گنجور

بخش ۹ - الحكایة و التمثیل

بر سر خاکی زنی خوش میگریست
گفت مجنونیش کاین گریه زچیست
گفت چشمم تر دلم غمناک ماند
زین جوان من که زیر خاک ماند
گفت تو در خاکی او در خاک نیست
کو کنون جز نور جان پاک نیست
تا که در تن بود جایش خاک بود
چون بمرد از خاک رست و پاک بود
گرچه تن را نیست قدری پیش دوست
یوسف جان در حریم خاص اوست
چون بغایت بود رتبت روح را
کردتنبیه از پی او نوح را

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بر سر خاکی زنی خوش میگریست
گفت مجنونیش کاین گریه زچیست
هوش مصنوعی: بر روی خاکی نشسته‌ای و به زیبایی گریه می‌کنی. کسی به تو می‌گوید که این گریه به خاطر دیوانگی‌ات است، اما دلیلی برای این اشک‌ها می‌پرسم.
گفت چشمم تر دلم غمناک ماند
زین جوان من که زیر خاک ماند
هوش مصنوعی: چشمانم پر از اشک است و دلم در غم فرو رفته، زیرا این جوان به زیر خاک رفته و دیگر در میان ما نیست.
گفت تو در خاکی او در خاک نیست
کو کنون جز نور جان پاک نیست
هوش مصنوعی: گفتی تو در خاک هستی، اما او در خاک نیست. اکنون جز نور روح پاک، چیزی وجود ندارد.
تا که در تن بود جایش خاک بود
چون بمرد از خاک رست و پاک بود
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که زمانی که انسان در قید حیات است، وجودش مانند خاک و مادیات است، اما بعد از مرگ، از این ماده رها می‌شود و به حالت پاک و لطیف‌تری می‌رسد.
گرچه تن را نیست قدری پیش دوست
یوسف جان در حریم خاص اوست
هوش مصنوعی: هرچند بدن من در مقابل دوست به ارزش کمی است، اما جان من در نزد او مقام ویژه‌ای دارد.
چون بغایت بود رتبت روح را
کردتنبیه از پی او نوح را
هوش مصنوعی: به خاطر اوج مقام روح، نوح را به تذکر و اندرز واداشت.