گنجور

بخش ۱۱ - الحكایة ‌و التمثیل

رفت دزدی در سرای رابعه
خفته بود آن مرغ صاحب واقعه
چادرش برداشت راه در نیافت
باز بنهاد و بسوی در شتافت
بازبرداشت و بیامد ره ندید
باز چون بنهاد شد درگه پدید
گشت عاجز هاتفیش آواز داد
گفت چادر باید این دم باز داد
زانکه گر شد دوستی درخواب مست
دوستی دیگر چنین بیدار هست
چادرش بنهی اگر در بایدت
ورنه بنشینی چو چادر بایدت
هرچه هستت چون برای او بود
دوستی تو سزای او بود
ور تو خود را دوستر داری ازو
دشمنی تو گر خبر داری ازو

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

رفت دزدی در سرای رابعه
خفته بود آن مرغ صاحب واقعه
هوش مصنوعی: دزدی به خانه رابعه رفت و در حالی که او خواب بود، آن پرنده داستانی که در اینجا به آن اشاره شده، در آنجا حضور داشت.
چادرش برداشت راه در نیافت
باز بنهاد و بسوی در شتافت
هوش مصنوعی: او چادرش را برداشت و دوباره به راه نیفتاد، بلکه به طرف در دوید.
بازبرداشت و بیامد ره ندید
باز چون بنهاد شد درگه پدید
هوش مصنوعی: پرنده‌ای دوباره به راه افتاد و راهی ندید، اما وقتی که توقف کرد، درگاه را نمایان کرد.
گشت عاجز هاتفیش آواز داد
گفت چادر باید این دم باز داد
هوش مصنوعی: یک صدای آسمانی اعلام کرد که باید در این لحظه پرده‌ها را کنار زد و حقیقت را نمایان کرد.
زانکه گر شد دوستی درخواب مست
دوستی دیگر چنین بیدار هست
هوش مصنوعی: چون دوستی به خواب رفته و غرق در مستی است، دوستی دیگری در حال بیداری و هوشیاری را تجربه می‌کند.
چادرش بنهی اگر در بایدت
ورنه بنشینی چو چادر بایدت
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی در جامعه و در میان مردم مورد احترام و محبوب باشی، باید اصول و آداب خود را رعایت کنی و همچون چادر، وقار و شخصیت خود را حفظ کنی. در غیر این صورت، مانند کسی خواهی بود که بدون چادر و پوشش مناسب نشسته است و احساس ناپسند و بی‌احترامی خواهی داشت.
هرچه هستت چون برای او بود
دوستی تو سزای او بود
هوش مصنوعی: هر چیزی که داری، اگر برای او باشد، دوستیت با او پاداش خواهد داشت.
ور تو خود را دوستر داری ازو
دشمنی تو گر خبر داری ازو
هوش مصنوعی: اگر به خودت بیشتر توجه کنی و خودت را دوست داشته باشی، از دشمنت هم قطعاً خبر داری و از او بیزاری.