گنجور

بخش ۲۴ - الحكایة و التمثیل

بوسعید مهنه با مردان راه
بود روزی در میان خانقاه
مستی آمد اشک ریزان بیقرار
تا در آن خانقاه آشفته وار
پرده از ناسازگاری باز کرد
گریه و بد مستئی آغاز کرد
شیخ کو را دید آمد در برش
ایستاد از روی شفقت بر سرش
گفت هان ای مست اینجا کم ستیز
از چه میباشی بمن ده دست خیز
مست گفت ای حق تعالی یار تو
نیست شیخا دست گیری کار تو
تو سر خود گیر و رفتی مردوار
سر فرو رفته مرا با او گذار
گر ز هر کس دستگیری آیدی
مور در صدر امیری آیدی
دستگیری نیست کار تو برو
نیستم من در شمار تو برو
شیخ درخاک اوفتاد از درد او
سرخ گشت از اشک روی زرد او
ای همه تو ناگزیر من تو باش
اوفتادم دستگیر من تو باش
ای جهانی خلق مور خاکیت
پاک دامن کن مرا از پاکیت
برامیدی آمد این درویش تو
چون بنومیدی رود از پیش تو

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بوسعید مهنه با مردان راه
بود روزی در میان خانقاه
هوش مصنوعی: بوسعید مهنه روزی در میان درویشان و عارفان بود و در حال گفتگو با آنان بود.
مستی آمد اشک ریزان بیقرار
تا در آن خانقاه آشفته وار
هوش مصنوعی: مستی به سراغم آمده و اشک‌هایم در حال ریختن است؛ بی‌قراری و آشفتگی مرا به آن خانقاه کشانده است.
پرده از ناسازگاری باز کرد
گریه و بد مستئی آغاز کرد
هوش مصنوعی: گریه پرده از ناهماهنگی برداشت و شروع به بدحالی کرد.
شیخ کو را دید آمد در برش
ایستاد از روی شفقت بر سرش
هوش مصنوعی: سندی با گیرایی و محبت، به ملاقات شیخی رفت و به نشانه احساس محبت و احترام، در مقابل او ایستاد.
گفت هان ای مست اینجا کم ستیز
از چه میباشی بمن ده دست خیز
هوش مصنوعی: بگو هان، ای نوشیده، چرا در اینجا به جدال مشغولی؟ چرا از من دستت را دراز نمی‌کنی که بلند شویم و بریم؟
مست گفت ای حق تعالی یار تو
نیست شیخا دست گیری کار تو
هوش مصنوعی: خمر (مست) می‌گوید: ای خداوند، یارت نیست، ای شیخ، برای کمک به تو کار من را انجام بده.
تو سر خود گیر و رفتی مردوار
سر فرو رفته مرا با او گذار
هوش مصنوعی: تو خودت را در نظر بگیر و با جدیت قدم بردار، اما من را به حال خودم رها کن و بگذار در کنار او بمانم.
گر ز هر کس دستگیری آیدی
مور در صدر امیری آیدی
هوش مصنوعی: اگر از هر کسی یاری برسانی، حتی مانند یک مور هم که باشد، به مقام عالی‌تری خواهی رسید.
دستگیری نیست کار تو برو
نیستم من در شمار تو برو
هوش مصنوعی: کمکی از تو برنمی‌آید، پس برو؛ من دیگر در زمره‌ی تو نیستم، پس برو.
شیخ درخاک اوفتاد از درد او
سرخ گشت از اشک روی زرد او
هوش مصنوعی: شیخ از شدت درد بر زمین افتاد و چهره‌اش از گریه سرخ شد، در حالی که رویش زرد بود.
ای همه تو ناگزیر من تو باش
اوفتادم دستگیر من تو باش
هوش مصنوعی: ای همه چیز من، من به تو نیاز دارم. در حال حاضر که به مشکل برخورده‌ام، لطفاً به من کمک کن.
ای جهانی خلق مور خاکیت
پاک دامن کن مرا از پاکیت
هوش مصنوعی: ای جهانی که مخلوقی و خاکی، دامن پاک خود را به من بده تا به واسطه آن پاک شوم.
برامیدی آمد این درویش تو
چون بنومیدی رود از پیش تو
هوش مصنوعی: درویشی به امیدی به سراغ تو آمده است، مانند اینکه وقتی آب رودخانه از مقابل شما می‌گذرد، شما را ترک کند.