گنجور

بخش ۱۲ - الحكایة ‌و التمثیل

شد مگر معشوق طوسی ناتوان
در عیادت رفت پیشش یک جوان
فاتحه آغاز کرد آنجایگاه
تا دمد بادی بران مجنون راه
گفت اگر دادم بخواهی داد تو
چون بخوانی بر حق افکن داد تو
هیچ درخور نیست این درویش را
جمله او را بایدم نه خویش را
هرچه هست و بود خواهد بود نیز
هست اورا جمله زیبا و عزیز
نقد بود آنجا همه چیزی ولیک
بندگی و ذل میبایست نیک
لاجرم در قالب آدم دمید
بندگی رادر خداوندی کشید
شور در بازار عالم اوفکند
جملهٔ‌آفاق در هم اوفکند
صد جهان بد پر خداوندی بزور
از جهان بندگی برخاست شور

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شد مگر معشوق طوسی ناتوان
در عیادت رفت پیشش یک جوان
هوش مصنوعی: شاید معشوق طوسی نتوانسته بود به عیادت برود و به همین خاطر یک جوان پیش او رفته است.
فاتحه آغاز کرد آنجایگاه
تا دمد بادی بران مجنون راه
هوش مصنوعی: در آنجا که فتیحه (دعای آغاز) خوانده شد، وقتی که بادی وزید، راه مجنون نمایان شد.
گفت اگر دادم بخواهی داد تو
چون بخوانی بر حق افکن داد تو
هوش مصنوعی: اگر خواسته‌ات را طلب کنی، من آن را به تو می‌دهم. تو باید حق را بشناسی و آن‌را به درستی بگویی.
هیچ درخور نیست این درویش را
جمله او را بایدم نه خویش را
هوش مصنوعی: این درویش شایسته هیچ چیز نیست و همه چیز او را باید به خاطر خودش و نه به خاطر خود فرد دیگر در نظر بگیرید.
هرچه هست و بود خواهد بود نیز
هست اورا جمله زیبا و عزیز
هوش مصنوعی: هر آنچه که وجود دارد و خواهد داشت، او نیز موجود است و زیبایی و ارزشش را همه می‌شناسند.
نقد بود آنجا همه چیزی ولیک
بندگی و ذل میبایست نیک
هوش مصنوعی: در آنجا همه چیز وجود داشت، اما باید به بندگی و فروتنی اهمیت داده می‌شد.
لاجرم در قالب آدم دمید
بندگی رادر خداوندی کشید
هوش مصنوعی: بنابراین، به ناچار در جسم انسان روح دمیده شد و از این طریق انسان به بندگی و خدمت به خداوند دعوت شد.
شور در بازار عالم اوفکند
جملهٔ‌آفاق در هم اوفکند
هوش مصنوعی: شور و هیجان در جهان ایجاد کرد و همه چیز را به هم ریخت.
صد جهان بد پر خداوندی بزور
از جهان بندگی برخاست شور
هوش مصنوعی: صد جهان با قدرت خداوندی، از حالت بندگی خارج شد و شور و شورش به وجود آورد.