گنجور

بخش ۶ - الحكایة و التمثیل

در زمستان یک شبی بهلول مست
پای در گل میشد و کفشی بدست
سائلی گفتش که سر داری براه
تو کجا خواهی شدن زین جایگاه
گفت دارم سوی گورستان شتاب
زانکه آنجا ظالمیست اندر عذاب
میروم چون گور او پر آتش است
گرم گردم زانکه سر ما ناخوش است
آن یکی را این چنین مرگی بود
وان دگر را مرگ او برگی بود
ظلم آتش در درونت افکند
در میان خاک و خونت افکند
گرچه راه ظلم از پیشان رود
هرکه آن ره رفت سرگردان رود

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

در زمستان یک شبی بهلول مست
پای در گل میشد و کفشی بدست
هوش مصنوعی: یک شب در زمستان، بهلول مستی کرده و پایش در گل گیر کرده و یک کفش را در دست داشت.
سائلی گفتش که سر داری براه
تو کجا خواهی شدن زین جایگاه
هوش مصنوعی: سائلی از او پرسید که تو سر و سامان داری، حالا به کجا می‌خواهی بروی و از این مکان جدا شوی؟
گفت دارم سوی گورستان شتاب
زانکه آنجا ظالمیست اندر عذاب
هوش مصنوعی: گفت می‌خواهم به قبرستان بروم، زیرا آنجا فردی ظالم در حال عذاب است.
میروم چون گور او پر آتش است
گرم گردم زانکه سر ما ناخوش است
هوش مصنوعی: من می‌روم چون قبر او آتشین است، می‌خواهم گرم شوم چون حال من خوش نیست.
آن یکی را این چنین مرگی بود
وان دگر را مرگ او برگی بود
هوش مصنوعی: یکی از آن‌ها به گونه‌ای مرد که مرگش به اوج خودش رسید و دیگری مرگش مثل یک برگ ریزان بود.
ظلم آتش در درونت افکند
در میان خاک و خونت افکند
هوش مصنوعی: ظلم درونت را شعله‌ور کرده و در میان خاک و خونت گذارده است.
گرچه راه ظلم از پیشان رود
هرکه آن ره رفت سرگردان رود
هوش مصنوعی: اگرچه هر کسی که راه ظلم را انتخاب کند، ممکن است در ابتدا به ظاهری از موفقیت برسد، اما در نهایت، او به بی‌راهه و سردرگمی خواهد افتاد.

حاشیه ها

1399/12/01 14:03
شیدا خاتمی

با سلام در بیت چهارم "سرما" را سرهم بنویسید لطفا.