گنجور

بخش ۱۳ - الحكایة و التمثیل

این سخن نقلست از نوشین روان
گفت اگر خواهی که رازت در جهان
دشمنت نشناسد از زشتی که اوست
تو به نیکوئی مگو در پیش دوست
گر درین پرده نگهداری نفس
هم نفس باشی و گرنه هیچکس
صبح اگر کشتی نفس را در دهان
کی رسیدی این بشولش در جهان
تا زفان سرخ دارد ساکنی
تو به سرسبزی نشسته ایمنی
چون زفان جنبان شود کام سیاه
برتو سر سبزی کند حالی تباه
هیچ عضوی بنده را روز شمار
مهر نکند جز دهن را کردگار

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.