بخش ۲۴ - الحكایة و التمثیل
بوسعید مهنه با مردان راه
بود روزی در میان خانقاه
مستی آمد اشک ریزان بیقرار
تا در آن خانقاه آشفته وار
پرده از ناسازگاری باز کرد
گریه و بد مستئی آغاز کرد
شیخ کو را دید آمد در برش
ایستاد از روی شفقت بر سرش
گفت هان ای مست اینجا کم ستیز
از چه میباشی بمن ده دست خیز
مست گفت ای حق تعالی یار تو
نیست شیخا دست گیری کار تو
تو سر خود گیر و رفتی مردوار
سر فرو رفته مرا با او گذار
گر ز هر کس دستگیری آیدی
مور در صدر امیری آیدی
دستگیری نیست کار تو برو
نیستم من در شمار تو برو
شیخ درخاک اوفتاد از درد او
سرخ گشت از اشک روی زرد او
ای همه تو ناگزیر من تو باش
اوفتادم دستگیر من تو باش
ای جهانی خلق مور خاکیت
پاک دامن کن مرا از پاکیت
برامیدی آمد این درویش تو
چون بنومیدی رود از پیش تو
بخش ۲۳ - الحكایة و التمثیل: آن یکی اعرابئی از عشق مستبخش ۲۵ - الحكایة و التمثیل: بود از آن اعرابئی بی توشهٔ
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.