گنجور

بخش ۵ - الحكایة و التمثیل

آن یکی دیوانه را از اهل راز
گشت وقت نزع جان کندن دراز
از سر بی قوتی و اضطرار
همچو ابری خون فشان بگریست زار
گفت چون جان ای خدا آوردهٔ
چون همی بردی چرا آوردهٔ
گر نبودی جان من بر سودمی
زین همه جان کندن ایمن بودمی
نه مرا از زیستن مردن بدی
نه ترا آوردن و بردن بدی
کاشکی رنج شد آمد نیستی
گر شد آمد نیستی بد نیستی
چون ترا مرگست و آتش پیش در
ظلم تا چندی کنی زین بیشتر
مرگ گوئی نیست جانت را تمام
کاتشیش از ظلم در باید مدام

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آن یکی دیوانه را از اهل راز
گشت وقت نزع جان کندن دراز
هوش مصنوعی: آن دیوانه، در لحظه‌ای که جانش در حال جدایی بود، به اهل راز و معرفت پیوست و این لحظه برای او بسیار طولانی و سخت شد.
از سر بی قوتی و اضطرار
همچو ابری خون فشان بگریست زار
هوش مصنوعی: به خاطر نداشتن قدرت و در شرایطی سخت، مثل ابری که از شدت ناراحتی اشک می‌ریزد، به طور بی‌اختیار گریه کرده‌ام.
گفت چون جان ای خدا آوردهٔ
چون همی بردی چرا آوردهٔ
هوش مصنوعی: در این بیت شاعر از خدا می‌خواهد که اگر جان بنده‌اش را گرفته، چرا او را دوباره به زندگی برمی‌گرداند. این بیان نشان‌دهندهٔ تناقض در وجود انسان و روابطش با خداوند است.
گر نبودی جان من بر سودمی
زین همه جان کندن ایمن بودمی
هوش مصنوعی: اگر جان من برای تو نبود، از همه‌ی این درد و رنج‌ها ایمن بودم و جانم را نمی‌کَندم.
نه مرا از زیستن مردن بدی
نه ترا آوردن و بردن بدی
هوش مصنوعی: نه مرگ من تو را آزار می‌دهد و نه آمدن و رفتن تو برای من بد است.
کاشکی رنج شد آمد نیستی
گر شد آمد نیستی بد نیستی
هوش مصنوعی: ای کاش که درد و رنج به سراغ انسان بیاید، اما اگر کسی به نیستی برسد، این نیستی چندان بد نیست.
چون ترا مرگست و آتش پیش در
ظلم تا چندی کنی زین بیشتر
هوش مصنوعی: وقتی که مرگ و آتش در پیش رویت قرار دارند، چرا هنوز به ظلم و ستم ادامه می‌دهی و از آن بیشتر می‌کنی؟
مرگ گوئی نیست جانت را تمام
کاتشیش از ظلم در باید مدام
هوش مصنوعی: مرگ به گونه‌ای نیست، زیرا جان تو از ظلم و ستم، همیشه در آتش است و نیاز به تسکین دارد.