بخش ۶ - الحكایة و التمثیل
در رهی میشد سلیمان با سپاه
دید جفتی صعوه را یک جایگاه
هر دو عشق یکدگر میباختند
هر دو با دل سوختن میساختند
گاه این یک ناز کرد و گاه آن
گاه این آغاز کرد و گاه آن
صعوهٔ عاشق زفان بگشاد و گفت
تو به نیکوئی مرا طاقی و جفت
هرچه فرمودی چنان کردم همه
کارهای تو بجان کردم همه
ور دگر فرمائیم فرمان کنم
هرچه تو حکمم کنی از جان کنم
گر توام گوئی فرو آرم بخود
قبهٔ ملک سلیمان از لگد
چون سلیمان رفت با ایوان خویش
گفت تا آن صعوه را خواندند پیش
صعوه چون آمد بدید آن کار و بار
شد ز لرزیدن چو برقی بیقرار
پس سلیمان گفت چندینی ملاف
صعوهٔ را لاف مه از کوه قاف
تو که قادر نیستی یک حبه را
از لگد چون بشکنی این قبه را
از سلیمان صعوه چون بشنود راز
گفت ای در دین و دنیا سرفراز
نامهٔ ناموس عاشق را مدام
مهری از یطوی و لایحکی تمام
عاشقان از بس که غیرت داشتند
جان خود را غرق حیرت داشتند
از سر جان پاک بر میخاستند
هرچه شان بایست در میخواستند
بخش ۵ - الحكایة و التمثیل: یک شبی میگفت یحیی ابن المعادبخش ۷ - الحكایة و التمثیل: در مناجات آن بزرگ کاردان
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
در رهی میشد سلیمان با سپاه
دید جفتی صعوه را یک جایگاه
هوش مصنوعی: سلیمان در راهی با سپاهش در حال حرکت بود که جفتی پرنده را در یک مکان مشاهده کرد.
هر دو عشق یکدگر میباختند
هر دو با دل سوختن میساختند
هوش مصنوعی: هر دو عاشق بودند و عشق خود را به یکدیگر تقدیم میکردند و هر دو درد دل را با سوختن دلی که در عشق احساس میکردند، تحمل میکردند.
گاه این یک ناز کرد و گاه آن
گاه این آغاز کرد و گاه آن
هوش مصنوعی: گاهی این یکی محبت میکند و گاهی آن یکی، گاهی این آغاز میکند و گاهی آن.
صعوهٔ عاشق زفان بگشاد و گفت
تو به نیکوئی مرا طاقی و جفت
هوش مصنوعی: پرندهای عاشق از زبان خود پرده برداشت و گفت: تو با خوبی و نیکی خود مرا کامل و هماهنگ کردهای.
هرچه فرمودی چنان کردم همه
کارهای تو بجان کردم همه
هوش مصنوعی: هرچه گفتی را به خوبی انجام دادم و تمام کارهایی که به من سپردی را با جان و دل انجام دادم.
ور دگر فرمائیم فرمان کنم
هرچه تو حکمم کنی از جان کنم
هوش مصنوعی: اگر بار دیگر خواستهای را مطرح کنی، من اطاعت خواهم کرد و هر آنچه که تو دستور دهی با جان و دل انجام میدهم.
گر توام گوئی فرو آرم بخود
قبهٔ ملک سلیمان از لگد
هوش مصنوعی: اگر بگویی که من خود را پایین میآورم، خانهای به عظمت و شکوه سلیمان را هم با لگد ویران میکنم.
چون سلیمان رفت با ایوان خویش
گفت تا آن صعوه را خواندند پیش
هوش مصنوعی: وقتی سلیمان با کاخ خود رفت، گفت تا آن پرنده را به حضور آوردند.
صعوه چون آمد بدید آن کار و بار
شد ز لرزیدن چو برقی بیقرار
هوش مصنوعی: صعوه که به اینجا رسید، دید که چه وضعیتی برپا شده و از ترس و نگرانی مانند برقی ناآرام میلرزد.
پس سلیمان گفت چندینی ملاف
صعوهٔ را لاف مه از کوه قاف
هوش مصنوعی: پس سلیمان گفت: آیا این ملاف صعوهای که تو ادعای آن را میکنی، از کوه قاف است؟
تو که قادر نیستی یک حبه را
از لگد چون بشکنی این قبه را
هوش مصنوعی: تو که نمیتوانی یک دانه کوچک را از پا بشکنی، چطور میخواهی این سازه بزرگ را خراب کنی؟
از سلیمان صعوه چون بشنود راز
گفت ای در دین و دنیا سرفراز
هوش مصنوعی: وقتی سلیمان صعوه راز را میشنود، میگوید ای کسی که در دین و دنیا افتخار و برجستگی داری.
نامهٔ ناموس عاشق را مدام
مهری از یطوی و لایحکی تمام
هوش مصنوعی: نامهای که عشق به معشوقش میفرستد، همیشه نشانهایی از عشق و محبت در آن وجود دارد و به خوبی احساساتش را بیان میکند.
عاشقان از بس که غیرت داشتند
جان خود را غرق حیرت داشتند
هوش مصنوعی: عاشقان به خاطر غیرت و شدتی که در عشق داشتند، به شدت گمراه و متحیر شده بودند.
از سر جان پاک بر میخاستند
هرچه شان بایست در میخواستند
هوش مصنوعی: افراد با نیت خالص و پاک از جان خود برخاسته، هر چیزی که شایسته بود را طلب میکردند.