گنجور

بخش ۲۳ - الحكایة و التمثیل

آن یکی اعرابئی از عشق مست
حلقهٔ کعبه درآورده بدست
زار میگفت ای خدای ذوالعلو
کردم آن خویش من آن تو کو
گر بحج فرمودیم حج کرده شد
آنچه فرمودی بجای آورده شد
ور مرا در عرفه بایست ایستاد
ایستادم دادم از احرام داد
سعی آوردم بقربان آمدم
رمی را حای بفرمان آمدم
ور طواف و عمره گوئی شد تمام
خود دگر از من چه آید والسلام
از در خود بی نصیبم می مدار
آن من بگذشت آن خود بیار
خالقا آنچ از من آمد کرده شد
عمر رفت و نیک یا بد کرده شد
چند مشتی خاک را دلریش تو
خون دود از رگ که آرد پیش تو
گر جهانی طاعت آرم پیش باز
تو زجمله بی نیازی بی نیاز
ور بود نقدم جهانی پرگناه
تو از آن مستغنئی ای پادشاه
چون بعلت نیست نیکوئی ز تو
بد نبیند هیچ بدگوئی زتو
آنچه توفیق توام از بحر جود
شد مدد گر آمد از من در وجود
این دم اکنون منتظر بنشسته ام
دل ندارم زآنکه در تو بسته ام
با درت افتاد کارم این زمان
هیچ در دیگر ندارم این زمان
تو چنین انگار کاین دم آمدم
گرچه بس دیر آمدم هم آمدم
چون بعلت نیست از تو هیچ کار
عفو کن بیعلتی ای کردگار
گرچه کفر من گناه من بسست
عین عفوت عذرخواه من بسست
گر مرا یک ذره دولت میدهی
پس بده چون نه بعلت میدهی
خشک شد یارب ز یاربهای من
در غم تر دامنی لبهای من
میروم گمراه ره نایافته
دل چو دیوان جز سیه نایافته
ره نمایم باش و دیوانم بشوی
وز دو عالم تختهٔ‌ جانم بشوی
بی نهایت درد دل دارم ز تو
جان اگر دارم خجل دارم ز تو
عمر در اندوه تو بردم بسر
کاشکی بودیم صد عمر دگر
تا در اندوهت بسر میبردمی
هر زمان دردی دگر میبردمی
مانده ام از دست خود در صد زحیر
دست من ای دستگیر من تو گیر

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آن یکی اعرابئی از عشق مست
حلقهٔ کعبه درآورده بدست
هوش مصنوعی: یک عربی به خاطر عشقش به خدا و معشوق، در حال مستی، گرداگرد کعبه را طواف می‌کند و حلقه‌اش را در دست گرفته است.
زار میگفت ای خدای ذوالعلو
کردم آن خویش من آن تو کو
هوش مصنوعی: در این بیت، گوینده به درگاه خداوند فریاد می‌زند و از او درخواست می‌کند که خود را در آغوش رحمتش بگیرد و به او توجه کند. او به تنهایی و جدایی از ذات الهی خود اشاره می‌کند و خواهان نزدیک‌تر شدن و پیدا کردن هویت واقعی‌اش در پرتو رحمت پروردگار است.
گر بحج فرمودیم حج کرده شد
آنچه فرمودی بجای آورده شد
هوش مصنوعی: اگر به حج رفتیم، به آنچه که تو فرمودی عمل کردیم و این کار انجام شد.
ور مرا در عرفه بایست ایستاد
ایستادم دادم از احرام داد
هوش مصنوعی: اگر در روز عرفه بر من بایستی، من هم در ایستادن دریغ نخواهم کرد و از حج و احرام خود صرف‌نظر می‌کنم.
سعی آوردم بقربان آمدم
رمی را حای بفرمان آمدم
هوش مصنوعی: من تلاش کردم و خود را به قربانگاه رساندم و با تمام وجود فرمانبردار آمدم.
ور طواف و عمره گوئی شد تمام
خود دگر از من چه آید والسلام
هوش مصنوعی: اگر همه طواف و عمره‌هایم به پایان برسد، دیگر چه چیزی از من باقی می‌ماند؟ والسلام.
از در خود بی نصیبم می مدار
آن من بگذشت آن خود بیار
هوش مصنوعی: من از خودم بی‌بهره‌ام، لطفا مرا رها نکن. آن خودی که داشتم، سپری شده است، اکنون آن را دوباره به من برگردان.
خالقا آنچ از من آمد کرده شد
عمر رفت و نیک یا بد کرده شد
هوش مصنوعی: خداوندا، هر چه که از من سر زده، در طول عمرم انجام شده و حالا دیگر عمرم به سر آمد، چه کار خیر باشد و چه بد.
چند مشتی خاک را دلریش تو
خون دود از رگ که آرد پیش تو
هوش مصنوعی: چند مشت خاک به قلب تو ارزشی ندارد، چون خون و درد را نمی‌توان با آن مقایسه کرد.
گر جهانی طاعت آرم پیش باز
تو زجمله بی نیازی بی نیاز
هوش مصنوعی: اگر بخواهم همه جهان را به خدمت بگیرم و در مقابل تو بیاورم، بی‌نیاز از همه چیز هستم.
ور بود نقدم جهانی پرگناه
تو از آن مستغنئی ای پادشاه
هوش مصنوعی: اگر جهانی پر از گناه داشته باشی، تو از آن بی‌نیازی، ای پادشاه.
چون بعلت نیست نیکوئی ز تو
بد نبیند هیچ بدگوئی زتو
هوش مصنوعی: زیرا به خاطر نبودن دلیل، هیچ بدی از تو دیده نمی‌شود و پس هیچ بدگویی از تو نخواهد شد.
آنچه توفیق توام از بحر جود
شد مدد گر آمد از من در وجود
هوش مصنوعی: آنچه که موفقیت و نعمت من از کرم و بخشش تو حاصل شده، اگر در وجود من به ظهور رسیده، تنها از لطف و امداد تو بوده است.
این دم اکنون منتظر بنشسته ام
دل ندارم زآنکه در تو بسته ام
هوش مصنوعی: اکنون این لحظه را با انتظار می‌گذرانم و دل و جراتی ندارم، چون تمام امیدم به تو وابسته است.
با درت افتاد کارم این زمان
هیچ در دیگر ندارم این زمان
هوش مصنوعی: این زمان تنها به در تو وابسته‌ام و در دیگری راهی ندارم.
تو چنین انگار کاین دم آمدم
گرچه بس دیر آمدم هم آمدم
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که تو فکر می‌کنی من در این لحظه حاضر شدم، هرچند که دیر به اینجا رسیدم، اما بالاخره آمده‌ام.
چون بعلت نیست از تو هیچ کار
عفو کن بیعلتی ای کردگار
هوش مصنوعی: هرگاه به خاطر هیچ دلیلی از تو هیچ اقدامی نمی‌بینیم، ای خالق، ببخشایم که بی‌دلیل تو را می‌پرستیم.
گرچه کفر من گناه من بسست
عین عفوت عذرخواه من بسست
هوش مصنوعی: هرچند که کفر و گناه من بسیار بزرگ است، اما بزرگی عفو و بخشش تو کافی است که مرا ببخشد.
گر مرا یک ذره دولت میدهی
پس بده چون نه بعلت میدهی
هوش مصنوعی: اگر یک ذره از خوشبختی و سعادت به من می‌دهی، پس آن را برگردان، چون من به خاطر عشق و احساساتم به تو احتیاج دارم.
خشک شد یارب ز یاربهای من
در غم تر دامنی لبهای من
هوش مصنوعی: خداوندا، از درد و غم‌های من لب‌های من به گونه‌ای خشک شده‌اند که دیگر نمی‌توانند با اشک‌هایم تر شوند.
میروم گمراه ره نایافته
دل چو دیوان جز سیه نایافته
هوش مصنوعی: من به راهی می‌روم که گم شده‌ام و دل من همچون دیوانه‌ای است که جز حسی تاریک و ناامید، هیچ چیز نیافته است.
ره نمایم باش و دیوانم بشوی
وز دو عالم تختهٔ‌ جانم بشوی
هوش مصنوعی: مرا راهنمایی کن و از دیوانگی‌هایم پاکم کن و همچنین از تمامی غم‌ها و دردهای دنیا رهایی‌ام بخش.
بی نهایت درد دل دارم ز تو
جان اگر دارم خجل دارم ز تو
هوش مصنوعی: من از تو درد دل های زیادی دارم و اگر هم جان دارم، به خاطر تو شرمنده هستم.
عمر در اندوه تو بردم بسر
کاشکی بودیم صد عمر دگر
هوش مصنوعی: عمرم را در غم تو گذراندم، ای کاش می‌توانستم صد عمر دیگر هم در این حال بگذرانم.
تا در اندوهت بسر میبردمی
هر زمان دردی دگر میبردمی
هوش مصنوعی: من همیشه در غم تو بودم و هر بار درد جدیدی را تجربه می‌کردم.
مانده ام از دست خود در صد زحیر
دست من ای دستگیر من تو گیر
هوش مصنوعی: من درنگ کرده‌ام و از کارهای خود ناامید شده‌ام، ای کسی که می‌توانی به من کمک کنی، دست مرا بگیر.