گنجور

بخش ۸ - الحكایة و التمثیل

دید شیخی پاک دینی را بخواب
چون سلامش گفت نشنود او جواب
گفت آخر ای بزرگ نیک نام
از چه میندهی جوابم را سلام
چون تو میدانی که فرض است این جواب
پس جوابم باز ده سر بر متاب
گفت میدانم که فرض است ای امام
لیک بر ما بسته شد این در تمام
چون جواب تو توانم داد باز
چون در طاعت فراز آمد فراز
هیچ طاعت نه رکوع و نه سجود
تا ابد از ما نیاید در وجود
گر چو تو در دار دنیا بودمی
یک دم از طاعت کجا آسودمی
پیش ازین بودیم مشتی بیخبر
قدر اکنون می بدانیم این قدر
ای دریغا راه طاعت بسته شد
دم گسسته گشت و غم پیوسته شد
نه بسوی طاعتم راهی بماند
نه دلم را زهرهٔ آهی بماند
ای دریغا فوت شد عمر دراز
غصه ماند و قصه نتوان گفت باز
هر نفس صد کوه رادرنده بود
لیک از مادر بوش افکنده بود
ای دریغا می ندانستیم ما
کار کردن میتوانستیم ما
لاجرم امروز حیران مانده ایم
در پشیمانی به زندان مانده ایم
مرغ قدر بال و پر اندک قدر
آن زمان داند که سوزد بال و پر
تو ز کوری ره نمیدانی ز چاه
خیز از حق دیدهٔ بیننده خواه
کار تو یارب که چون زیبا کنند
گر به کوری خودت بینا کنند
کوپله بحری تو پر باد آمده
وانگهت بر باد بنیاد آمده
ماندهٔ پر باد این دم بیخبر
باش تا بادت برون ‌آید ز سر

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دید شیخی پاک دینی را بخواب
چون سلامش گفت نشنود او جواب
هوش مصنوعی: شیخی با ایمان را در خواب دید، وقتی سلامش کرد، او جواب نداد.
گفت آخر ای بزرگ نیک نام
از چه میندهی جوابم را سلام
هوش مصنوعی: او گفت: «ای بزرگ و نیک نام، چرا به سلام من پاسخ نمی‌دهی؟»
چون تو میدانی که فرض است این جواب
پس جوابم باز ده سر بر متاب
هوش مصنوعی: از آنجایی که تو می‌دانی که باید به این سوال پاسخ داده شود، لطفاً پاسخ من را رد نکن و دوباره به من پاسخ بده.
گفت میدانم که فرض است ای امام
لیک بر ما بسته شد این در تمام
هوش مصنوعی: می‌گوید می‌دانم که بر من واجب است که از تو پیروی کنم، ای امام، ولی برای ما این دروازه به روی ما بسته شده است.
چون جواب تو توانم داد باز
چون در طاعت فراز آمد فراز
هوش مصنوعی: زمانی که بتوانم به سؤالت پاسخ دهم، دوباره به خاطر خواهی آمد، اما وقتی که در مسیر اطاعت قرار گرفتی، به اوج خواهی رسید.
هیچ طاعت نه رکوع و نه سجود
تا ابد از ما نیاید در وجود
هوش مصنوعی: هیچ عبادتی از جمله رکوع و سجود از ما تا ابد به وجود نخواهد آمد.
گر چو تو در دار دنیا بودمی
یک دم از طاعت کجا آسودمی
هوش مصنوعی: اگر من هم مانند تو در این دنیای فانی بودم، حتی برای یک لحظه از بندگی و اطاعت آسوده نمی‌بودم.
پیش ازین بودیم مشتی بیخبر
قدر اکنون می بدانیم این قدر
هوش مصنوعی: قبل از این، ما گروهی بودیم که از ارزش خود بی‌خبر بودیم، اما حالا به خوبی می‌دانیم که چقدر ارزشمند هستیم.
ای دریغا راه طاعت بسته شد
دم گسسته گشت و غم پیوسته شد
هوش مصنوعی: ای افسوس، راه عبادت و بندگی بسته شد و لحظه‌ها از دست رفت و غم و اندوه همواره با من گنگ گردید.
نه بسوی طاعتم راهی بماند
نه دلم را زهرهٔ آهی بماند
هوش مصنوعی: نه راهی برای طاعت و بندگی باقی مانده و نه دلم قدرت و تحمل آه و ناله‌ای را دارد.
ای دریغا فوت شد عمر دراز
غصه ماند و قصه نتوان گفت باز
هوش مصنوعی: ای وای که عمر طولانی ما به هدر رفت و تنها غصه‌ها برایمان باقی مانده و نمی‌توانیم از داستان‌ها و خاطرات آن بگوییم.
هر نفس صد کوه رادرنده بود
لیک از مادر بوش افکنده بود
هوش مصنوعی: هر لحظه قدرت و غیرت انسان می‌تواند مانند کوه‌های بلند و استوار باشد، اما در عین حال این قدرت از زادگاه و ریشه‌های او نشان می‌گیرد.
ای دریغا می ندانستیم ما
کار کردن میتوانستیم ما
هوش مصنوعی: ای کاش می‌دانستیم که می‌توانستیم به جای بی‌تحرکی، کار و تلاش کنیم.
لاجرم امروز حیران مانده ایم
در پشیمانی به زندان مانده ایم
هوش مصنوعی: به همین دلیل امروز در حال سرگردانی و پشیمانی هستیم و مثل کسی که در زندان مانده، احساس گرفتار بودن می‌کنیم.
مرغ قدر بال و پر اندک قدر
آن زمان داند که سوزد بال و پر
هوش مصنوعی: پرنده زمانی متوجه ارزش بال و پر خود می‌شود که احساس کند در حال سوختن و از دست دادن آن‌هاست.
تو ز کوری ره نمیدانی ز چاه
خیز از حق دیدهٔ بیننده خواه
هوش مصنوعی: تو به خاطر نادانی و جهالت، راهی را نمی‌شناسی. از بن‌بست و مشکلات بیرون بیا و به بینش و بصیرتی که در دیگران وجود دارد توجه کن.
کار تو یارب که چون زیبا کنند
گر به کوری خودت بینا کنند
هوش مصنوعی: کار تو این است که زیبایی خلق کنی، حتی اگر خودت به کوری دچار شوی و نتوانی آن را ببینی.
کوپله بحری تو پر باد آمده
وانگهت بر باد بنیاد آمده
هوش مصنوعی: کشتی زیبای تو پر از باد شده و ناگهان بنیاد و اساس تو به خطر افتاده است.
ماندهٔ پر باد این دم بیخبر
باش تا بادت برون ‌آید ز سر
هوش مصنوعی: در این لحظه که پر از سر و صدای زندگی هستی، بهتر است بی‌خبر و بی‌توجه بمانی تا آنچه در دل داری، به آرامی خارج شود و جانی دوباره بگیرد.