گنجور

بخش ۴ - الحكایة و التمثیل

آن یکی دیوانه بر گوری بخَفت
از سرِ آن گور یک دم می‌نرفت
سائلی گفتش: «که تو آشفته‌ای
جملهٔ عمر از چه اینجا خفته‌ای
خیز سوی شهر آی، ای بی‌قرار!
تا جهانی خلق بینی بی‌شمار»
گفت: «این مُرده، رهم ندهد به راه
هیچ -می‌گوید- مرو زین جایگاه
زآنکه از رفتن رهت گردد دراز
عاقبت اینجات باید گشت باز
شهریان را چون به گورستانست راه
من چه خواهم کرد شهری پرگناه
می‌روم گریان چو میغ از آمدن
آه از رفتن! دریغ از آمدن!»

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آن یکی دیوانه بر گوری بخَفت
از سرِ آن گور یک دم می‌نرفت
هوش مصنوعی: دیوانه‌ای بر روی قبر خوابیده بود و از آنجا حتی برای یک لحظه هم برنمی‌خاست.
سائلی گفتش: «که تو آشفته‌ای
جملهٔ عمر از چه اینجا خفته‌ای
هوش مصنوعی: سوالی از او پرسید: «چرا در تمام عمر اینجا بی‌خبر و بی‌هیجان خوابیده‌ای؟»
خیز سوی شهر آی، ای بی‌قرار!
تا جهانی خلق بینی بی‌شمار»
هوش مصنوعی: برو به سوی شهر، ای دل‌نگران! تا جهانی از انسان‌ها را ببینی که بسیارند.
گفت: «این مُرده، رهم ندهد به راه
هیچ -می‌گوید- مرو زین جایگاه
هوش مصنوعی: گفت: «این مرده به من اجازه نمی‌دهد که از اینجا بروم، به من می‌گوید که از این مکان نرو.»
زآنکه از رفتن رهت گردد دراز
عاقبت اینجات باید گشت باز
هوش مصنوعی: چون مسیرت طولانی می‌شود، در نهایت باید به اینجا برگردی.
شهریان را چون به گورستانست راه
من چه خواهم کرد شهری پرگناه
هوش مصنوعی: وقتی که مردم شهر در گورستان‌ها هستند و به خواب ابدی رفته‌اند، من چه باید بکنم در میان شهری که پر از گناه است؟
می‌روم گریان چو میغ از آمدن
آه از رفتن! دریغ از آمدن!»
هوش مصنوعی: در حال حرکت به سوی مقصدی هستم و از شدت احساساتم اشک می‌ریزيم، مانند ابر که از باریدن می‌نالد. از آمدن خودم ناراحتم و بخاطر رفتن هم غمگین هستم! افسوس که آمدن من بود!