گنجور

بخش ۱۹ - الحكایة و التمثیل

رهروی را چون درآمد وقت مرگ
لرزهٔ افتاد بر وی همچو برگ
اشک میبارید همچون ابر زار
پس چو آتش دست میزد بیقرار
سایلی گفتش چرائی منقلب
در چنین وقتی چه باشی مضطرب
دل بخود باز آور و آرام گیر
جمع کن خود را بشولیده ممیر
گفت ممکن نیست آرامم بسی
زآنکه این دم میروم پیش کسی
کاین جهان و آن جهان و هست و نیست
کفر و اسلام و بد و نیکش یکیست
آنکسی را کاین همه یکسان بود
پیش او رفتن نه بس آسان بود
میروم پیش چنین کس بس رواست
گر بترسم ترس اینجا خود سزاست
میروم پیش چنین کس چون بود
گر هزاران دل بود پرخون بود
چند اندیشم که جان من بسوخت
وز تف جانم زفان من بسوخت
در نخواهد داد کس آواز را
تا که خواهد برد پی این راز را
شد ز بیم خاک سنگ و هنگ من
خاک خود نپذیردم از ننگ من
برد غفلت روزگارم چون کنم
برنیامد هیچ کارم چون کنم
برده در بازی دنیا روزگار
چون توانم رفت پیش کردگار

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

رهروی را چون درآمد وقت مرگ
لرزهٔ افتاد بر وی همچو برگ
هوش مصنوعی: زمانی که مسافر به آخر عمرش نزدیک می‌شود، او مانند برگی که به زمین می‌افتد، دچار لرزه و ترس می‌شود.
اشک میبارید همچون ابر زار
پس چو آتش دست میزد بیقرار
هوش مصنوعی: چشم‌ها همچون ابر دچار بارش اشک بودند و مانند آتشی که می‌سوزد، در دل بی‌تابی حس می‌شد.
سایلی گفتش چرائی منقلب
در چنین وقتی چه باشی مضطرب
هوش مصنوعی: سوالی از او پرسیدند که چرا در این زمان خاص اینقدر نگران و مضطرب هستی؟
دل بخود باز آور و آرام گیر
جمع کن خود را بشولیده ممیر
هوش مصنوعی: دل خود را جمع و جور کن و آرامش را در خود پیدا کن، هم‌چون یک درختی که در طوفان‌های سخت ایستادگی می‌کند.
گفت ممکن نیست آرامم بسی
زآنکه این دم میروم پیش کسی
هوش مصنوعی: نمی‌توانم آرام باشم، زیرا این لحظه به سوی کسی می‌روم.
کاین جهان و آن جهان و هست و نیست
کفر و اسلام و بد و نیکش یکیست
هوش مصنوعی: این جهان و آن جهان، وجود و عدم، ایمان و کفر، و خوبی و بدی همگی در نهایت یکسان و مشابه هستند.
آنکسی را کاین همه یکسان بود
پیش او رفتن نه بس آسان بود
هوش مصنوعی: کسی که برای او همه چیز برابر و یکسان است، نزد او رفتن کار ساده‌ای نیست.
میروم پیش چنین کس بس رواست
گر بترسم ترس اینجا خود سزاست
هوش مصنوعی: من به نزد کسی می‌روم که حضورش جایز است، اگر بترسم، این ترس خود دلیل و نشانه‌ای است بر من.
میروم پیش چنین کس چون بود
گر هزاران دل بود پرخون بود
هوش مصنوعی: من نزد کسی که به این گونه است می‌روم، حتی اگر هزاران دل داشته باشم، این دل‌ها همگی در حال خونریزی خواهند بود.
چند اندیشم که جان من بسوخت
وز تف جانم زفان من بسوخت
هوش مصنوعی: مدت زیادی است که به این فکر می‌کنم که روح من به شدت آتش گرفته و به خاطر احساسات و دردهای جانسوز، عملاً وجود من آسیب دیده است.
در نخواهد داد کس آواز را
تا که خواهد برد پی این راز را
هوش مصنوعی: هیچ‌کس صدای راز را نخواهد گرفت تا زمانی که تصمیم بگیرد این راز را افشا کند.
شد ز بیم خاک سنگ و هنگ من
خاک خود نپذیردم از ننگ من
هوش مصنوعی: از ترس و اضطراب، سنگ نیز خاک می‌شود و من از ننگ خود هرگز نخواهم پذیرفت که به خاک خودم برگردم.
برد غفلت روزگارم چون کنم
برنیامد هیچ کارم چون کنم
هوش مصنوعی: من چگونه می‌توانم از غفلت و بی‌خبری روزگارم خلاص شوم، وقتی که هیچ کاری از من برنمی‌آید؟
برده در بازی دنیا روزگار
چون توانم رفت پیش کردگار
هوش مصنوعی: در زندگی دنیا، همچون بنده‌ای در بازی، وقتی که از عهده‌ام برآیم، به سوی خالق خود می‌روم.