بخش ۲ - الحكایة و التمثیل
عاشقی را بود معشوقی چو ماه
مهر کرده ترک پیش او کلاه
مدتی در انتظارش بوده بود
جان به لب پرخون دل پالوده بود
داد آخر وعدهٔ وصلیش یار
گفت خواهد بودت امشب روز بار
مرد آمد تا در دلخواه خویش
اوفتادش مشکلی در راه پیش
گفت اگر این حلقه را بر در زنم
گویدم آن کیست من گویم منم
گویدم پس چون توئی با خویش ساز
عشق اگر بازی همه با خویش باز
ور بدو گویم نیم من این توی
گویدم پس تو برو گر میروی
در میان این دو مشکل چون کنم
خویش را بیخویش حاصل چون کنم
از شبانگه بر در آن دلفروز
هم درین اندیشه بود او تا به روز
این سخن گفتند پیش صادقی
گفت عاقل بود او نه عاشقی
زآنکه همچون عاقلان صد گونه حال
گشت بر وی در جواب و در سؤال
لیک اگر بودیش عشقی کارگر
درشکستی زود و در رفتی بدر
تا براندیشی تو کار از بد دلی
حاصلت گردد همه بی حاصلی
عاشقان را نیست با اندیشه کار
مصلحت اندیش باشد پیشه کار
عاشق جانسوز خواهد سوز عشق
روز محشر شب شود در روز عشق
عشق بر معشوق چشم افتادنست
بعد از آن از بیدلی جان دادنست
بخش ۱ - المقالة التاسعة و الثلثون: سالک بیدل فغان برداشتهبخش ۳ - الحكایة و التمثیل: خسروی کاعجوبهٔ آفاق بود
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
عاشقی را بود معشوقی چو ماه
مهر کرده ترک پیش او کلاه
هوش مصنوعی: عاشقی که معشوقش مانند ماه است، وقتی به او روی میآورد، کلاه را از سر برمیدارد.
مدتی در انتظارش بوده بود
جان به لب پرخون دل پالوده بود
هوش مصنوعی: مدتی طولانی در انتظار او بوده و روحش از ناراحتی و دلش از غم به شدت آزار میکشید.
داد آخر وعدهٔ وصلیش یار
گفت خواهد بودت امشب روز بار
هوش مصنوعی: در نهایت، محبوبم گفت که امشب به دیدارم خواهد آمد و با هم روز خوشی را سپری خواهیم کرد.
مرد آمد تا در دلخواه خویش
اوفتادش مشکلی در راه پیش
هوش مصنوعی: مردی به سمت هدفش رفت، اما در مسیرش با یک مشکل مواجه شد.
گفت اگر این حلقه را بر در زنم
گویدم آن کیست من گویم منم
هوش مصنوعی: اگر این حلقه را بر در بزنم، آنگاه در پاسخ میگویند که این کیست؟ من میگویم من هستم.
گویدم پس چون توئی با خویش ساز
عشق اگر بازی همه با خویش باز
هوش مصنوعی: گفتم اگر تو هستی، عشق را با خودت در میان بگذار. اگر قرار است بازی کنی، همه چیز را با خودت بازی کن.
ور بدو گویم نیم من این توی
گویدم پس تو برو گر میروی
هوش مصنوعی: اگر به او بگویم که بخشی از من هستی، او پاسخ میدهد پس اگر میخواهی برو.
در میان این دو مشکل چون کنم
خویش را بیخویش حاصل چون کنم
هوش مصنوعی: در شرایطی که با دو مشکل بزرگ مواجه هستم، چطور میتوانم خودم را از این مشکلات رها کنم و به نتیجهای برسم؟
از شبانگه بر در آن دلفروز
هم درین اندیشه بود او تا به روز
هوش مصنوعی: او از شب تا صبح در کنار در آن معشوق زیبا منتظر بود و در فکر و خیال او به سر میبرد.
این سخن گفتند پیش صادقی
گفت عاقل بود او نه عاشقی
هوش مصنوعی: این صحبت را عاقلترین فرد بیان کرد، نه شخصی عاشق.
زآنکه همچون عاقلان صد گونه حال
گشت بر وی در جواب و در سؤال
هوش مصنوعی: زیرا که مانند خردمندان، پاسخها و وضعیتهای مختلفی بر او در حین پاسخ دادن و سوال کردن پیش میآید.
لیک اگر بودیش عشقی کارگر
درشکستی زود و در رفتی بدر
هوش مصنوعی: اما اگر در او عشقی واقعی وجود داشت، زودتر از این شکست میخورد و از آنجا میرفت.
تا براندیشی تو کار از بد دلی
حاصلت گردد همه بی حاصلی
هوش مصنوعی: اگر با بدبینی و منفینگری به مسائل نگاه کنی، نتیجهاش برای تو فقط نداشتن حاصل و فایده خواهد بود.
عاشقان را نیست با اندیشه کار
مصلحت اندیش باشد پیشه کار
هوش مصنوعی: عاشقان بدون اندیشه و تفکر عمل میکنند؛ آنها به دنبال مصلحتجویی و محاسبات عقلانی نیستند.
عاشق جانسوز خواهد سوز عشق
روز محشر شب شود در روز عشق
هوش مصنوعی: عاشقی که عشقش او را میسوزاند، در روز قیامت نیز مانند شب، با آتش عشق خود سوزان خواهد بود.
عشق بر معشوق چشم افتادنست
بعد از آن از بیدلی جان دادنست
هوش مصنوعی: عشق به معشوق زمانی آغاز میشود که انسان به او توجه کند، و بعد از آن، از درد و رنج عاشقانه جان میدهد.