرور
لیک این ختمست بر صاحب زبور
هوش مصنوعی: هر کس به خاطر صدای دلنشین و زیبا به خود می‌بالد و مغرور می‌شود، اما در نهایت این pride به صاحب زبور (کتاب مقدس) ختم می‌شود.
آنچه آن را صوفی آن گوید بنام
ختم شد آن بر محمد والسلام
هوش مصنوعی: هر چیزی که صوفی به آن اشاره کرده و آن را به نام ختم نبوت خوانده، به محمد ختم می‌شود و این پایان ماجراست.
من محمد نامم و این شیوه نیز
ختم کردم چون محمد ای عزیز
هوش مصنوعی: من نامم محمد است و این راه را نیز همانند محمد به پایان رساندم ای عزیز.
حکمت و نظمی که نه ذاتی بود
نیک ناید حرف طاماتی بود
هوش مصنوعی: حکمت و نظمی که طبیعی و ذاتی نباشد، خوب نیست و تنها گفتار و نظری سطحی و بی‌محتوا به شمار می‌آید.
ذوق اگر با شیر مادر باشدت
شعر شیرین تر ز شکر باشدت
هوش مصنوعی: اگر ذوق و استعداد شاعری در وجودت باشد، شعر تو از شیرینی شکر هم شیرین‌تر خواهد بود.
ور نداری و تکلف میکنی
هم تو خود خود را تعرف میکنی
هوش مصنوعی: اگر چیزی نداری و تلاش می‌کنی تا خودت را نشان دهی، در واقع فقط خودت را شبیه به خودت نمی‌کنید.