گنجور

بخش ۳ - الحكایة و التمثیل

غافلی میشد بصحرا روز برف
دید مردی را ز مردان شگرف
برف میرفت آن بزرگ و میگذشت
دانه میپاشید در صحرا ودشت
برف در گرمی چو آتش میفشاند
مرغکان را دانهٔ خوش میفشاند
غافل او را گفت ای بس بی خبر
نیست وقت کشت این ناید ببر
در چنین فصلی که کارد دانهٔ
ور کسی کارد بود دیوانهٔ
مرد گفتش این چه گویم زشت نیست
کشت اینست و جزین خود کشت نیست
وقت کشت من کنونست ای پسر
گر تو نشناسی جنونست ای پسر
این زمین کاین تخم افکندم درو
از سرشکم آب میبندم درو
آن درو چون وقتش آید من کنم
وآن زمین را گاو در خرمن کنم
تا به کی از خام بودن سوز کو
چند از تاریکی شب روز کو
ای نمازت نانمازی آمده
پاک بازی تو بازی آمده
چون نماز تو چنین پرتفرقه ست
ترک کن کاین نیست ادا این مخرقه ست

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

غافلی میشد بصحرا روز برف
دید مردی را ز مردان شگرف
هوش مصنوعی: روزی در صحرا، برف را می‌دید که مردی از مردان بزرگ و برجسته‌ای در آنجا حضور داشت. او غافل بود و توجهی به این دیده‌بان خاص نمی‌کرد.
برف میرفت آن بزرگ و میگذشت
دانه میپاشید در صحرا ودشت
هوش مصنوعی: برف به آرامی در حال رفتن بود و در عوض دانه‌ها را در زمین‌های باز و دشت‌ها پخش می‌کرد.
برف در گرمی چو آتش میفشاند
مرغکان را دانهٔ خوش میفشاند
هوش مصنوعی: برف در گرما مانند آتش رفتار می‌کند و پرندگان را با دانه‌های خوشمزه سیراب می‌کند.
غافل او را گفت ای بس بی خبر
نیست وقت کشت این ناید ببر
هوش مصنوعی: ای بی‌خبر، نکند در این حال و هوای غفلت، وقت کشت را از دست بدهی و فرصت را نتوانی از آن خود کنی.
در چنین فصلی که کارد دانهٔ
ور کسی کارد بود دیوانهٔ
هوش مصنوعی: در این فصل، که شرایط و وضعیت به گونه‌ای است که هر کسی دچار دیوانگی و جنون شده، مشخص است که اوضاع بر هم ریخته و بی‌ثبات است.
مرد گفتش این چه گویم زشت نیست
کشت اینست و جزین خود کشت نیست
هوش مصنوعی: مرد گفت: این چیست که بگویم، ناپسند نیست. این تجربه‌ای است که خود بر اثر آن به دست آمده و چیزی جز این تجربه وجود ندارد.
وقت کشت من کنونست ای پسر
گر تو نشناسی جنونست ای پسر
هوش مصنوعی: حالا وقت کشت و کار است پسر، اگر تو این را درک نکنی، پس درست نمی‌فهمی.
این زمین کاین تخم افکندم درو
از سرشکم آب میبندم درو
هوش مصنوعی: این زمین که من در آن بذر امید و آرزوهایم را کاشته‌ام، از رنج و دردهایم، آبی برای رشد آن می‌ریزم.
آن درو چون وقتش آید من کنم
وآن زمین را گاو در خرمن کنم
هوش مصنوعی: زمانی که وقتش فرا برسد، من آن کار را انجام می‌دهم و آن زمین را با کمک گاو درو می‌کنم.
تا به کی از خام بودن سوز کو
چند از تاریکی شب روز کو
هوش مصنوعی: برای چه مدت باید به نادانی و عدم آگاهی ادامه دهیم، در حالی که هنوز هم به خاطر تاریکی شب در کمبود روشنایی روز هستیم؟
ای نمازت نانمازی آمده
پاک بازی تو بازی آمده
هوش مصنوعی: ای نماز تو، همچون نان که برای زندگی لازم است، به تو فهم و معنای پاکی داده است. عبادت تو، همانند بازی و سرگرمی است که به روح و جانت نشاط می‌بخشد.
چون نماز تو چنین پرتفرقه ست
ترک کن کاین نیست ادا این مخرقه ست
هوش مصنوعی: اگر نماز تو این‌قدر پراکنده و بی‌نظم است، بهتر است آن را ترک کنی، چون این نوع عبادت، حقیقتاً معنا ندارد.