گنجور

بخش ۳ - الحكایة و التمثیل

بر سر گوری مگر بهلول خفت
همچنان خفته از آنجا مینرفت
آن یکی گفتش که برخیز ای پسر
چند خواهی خفت اینجا بی خبر
گفت بهلولش که من آنگه روم
کاین همه سوگند از وی بشنوم
گفت چه سوگند با من باز گوی
گفت شد این مرده با من راز گوی
میخورد سوگند و میگوید براز
من نخواهم کرد خاک از خویش باز
تا همه خلق جهان را تن به تن
در نخوابانم بخون چون خویشتن

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بر سر گوری مگر بهلول خفت
همچنان خفته از آنجا مینرفت
هوش مصنوعی: بر روی خاکی که یک فرد فوت شده خوابیده بود، بهلول نیز خوابیده بود و او هیچ وقت آنجا را ترک نمی‌کرد.
آن یکی گفتش که برخیز ای پسر
چند خواهی خفت اینجا بی خبر
هوش مصنوعی: یکی به جوانی گفت: بلند شو، پسر! چه مدت می‌خواهی در اینجا خواب آلود و بی‌خبر بمانی؟
گفت بهلولش که من آنگه روم
کاین همه سوگند از وی بشنوم
هوش مصنوعی: بهلول به او گفت: من زمانی خواهم رفت که این همه سوگندهایی که از او می‌شنوم را بشنوم.
گفت چه سوگند با من باز گوی
گفت شد این مرده با من راز گوی
هوش مصنوعی: می‌پرسد که چه قسمی با من بگو، و سپس اضافه می‌کند که این مرده چیزی را با من در میان گذاشته است.
میخورد سوگند و میگوید براز
من نخواهم کرد خاک از خویش باز
هوش مصنوعی: او به شدت سوگند می‌خورد و می‌گوید که هرگز راضی نخواهد شد که از خاک خود، یعنی سرزمین و خانواده‌اش، دور شود.
تا همه خلق جهان را تن به تن
در نخوابانم بخون چون خویشتن
هوش مصنوعی: من تا زمانی که همه مردم جهان را در خواب ابدی نگذارم، آرام نمی‌گیرم و نمی‌گذارم خودم نیز از خواب بیدار شوم.