بخش ۶ - الحكایة و التمثیل
حق تعالی عرش را چون بر فراخت
صد جهان پر فرشته سر فراخت
حق بدیشان گفت بردارید عرش
زانکه این را بر نتابد اهل فرش
صد هزاران باره بیش اند از شمار
در روید از قوت و شوکت بکار
جمله در رفتند چست و سرفراز
عاقبت گشتند عاجز جمله باز
چون مضاعف کرد اعداد همه
عین عجز افتاد میعاد همه
عرش را چندان ملک می بر نتافت
گفتئی موری فلک می بر نتافت
هشت قدسی را ز حق فرمان رسید
در ربودند ای عجب عرش مجید
عرش را بر دوش خود برداشتند
سرازان تعظیم می افراشتند
کای عجب عرشی که چندانی ملک
پر بیفکندند از وی یک بیک
ما بتنهائی خود برداشتیم
خردهٔ الحق فرو نگذاشتیم
اندکی عجبی پدید آمد مگر
تا رسید امر از خدای دادگر
کای ملایک بنگردید از جای خویش
تا چه میبینید زیر پای خویش
آن ملایک چون نگه کردند زیر
آمدند از جان خود از خوف سیر
زیر پای خود هوا دیدند و بس
در هوا چون پای دارد هیچکس
حق بدیشان کرد آن ساعت خطاب
کای ز عجب خود خطا کرده صواب
عرش اعظم گر شما برداشتید
حامل آن خویش را پنداشتید
کیست بردارندهٔ بار شما
بنگرید ای پر خلل کار شما
چون ملایک را فتاد آنجا نظر
آن همه پندار بیرون شد زسر
هرکه پندارد که جان بیقرار
بر تواند داشت سر کردگار
یا چنان انوار را حامل شود
یا چنان اسرار را قابل شود
آن ازو عجبی و پنداری بود
وین چنین در راه بسیاری بود
آن امانت سر او هم میکشد
قشر عالم مغز عالم میکشد
گر نبودی در میان آن سر پاک
کی کشیدی آن امانت آب و خاک
روستم را را رخش رستم میکشد
تا نه پنداری که مردم میکشد
گر حملناهم نیفتادی ز پیش
حامل آن سر نبودی کس بخویش
چون رسیدی وانچه دیدی دیده شد
مرد را اینجا زفان ببریده شد
تا ابد اکنون سفر در خویش کن
هر زمانی رونق خود بیش کن
لیک اگر از خویشتن خواهی خلاص
تا شوی در پردهٔ توحید خاص
از وجود جان برون باید شدن
محرم جانان کنون باید شدن
حوصله باید اگر آن بایدت
کی بود جانانت گر جان بایدت
عقل و جانت را دو کفه ساز خوش
عقل و جانت را در آنجا نه بکش
عقل اگر افزون بود نقصان تراست
جان اگر راجح شود جانان تراست
در فقیری چون زفانه باش راست
سوی عقل و سوی جان منگر بخواست
تو زفانه گر نباشی بی شکی
با ازل بینی ابد گشته یکی
کفر و دین و عقل و جان و خاک و آب
جمله یک رنگت شود چون آفتاب
چون همه یک رنگت آمد در احد
از همه درویش مانی تا ابد
ور بود در فقر جان یک ذره چیز
حال کادالفقر باشد کفر نیز
فقر چه بود سایه جاوید آمده
در میان قرص خورشید آمده
پس بقرصی گشته قانع تاابد
قرص و قانع محو احد مانده احد
جز احد آنجا اگر چیزی بود
هم احد باشد چو تمییزی بود
زانکه اینجا این همه هم اوست و بس
بدمبین کاین جمله بس نیکوست و بس
آن و این و این و آن اینجا بود
لیکن آنجا اینهمه سودا بود
گر مثالی بایدت کاسان شود
همچو دریا دان که او باران شود
هرچه از قرب احد آید پدید
چون شود نازل عدد آید پدید
هست قرآن در حقیقت یک کلام
بی عدد آمد چو منزل شد تمام
صد هزاران قطره یک عمان بود
چون زعمان بگذرد باران بود
هرچه اسمی یافت آمد در وجود
آن همه یک شبنمست از بحر جود
حق عرفانت آن زمان حاصل شود
کاینچه عقلش خواندهٔ باطل شود
عقل باید تا عبودیت کشد
جانت باید تا ربوبیت کشد
عقل با جان کی تواند ساختن
با براقی لاشه نتوان تاختن
دردت اول از تفکر میرسد
آخر الامرت تحیر میرسد
علم باید گرچه مرد اهل آمدست
تابداند کاخرش جهل آمدست
هرکه او یک ذره از عز پی برد
هیچ گردد هیچ هرگز کی برد
عاریت باشد همه کردار او
آن او نبود همه گفتار او
گر بیان نیکو بود در شرع و راه
آن بیان در حق بود برف سیاه
در بیان شرع صاحب حال شو
لیک در حق کور گرد و لال شو
چون شنیدی سر کار اکنون تمام
نیز حاجت نیست دیگر والسلام
سالک از آیات آفاق ای عجب
رفت با آیات انفس روز و شب
گرچه بسیاری ز پس وز پیش دید
هر دو عالم در درون خویش دید
هر دو عالم عکس جان خویش یافت
وز دو عالم جان خود را بیش یافت
چون بسر جان خود بیننده شد
زندهٔ گشت و خدا را بنده شد
بعد ازین اکنون اساس بندگیست
هر نفس صد زندگی در زندگیست
سالک سرگشته را زیر و زبر
تا بحق بودست چندینی سفر
بعد ازین در حق سفر پیش آیدش
هرچه گویم بیش از پیش آیدش
چون سفر آنست کار آنست و بس
گیر و دارو کار و بار آنست و بس
زان سفر گر با تو انیجا دم زنم
هر دو عالم بیشکی بر هم زنم
گر بدست آید مرا عمری دگر
باز گویم با تو شرح آن سفر
آن سفر را گر کتابی نو کنم
تاابد دو کون پر پرتو کنم
گر بود از پیشگه دستورئی
نیست جانم را ز شرحش دورئی
لیک شرح آن بخود دادن خطاست
گر بود اذنی از آن حضرت رواست
شرح دادم این سفر باری تمام
تا دگر فرمان چه آید والسلام
بخش ۵ - الحكایة و التمثیل: برفتاد از جان خرقانی نقاببخش ۷ - در حق خویش گوید: این چه شورست از تو درجان ای فرید
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
حق تعالی عرش را چون بر فراخت
صد جهان پر فرشته سر فراخت
هوش مصنوعی: خداوند عرش را بر افراشت و بر آن، جهانی پر از فرشتگان قرار داد.
حق بدیشان گفت بردارید عرش
زانکه این را بر نتابد اهل فرش
هوش مصنوعی: خداوند به آنها گفت که عرش (ملکوت) را بردارید، زیرا اهل زمین (مخلوقات عادی) نمیتوانند آن را تحمل کنند.
صد هزاران باره بیش اند از شمار
در روید از قوت و شوکت بکار
هوش مصنوعی: بسیار بیشتر از آنچه که حساب کردیم، از قدرت و توانایی به وجود میآید.
جمله در رفتند چست و سرفراز
عاقبت گشتند عاجز جمله باز
هوش مصنوعی: همه به سرعت و با اعتماد به نفس رفتند، اما در پایان همه عاجز و درمانده شدند.
چون مضاعف کرد اعداد همه
عین عجز افتاد میعاد همه
هوش مصنوعی: وقتی که اعداد را ضرب کنیم، همه به حالت ناتوانی و ضعف میافتند و توانایی آنها کاهش مییابد.
عرش را چندان ملک می بر نتافت
گفتئی موری فلک می بر نتافت
هوش مصنوعی: عرش به معنای آسمان یا مکان بلندی است که سلطنت و قدرت در آن قرار دارد. در اینجا گفته شده که سلطنت و قدرت به راحتی جای خود را نمیدهد و همانند موری که در تلاش برای جابهجایی در آسمان است، نمیتواند بر آن تسلط یابد. به طور کلی، این بیانگر سختی و دشواری در تغییر وضعیتهای بزرگ و عظیم است.
هشت قدسی را ز حق فرمان رسید
در ربودند ای عجب عرش مجید
هوش مصنوعی: هشت نفر از خدا فرمانی دریافت کردند و به شگفتی، عرش با عظمت را ربودند.
عرش را بر دوش خود برداشتند
سرازان تعظیم می افراشتند
هوش مصنوعی: آنها عرش را با قدرت و استقامت بر دوش خود حمل کردند و در حالی که سر به زمین میساییدند، به نشانه احترام و فروتنی، خود را به پایین میانداختند.
کای عجب عرشی که چندانی ملک
پر بیفکندند از وی یک بیک
هوش مصنوعی: این جای شگفتی است که سلطنتی همچون عرش، این اندازه از قدرت و سلطنت خود را از دست داده و به آسانی افرادی، آن را از دست میگیرند.
ما بتنهائی خود برداشتیم
خردهٔ الحق فرو نگذاشتیم
هوش مصنوعی: ما به تنهایی خود از نواقص و کمبودهایمان آگاه شدیم و هیچ تلاشی برای اصلاح آنها را فراموش نکردیم.
اندکی عجبی پدید آمد مگر
تا رسید امر از خدای دادگر
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره میشود که یک نوع شگفتی یا تعجب به وجود آمده است، اما باید منتظر ماند تا دستور الهی و عادلانهای که از سوی خداوند صادر میشود، مشخص گردد.
کای ملایک بنگردید از جای خویش
تا چه میبینید زیر پای خویش
هوش مصنوعی: ای فرشتگان، از جایی که هستید نگاه کنید ببینید زیر پای شما چه چیزی وجود دارد.
آن ملایک چون نگه کردند زیر
آمدند از جان خود از خوف سیر
هوش مصنوعی: وقتی آن فرشتگان نگاهی به او کردند، از ترس جان خود را به زمین رساندند.
زیر پای خود هوا دیدند و بس
در هوا چون پای دارد هیچکس
هوش مصنوعی: در زیر پای خود فقط هوا را مشاهده کردند و در آنجا که پای وجود دارد، هیچ کس نیست.
حق بدیشان کرد آن ساعت خطاب
کای ز عجب خود خطا کرده صواب
هوش مصنوعی: در آن لحظه، حق به آنها خطاب کرد و گفت: ای کسانی که به خاطر شگفتیهای خود، اشتباه را به جای حقیقت میپندارید.
عرش اعظم گر شما برداشتید
حامل آن خویش را پنداشتید
هوش مصنوعی: اگر شما به اوج و مقام بالا دست یافتید، تصور نکنید که آن را به تنهایی و بدون حمایت کسی بدست آوردهاید.
کیست بردارندهٔ بار شما
بنگرید ای پر خلل کار شما
هوش مصنوعی: کیست که بار شما را بر دوش بگذارد؟ بنگرید ای کسانی که در کارهای خود نقص و ایراد دارید.
چون ملایک را فتاد آنجا نظر
آن همه پندار بیرون شد زسر
هوش مصنوعی: وقتی فرشتگان نظرشان به آنجا افتاد، تمام تصورات و خیالات از ذهن خارج شد.
هرکه پندارد که جان بیقرار
بر تواند داشت سر کردگار
هوش مصنوعی: هر کسی که فکر کند میتواند روح ناآرامی را در دست داشته باشد، تنها در دست قدرت خداوند است.
یا چنان انوار را حامل شود
یا چنان اسرار را قابل شود
هوش مصنوعی: یا اینکه همچون نورها را انتقال دهد یا اینکه به اندازهای درک و ظرفیت پیدا کند که رازها را در خود جا بدهد.
آن ازو عجبی و پنداری بود
وین چنین در راه بسیاری بود
هوش مصنوعی: در اینجا به نوعی تعجب و تفکر اشاره شده است. یکی از افراد یا موضوعات به طرز عجیبی در نظر گرفته شده و دیگری نیز در مسیری طولانی و پربرکت قرار دارد. به طور کلی، این متن به تضاد یا تفاوت در دیدگاهها و تجربیات اشاره دارد.
آن امانت سر او هم میکشد
قشر عالم مغز عالم میکشد
هوش مصنوعی: این بیت اشاره به این دارد که آن امانت که به انسان داده شده، هم میتواند بار سنگینی باشد و هم در عین حال، برای عقل و دانش بشر جذابیت و عمق خاصی به وجود میآورد. به عبارت دیگر، راز و حقیقتی در عالم وجود دارد که در عین پیچیدگی، انسان را به شناخت و فهم بیشتر دعوت میکند.
گر نبودی در میان آن سر پاک
کی کشیدی آن امانت آب و خاک
هوش مصنوعی: اگر تو در میان آن موجود پاک نبودن، پس چه کسی میتوانست آن امانت آب و خاک را به دوش بکشد؟
روستم را را رخش رستم میکشد
تا نه پنداری که مردم میکشد
هوش مصنوعی: رستم را رخش (اسب رستم) به سمت خودش میکشد تا اینطور فکر نکنی که مردم او را میکشند.
گر حملناهم نیفتادی ز پیش
حامل آن سر نبودی کس بخویش
هوش مصنوعی: اگر ما را بر دوش بگذارند، تو از پیش هیچگاه نمیافتی؛ اگر آن سر را بر دوش کسی نگذارند، هیچکس به خودش وابسته نیست.
چون رسیدی وانچه دیدی دیده شد
مرد را اینجا زفان ببریده شد
هوش مصنوعی: زمانی که به اینجا رسیدی و آنچه را که دیدی، مرد را به چالشی عمیق کشاند. اینجا است که گفتار او متوقف شده و زبانش بریده شده است.
تا ابد اکنون سفر در خویش کن
هر زمانی رونق خود بیش کن
هوش مصنوعی: به مدت نامحدود، به درون خود سفر کن و هر لحظه بر رونق و شکوفایی خود بیفزا.
لیک اگر از خویشتن خواهی خلاص
تا شوی در پردهٔ توحید خاص
هوش مصنوعی: اگر میخواهی از خودت رها شوی و به حقیقتی عمیقتر دست یابی، باید از نشانههای دنیوی و خودیهای درونت عبور کنی تا به وحدت واقعی نزدیک شوی.
از وجود جان برون باید شدن
محرم جانان کنون باید شدن
هوش مصنوعی: برای نزدیک شدن به محبوب، باید از خود و وجود خویش فاصله گرفت و به راستی خود را واگذاشت.
حوصله باید اگر آن بایدت
کی بود جانانت گر جان بایدت
هوش مصنوعی: اگر میخواهی به خواستههای دل برسی، باید صبر و حوصله به خرج دهی؛ زیرا اگر جانت خواهان چیزی است، باید برای آن تلاش کنی.
عقل و جانت را دو کفه ساز خوش
عقل و جانت را در آنجا نه بکش
هوش مصنوعی: عقل و وجودت را به عنوان دو نیروی متعادل در نظر بگیر و در جایی که باید از آنها استفاده کنی، به کار ببر. اما دقت کن که هرگز نباید در وجود خودت، آنها را به رنج بندازی یا تحت فشار قرار دهی.
عقل اگر افزون بود نقصان تراست
جان اگر راجح شود جانان تراست
هوش مصنوعی: اگر عقل و فهم انسان بیشتر شود، کمبود و نقصان او نمایانتر خواهد شد. و اگر وجود و روح انسان برتری یابد، آن زمان به معشوق و محبوب واقعی خود نزدیکتر خواهد شد.
در فقیری چون زفانه باش راست
سوی عقل و سوی جان منگر بخواست
هوش مصنوعی: در شرایط فقر، به نفع خودت است که به عقل و روح خود تکیه کنی و به آرزوها و خواستههای نداشتهات توجه نکنی.
تو زفانه گر نباشی بی شکی
با ازل بینی ابد گشته یکی
هوش مصنوعی: اگر تو در اهلیت و وجود نباشی، به یقین میتوانی ببینی که از آغاز تا پایان، همگی یکی هستند و هیچ فاصلهای وجود ندارد.
کفر و دین و عقل و جان و خاک و آب
جمله یک رنگت شود چون آفتاب
هوش مصنوعی: تمامی این موجودات و عناصر، مانند کفر، ایمان، عقل، جان، خاک و آب، باید در پرتو نور و روشنایی تو یکپارچه و یکنواخت شوند، همانطور که نور آفتاب همهچیز را روشن و همسان میکند.
چون همه یک رنگت آمد در احد
از همه درویش مانی تا ابد
هوش مصنوعی: وقتی که همه به یک رنگ و یک شکل درآمدند، تو تا ابد از همهی درویشان برتر و محبوبتری.
ور بود در فقر جان یک ذره چیز
حال کادالفقر باشد کفر نیز
هوش مصنوعی: اگر در فقر، جان انسان یک ذره ارزش داشته باشد، پس فقر میتواند حتی به کفر نزدیک باشد. این به این معناست که بیارزشی در فقر میتواند به نقصان ایمان منجر شود.
فقر چه بود سایه جاوید آمده
در میان قرص خورشید آمده
هوش مصنوعی: فقر، همانند سایهای دائمی، در دل زندگی مردم حضور دارد و حتی در روشنترین لحظات زندگی، مانند تابش خورشید، همراهمان است.
پس بقرصی گشته قانع تاابد
قرص و قانع محو احد مانده احد
هوش مصنوعی: پس از این که به رضایت و قناعت دست یافته است، او همچنان در حالتی از آرامش و سکون باقی مانده و به وجود یگانگی و یکی بودن توجه دارد.
جز احد آنجا اگر چیزی بود
هم احد باشد چو تمییزی بود
هوش مصنوعی: به جز حقیقت مطلق، اگر چیزی وجود داشته باشد، باز هم همان حقیقت مطلق خواهد بود؛ زیرا اگر هر چیزی وجود داشته باشد، باید از آن حقیقت تمییز داده شود.
زانکه اینجا این همه هم اوست و بس
بدمبین کاین جمله بس نیکوست و بس
هوش مصنوعی: اینجا همه چیز تنها مظهر اوست، پس بدبین نباش و دقت کن که همه چیز بسیار خوب و زیباست.
آن و این و این و آن اینجا بود
لیکن آنجا اینهمه سودا بود
هوش مصنوعی: در اینجا افراد و چیزهای مختلفی حضور داشتند، اما در آن مکان دیگر خیلی از افکار و نگرانیها وجود داشت.
گر مثالی بایدت کاسان شود
همچو دریا دان که او باران شود
هوش مصنوعی: اگر میخواهی مثالی برای خود داشته باشی، مانند دریا باش که باران را میپذیرد و تبدیل به دریا میشود.
هرچه از قرب احد آید پدید
چون شود نازل عدد آید پدید
هوش مصنوعی: هر چیزی که از نزدیکترین مقام الهی به وجود میآید، به تدریج و در قالب عدد و شمارش، در دنیای مادی ظهور میکند.
هست قرآن در حقیقت یک کلام
بی عدد آمد چو منزل شد تمام
هوش مصنوعی: قرآن در واقع یک پیام واحد و بینهایت است که وقتی در دل و جان انسانها جا میگیرد، به کمال میرسد.
صد هزاران قطره یک عمان بود
چون زعمان بگذرد باران بود
هوش مصنوعی: اگر صد هزاران قطره آب را به حساب بیاوریم، وقتی باران از ابرها بگذرد، به مانند یک عمان (سرزمین بزرگ) خواهد شد.
هرچه اسمی یافت آمد در وجود
آن همه یک شبنمست از بحر جود
هوش مصنوعی: هر چیزی که نامی دارد، از وجود آن نشانی است و همه اینها فقط یک قطره از دریای generosity و بخشش هستند.
حق عرفانت آن زمان حاصل شود
کاینچه عقلش خواندهٔ باطل شود
هوش مصنوعی: حقایق معنوی و عرفانی زمانی به انسان روشن میشود که آنچه را عقل درک کرده، نادرست و باطل بشمارد.
عقل باید تا عبودیت کشد
جانت باید تا ربوبیت کشد
هوش مصنوعی: برای رسیدن به مقام بندگی، لازم است که عقل را در نظر بگیری و آن را به کار بگیری؛ همچنین، برای وصول به جایگاه ربوبیت و رهبری، لازم است که جانت را فدای این هدف بزرگ کنی.
عقل با جان کی تواند ساختن
با براقی لاشه نتوان تاختن
هوش مصنوعی: عقل نمیتواند با روح انسان ارتباط برقرار کند، زیرا شرایط و واقعیتهای دنیای مادی به او اجازه نمیدهد که از آن عبور کند.
دردت اول از تفکر میرسد
آخر الامرت تحیر میرسد
هوش مصنوعی: عذاب و رنج تو ابتدا ناشی از فکر و تأمل است و در نهایت، به حالت گیجی و سردرگمی ختم میشود.
علم باید گرچه مرد اهل آمدست
تابداند کاخرش جهل آمدست
هوش مصنوعی: علم لازم است، حتی اگر کسی که به علم میپردازد، خود اهل علم نباشد. باید دانست که در نهایت جهل بر علم غلبه میکند.
هرکه او یک ذره از عز پی برد
هیچ گردد هیچ هرگز کی برد
هوش مصنوعی: هرکسی که به ارزش و عظمت عزت پی ببرد، هیچگاه کوچک و بیاهمیت نخواهد شد و هرگز از یاد نمیرود.
عاریت باشد همه کردار او
آن او نبود همه گفتار او
هوش مصنوعی: تمام ویژگیها و رفتار او به طرزی عاریهای است و خود او نیست. تمامی حرفها و سخنان او نیز به همین منوال است.
گر بیان نیکو بود در شرع و راه
آن بیان در حق بود برف سیاه
هوش مصنوعی: اگر گفتار خوب و زیبا در دین و روش آن باشد، پس آن گفتار در مورد حقیقت مانند برف سیاه است.
در بیان شرع صاحب حال شو
لیک در حق کور گرد و لال شو
هوش مصنوعی: در دین خودتان با فهم و درک عمل کنید، اما در مواجهه با افراد نادان و ناآگاه، بیتفاوت و خاموش باشید.
چون شنیدی سر کار اکنون تمام
نیز حاجت نیست دیگر والسلام
هوش مصنوعی: وقتی که از اوضاع و کارها باخبر شدی، حالا دیگر نیازی نیست بیشتر پیگیر باشی و باید تمام کنی.
سالک از آیات آفاق ای عجب
رفت با آیات انفس روز و شب
هوش مصنوعی: عجب است که در جستجوی نشانهها و نشانههای طبیعت، سالک به درک و آگاهی از نشانههای درون خود نیز دست پیدا کرده است. او هر روز و شب در این مسیر راه میپیماید و به عمق وجودش پی میبرد.
گرچه بسیاری ز پس وز پیش دید
هر دو عالم در درون خویش دید
هوش مصنوعی: هرچند که بسیاری از مردم از خیلی چیزها در زندگی خود آگاهند و آن را دیدهاند، اما در درون خودشان، واقعیتها و مسائل عمیقتری وجود دارد که ممکن است unaware از آن باشند.
هر دو عالم عکس جان خویش یافت
وز دو عالم جان خود را بیش یافت
هوش مصنوعی: همه موجودات به نوعی بازتابی از روح و وجود انسان هستند و از طریق این جهانها، انسان میتواند به عمق وجود خود و بیشتر از آن پی ببرد.
چون بسر جان خود بیننده شد
زندهٔ گشت و خدا را بنده شد
هوش مصنوعی: وقتی انسان به عمق وجود خود نگاهی میاندازد و معنای زندگی را در مییابد، به حیات واقعی دست مییابد و در نتیجه خود را در برابر خداوند بندگی میکند.
بعد ازین اکنون اساس بندگیست
هر نفس صد زندگی در زندگیست
هوش مصنوعی: پس از این، اصل و بنیاد بندگی همین است که هر نفسی از زندگی، به خودی خود صدها زندگی را در بر دارد.
سالک سرگشته را زیر و زبر
تا بحق بودست چندینی سفر
هوش مصنوعی: مسافر گیج و سرگشتهای که در این سفر طولانی به حق و حقیقت رسیده است.
بعد ازین در حق سفر پیش آیدش
هرچه گویم بیش از پیش آیدش
هوش مصنوعی: پس از این، هر چه در مورد سفر بگویم، بیشتر در دلش جا میگیرد.
چون سفر آنست کار آنست و بس
گیر و دارو کار و بار آنست و بس
هوش مصنوعی: سفر تنها یک کار است و در واقع همه چیز در آن خلاصه میشود. به کار و تلاش در زندگی توجه کن و تنها به آن بپرداز.
زان سفر گر با تو انیجا دم زنم
هر دو عالم بیشکی بر هم زنم
هوش مصنوعی: اگر از آن سفر برگردی و در اینجا با تو صحبت کنم، مطمئناً میتوانم هر دو جهان را به هم پیوند زنم.
گر بدست آید مرا عمری دگر
باز گویم با تو شرح آن سفر
هوش مصنوعی: اگر دوباره فرصتی پیش بیاید، با تو دربارهٔ آن سفر طولانی و داستانهایش صحبت میکنم.
آن سفر را گر کتابی نو کنم
تاابد دو کون پر پرتو کنم
هوش مصنوعی: اگر بخواهم داستان آن سفر را تازه بنویسم، میتوانم برای همیشه دو جهان را روشن و درخشان کنم.
گر بود از پیشگه دستورئی
نیست جانم را ز شرحش دورئی
هوش مصنوعی: اگر از ابتدا چیزی در دستور کار نباشد، جانم را از توضیحات آن دور نگهدار.
لیک شرح آن بخود دادن خطاست
گر بود اذنی از آن حضرت رواست
هوش مصنوعی: اما توضیح دادن دربارهی آن به خودی خود نادرست است، مگر اینکه اجازهای از آن معصوم وجود داشته باشد.
شرح دادم این سفر باری تمام
تا دگر فرمان چه آید والسلام
هوش مصنوعی: من این سفر را به طور کامل توضیح دادم، حالا منتظر هستم که ببینم دستور بعدی چه خواهد بود. خداحافظ!